مبتلایان به هراس اجتماعی بیشتر از دیگر بیماران اضطرابی یا آزمودنیهای غیربیمار تمایل داشتند تعبیرهای فاجعه بار از رخدادهای اجتماعی نقش خفیف را بر گزینند (مثلاً “من آدم خستهکنندهای هستم”) که این یافته با الگوی شناختی همخوان است. موگ[۱۴۱]، متیوس و واینمن[۱۴۲] (۱۹۸۹) گزارش از یک آزمایش ارائه دادند که در آن مبتلایان به هراس اجتماعی، دیگر بیماران اضطرابی و آزمودنیهای غیر بیمار خواسته شد تا گفتگوی کوتاه با خانمی جذاب (که عملاً نقش بازی میکرد) داشته باشند. به خانم گفته شده بود تا به صورت مرموز، اما دوستانه رفتار کند. بعد از گفتگو، آزمودنیها افکارش را طبقهبندی و دستهای از رفتارهای مثبت و منفی خود را درجهبندی میکردند. این رفتارها همچنین توسط ارزیابیهای مستقل درجهبندی کمیشد. تجزیه و تحلیل یافته های مربوط به افکار آشکار ساخت که مبتلایان به هراس اجتماعی در افکار خود ارزشیاب منفیتری (در مقایسه با دو گروه دیگر) گزارش کردند.
فرض الگوی شناختی بر این است که ارزیابیهای منفی مبتلایان به هراس اجتماعی از عملکردشان حداقل تا حدودی تحریف شده است. برای بررسی این فرض، استوپا و کلارک (۱۹۹۷) ارزیابیهای کمّی (درجهبندیهای کمّی) آزمودنیها و ارزیابهای مستقل را در پی موقعیت گفتگو با خانم بازیگر مقایسه کردند. در مقایسه با ارزیابی، ارزیابیهای مستقل، مبتلایان به هراس اجتماعی، عملکرد خودشان را پایینتر برآورد کرده بودند، در حالی که بیماران مبتلا به سایر اختلالهای اضطرابی و آزمودنیهای غیر بیمار نسبتاً دقیق ارزیابی کرده بودند (به نقل از کاویانی، ۱۳۸۵). دیگر محققان نیز دریافتهاند که افراد مبتلا به اضطراب اجتماعی بالا، عملکرد خود را کم برآورد میکنند، اما برآورد بیشتری از میزان اضطراب خود در نظر دیگران دارند (به نقل از بک و همکاران، ۱۹۸۸).
رفتارهای ایمنی موقعیتی
ولز و همکاران (۱۹۹۵) به آزمون این فرضیه پرداختند که رفتارهای ایمنی در جهت تداوم بخشیدن به هراس اجتماعی، مؤثرند. آن ها به مقایسه جلسه رویارویی، موقعیت ترسآور و یک جلسه رویارویی مشابه که با کنار گذاشتن اختیاری رفتارهای ایمنی، همراه بود، پرداختند. اگر چه این دو شیوه به لحاظ درجهبندی “قابل قبول بودن” توسط بیماران متفاوت نبودند، لیکن یک آزمون رفتاری که قبل و بعد از ملاحظه درمانی انجام شد، نشان داد که رویارویی و کنار گذاردن رفتارهای ایمنی به طور معناداری کاهش بیشتری در اضطراب و درجهبندی کمّی باور، برای نتایج ترسآور به وجود میآورد. توجه معطوف به خود[۱۴۳] و کاربرد اطلاعات درونی برای ترسیم خود به مثابه یک موضوع اجتماعی در مبتلایان به هراس اجتماعی دیده میشود. بخش کلیدی الگوی کلارک و ولز (۱۹۹۵) این انگاره است که مبتلایان به هراس اجتماعی از اطلاعات درونی برای ترسیم خود (که نشان میدهد دیگران هم آن ها را به همین گونه مینگرند) استفاده میکنند. و این اطلاعات نسبتاً مهمتر از ملاحظه رفتار واقعی دیگران است.
شماری از تحقیقات، یافته هایی را گزارش کردهاند که با جنبههای مختلف این فرضیه مطابقت دارد دسته نخست تحقیقات مطرح ساختهاند که باور مبتلایان به هراس اجتماعی مبنی بر اینکه ارزیابی دیگران نسبت به آن ها منفی است بر اطلاعات دقیقی درباره واکنشهای دیگران در مقابل آن ها استوار نیست. استوپا و کلارک (۱۹۹۷) دریافتند که مبتلایان به هراس اجتماعی افکار خود ارزیاب منفیتری (مثلاً من خسته کنندهام) را در مقایسه با گروه گواه، در خلال گفتگو با یک بازیگر گزارش کردند، اما افکار منفیتری که حاکی از ارزیابی بازیگر باشد (مثلاً، او فکر میکند من خسته کنندهام) گزارش نکردند (به نقل از کاویانی، ۱۳۸۵).
وینستون[۱۴۴] و دیگران با نشان دادن مجموعهای از اسلایدها درباره بیانهای هیجانی گوناگون به آزمودنیها، به تحقیق در باب دقت در شناسایی هیجان منفی پرداختند. اسلایدهایی که نمایشگر بیانهای چهرهای بود، برای۶۰ هزارم ثانیه نشان داده شد، هر اسلاید با یک طرح پوششی ادامه مییافت. دانشجویانی که در”مقیاس ترس از ارزیابی منفی (FNE)” (واتسون و فرند، ۱۹۶۹) نمره بالایی آورده بودند، در مقایسه با گروهی که نمره کمی کسب کرده بودند، به درستی بیانهای چهرهای منفی زیادتری را شناسایی کردند، اما تحلیل چگونگی کاوش علامت[۱۴۵] آشکار ساخت که یک سوگیری پاسخ منفی در این گرایش دخیل بوده است. این بدان معنی است که دانشجویان دارای FNE بالا بیشتر گرایش دارند در غیاب اطلاعات عاطفی به دست آمده از چهره (که در مدت کوتاه بر صفحه ظاهر شده است) آن را منفی ارزیابی کنند. دسته دوم تحقیقات نشان دادند که مبتلایان به هراس اجتماعی میزان آگاهی از جزئیات یک تعامل اجتماعی را کاهش دادهاند. کلارک و دیگران از یک الگوی تکمیل نقطه چین برای مقایسه توجه به محرکهای اجتماعی (چهرهها) با توجه به محرکهای غیراجتماعی (وسایل منزل و دیگر اشیاء روزمره) استفاده کردند.
در هر کوشش آزمایشگاهی به آزمودنیها دو تصویر همزمان از چهره و یک شیء نشان داده میشد، مدت زمان ارائه هر جفت تصویر ۵۰۰ هزارم ثانیه (نیم ثانیه) بود که در ادامه یک حرف در مکان تصویر چهره یا تصویر شیء بر صفحه ظاهر میشد. زمان تکمیل طبقهبندی حروف برای ارزیابی سوگیری توجهی مورد استفاده قرار گرفت. دانشجویان دارای FNE بالا در مقایسه با دانشجویانی که FNE پایین داشتند از خود یک سوگیری توجهی برای گریز از چهرهها نشان دادند. این یافته با تحقیقات براتل[۱۴۶] و دیگران (۲۰۰۸) و هویر[۱۴۷] و دیگران (۲۰۰۸) هماهنگ است. آن ها دریافتند که آزمودنیهایی که اضطراب اجتماعی زیادی دارند (در مقایسه با آزمودنیهایی که اضطراب اجتماعی کمیدارند) حافظه ضعیفی درباره جزئیات تعامل اجتماعی اخیر دارند. با این وجود، کلارک و ولز (۱۹۹۵) با بهره گرفتن از یک روش نسبتاً مشابه نتوانستند به این نتیجه دست یابند (آلبانو، ۱۹۹۵).
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 04:42:00 ب.ظ ]
|