– فرسودگی تحصیلی: میزان نمرهای که در پرسشنامه فرسودگی تحصیلی ساخته (سالملا، آرو، کیورو، لسکیتن و نارمی، ۲۰۰۹)[۲۹] توسط دانش آموزان دریافت می شود و با آن سه حیطه فرسودگی یعنی: خستگی مفرط ناشی از فعالیتهای مدرسه و بدبینی نسبت به فعالیتهای مدرسه و احساس بیکفایتی در مدرسه سنجیده می شود و اگر نمره هر فرد از میانگین نمره کل کسب شده نمونه آماری بالاتر شود، او دارای فرسودگی تحصیلی میباشد.
فصل دوم :
پیشینه ی پژوهش
۲-۱- شخصیت:
شخصیت را شاید بتوان اساسیترین موضوع علم روانشناسی دانست. شناخت شخصیت، ویژگیها، چگونگی شکل گیری، عوامل مؤثر در ایجاد شخصیت و مسائلی از این قبیل، از یک جنبه، ارضای حس کنجکاوی و میل به حقیقت جویی را در انسان به دنبال دارد، زیرا این شناخت نوعی خودشناسی است و شخص هنگام مطالعه موضوعهای ذکر شده غالباً آن دانستهها را با خود مقایسه کرده و با خود تطبیق میدهد و احتمالاً با این شناخت نوعی طبقه بندی انجام میدهد، یعنی خود را در یکی از تیپهای شخصیتی قرار میدهد، یا دارای ویژگیهای شخصیتی خاص میپندارد و از سوی دیگر این شناختها و اطلاعات به شخص امکان میدهد که در ارتباط متقابل با دیگران موضعگیریهای مناسب و آگاهانه داشته باشد، از طرفی داشتن اطلاعات و دانش لازم درباره شخصیت تنها به کار عادی دانستن برخی رفتارها در مراحل مختلف رشد شخصیت نمیآید، بلکه این دانش در پیشگری یا اقدام احتمالی درمورد بروز اختلالات و نابسامانیهای شخصی نیز می تواند به کمک فرد بیاید (کریمی، ۱۳۸۹).
پروین و جان[۳۰] (۱۹۸۹) شخصیت را بیانگر آن دسته از ویژگیهای فرد یا افراد میدانند که شامل الگوهای ثابت فکری، عاطفی و رفتاری آن ها است.
برخی دیگر از محققین، شخصیت را مجموعه ای از ویژگیهای پایدار بینظیر که ممکن است در پاسخ به موقعیتهای مختلف تغییر کند میدانند (شولتز، ۱۹۹۸، ترجمهی سید محمدی، ۱۳۸۸).
در هر حال، هر کدام از محققین و نظریه پردازان شخصیت، تعریفی از آن ارائه دادهاند که در ادامه به برخی از آن ها می پردازیم.
۲-۱-۱- تعاریف ارائه شده
روانشناسی شخصیت به آنچه معمولاً درباره انسان صادق است، یعنی ماهیت انسان و نیز به تفاوتهای فردی علاقمند است، از طرفی نظریه پردازان شخصیت به کلیت انسان نیز میپردازند و تلاش میکنند تا روابط پیچیده آن ها را با یکدیگر بررسی کنند (پروین، ۱۹۸۹).
شخصیت معادل کلمه انگلیسی Personality و Personalite فرانسه است که هر دو اقتباس از کلمه Person به معنی نقاب یا ماسکی است که در یونان قدیم در میهمانها و یا در تئاتر بازیگران به صورت خود میگذاشتند.
این تعبیر تلویحاً اشاره دارد بر این مطلب که شخصیت هر کس ماسکی است که او بر چهره خود می زند و تا وجه تمیز او از دیگران باشد. در زبان عامه، شخصیت به معانی دیگری به کار می رود. (کریمی، ۱۳۸۹)
به طور خلاصه می توان گفت: در روان شناسی، شخصیت به مفهومی متفاوت از عرف تعریف می شود.
در نظر آلپورت[۳۱] (۱۹۶۱)، شخصیت عبارت است از سازمان پویای درون فرد که مشتمل است بر آن دسته از سیستمهای روان – تنی که رفتارها و افکار ویژه انسان را معین میسازند. (احمدی ۱۳۸۱)
شخصیت بیانگر آن دسته از ویژگیهای فرد یا افراد است که شامل الگوهای ثابت فکری، عاطفی و رفتاری آن ها است (پروین، ۱۹۸۹).
شخصیت مجموعه ای از ویژگیهای با دوام و منحصر به فرد است که امکان دارد در پاسخ به موقعیتهای مختلف بروز کند. (شولتز و شولتز، ۱۹۹۸)
در نظر شلدون[۳۲]، شخصیت سازمان پویای جنبه های ادراکی و انفعالی و ارادی و بدنی (شکل بدن و اعمال حیاتی بدن) فرد آدمی است (شلدون، به نقل از کریمی، ۱۳۸۹).
به عقیدهی اتکینسون و هیلگارد[۳۳]، شخصیت عبارت است از الگوهای رفتاری و شیوه های تفکر که سازگاری فرد با محیط را تعیین می کند. (کریمی، ۱۳۸۹)
تعاریف بسیار زیادی در زمینه شخصیت وجود دارد، که اگر وجوه مشترک همه آن ها را درنظر بگیریم، همه آن ها به یک رشته از ویژگیها و خصوصیات جسمی و روانی اشاره دارند و در همه آن ها به تمایز، افتراق و مشخص کردن افراد از یکدیگر اشاره شده است. پس میتوان گفت: تعریف قابل قبولی که حاوی ویژگیهای مشترک تعاریف موجود باشد این است که:
«شخصیت عبارت است از مجموعه ویژگیهای جسمی، روانی و رفتاری که هر فرد را از افراد دیگر متمایز می کند» (کریمی، ۱۳۸۹)
۲-۱-۲- ساختار شخصیت:
مفهوم ساختار به جنبه های پایدارتر و مقاومتر شخصیت اطلاق می شود. ساختارهایا اجزاء بدن و یا مفاهیمی مانند اتم و مولکول در فیزیک قابل مقایسه هستند. مفاهیم ساختاری از قبیل پاسخ، عادت، صفات و تیپ[۳۴] مفاهیم رایجی هستند که در توصیف افراد به کار میروند.
مفهوم صفت به پایداری پاسخ فرد در موقعیتهای مختلف دلالت می کند و به مفهومی که مردم عادی برای توصیف دیگران به کار میبرند، نزدیکتر است. مانند زمانی که برای توصیف یک دوست خوب از صفات باهوش، اجتماعی، صادق، بامزه و یا جدی استفاده می شود.
در نظر هورنای[۳۵] (۱۹۴۵)، مفهوم تیپ، با دسته بندی تعداد قابل توجهی از صفات مختلف معنی پیدا می کند و در مقایسه با مفهوم صفت، به نظم و عمومیت بیشتر در رفتار دلالت دارد. اگرچه افراد می توانند درجات مختلفی از صفات را داشته باشند، معمولاً از تیپ خاصی به حساب میآیند. مثل تقسیم بندی افراد به درون گرا و برون گرا، و یا طبقه بندی افراد بر حسب این که به دیگران گرایش دارند، از آن ها دوری میکنند و یا با آن ها مخالفت میورزند. (پروین، ۱۹۸۹)
۲-۱-۳- عوامل اثر گذار بر شخصیت:
اگر شخصیت را مجموعه ویژگیهای جسمی، روانی، عاطفی و اجتماعی در افراد توصیف کنیم، پس آنچه به وجود آورنده این ویژگیها به شمار می آید، شخصیت نامیده می شود. بخش اول این ویژگیها، یعنی ویژگیهای جسمانی، ساخته وراثت و بخش دیگر آن زاینده عوامل اجتماعی یا محیط است، تعیین اینکه کدامیک از این دو عامل ، نقش مهمتری در ایجاد شخصیت دارند، کار غیر ممکنی است. اما بدیهی است که شخصیت هر فرد حاصل تعامل و تأثیر متقابل هر دو عامل است. بدین معنی از یکسو، عوامل محیطی، در چهارچوب امکانات و محدودیتهای فیزیولوژیکی و ساختار توارثی، فعالیت میکنند و از سوی دیگر تواناییهای بالقوهای که عمدتاًً محصول توارثاند، هنگامی می توانند شکوفا شوند و از قوه به فعل درآیند که محیط مناسبی برای شکوفا شدن داشته باشند (کریمی، ۱۳۸۹).
در این جا این عوامل را به دو دسته تقسیم کرده ایم.
- عوامل تأثیر گذار ارثی:
طبق عقیدهی کاسپی[۳۶] (۲۰۰۰)، عوامل ارثی، نقش عمدهای در تعیین شخصیت دارند و این تأثیر به خصوص در مورد ویژگیهایی است که خاص هر فرد است. (پروین، ۱۹۸۹)
از وقتی که سلول جنسی ماده در جریان لقاح ترکیب می شود، نخستین سنگ بنای شخصیت فرد گذاشته می شود. به این ترتیب لااقل نخستین حیطه شخصیت فرد که سبب تمایز یک فرد از دیگری می شود، یعنی جنسیت او، زاییده ترکیب خاص کروموزومی است که از والدین به ارث برده است.
طبیعی است که ژنهای حامل صفات ارثی، واجد هر خصوصیاتی باشند به صاحب ژنها نیز آن خصوصیات را دارا خواهد بود. (کریمی، ۱۳۸۹)
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 02:48:00 ب.ظ ]
|