نظریه مارکس:

طبقه، گروهی از مردم هستند که در رابطه با وسایل تولید (وسایلی که به کمک آن ها معیشت خود را تامین می‌کنند) قرار دارند. طبقه افرادی هستند که توی این مقوله جا می‌گیرند. در جریان تولید، موقعیت همه آن ها به طور یکسان – منابع مشترک اقتصادی دارند. به آگاهی طبقاتی رسیده از نظر روانی و طبقاتی بهم بستگی و با یکدیگر پیوند داشته باشند(لهسایی زاده.(۱۳۸۰) از نظر ماکس وبر، طبقه اجتماعی عامل تعیین کننده مجموعه ای از شرایط زندگی فرد و اجتماعی است( به نقل از ریمون آرون۱۹۸۴) و به بخشی از اعضای جامعه اطلاق می شود که از نظر ارزش‌ها مشترک، حیثیت، فعالیت‌های اجتماعی، میزان ثروت و متعلقات شخصی دیگر و نیز آداب و معاشرت از بخش‌های دیگر تفاوت داشته باشد. طبقه اجتماعی تحت تاثیر عوامل مختلف تعیین و شناخته می شود در جامعه های معاصر مهمترین عوامل تعیین کننده طبقه اجتماعی به طور کلی می توان به‌شرح زیر خلاصه کرد:

۱-‌ثروت و درآمد

۲-‌سطح و کیفیت آموزش

۳-‌شغل و موقعیت حرفه‌ای

۴-‌قدرت و نفوذ سیاسی و اجتماعی

فقر

یکی از پیش فرض های اساسی در دیدگاه سیستمیک، تعامل هر سیستم با سیستم های دیگر و لایه‌های خارجی تر سیستم است. این سیستم ها نیازهای خود را از طریق تعاملات مختلف رفع می‌کنند یکی از عللی که فقر در جوامع مختلف، زمینه را برای مسائل اجتماعی آسیب زا فراهم می‌کند، کاهش توان عمومی سیستم برای تعامل با محیط و با دیگرسیستم هاست. فقر باعث می شود که سیستم در رابطه با رفع انواع مختلف نیازهای زیستی ، بهداشتی، آموزشی و فرهنگی با مشکل مواجه شود.

یکی از مهمترین سرمایه های انسان، سلامت روان است. شواهد نشان می‌دهند، همبستگی قوی بین جایگاه اقتصادی- اجتماعی کلی فرد و گسترده ایی از اختلالات روانی وجود دارد. این گسترده شامل افسردگی ، اضطراب، تنش روانی کلی، اختلال رفتار و شیزوفرنی است. به اعتقاد رنک: [۶۸] “شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد رابطه علی بین فقر و اختلالات روانی دو طرفه و در دو جهت متقابل وجود دارد”به عبارتی، هم فقر می‌تواند بیماری های روانی را ایجاد کند و هم فردی که دچار بیماری روانی می شود. با از دست دادن کار، شغل و… به فقر مبتلا می شود. بااین حال رنک مطالعات متعددی را بررسی ‌کرده‌است که نشان می‌دهد. فقر به تنهایی برای کاهش سلامت روان و ابتلا به مشکلات روانی کافی است. این تاثیر مستقیم به علت فقدان منابع، تنیدگی کلی و کیفیت نامطلوب و همراه با فقر محله زندگی است. حتی بسیاری از مشکلات رفتاری فرزندان که به علت عدم توان نظارت والدین فقیر و پرمشغله به وجود می‌آید یا خارج شدن از فقر و افزایش نظارت والدین قابل اصلاح است. در صورتی که سلامت روان فرد کاهش و اختلالاتش افزایش یابد، مشکلات متعدد بیشتری نیز به وجود می‌آیند و توان عمومی وذهنی فرد را برای مقابله با مسلائل زندگی اش نیز کاهش می‌یابد(رنگ ،۲۰۱۱).

بدیهی است، در صورتی که فقر شدید و نسبتا طولانی باشد، می‌تواند مسائل متعددی را ایجاد کند. اما وضعیت جامعه ایران در این رابطه چگونه است ؟ توجه به درآمد و هزینه های سالانه خانواده های ایرانی (روستایی و شهری)، در سه مقطع زمانی نشانگر کاهش توان عمومی خانواده ها، مخصوصاً در نواحی روستایی است. به طور کلی چنان که میری آشتیانی (۱۳۸۲)، می‌گوید:”فقر و نابرابری‌های اجتماعی در جامعه ما پیامدهای خاص خود را دارد و نه تنها خود باعث بروز بخران می شود، بلکه بر اساس سلسله ای از روابط علی و معلولی زمینه بروز بحران هایی از قبیل بحران مهاجرات ، بحران حاشیه نشینی … و انواع جرایم دیگر را فراهم می آورد”

پژوهش‌های انجام شده در داخل و خارج از کشور:

۱-‌ سولومون وراث بلوم,(۱۹۸۴)طی پژوهشی که روی دانشجویان انجام دادند، ‌به این نتیجه رسیدند که کمال‌گرایی، مشکل در تصمیم گیری، درماندگی آموخته شده، عزت نفس پایین، فقدان جرئت، ترس از شکست و موفقیت، مدیریت ضعیف زمان و تاثیرپذیری از همسالان از علل عمده اهمال کاری تحصیلی محسوب می شود.

۲- ‌فراری(۲۰۰۱) در یک مطالعه ‌به این نتیجه رسید که افرادی که غالبا مشغول اهمال‌کاری می‌شوند در خودتنظیمی مهارت‌های عملکرد در زمان محدود، ضعف دارند.

۳-‌استیل(۲۰۰۷) با مطالعه پژوهش های انجام شده طی سالهای۱۹۳۰ تا کنون ‌به این نتیجه رسید که اهمیت و یا ارزش مجموعه تکالیف برای فرد، مرغوبیت و یا جذابیت مجموعه تکالیف، استعداد و آمادگی فرد برای ابتلا به اهمال‌کاری و زمان در دسترس برای انجام مجمـوعه تکالیف، از جمله علل اهمال‌کاری می‌باشد.

۴-‌در پژوهشی دیگر که استیل(۲۰۰۷) ‌در مورد ماهیت اهمال‌کاری به ‌عنوان شکست در خودتنظیمی انجـام داده است، نتایج نشان داد که روان رنجوری، تمرد و سرپیچی، حس جستجوگری ارتباط ضعیفی با اهمال‌کاری داشتند؛ درحالی که، تکالیف آزارنده، خودکارآمدی و بی پروایی و به‌همان اندازه وجدانی بودن و وجوه خودکنترلی، حواسپرتی، نظم و سازماندهی و انگیزه پیشرفت پیش‌بینی کننده های مهم و قوی اهمال کاری بودند.

۵-‌در پژوهشی که کلاسن(۲۰۰۹) دررابطه با اهمال‌کاری تحصیلی و وابسته‌های انگیزه انجام داد، به ارتباطی معنادار میان اهمال‌کاری تحصیلی باخودکارآمدی و خودتنظیمی دست یافت.

۶-‌شیرافکن، نورانی پور، کریمی و اسماعیلی(۱۳۸۷) نیز پژوهشی با هدف بررسی اثربخشی آموزش مهارت‌های مدیریت زمان بر کاهش اهمال‌کاری و ‌کمال‌گرایی دانشجویان انجام دادند. نتایج این پژوهش نشان داد که آموزش مهارت‌های مدیریت زمان در کاهش اهمال‌کاری و ‌کمال‌گرایی دانشجویان مؤثر بوده است.

۷-‌زیمرمن(۲۰۰۲) و پینتریچ(۲۰۰۰) طی مطالعات خود دریافتند،دانش‌آموزان دارای پیشرفت بالا،اغلب یادگیرندگان خودنظم یافته‌ای هستند. به عنوان مثال، دانش‌آموزان دارای پیشرفت بالا در مقایسـه با دانش‌آموزان دارای پیشرفت پایین، هدف یادگیریشان را به طور اختصاصی‌تری تنظیم می‌نمایند، یادگیریشان را بیشتر ارزیابی می‌کنند، خود وارسی بیشتری دارند و به صورت منظم‌تری پیشرفتشان را به سمت هدف ارزیابی می‌کنند(به نقل از پینتریچ، ۲۰۰۴).

۸-‌پینتریچ(۲۰۰۴) نیز طی مطالعه‌ای گزارش نمود دانش‌آموزانی که احساس کنند مطالب درسی برایشان جالب‌تر، مهمتر و مفیدتر است، از میزان راهبردهای یادگیری خودتنظیم بیشتری استفاده می‌کنند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...