ب) در معنی متعدی (فریب دادن)
دوم نوبت که مرا بفریفتی. ۲/۵۸۵
سوختن:
الف) به معنی لازم (سوختن)
تا آنگه که حراقه شب تمام بسوزند. (۱۰/۳۵۵)
شیر از تب لرزه اندیشه تو بسوزد. (۵/۳۶۲)
ب) در معنی متعدی (سوزاندن)
چنان بخور عود و عنبر بسوختند. (۲/۱۱۰)
گشودن:
الف) در معنی لازم (به کنایه گشایشی و فرجی پدید آمدن)
تا امروز مرا چیزی میگشاد و راحتی میبود. (۶/۴۰۱)
تا تو در بست و گشاد کارها میان جهد نبندی، ترا هیچ کار نگشاید. (۱/۱۰۰)
ب) در معنی متعدی (بازکردن)
مرا چشم دل میباید گشود. (۸/۱۱۰)
افزودن
الف) به معنی لازم (اضافه شدن)
دهقان زاده را از آن تصدیق که کردند بر اصدقاء خود اعتماد بیشتر بیفزود. (۲/۱۶۴)
به حسن التفات ملک ملحوظ و به انواع کرامات محظوظ گشت تا به حدی که خرس را بر مقام تقدم او رشک بیفزود. (۳/۵۷۰)
تحرّص و تعرّض من (بر) مهمتری و سروی شما بیفزود. (۲/۴۱۳)
او را به وجهی کنی که اتّباع افعال پسندیده و امتناع از اخلاق ناستوده در وی بیفزاید. (۳/۶۹۰)
ب) در معنی متعدی (اضافه کردن)
پشت استظهار بدو قوی کرد و ثقت به شفقت او بیفزود. (۸/۳۵۵)
پادشاه را چون خرج از دخل افزون بود و در بسطت ملک نیفزاید. (۷/۴۶۶)
نمودن
الف) به معنی لازم (به نظر رسیدن)
چه گوشت آن مرغ از شیر مرغان بر من متعذّرتر مینماید. (۸/۱۵۱)
اندیشید که این همه امارت پرهیزگاری و علامت شریعت ورزی و دین پروری شاید بود و از عادات متجرّدان و متهجدّان مینماید. (۳/۲۵۵)
ب) در معنی متعدی (نشان دادن)
یک درست زر خالص از فلان موضع به تو نمایم. (۱/۴۰۱)
تقرّبی که متضمن فریب باشد، بنمایم. (۸/۴۰۷)
روزگار غدر پیشه غش عیار خویش بنماید. (۱/۴۸۹)
پروریدن
الف) به معنی لازم (پرورش یافتن)
همچنان در دامن حواضن بخت میپرورید. (۵/۶۲۸)
ضعفا در دامن رعایت اقویا پرورند. (۲/۷۰۳)
ب) در معنی متعدی (پرورش دادن)
ایشان را بیشتر داده و به هر یک ستاره ای از ستارگان علوی و سفلی نگهبان احوال کرده تا هم چنان که دایگان طفل را پرورند، او را حضانهی تربیت میدارد و می پرورد.(۴/۲۲۹)
زادن
الف) به معنی لازم (پدید آمدن)
و اگر امروز در مکامن نفس هر یک این معانی پوشیده است، فردا از مادر ملک عقیم فتنههای ناموقع زاید. (۷/۱۲۳)
نه هرچه آهو اندازد، مشک بویا بود یا هرچه از نحل آید، عسل مصفّی یا هرچه صدف پرورد، لؤلؤ لالا، نه هر کس از شیر زاید دلیر بود یا هرچه از آهن کنند، شمشیر بود. (۶/۴۲۵)
ب)در معنی متعدی (به دنیا آوردن)
چون جهان به حوادث آبستن است و هر لحظه به حادثه زاید. (۷/۶۶۰)
افتادن در معنی متعدی
شاید که به وقت باختن از آن حریف کند دست بد باز نادان بازئی آید که دست خصم را فرو بندد و در مضیقی افتد. (۱/۵۳۷)
۵-۳- شیوه های مجهول کردن افعال در مرزباننامه
فعل مجهول به گونه ای از افعال اطلاق میشود که نهادش کنندهی کار نیست بلکه اثر فعل را پذیرا است. نویسنده وقتی جمله را به صورت مجهول به کار میبرد که یا مفعول چنان معروف و مشهور است که نیاز به ذکر آن نیست و یا بنا به دلایلی، از جمله اینکه گوینده، نهاد را
نمیشناسد یا نمیخواهد نامش را فاش سازد و یا گوینده و نویسنده فکر میکند خواننده نهاد را میشناسد، تعمد در نیاوردن فاعل دارد. فرشیدورد در باب فعل مجهول چنین میفرمایند: «فعل متعدی مجهول آن است که فاعلش مجهول باشد و فعل به مفعول صریح اسناد داده شود.» (فرشیدورد، ۱۳۸۲: ۴۳۱)
نمونه های بیرون آمده از افعال مجهول مرزباننامه بیانگر این است که افعال مجهول به کار رفته در کتاب مرزباننامه حدود ۲% میباشد که از این تعداد ۳۸% با استعانت از فعل معین مجهول ساز شدن، ۲۱% با آمدن، ۱۱% با گشتن، ۱۱% با گردیدن ساخته شدهاند و ۱۹% مابقی به صورت افعال مجهول کوتاه به کار رفتهاند.
۵-۳-۱- فعل مجهول با صفت مفعولی بلند در مرزباننامه
امروزه فعل مجهول با کمک فعل شدن و با به کار رفتن فعل اصلی به صورت صفت مفعولی انجام میگیرد. فرشیدورد این شیوه را فعل مجهول با صفت مفعولی بلند میداند و در این باب چنین مینویسد: «چون فعلهای معین مجهول ساز در قدیم بیشتر از امروز بوده است، ناچار شکلهای مختلف فعل مجهول نیز بیش از این زمان بوده؛ زیرا امروز فعل معین مجهولساز تنها منحصر است به «شدن» در حالیکه در قدیم با گشتن»، «گردیدن» و «آمدن» نیز فعل مجهول ساخته میشده است. از این سر فعل اخیر «آمدن» بیشتر برای این مقصود به کار میرفته است.» (فرشیدورد، ۱۳۸۳: ۱۳۸)

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۵-۳-۱-۱- فعل مجهول به استعانت از فعل شدن در مرزباننامه
فعل مجهول در مرزباننامه بیشتر مانند امروز به استعانت فعل شدن که عامترین و رایجترین صورت است، میآید:
لا جرم پشت طاقتم بدین صفت که میبینی، شکسته شد. (۲/۵۰۷)
و اندیشه بر تنفیذ احکام آن گماشته شد. (۳/۳۹۷)
بدان شگال خر سوار ماند که به نادانی کشته شد. (۶/۸۱)
اما بدان که چون اختصاص آن قربت یافته شد و چهرهی مراد به زلف آن آراسته گشت، به چند خصلت متحلّی شدن و چند بار گفت را متحمل بودن، واجب آید. (۵/۶۸۹)
و اگر از صحایف لطایفی که از قلم غیب نگار غرایب بارش که در خزاین ملوک جهان محفوظ و مکنون است، باز گفته شود. (۵/۲۸)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...