باد چون یوسف ولیت از بئر رفته سوی تخت باد چون قارون عدوت از تخت رفته سوی بیر
ز تو قارون شود مفلس ز تو دانا شود نادان تویی پاینده ی گیتی ترا پاینده بادا جان
ز بس نثار که کردند بر زمین گویی برون فکنده زمین گنج خانه ی قارون
ابوالفضل آنکه شرّ و خیر هست از مهر و کین او
کزان قارون شود مفلس وزاین مفلس شود قارون
اگر بد شاعری خواندیش مدحت وگر بد زائری کردیش احسان
یکی بیشی کند بر گنج قارون یکی بیشی کند بر شعر حسّان
هرآنچه قارون می کرد زیر خاک اندر بسان خاک همی بر پراکنی تو کنون
یکی بر خاک پیدا کرده پنهان کرده ی آذر یکی بر دشت پیدا کرده پنهان کرده ی قارون
اگر مال قارون به دست تو آید به می خوردن اندر ببخشی به یاری
گنج قارون زیر خاک اندر نهان بود ای شگفت گنج قارون را میان بوستان پیدا که کرد
عطارنیشابوری درمنطق الطیرمی گوید :
حق تعالی گفت قارون زار زار خواند ای موسی ترا هفتاد بار
نظامی درمخزن الاسرارمی گوید :
گنجم و در کیسه ی قارون نیم با توام و از تو به بیرون نیم
ساخت از او همّت قارون کلاه از سر آن رخنه فروشد به چاه
بازنظامی درخسرووشیرین می گوید :
چرا چون گنج قارون خاک بهری که استاد سخنگویان دهری
شبی کاو گنج بخشی را دهد داد کلاه گنج قارون را برد باد
ببین قارون چه دید از گنج دنیا نیرزد گنج دنیا رنج دنیا
چو بر من گنج قارونی فشاندی چو قارونم چرا در خاک ماندی
بازنظا می درلیلی ومجنون می گوید :
موسی به خزانه ها گهر داشت قارون هم از آن خزانه پر داشت
لیکن چو خلاف در میان بود این منفعت آن هلاک جان بود
باز نظا می درهفت پیکر می گوید :
سر برافراختی به خاتونی خواستی گنج های قارونی
باز نظا می درشرفنامه می گوید :
بر آن بقعه کاو بارگی تاخته زمین گنج قارون برانداخته
از آن گنج کاورد قارون به دست سرانجام در خاک بین چون نشست
فروزنده روزی چو فردوس پاک برآورده سر گنج قارون ز خاک
نباید نهادن بر این خاک دل کزاوگنج قارون فروشد به گل
بازنظا می دراقبال نامه می گوید :
به قارونی قفل داران گنج طمع دارم اندازه ی دسترنج
خاقانی شروانی می گوید :
تا به قارون برد و بند گنج قارون برگشاد رنجهای هر یکی را گنجها داد از جزا
گرچه عیسی وار از اینجا بار سوزن برده ام گنج قارون بین کز آنجا سوزیان آورده ام
داود (ع)۱
داود یکی از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل بود ، که حکومتی عظیم داشت ، نیروی جسمانیش در حدی بود که درمیدان جنگ بنی اسرائیل باجالوت جبّار ستمگربا یک ضربه ی نیرومند به وسیله ی سنگی که از فلاخن رها کرد جالوت را از بالای مرکب به روی خاک ا فکند ، ودر خون خود غلطید.
از جمله نعمتهایی که خداوند به او ارزانی داشته بود این که کوهها مسخّر امراوبودندبه
گونه ای که هرشام وصبحگاهان با اوخدا را تسبیح می گفتند . همچنین پرندگان نیز مسخّراوبودند وآهن در دست داود نرم بود چنانکه با آن زره هایی می ساخت که سرا پای مرد جنگی را می پوشانید .
یک روز افرادی به عنوان دادخواهی از محراب داود بالا رفتند ونزد او حاضر شدند، او نخست وحشت کرد ، سپس به شکایت شاکی گوش داد که یکی از آن دو نود ونه گوسفند ماده داشته ودیگری فقط یک گوسفند ، در حالی که صاحب نود ونه گوسفند از برادرش تقاضا داشته که یکی را هم به او واگذار کند ، او حق را به شاکی داد ، واین تقاضا را ظلم وتعدی خواند ، سپس از کار خود پشیمان گشت ، واز خداوند تقاضای عفو کرد وخدا او را بخشید.۲
ماجرای دیگر زندگی داود این بود که روزی از بام خانه ، زوجه ی اوریا را که بسیار زیبا بود دید وبه او عشق ورزید واوریا در جبهه ی جنگ بود . داود به سردار خود پیغام فرستاد که اوریا را در پیش تابوت گذارد وبه نزدیک حصارهای دشمن بفرستد.
مقصود از این دستور آن بود که اوریا کشته شود وداود زوجه ی او را تصاحب کند ؛ اوریا از جنگ بازگشت ولی به خانه ی خود نرفت ودوباره به میدان جنگ باز گشت . سردار ، دستورهای داود را به کار بست وچون نزدیک شدن به حصار دشمن برخلاف آ ئین های جنگی بود ، انجام این دستور به هزیمت لشکر داود پایان یافت ولی اوریا در این جنگ کشته شد وزوجه اش را که بت شبع نامیده می شد داود به نکاح خود درآورد وسلیمان از او متولد گردید .
خشم خدا برداود افروخته شد وناتان نبی مأ مور گردید که نزد داود برود واو را از ا فروخته شدن خشم الهی با خبر سازد . ناتان بازدن مثالی برای داود نبی او را از این اشتباه آگاه نمود و داود ازگناه آن کار آگاه شد وبه توبه مشغول شد وخداوند توبه ی او را پذیرفت . وداستان داود این چنین در ادب فارسی انعکاس یا فته است که :

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

انوری می گو ید:
حق داود ولطف نعمت ا و که ترا دربهشت منتظرست
رونق ملک سلیما ن پیمبردارد عرق سلطان چه عجب کزنسب داود ست
ای به ملکت چووارث داود ای به مردی چوحیدرکرّار
مسعودسعدسلما ن می گو ید :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...