بالبی روانکاو بریتانیایی (به نقل ازکاپلان و سادوک، ۲۰۰۳ ،ترجمه پور افکاری ،۱۳۸۱) نظریه ای تدوین کرده و وابستگی به هنجار را برای رشد سالم بسیار مهم معرفی ‌کرده‌است به عقیده ی بالبی وابستگی زمانی به وجود می‌آید که « رابطه ای گرم ، صمیمانه و پایا بین کودک و مادرکه برای هر دو رضایت بخش و مایه لذت است » وجود داشته باشد . وابستگی پدیده ای است که به تدریج و درکی که میل دارد با شخصی که مطلوب است ، قوی تر ، عاقل تر و قادر به کاستن اضطراب یا ناراحتی شناخته می شود، رشد می‌یابد دلبستگی احساس ایمنی در طفل شیر خوار به وجود می‌آید .وابستگی فرآیندی است که تعامل بین مادر و کودک را تسهیل می‌کند و میزان فعالیت بین آن دو بیشتر اهمیت دارد تا زمان صرف شده بین آن ها به نظر بالبی اشخاص بر اساس روابط اولیه ی خود مجموعه متفاوتی از تجارب را شکل می‌دهند .بر پایه این تجربیات افراد متفاوت « مدل های تجسمی » متفاوتی از تجارب را شکل می‌دهند . بر پایه این تجربیات افراد متفاوت « مدل های تجسمی » متفاوتی را ایجاد می‌کنند . یعنی مجموعه متفاوتی از عقاید را در باره ی خود ، انتظارات متفاوت از دیگران و مجموعه ی متفاوتی از قوانین هوشیار و ناهوشیار را برای سازماندهی و دسترسی اطلاعات در باره ی احساسات تجربیات و ایده های مرتبط با دلبستگی ، گسترش می‌دهند. در حقیقت بالبی هیجانات و عواطف را به عنوان یک سیستم ارزیابی و یک راهنما برای فهم یک حادثه وانتخاب یک پاسخ توضیح می‌دهند.(کولین[۲۰]،به نقل از مهدی زارعی ، ۱۳۸۶).

مدل درونکاری [۲۱]:


از طریق روابط متقابل مداوم یک مدل درونکاری یا مدل ذهنی در کودک به وجود می‌آید که عقاید و انتظارات وی را ‌در مورد مراقبت تحت تأثیر قرار می‌دهد . این مدل درونکاری سپس در داخل روابط جدید تعمیم می‌یابد و انتظارات دو ادراک و رفتار وی را راهنمایی می‌کند . ‌بنابرین‏ ، مدل درونکاری مکانیزمی را در طول سال‌های مداوم در سبک دلبستگی فراهم می آورد و در فهم نقشی که روابط اولیه در تعیین روابط بزرگسالان دارد، مهم است متغیرهایی که به وسیله ی الگوی دلبستگی اولیه تحت تأثیر قرار می گیرند عبارتند از:

    1. اعتماد اساسی کودک

    1. توانایی و تمایلات کودک به روابط اجتماعی

  1. راحت بودن کودک برای وارد شدن در روابط جدید

۴-توانایی کودک برای منطبق کردن رفتارش با افراد دیگر ، در نتیجه ممکن است اثرخاص سبک های دلبستگی را در روابط طولانی مدت کودکان و بزرگسالان انتظار داشته باشیم ( کولین ۱۹۹۶ ، به نقل از مهدی زراعی ، ۱۳۸۶ )

پژوهش ‌در مورد سازمان یابی و سیر تحولی مدل روانکاری نشان می‌دهد که این مدل در یک سالگی و با شکل گیری مفهوم پایداری شئ به دنبال آن می‌گردد . و می‌داند که وجود دارد ، در غیاب منبع دلبستگی نیز همان گونه است . کودک می‌تواند منبع دلبستگی را از طریق مدل ‌درون‌کاوی خود باز نمایی کند . بر این اساس در مرحله نوجوانی و نیز اوایل بزرگسالی است که شخص توانایی انتزاعی ‌در مورد خود پیدا می‌کند و می‌تواند از یک دید فراتر به سیستم دلبستگی خود نگاه کند ، در نتیجه این امکان به وجود می‌آید که مدل ‌درون‌کاوی او از یک ارتباط با افراد دیگر تغییر کند . ( حسنی ، ۱۳۸۴ )

نظریه مری اینزورث ‌در مورد دلبستگی :


مری اینزورث دریافت که تعامل بین مادر و کودک او در دوره ی وابستگی تأثیر عمیقی در رفتار جاری و آینده کودک دارد، و ‌به این مشاهدات بالبی را گسترش داد. الگوهای وابستگی در بچه ها متفاوت است. مثلاً بعضی از کودکان نسبت به کودکان دیگر کمتر گریه می‌کنند . واکنش حساس سینگال ، کودک،مثلاً با در آغوش گرفتن او هنگام گریه کردن ، موجب می شود که با پیشرفت رشد کودک اعتماد به نفس او بالاتر رود. مادرانی که در واکنش های خود کند هستند، کودکان مضطرب تری به وجود می آورند این مادران با بهره ی هوشی پایین تر ، ناپختگی های هیجانی و سن پایین تر ، از مادرانی حساس واکنش نشان دهنده ، مشخص هستند . اینزورث همچنین تأکید نمود که وابستگی ها در کاهش اضطراب مؤثر است. چیزی که او آن را اثر پایگاه ایمن نا ایمن نامید و بچه را توانا می‌سازد که از حضور نماد وابستگی خود دور شده و محیط را جستجو کند کند (کاپلان و سادوک ۲۰۰۳ نقل از پور افکاری ، ۱۳۸۲).

سبک های دلبستگی :


اینزورث و همکاران (۱۹۷۸ ، به نقل از ای برک ، ۲۰۰۱ ، ترجمه سید محمدی ، ۱۳۸۴) بازتاب تجربیات کودک- مادر را در سه سبک دلبستگی نشان دادند که از مشاهده ی رفتارهای نوزاد در آزمون موقعیت غریب ( نا آشنا ) ناشی می‌گردد.

این سه سبک عبارتند از : ایمن ، نا ایمن ، و دو سوگرا .

  1. دلبستگی ایمن

بزرگسالان دارای دلبستگی ایمن ، قادرند درباره ی کیفیت و اثرات روابط دلبستگی خود و مثبت یا منفی بودن این ارتباط به طور منطقی بحث کنند. آن ها اهمیت رابطه ی دلبستگی در دوران کودکی را تأیید می‌کنند. بزرگسالان ایمن تجسمی مثبت و جهان گیر از منبع دلبستگی دارند . این تجسم مثبت ، احساسی خود ارزشمندی و تسلط را در این افرار افزایش داده و خود را قادر می‌سازد که عواطف منفی را به شیوه ای سازنده تعدیل کند. ( به نقل از مهدی زراعی ، ۱۳۸۶).

ایمنی در بزرگسالان با قابلیت دسترسی به والدین بستگی ندارد ، بلکه اعتمادی که بزرگسالان به مسئولیت پذیری والدین خود دارند بسیار مهم است . بزرگسالانی که ایمن هستند یادآوری و بحث ‌در مورد تجارب دلبستگی خود را آسان ارزیابی می‌کنند . این افراد برای روابط دلبستگی خودشان ارزش قائلند و معتقدند که دلبستگی ها و تجارب مرتبط با آن ها شخصیت آن ها را تحت تأثیر قرار داده است و نیز در توصیف یک رابطه ی خاص عینی هستند و به راحتی جنبه‌های مثبت و منفی یک احساس را در نظر می گیرند(شریفی، ۱۳۷۹).

این نوباوگان ، از والد خود به عنوان پایگاهی امن برای کاوش محیط استفاده می‌کنند. وقتی آن ها تنها می مانند ممکن است گریه کنند یا نکنند اما اگر گریه کنند به علت غیبت والد است، زیرا او را به فرد غریبه ترجیح می‌دهند وقتی که والد بر می‌گردد . فعالانه تماس با او را می جویند و گریه ی آن ها فوراً کاهش می‌یابد . (لورای برگ ، ۲۰۰۱ ، ترجمه سید محمدی ، ۱۳۸۴).

  1. سبک دلبستگی نا ایمن :

به نظر می‌رسد که این نوباوگان ، هنگام حضور والد نسبت به او بی اعتنا هستند. وقتی والد آن ها را ترک می‌کند معمولاً ناراحت نمی شوند. و به فرد غریبه خیلی بیشتر از والد خود واکنش نشان می‌دهند . هنگام پیوند مجدد آن ها از استقبال کردن والد دوری می جویند یا در این زمینه کند هستند وقتی والد آن ها را بلند می‌کند معمولاً به او نمی چسبند . این گونه افراد به دیگران اعتماد ندارند و همیشه یک نوع فاصله ی هیجانی را از دیگران حفظ می‌کنند و اغلب تنها و منحاصم هستند . خصوصیت زیاد آن ها محصول نیاز دلبستگی نا کام شده همراه با انتظار طرد از سوی دیگران است. بزرگسالان اجتنابی از ایجاد در روابط صمیمانه با دیگران اجتناب کرده و در مقیاس هایی که در روابط عاشقانه و رمانتیک را بررسی می‌کنند . نمرات پایین تری به دست می آورند.

(زراعی ، ۱۳۸۶).

  1. سبک دلبستگی مضطرب – دوسوگرایی:

این نوباوگان ، قبل از جدایی ، نزدیکی به والد را می جویند و اغلب به کاوش محیط نمی پردازند وقتی والد آن ها بر می‌گردد، خشم ، رفتار خصمانه و گاهی کتک زدن ، نشان می‌دهند. خیلی از آن ها حتی بعد از بلند کردن توسط مادر همچنان به گریه ادامه می‌دهند و نمی توان به راحتی آن ها را آرام کرد. ( بالبی ، ۱۹۶۹).

این کودکان هنگام جدایی، بسیار پریشان و تند خو بوده و در تجدید دیدار ، احساس تشویش و به هم ریختگی می‌کنند . نسبت به تماس های مادی بی علاقه اند و احساس تردید و دو دلی می‌کنند. و کاوشگری ندارند و فقط علاقه مند به پرداختن به امور آشنا مثل اسباب بازی های آشنا و یا مادر خود هستند و خود را به صورت کاملاً منفی توصیف می‌کنند و به شدت احساس اضطراب می‌کنند. (اینزورث و همکاران ، ۱۹۸۷ ، به نقل از رضازاده ، ۱۳۸۱).

نقش پدر در دلبستگی :


در حال حاضر پژوهشگران زیادی متقاعد شده اند که مردان به اندازه ی زنان توانایی رسیدگی و مراقبت از کودکان را بالقوه دارند. پارک [۲۲]و همکارانش،در بیمارستان ها رفتار والدین را مطالعه کردند . پدران در مقابل صدهای آوایی و حرکات کودکان خود به اندازه مادران واکنش نشان می‌دهند پدران به شیوه ی مادران به کودکان خود دست می‌زنند . نگاه می‌کند. با او حرف می‌زنند او را تکان می‌دهند و می بوسند . با این همه در واکنش نسبت به صداهای آوایی کودک خود پدران وقتی کودک خود تنها می‌شوند خود را بیش از مادران فداکار و حامی و معشوق نشان می‌دهند . پدران بیشتر از مادران تمایل دارند کودک خود را بغل بگیرند و به او نگاه می‌کنند . به علاوه پدران نیز به اندازه ی مادران می‌توانند تغییرات ناگهانی رفتار کودک را درست تفسیر کنند و نسبت به آن ها واکنش نشان می‌دهند . همچنین آن ها می‌توانند به اندازه ی مادران در تقابل ملایم ناراحتی ، مثل عطسه ، سرفه و استفراغ ، واکنش سریع نشان دهند. در این موارد پدران مانند مادران کودک را ودار می‌کنند و با او حرف می‌زنند. با این همه وقتی پدر و مادر هر دو حضور دارند. پدر دوست دارد مراقبت بچه را بر عهده ی مادر بگذارند . ( زندن ، به نقل از گنجی ، ۱۳۷۶).

دلبستگی در بزرگسالان :


اگر چه نظریه ی بالبی در اصل درباره ی پیوند عاطفی بین کودک یا جانشین وی ارائه شده است ولی پژوهش های انجام شده از اوایل دهه ی ۱۹۸۰ به بعد ( مثلاً اینزورث ۱۹۸۵ ، کوبک و اسکیری[۲۳] ۱۹۸۸ به نقل از رضا زاده ، ۱۳۸۱).

دلایلی برای ارتباط بین اصول وابستگی با روابط نزدیک بزرگسالان ارائه دادند و این دلایل بر تحلیل کنش های رابطه ی دلبستگی متمرکز است . پیوند دلبستگی به طور خاص ، شامل حفظ نزدیکی ، پایگاه امن و اعتراض جدایی است. ‌بر اساس نظر بسیاری از جمله این ویژگی های رابطه کودک – مراقب قابل تعمیم به بسیاری از روابط بزرگسالان با نزدیکان خود ، اعم از خویشان ‌و دوستان صمیمی است. دردوران بزرگسالی دلبستگی های قدیمی باقی مانده و وابستگی های جدیدی ایجاد می شود. روابط دلبستگی بزرگسالی دارای کیفیت دو جانبه اند که دلبستگی های نا متقارن کودکی هرگز واجد آن نبودند هدف از نظام دلبستگی حتی برای بزرگسالان دسترسی به چهره ی دلبستگی است. البته برای بزرگسالان ممکن است تماس بدنی واقعی غالباً ضروری نباشد. ( مهدی زارعی، ۱۳۸۶).

به نظر اینزورث ( ۱۹۹۱، به نقل از رضا زاده ، ۱۳۸۱، با این سه معیار می توان به وجود رابطه ی دلبستگی پی برد.

اول : شخص به خصوص وقتی که دچار تنیدگی است می‌خواهد که در کنار چهره با چهره های دلبستگی خود باشد.

دوم: وی در ارتباط به دنبال راحتی و ایمن است.

سوم: وقتی چهره ی دلبستگی دور از دسترس می شود، اعتراض می‌کند و اگر چهرۀ دلبستگی از دست رفته باشد، فرد به عزاداری می پردازد . پژوهش ها با مردان و زنان همسر از دست داده آشکار ساخت که نشانگان اعتراض در بزرگسالان ، بسیار شبیه نشانگان در اعتراض کودکان است و شامل صدا زدن ، گریه کردن ، جستجوی دائم و گاهی دیوانه وار، توجه دائم به خاطرات و یادآوری فرد از دست رفته ، بیقراری و نهایتاًً نا امیدی است . برای بزرگسالان همانند کودکان ، دلبستگی به افراد خاصی است و هر چهره ی دلبستگی اهمیتی یگانه و غیر قابل جایگزین سازی دارد. وقتی شخص چهره ی دلبستگی خود را مانند والدین یا همه از دست می‌دهد ، احساس تنهایی می‌کند به عزاداری می پردازد. این حالت وقتی خویشان و دوستان حمایت کننده نیز هستند به وقوع می پیوندند. یک شبکه ی قوی از افراد حمایت کننده ممکن است اندوه شخص را تخفیف دهند واین می‌توانند خلاء عاطفی ایجاد شده را پر کنند ( حسنی ، ۱۳۸۴).

کیفیت واکنش های شخص به مرگ والدین یا همسر را می توان در ماهیت وابستگی او به شخص از دست رفته در زمان گذشته و حال جستجو کرد. در مواردی که واکنش سوگ در شخص ظاهر نمی شود ممکن است علت آن احساس طرد واقعی و فقدان صمیمیت در روابط باشد . اگر چه شکلی ایده آل در شخص از دست رفته ارائه شود . چنین افرادی معمولاً خود را تیپ « خاصی» معرفی می‌کنند که صمیمیت و وابستگی برای آن ها مفهوم ناچیزی دارد . معهذا ، وابستگی ها و گسستن آن ها می‌تواند کاملاً ترومانیک باشد. مرگ والدین یا همسر می‌تواند زمینه ساز اختلال افسردگی شده و در بعضی از بیماران خطر اقدام به خودکشی را پیش می آورد . همچنین مرگ همسر احتمال همسر داغ دیده را برای ابتلا به بیماری جسمی و روانی در یک سال پیش از فقدان بالا می‌برد . شروع افسردگی و سایر حالات ملال غالباً با طرد شدن از جانب فرد مهم در زندگی شخص رابطه دارد. ( کاپلان و سادوک ۲۰۰۳ به نقل از پور افکاری، ۱۳۸۲).

رضایت زناشویی


برای رضایت مندی زناشویی تعریف های مختلفی ارائه شده است کلوور[۲۴] ( ۲۰۰۰ ) معتقد است که رضایت مندی زناشویی، به مسرت بخشی زناشویی، سازگاری و تفاهم زناشویی اطلاق می شود که به طور کلی در زیر مجموعه کیفیت زناشویی قرار می‌گیرد. بک عقیده دارد که رضایت مندی زناشویی در واقع نگرش مثبت و لذت بخشی است که زن و شوهر از جنبه‌های مختلف روابط زناشویی دارند (بک، بی تا) وایت وی ( نقل از مرادی ، ۱۳۸۶ ) نیز رضایت مندی زناشویی را نگرش مثبت به رابطه ی زناشویی
می‌داند که می‌تواند دامنه ای از مطلوب تا نا مطلوب را در بر گیرد . در تعریف دیگری رضایت مندی زناشویی به احساس رضایت هر یک از زوجین از هماهنگی و مطابقت با همسر خود در زمینه ی چگونگی سازمان دادن زندگی مشترک، مثل هماهنگی در نحوه ی گذراندن اوقات فراغت، تقسیم کارهای خانه ، تعامل و ارتباط با یکدیگر، روابط جنسی و ابراز عواطف و احساسات به یکدیگر اشاره شده است ( برازرتن و یوگمن [۲۵]، ۱۹۸۶ ) . رضایت مندی و سازگاری زناشویی وضعیتی است که در آن ، زن و شوهر در بیشتر مواقع احساسی ناشی از خوشبختی و رضایت از همدیگر دارند و روابط رضایت بخش در بین زوجین ، از طریق علاقه ی متقابل ، میزان مراقبت از همدیگر ، پذیرش و تفاهم با یکدیگر قابل ارزیابی است ( سینها و موکرجک[۲۶] ، ۱۹۹۰ )

یافته های پژوهشی ، نشانگر آن است که عوامل متعددی در رضایت مندی زناشویی تاثیر دارد از جمله : شخصیت ( اسچورمن – کروک[۲۷] ، ۲۰۰۱ ) تحصیلات و طبقه اجتماعی ( جلیلی ، ۱۳۷۵ ؛مرادی ، ۱۳۸۶ )عقاید مذهبی ( اعرافی ، ۱۳۸۵ ؛ هاشمی ،گلشن آبادی ، ۱۳۸۶ ) مسایل مالی ، علاقه ، توجه ، حمایت درک همسر، اشتغال زنان ، تعداد فرزندان ( ترک ، ۱۳۸۵ ) طول مدت ازدواج ( هیوستون و همکاران ، ۱۹۸۶ ) روحیه همکاری ( گاتمن ، ۱۹۹۴ ) مسایل جنسی ( فرانکن ، ۱۹۹۸ ؛ شاملو، ۱۳۸۱ ) وابستگی شدید زوجین به خویشان و دوستان ( ترمن به نقل از سلیمانیان ، ۱۳۷۳ ) صرف اوقات فراغت باهم ( هیوستون و همکاران ، ۱۹۸۶ ) و بالاخره سبک‌های دلبستگی ( بانز[۲۸] ، ۲۰۰۴) و راهبردهای حل تعارض در زوجین ( گاتمن[۲۹] ، ۱۹۹۴ ، ۱۹۹۸ ) .

بالبی ، معتقد بود که رفتار انسان را تنها از طریق بررسی محیط انطباقی آن یعنی محیط بنیادی که این رفتار در آن محیط تکامل یافته است ، می‌توانیم درک کنیم . در واقع ، کودکان در طی مراحل دلبستگی ، پیوند عاطفی با ثباتی با مراقبت کننده برقرار می‌کنند که در غیاب والدین می‌توانند از آن به عنوان یک پایگاه امن استفاده کنند. این بازنمایی درونی، جز مهمی از شخصیت های دلبستگی و احتمال فراهم آوردن حمایت در مواقع استرس ، عمل می‌کند . این تصویر ذهنی، الگو یا راهنمایی برای روابط صمیمی در آینده می شود ( برک ، ۲۰۰۱ ) .

( استیوبر [۳۰]، ۲۰۰۵ ). به طور کلی ، دلبستگی ایمن با رضایتمندی زناشویی بیشتر و دلبستگی غیر ایمن هستند با رضایتمندی زناشویی کمتر ، رابطه دارد ( بانز ، ۲۰۰۴ ) .

گاتمن ( ۱۹۹۴ ، ۱۹۹۸ ) بیان کرد که سبک روابط زوجها بخصوص هنگامی که به تعارض می پردازند ، می‌تواند در طول مدت ازدواج به عنوان شاخص قوی برای احساس رضایت مندی زوجین در ازدواج مطرح شود ، وی همچنین اذعان کرد که طبقه بندی در زیر مجموعه ی تعارض از آنچه که آن ها جروبحث می‌کنند ، ناشی نمی شود بلکه از اینکه چطور وقتی جرو بحث می‌کنند واکنش نشان می‌دهند ، ناشی می شود ( استیوبر ، ۲۰۰۵ ). اختلاف و گفتگو طبیعی است و راهبردهای حل تعارض ((CTS )) تاثیر مثبتی بر روابط دارند .

راهبردهای کلامی سازگارانه و مستقیم به زوجها کمک می‌کند تا موضع گیری مثبتی داشته باشند احساسات و موقعیت ها را نشان دهند ، در جستجوی موافقت طرف مقابل باشند ،با هم بر روی مسایل به توافق برسند و به یکدیگر اعتماد کنند ( کاناری و کاپچ[۳۱] ، ۱۹۸۸ ) و در نتیجه آن ها قادرند احساس موفقیت حاکی از تسلط بر مشکلات را به یاری هم و در حالی که در یک تیم قرار گرفته اند ، تجزیه کنند ( کلترن[۳۲] ، ۱۹۹۰، گیلبرت[۳۳] ، ۱۹۸۵ ).مهارت‌های ارتباطی خوب یکی از مهمترین عوامل رضایت و خشنودی در روابط زناشویی است (گاتمن ، ۱۹۹۸) . در واقع اگر زوجها یاد بگیرند که چطور ارتباط مؤثر بر قرار کنند ، شانس بیشتری دارند که رضایت مندی را تجربه کنند .

افرادی که رفتارها و واکنش‌های مثبت را هنگام گفتگوها و در حین پرسیدن جزییات گفتگو نشان می‌دهند ، نگرانی شان واقعی است . واکنش‌های مثبت ، معمولا موجب سر زندگی ، شادابی و هیجان و جذابیت و جالب بودن روابط می شود ( کاناری و استافورد[۳۴] ۱۹۹۴ ) . ارتباطات مؤثر ، موجب شکوفایی هویت و کمال انسان و مبنای اولیه ی پیوند وی با دیگران و بهبود کیفیت روابط افراد می شود در حالی که ارتباطات غیر مؤثر مانع شکوفایی انسان را همین ارتباطهای میان فردی تشکیل می‌دهد ( وود[۳۵] ، ۱۹۹۸ ) ارتباط دلپذیر زوجین این امکان را می‌دهد که با یکدیگر به بحث و تبادل نظربپردازند ( یانگ و لانگ[۳۶] ، ۱۹۹۸ ).

پژوهشگرانی که ‌در مورد سبک‌های ارتباطی تحقیق می‌کنند به سه الگوی انتقاد – دفاع – کمرو- سلطه پذیر و مسلط – کنترل کننده دست یافته اند ( باس و همکاران[۳۷] ، ۱۹۸). نتایج تحقیقات نشان می‌دهد زوجهای سازگاری که به اعمال مثبت همسران خود ارج می نهادند راحت تر می توانستند اعمال منفی آن ها را تحمل کنند ؛ در مقابل زوجهای ناسازگار بیشتر به موارد منفی فکر می‌کردند و زمان زیادی را صرف توجه به جنبه‌های ناخوشایند همسران خود می‌کردند و در درک ویژگی های جبران کننده و مثبت آنان ، مشکل داشتند . این مطالعات نشان داد ، افرادی که دارای روابط خوب هستند می دانند که چگونه به نکات مثبت طرف مقابل خود ارج نهند ( برادبوری ، فینچام و بیچ[۳۸] ۲۰۰۰ ) . اگر زوجها گفتگوهای مستقیم و سازگارانه داشته باشند ، بهترین برآیند کیفیت ازدواج را دارند، نتایج بهتری را تجربه کرده و قادرند که احساس موفقیت و تسلط بر مشکلات به یاری هم و در حالی که در یک تیم قرار گرفته اند درک کنند. چنین گفتگوهایی، مثبت یا منفی می‌تواند در کیفیت ازدواج مؤثر باشد ( اسچورمن و کروک ، ۲۰۰۱ ) .

للوید[۳۹] ( ۱۹۸۷ ) بر سبک های کلامی سازنده تأکید ‌کرده‌است . در مطالعه ای که توسط کاناری و کاپچ ( ۱۹۸۸ ) انجام گرفت نشان داده شد که راهبردهای کلامی سازنده ، به زوج ها کمک می‌کند تا موضع گیری مثبت داشته باشند ، احساسات خود را ابراز کنند ، در جستجوی موافقت طرف مقابل باشند ، با هم بر روی مسایل به توافق برسند و به یکدیگر اعتماد داشته باشند . سیمپسون ( ۱۹۹۰ ) اعلام کرد که زوج های ایمن به غیر ایمن نسبت به هم اعتماد بیشتری دارند و سطوح بالاتری از رضایتمندی روابط ، اعم از همبستگی تقابلی ( قابلیت اتکای متقابل ) و تعهد بین آنان دیده می شود . کوباک و هازان[۴۰] ( ۱۹۹۱ ) و کوباک ، کل[۴۱] و همکاران ( ۱۹۹۳ ) اعلام کردند که افراد ایمن تعارض های هیجانی شان را در طی تعارض به طور سازنده ، بیشتر از افراد غیر ایمن نشان می‌دهند خواهان ازدواج هستند ، بحث غیر سازنده کمتر می‌کنند و هنگام عصبانیت و خشم ،جوش و خروش وفوران کمتری نسبت به همتایان غیر ایمن خود نشان می‌دهند فینی[۴۲] ( ۱۹۹۸ ). اعلام کرد که بزرگسالان ایمنی که همسرانی دارای تاریخچه دلبستگی ایمن ، انتخاب می‌کنند راهبردهای حل تعارض سازنده تری دارند و روابط زناشویی آن ها رضایت بخش تر و بادوام تر است. بانز ( ۲۰۰۴ ).اعلام کرد که دلبستگی ایمن با رضایتمندی زناشویی بیشتر و دلبستگی غیر ایمن با رضایتمندی زناشویی کمتر ، رابطه دارد .

کریدر و فیلدز[۴۳] (۲۰۰۱). دریافتند نخستین ازدواج هایی که به طلاق منجر می‌شوند ۷ تا ۸ سال طول می کشند . به طور ‌میانگین در تمام ازدواج هایی که به طلاق منتهی می‌شوند ، فرایند طلاق تقریبا۸ سال به طول می‌ انجامد . ‌بنابرین‏ ، باید نسبت به مراحل اولیه ی ازدواج توجه دقیقی شود و همچنین ، به مداخلات پیشگیرانه و دقیق نیز پرداخته شود . برگزاری جلسه های درمانی مشترک با زوج ها برای تغییر روابط میان همسران را «زوج درمانی » می‌گویند . زوج درمانی بر تغییر در جهت فرآیندهای سازگارانه زناشویی متمرکز است ، که عبارتند از : تعامل قابل مشاهده و افزایش نتایج مثبت تر حاصل از رابطه هالفورد[۴۴] (۲۰۰۰) .کرمی (۱۳۸۷ ). به پزوهش درباره ی اثر بخشی تحریف های شناختی زوج ها بر افزایش رضایت زناشویی آنان بر اساس سبک شناخت درمانی بک در بین زوج های شهرستان بانه پرداخت که نتیجه ی پژوهش فرضیه های پژوهش را مبنی بر اینکه این شیوه رضایت زناشویی زوج ها را افزایش داده است را تأیید کرد.

رحمانی و همکاران(۱۳۸۹ ). طی مطالعه ای بر روی ۲۹۲ مرد و زن که بین ۱۹- ۵۸ سال سن داشتند، رابطه معناداری را بین رضایت از رابطه ی جنسی به مرور زمان کاهش می‌یابد ، به طوری که زوج هایی که کمتر از ۱۵ سال از ازدواج شان می گذشت رضایت بیش تری را از رابطه جنسی نسبت به زوج هایی نشان دادند که بیش از این مدت زمان از ازدواج شان می گذشت .

هرمن[۴۵] (۱۹۹۸ ). پژوهشی در شیوه ی زوج درمانی به روش چند وجهی انجام داده است . در این پزوهش ۶۵ زوج ( جمعا ۱۳۵ نفر) به وسیله پرسشنامه ی ساختارمند چند وجهی و پرسشنامه رضایت زناشویی به منظور یافتن حمایت های تجربی از شیوه زوج درمانی چند وجهی مورد ارزیابی قرار گرفتند . همگام با دیگر پژوهش هایی که در زمینه نظریه شباهت در ازدواج ( زوجین شبیه به هم ) در مقابل تفاوت در ازدواج زوجین مکمل ) صورت گرفته ، این پژوهش از شباهت زوج ها حمایت می‌کند . شباهت به طور کلی با نمره های بالای رضایت زناشویی در پرسشنامه بالا وابسته است . البته نمره های افراد شبیه ( زوج های شبیه به هم ) در بخش های متفاوت پرسشنامه ساختارمند چند وجهی ، نمی تواند همه ی خرده آزمون های پرسشنامه رضایت زناشویی را پیش‌بینی کند و همه متغییرهای موجود در پرسشنامه چندوجهی نیز ، رضایت زناشویی را پیش‌بینی نمی کند و همه متغییرهای موجود در پرسشنامه چند وجهی نیز ، رضایت زناشویی را پیش‌بینی نمی کنند . در نهایت شیوه زوج درمانی چند وجهی به وسیله این داده ها حمایت می شود ؛ اگرچه برای کار بالینی بر اساس این نتایج به پژوهش های بیش تری نیاز است .

اسگاربی و هالفورد[۴۶] (۲۰۰۰).در پژوهشی با اندازه گیری رضایت زناشویی در ابتدای هفته وقایع مثبت و منفی و یاد آوری و بازگویی آن ها ،نشان دادند که زوج ها درباره بازگویی وقایع ، سوگیری هایی دارند . افرادی که بیش تر موارد منفی را به خاطر می آوردند ، همان کسانی بودند که رضایت کمتری را نشان داده بودند .

یکی از ارتباطات بین یک زن و مرد ازدواج است ازدواج تعهدی قانونی و عاطفی است که در زندگی هر بزرگسالی بسیار مهم است علاوه بر این ، انتخاب یک شریک زندگی و وارد شدن به یک تعامل زناشویی به عنوان نقطه عطف بلوغ و موفقیت فردی تلقی می‌گردد . تردیدی وجود ندارد که انتخاب شریک زندگی یکی از مهمترین تصمیماتی است که فرد در طول زندگی اش می‌گیرد . افراد به دلایل متفاوتی ازدواج می‌کنند . به عنوان مثال : عشق ، خوشبختی ، مصاحبت ، میل به داشتن فرزند ، تمایل جنسی و یا میل به فرار از موقعیت های ناخوشایند ( برنار[۴۷]۱۹۸۴ ).

ازدواج ، تعهدی همراه با عشق و مسئولیت برای آرامش ، خوشبختی و توسعه ارتباط خانوادگی قوی است . ازدواج به عنوان یک پیوند جنسی مشروع و اجتماعی ، همراه بایک اعلام عمومی شروع می‌گردد و با یک سری نظرات ‌در مورد عملکرد پذیرفته و به عهده گرفته می شود و در واقع قراردادی است که حقوق متقابل و تعهدات بین زوجین و فرزندان آینده را با دقت توضیح می‌دهد . ( دالاک [۴۸]۱۹۹۰ )

سازگاری زناشویی به عنوان حالتی است که در آن زن و شوهر احساس خوشبختی و رضایت نسبت به ازدواج و یکدیگر دارند . ( توماس [۴۹]۱۹۹۰ ).

هدف همه ازدواج ها خوشبختی است . ازدواج اکثر زوج ها لبریز از انتظارات و توقعات است بعضی از انتظارت واقعی و بعضی دیگر غیر واقعی هستند . و این به طبیعت پیچیده ازدواج بستگی دارد هر فرد به پیچیدگی یک دنیا‌ است . ‌بنابرین‏ در ازدواج دو دنیای متفاوت به یکدیگر نزدیک می‌شوند . سازگاری زناشویی به بلوغ نیازمند است که موجب رشد و توسعه زوجین است .

اگر این رشد به طور کامل تجربه و فهمیده نشود مرگ ارتباط زناشویی حتمی است . ارتباط بین یکی زوج یک پیشرفت کند است و به سرعت انجام نمی پذیرد ، همانند سرطان پنهانی است که به آرامی و بدون درد موجب مرگ می شود ( ون بوون[۵۰] ۱۹۸۳)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...