تفکرات خشم برانگیز و انواع خطاهای شناختی

۱٫ تعمیم مبالغه آمیز

تعمیم به ایده‏ای اطلاق می‏ شود که کاربردی فراگیر دارد. در زندگی روزمره همه‏ انسان‌ها، موقعیت‏های بسیاری پیش می ‏آیند. اگر ما مجبور به برخورد با هر موقعیتی بودیم و مسائل را به تنهایی‏ ارزیابی می‏کردیم، کلافه می‏شدیم. به همین دلیل است که مسائل‏ تعمیم داده می ‏شوند. تحت تأثیر این خطای شناختی زندگی‏ محدودتر می‏ شود. تعمیم مبالغه آمیز اغلب با مطلق گرایی همراه‏ است. تو گویی، قانون بی چون و چرا وجود دارد که امکان‏ خوشبخت شدن ما را محدود می ‏کند. کسانی که عادت به تعمیم‏ مبالغه آمیز دارند، اغلب از کلماتی مانند‌: همه، هرگز، همیشه، هیچ و باید استفاده می‏ کنند (رونالد و همکاران، ۱۳۸۵).

۲٫ بر چسب زدن

بر چسب زدن نوعی از تعمیم مبالغه آمیز است که در آن، عبارات‏ خلاصه شده و منفی، مانند «خنگ»، «کودن»، «بی‏عرضه» و مانند آن‌ ها، برای توصیف خود و دیگران به کار می‏ روند. برچسب زدن‏ اغلب نتیجه‏ درونی کردن برچسبی است که پدر مادر یا سایر بزرگ‏ترها، خواهران و برادران و یا بچه‏های دیگر، قبلا از آن برای‏ توصیف شما استفاده می‏ کردند. وقتی بزرگ شدید، این برچسب را برای خود برگزیدید؛به طوری که به آن عادت کردید. این برچسب‏ به یک عادت اتوماتیک تبدیل شد تا هر آینه عیب و ایرادی در خود دیدید، از آن بر علیه خویش استفاده کنید. برچسب زدن در ضمن‏ می‏تواند، به گونه‏ای بزرگ نمایی باشد. بدین گونه وقتی راننده‏ی‏ دیگر را «ابله، پرور و از خود راضی» معرفی می‏کنید، نه تنها اقدامی مبالغه آمیز کرده ‏اید، بلکه تهدید ناشی از رفتار او را در ابعادی‏ بزرگ و غیر واقعی در نظر گرفته‏اید (رونالد و همکاران، ۱۳۸۵).

۳٫ اندیشه‏های بایددار

در این خطای شناختی از قوانین بی‏انعطافی درباره‏ رفتار خود و دیگران استفاده می‏ شود. در این ارتباط، همه‏ قوانین درست و بلا منازع هستند. هر انحرافی از ارزش‏ها یا معیارهای مورد نظر ما، بد و ناخوشایند است. در نتیجه، اغلب در موضوع داوری یا عیب‏یابی‏ قرار می‏ گیریم. از این که دیگران درست رفتار نمی‏کنند، احساس‏ ناراحتی می‏ کنیم و از درست نیندیشیدنشان دلگیر می‏شویم. این‏ نوع اندیشه به شکل جملات منفی با مفهوم «نمی‏توانم» بیان‏ می‏ شود. برای مثال، جمله‏ «باید همیشه مؤدب باشم»، معمولا به شکل «نمی‏توانم به دیگران لطمه بزنم» بیان می‏ شود که در جای‏ مناسب، روش برخورد با این نوع اندیشه بیان خواهد شد (صادقی، ۱۳۸۱).

۴٫ پرسش‏هایی با استفهام چرا

پرسش‏هایی که با چرا مطرح می ‏شوند، در حقیقت نوعی‏ اندیشه‏ باید دار هستند. چرا این اتفاق می‏افتد؟چرا من این گونه‏ هستم؟چرا این کار را انجام دادم؟بهترین راه برای مقابله با این‏ «چراها»، پاسخ دادن به آن‌هاست که در جای مناسب به همراه‏ مثال‏های مناسب، شیوه‏ برخورد با آن‌ ها نیز شرح داده می‏ شود (صادقی، ۱۳۸۱).

۵٫ تفکر قطبی شده یا اندیشه‏ همه یا هیچ

در تفکر قطبی، همه چیز در نهایت خود در نظر گرفته می‏ شود و جایی برای حد اعتدال باقی نمی‏ماند. اشخاص و اشیا، خوب یا بد و عالی یا وحشتناک هستند. به عبارت دیگر، در این نوع‏ تفکر، همه‏ امور حالت سیاه یا سفید دارند. بزرگ‏ترین خطر در تفکر قطبی، تأثیر آن بر قضاوت درباره‏ خویشتن است. اگر عالی‏ یا فوق‌العاده نباشید، در این صورت شکست خورده و ناتوان هستید و جایی برای نه خوب و نه بد باقی نمی‏ماند (رونالد و همکاران، ۱۳۸۵).

۶٫ بزرگ نمایی و کوچک نمایی

بزرگ نمایی که گاه به آن «فاجعه آمیز دیدن امور» نیز می‏گویند، بیان مبالغه آمیز یک مسأله‏ی ساده و جرئی و دادن ابعاد بسیار جدی‏ به آن است. از ویژگی‏های آن، استفاده از چنین عباراتی است‌‌: «چه قدر وحشتناک است، به راستی که چه‏قدر بد شد، نمی‏توانم‏ آن را تحمل کنم و. . . ‌» مثال‌‌: کوچک نمایی نقطه‏ی مقابل بزرگ نمایی است. زمانی بروز می ‏کند که اهمیت کاری را دست کم می‏گیرید، یا آن را به حداقل‏ می‏رسانید. برای مثال، شما توانایی کاری خود را حداقل، توانایی‏ و کارایی هم کلاسی‏ها و دوستانتان را حداکثر در نظر می‏گیرید؛ حتی‏ وقتی که دیگران شما را دانش‏آموز خوبی در نظر می‏ گیرند. در واقع‏ در کوچک نمایی، فرد موفقیت‏های خود را دست کم می‏ گیرد و به‏ توانایی‏هایش بها نمی‏دهد (صادقی، ۱۳۸۱).

۷٫ ذهن خوانی

کسی که از این تفکر غیر منطقی استفاده می ‏کند، درباره‏ نظر و طرز فکر دیگران قضاوت شتاب‌زده دارد و درباره‏ واکنش دیگران‏ نسبت به حوادث، به فرضیه سازی دست می‏زند؛ برای مثال‌: ‌به این دلیل با من این طور رفتار کرد که حسود است. او به خاطر درس‌خوان بودنت، با تو صحبت می ‏کند. در حالی که این فرضیه‌ها اغلب آزمون نشده، مبهم و بی‏دلیل‏ هستند. ذهن خوآن‌ها به سرعت نتیجه می‏ گیرند و فرضشان این است‏ که نتیجه‌گیری آن‌ ها کاملاً درست است. اما هرگز بر آن نمی‏شوند که درست بودن آن را ‌در مورد دیگران تحقیق کنند‌ (رونالد و همکاران، ۱۳۸۵).

انواع پرخاشگری‌:

پرخاشگری را می‏توان به صورت شکل و محتوی‏ به قرار زیر تقسیم و تشریح نمود‌:

الف-پرخاشگری از نظر مشکل‌:

الف-۱- پرخاشگری مستقیم‌: در این‏ وضعیت فرد پرخاش‌گر از طریق اعمال خشونت‏ همراه با بی‏رحمی و با مجروح کردن و از بین‏ بردن فرد، یا افراد، پرخاشگری خود را بروز می‏ دهد و ممکن است تکرار آن برای اجتماع‏ خطرات جدید را به وجود آورد. از جمله قساوت‏ قلب و بی‏عاطفگی و عدم احساسات برانگیزنده و عدم احساس درد و ناراحتی، توسط خود فرد عامل (شریعتی رودسری، ۱۳۷۶).

الف-۲- پرخاشگری غیر مستقیم‌: در چنین مواردی کمتر رنگ و بوی خشونت و زد و خورد دیده می‏ شود و فرد پرخاش‌گر بیشتر تلاش‏ می ‏کند از طریق لجبازی، منفی‏کاری، ترشرویی‏ و مانع‏تراشی به ابراز رفتارهای پرخاش‌گرانه خود بپردازد. معمولا اینگونه افراد متوجه پیامد کارهای خویش بوده و گاهی نیز از عملکرد خود احساس پشیمانی نموده و به خود ملامتگری نیز می‏پردازند. سطح هشیاری این افراد با افراد گروه پیشین نیز فرق می ‏کند (شریعتی رودسری، ۱۳۷۶).

ب- پرخاشگری از نظر محتوی‌:

ب-۱- پرخاشگری خصمانه کلامی‌: اینگونه‏ پرخاش‌گران بیشتر به فحاشی و با بهره گرفتن از کلمات و عباراتی که بار منفی و خشونت‏آمیز دارد دست می‏زنند و ممکن است پس از پرخاشگری کلامی تخلیه شده و یا برعکس به‏ اذیت و آزار رسانیدن به افراد و اموال نیز منجر گردد (شریعتی رودسری، ۱۳۷۶).

ب-۲- پرخاشگری وسیله‏ای (بدنی)‌: در این‏ گونه موارد فرد پرخاش‌گر ضمن استفاده از کلام‏ خشونت‏آمیز به ابزار و وسایل در دسترس‏ متوسل شده، از این طریق به ایجاد ضرب و جرح‏ می‏ پردازد. افراد پرخاشگری که معمولا از وسایل‏ برنده و کشنده استفاده می‏ نمایند دارای بار عاطفی منفی نسبت به دیگران بوده و در ضمن‏ نسبت به خود نیز احساسات دوگانه دارند و ممکن‏ است در راه نیل به اهداف خویش به خود نیز صدمات جدی وارد نمایند (شریعتی رودسری، ۱۳۷۶).

ج- پرخاشگری و نوع تربیت اجتماعی‌:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...