دانلود فایل های پایان نامه در مورد طراحی مقدماتی پروتکل ... |
علاوه براین، یافته های پژوهشی نشان می دهد که فاجعه سازی والدین و پریشانی آنها، با افزایش ناتوانی، درد و پریشانی کودکان ارتباط دارد. به طور عکس، والدینی که در واکنش به درد کودکشان، احساس همدلی[۹۳]دارند، کودکانشان، درد و پریشانی کمتری را تجربه میکنند. تاکنون، به وضوح مشخص نشده که فاجعه سازی والدین، چگونه گسترش می یابد، و چگونه با افزایش پریشانی و به دنبال آن با رفتارهای خاص والدین همراه است. تحقیقات بنیادی نشان داده اند که فاجعه سازی درد، مخصوصا زمانی که درد، مزمن می شود، منجر به کم تر شدن عملکرد انطباقی فرد می شود. در چنین شرایطی، ترس های مرتبط با درد ممکن است منجر به افزایش رفتارهای اجتنابی فرد و به دنبال آن تداخل بیشتر در عملکرد انطباقی شود. احتمالا، در بافت میان فردی، فرآیندهای مشابهی اتفاق می افتد. همسان با دیدگاه عاطفی – انگیزشی [۹۴]درد ، انتظار می رود که فاجعه سازی والدین در رابطه با درد کودکان، عمدتا احساس پریشانی والدین و درگیری آنها را در رفتارهای اجتنابی، از طریق محدود کردن فعالیت کودکشان، سبب ساز شود (کائز و همکاران، ۲۰۱۱).
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
به طور کلی با توجه به مطالب گفته شده می توان نتیجه گرفت که واکنش های نابهنجار والدین نسبت به تجربه ی درد کودکان، تاثیرات سوئی را بر عملکرد و میزان انطباق کودک با درد برجای می گذارد. از جمله این واکنش های نابهنجار می توان به رفتارهای حمایتگرانه ی والدین، افکار فاجعه آمیز، پریشانی والدین و به طور کلی توجه مثبت و منفی آنها نسبت به تجربه ی درد کودکان اشاره کرد. البته در این بین متغیرهای تعدیل کننده مهمی وجود دارند که تاثیر این واکنش ها را بردرد و عملکرد کودکان تنظیم می کنند که از جمله آن ها می توان به نقش خودارزشمندی کودک اشاره کرد. همان طور که اشاره شد مطالعات محدودی در رابطه با واکنش های والدین نسبت به تجربه ی درد کودکان وجود دارد. مخصوصا در این رابطه می توان محدودیت مطالعات مربوط به چگونگی تاثیر و چگونگی تعامل این واکنش ها را خاطر نشان ساخت.
۲-۹-۲ نقش ویژگی های کودکان
۲-۹-۲-۱ نقش خودارزشمندی کودکان
برخی از کودکان به دلیل ویژگی های روان شناختی خاصی که دارند مستعد مزمن شدن درد، واکنش بالقوه ناتوان کننده نسبت به درد و به تبع آن، واکنش متفاوت نسبت به رفتارهای دلسوزانه والدینشان، هستند. والکر، کلار و گاربر (۲۰۰۲)، به این نتیجه رسیدند که هر دو پیامد مثبت (مثل توجه مثبت، کمتر شدن کارهای روزمره) و پیامد منفی (مثل تنبیه والدین)، که به دنبال درد کودکان دیده می شوند، موجب تداوم نشانه های جسمانی سازی در آنها می شود، با این وجود، این وضعیت از طریق خود ارزشمندی کودک[۹۵]، تعدیل می گردد. به عبارت دیگر ارتباط بین پیامدهای مثبت و منفی درد با نشانه های جسمانی سازی، در کودکانی قویتر است که خود ارزشمندی پایینی دارند. به دلیل اینکه چنین ویژگی های فردی، ممکن است برخی کودکان را برای ناتوانی کارکردی مستعد تر سازد، لازم است به این موضوع توجه شود که تحت چه شرایطی این ناسازگاری ها اتفاق می افتد. پریشانی های روان شناختی مثل نشانه های افسردگی به عنوان شاخصی از ناتوانی کارکردی در نظر گرفته می شود. تاثیر پریشانی کودک بر واکنشی که والدین نسبت به درد کودک نشان می دهند، مشخص نیست (پیترسون و همکاران، ۲۰۰۴).
۲-۹-۲-۲ نقش فاجعه سازی کودکان
ویژگی های فردی، ممکن است آسیب پذیری کودک را در انطباق با درد تحت تاثیر قرار دهد. به طور خاص، فاجعه سازی درد، که به صورت ارزیابی منفی و مبالغه آمیز درد تعریف می شود، تاثیر برجسته ای بر پیامدهای آسیب رسان درد، مثل ناتوانی افزایش یافته، بر جای می گذارد. علاوه بر این، مقالات روبه رشدی نشان داده اند که علاوه بر ویژگی های کودک، رفتارهای والدین هم بر میزان انطباق کودک با درد، می گذارد. با این وجود، یافته های تحقیقات نشان می دهد که واکنش های والدین و ویژگی های کودکان، بر پیامدهای ناشی از درد کودکان، تاثیر متقابل دارند. در واقع، کودکان از لحاظ میزان آسیب پذیری نسبت به واکنش های غیر انطباقی والدین، با یکدیگر متفاوتند. این موضوع مخصوصا زمانی اهمیت دارد که فاجعه سازی کودکان را نسبت به درد در نظر بگیریم . ثابت شده است که فاجعه سازی کودکان با افزایش ابراز درد و جست و جوی حمایت اجتماعی، ارتباط دارد و این موضوع به ترتیب موجب فراخوانی واکنش های دلسوزانه و تنبیه کننده ی اطرافیان می شود. بنابراین، کودکانی که سطح بالایی از فاجعه سازی را دارا می باشند، ممکن است نه تنها وابستگی بیشتری نسبت به مراقبانشان پیدا کنند، بلکه موجب فراخوانی واکنشی در محیط اطرافشان شوند که به دنبال آن، بیشتر شدن فاجعه سازی اتفاق افتد (ورورت و همکاران، ۲۰۱۱).
با وجودی که ثابت شده است، شدت درد، در فهم ناتوانی کودکان اهمیت بسزایی دارد، اما در رابطه با تداوم درد و ناتوانی کودکان، فاکتورهای دیگری هم تاثیر گذارند. به نظر می رسد که از میان فاکتورهای مختلف، فاکتورهای مهمی مثل، فاجعه سازی درد، مولفه ی برجسته ای در سازگاری کودکان و بزرگسالان نسبت به درد، می باشد. مطالعات مختلفی ارتباط بین فاجعه سازی درد و پیامدهای نامطلوبی مثل شدت درد و ناتوانی را نشان داده اند. اما چند مساله هنوز مورد توجه قرار نگرفته است. اول اینکه اکثر این مطالعات به صورت طرح های مقطعی است. دوم اینکه، اگر چه می دانیم ارزیابی فاجعه آمیز در همان ابتدای زندگی به وجود می آید، اما تاکنون مطالعه ای در رابطه با فاجعه سازی کودکان و نقش آن در تداوم درد و ناتوانی، صورت نگرفته است. تحقیقات مختلفی ارتباط بین اثرات خاص فاجعه سازی درد و سایر متغیرهای مرتبط با پریشانی، مثل اضطراب صفت – که به عنوان الگوی مداومی از ارزیابی منفی خودبه خودی تعریف می شود – را نشان داده اند. (ورورت و همکاران، ۲۰۱۲).
۲-۹-۲-۳ نقش راهکارهای مقابله ای کودکان
مطالعات کودکان مبتلا به درد مزمن، نشان داده که کودکانی که درد بیشتری را ادراک می کنند و راهکارهای مقابله منفعل تری را به کار می گیرند، درد شدیدتر و ناتوانی بیشتری را تجربه می کنند، هم چنین تعداد دفعات مراجعه به مراکز درمانی در آنها بالاتر است. با این وجود، هنوز مشخص نیست که بالا بودن ارزیابی درد و افزایش راهکارهای مقابله منفعل تر، با اختلال بیشتر در خانواده، ارتباط داشته باشد. احتمال دارد انطباق متفاوت کودکان با درد، در ناهمسانی ارتباط بین درد مزمن آنها و سازگاری خانواده (همان طور که در تحقیقات قبل مشاهده شد)، نقش داشته باشد. به عنوان مثال، ممکن است زمانی که کودکان ارزیابی بیشتری از درد دارند و راهکارهای مقابله منفعل تری را بروز می دهند، نسبت به زمانی که آنها درد را کمتر ارزیابی می کنند و راهکارهای مقابله فعال تر و سازگارانه تری را به کار گیرند، وضعیت درد آنها ارتباط قوی تری را با نگرانی های مادر و اختلال در خانواده نشان دهد (لیپانی[۹۶] و همکاران، ۲۰۰۶). تجربه ی قبلی کودکان نسبت به درد و هم چنین، نوع راهکار مقابله ای، واکنش به تجربه ی کنونی درد را تحت تاثیر قرار می دهد. مشکلات قبلی در رابطه با درد، ممکن است تلاش های فعال برای مقابله با درد را تحت تاثیر قرار دهد و میزان اضطراب و نشخوار ذهنی را بالا ببرد (چارلتون[۹۷]،۲۰۰۵).
چندین مطالعه، ارتباط بین راهکارهای مقابله با درد و رفتارهای مرتبط با درد را در کودکان و نوجوانان نشان داده اند. به عنوان مثال، راهکارهای مقابله منفی – که به طور کلی مربوط به عدم توجه به استرسورها می باشد و عبارت است از خود – انزوایی[۹۸]، فاجعه سازی و عقب نشینی [۹۹]- با سطح بالای درد، نشانه های جسمانی سازی، نشانه های افسردگی و ناتوانی عملکرد، ارتباط دارد. در مقابل، مقابله سازگارانه که تلاش برای پذیرش یا انطباق با استرسورها را دربرمی گیرد (از قبیل، پذیرش، خفیف سازی درد، خود تشویقی [۱۰۰]و انحراف توجه)، با کاهش درد در اغلب زمان ها، شکایات جسمانی کمتر و سطوح پایین نشانه های اضطراب و افسردگی، در ارتباط است (سیمونز[۱۰۱] و همکاران،۲۰۰۸).
مطالعات مربوط به راهکارهای مقابله با درد کودکان، عمدتا مبتنی بر سنجش های خود گزارش دهی می باشد و از روش هایی مثل درجه بندی دیگران (مثل والدین، همسالان) یا مشاهده ی راهکارهای مقابله ای کودکان، به ندرت، استفاده شده است. فیپز[۱۰۲]، فیرلا[۱۰۳] و مالهرن[۱۰۴] (۱۹۹۵)، درمیان کودکان سرطانی و کودکان سالم، همبستگی ضعیف تا متوسطی را بین درجه بندی این کودکان و درجه بندی والدینشان از راهکارهای مقابله ای، گزارش کردند. این میزان همبستگی برای راهکارهای ساده [۱۰۵] (مثل اجتناب از اطلاعات تهدید کننده)، بیش از راهکارهای هشدار دهنده [۱۰۶] (مثل جست و جوی اطلاعات) بود. پیترسون [۱۰۷]و تالر[۱۰۸] (۱۹۸۶)، نشان دادند که بین واکنشی که کودکان اعتقاد دارند به درمان های پزشکی نشان می دهند و درجه بندی والدین از شیوه ی واکنش آنها، همبستگی متوسط تا ضعیفی وجود دارد (۴۶/۰ - ۲۵/۰= r). هم چنین همبستگی بین درجه بندی والدین از مقابله کودکان در حین تست خون و درجه بندی خود کودکان از این مقابله، در حد ضعیف گزارش شده است (۲۴/۰- ۲۱/۰= r). در پژوهش بنل – برنسون[۱۰۹] و کریج[۱۱۰] (۱۹۹۳)، راهکارهای مقابله کودکان از نگاه والدینشان، مورد بررسی قرار گرفت، اما ارتباط بین درجه بندی والدین و کودکان از آن راهکارهای مقابله ای بررسی نشد. نتایج مطالعه رید[۱۱۱]، گیلبرت[۱۱۲]و مک گرا[۱۱۳](۱۹۹۸)، نشان داد که کودکان، نسبت به والدین، راهکارهای مقابله ای را به صورت مثبت تری ابراز می کنند و والدین نسبت به کودکان، راهکارهای مقابله ای درونی سازی شده را بیشتر گزارش می کنند (رید[۱۱۴] و همکاران، ۱۹۹۹).
۲-۹-۲-۴ نقش پریشانی هیجانی کودکان
برخی فاکتورهای روان شناختی ممکن است در تداوم دردهای مزمن کودکان نقش داشته باشند. در کودکانی که نمی توانند ترس ها و اضطرابشان را به وضوح نشان دهند، ممکن است، درد، راهی برای ابراز این ترس و اضطراب باشد. به عبارت دیگر، تجربه ی درد مزمن، برخی” فواید ثانویه” را به دنبال دارد. به عنوان مثال، بهبود اضطراب (یا فوبی مدرسه)، می تواند بهبود درد را به دنبال داشته باشد. هم چنین، تجربه ی درد مزمن ممکن است در خانواده نقش مهمی را داشته باشد و تقریبا، درد، به عنوان عضو جدیدی از خانواده در نظر گرفته شود. ممکن است درد کودکان موجب شود که تمرکز خانواده از مشکلاتی مثل درگیری های والدین و رفتارهای مشکل آفرین فرزندان، به سمت کودک و دردش، جلب شود. بدین ترتیب، مداخله ی روان شناختی کودکان مبتلا به درد مزمن باید ابتدا با بررسی این موارد آغاز شود (چن[۱۱۵] و همکاران، ۱۹۹۷).
هم چنین، در بررسی پترسون و پالرمو (۲۰۰۴)، که برروی کودکان مبتلا به سردرد، روماتیسم و بیماری سلول داسی شکل صورت گرفته بود، مشخص گردید که در کنار ارتباط واکنش های حمایت گر والدین و ناتوانی کودک، پریشانی عاطفی کودک به عنوان تعدیل گر این رابطه شناخته می شود. همان طور که پیش بینی شده بود، تاثیر واکنش های حمایت گر والدین بر ناتوانی کارکردی کودک، از طریق نشانه های اضطراب و افسردگی کودک، تعدیل شد. بدین ترتیب، در کودکانی که سطح بالایی از پریشانی هیجانی را نشان می دهند، واکنش های حمایت گر والدین تاثیر بیشتری را بر ناتوانی آنها بر جای می گذارد (کلار و همکاران، ۲۰۰۸).
۲-۹-۲-۵ نقش تفاوت های جنسی و سنی کودکان
درد مزمن، چندین علت دارد و به جای یک علت خاص، غالبا هر دو مولفه ی روان زاد و جسمانی، در ابتلا به آن نقش دارند. فاکتورهای روانی اجتماعی (شناختی، رفتاری و عاطفی)، در تجربه ی درد کودکان و پریشانی هیجانی و ناتوانی جسمانی مرتبط با درد آنها نقش دارند. ممکن است فاکتورهای روانی اجتماعی در دختران و پسران متفاوت باشد. به عنوان مثال، دختران، بیشتر رفتارهای درونی سازی شده را از خود نشان می دهند مثل اضطراب و افسردگی و پسران بیشتر رفتارهای برونی سازی شده و تخریب گر را از خود نشان می دهند. ممکن است احتمال تداوم درد و مراجعه به مراکز درمانی و استفاده از روش های دارویی و غیر دارویی کنترل درد در دختران بیشتر باشد. در حال حاضر تحقیقات زیادی در رابطه با ریسک فاکتورهای درد مزمن، مخصوصا اینکه چرا دختران (نسبت به پسران) و نوجوانان (نسبت به کودکان)، نسبت به تداوم درد مزمن آسیب پذیرند، در حال انجام است. در حالی که تفاوت های جنسی و سنی، رفتارهای مربوط به درد مزمن کودکان و حساسیت به درد را تحت تاثیر قرار می دهد اما در رابطه با کنش متقابل فاکتورهای فرهنگی و رشدی که تعدیل کننده ی چنین تفاوت هایی هستند، اطلاعات کمی داریم(والکر[۱۱۶] ،۲۰۰۸).
شیوع دردهای مزمن کودکان، همراه با بالارفتن سن، افزایش می یابد. میزان شیوع دردهای مزمن خاص در دختران بیشتر از پسران است. به عنوان مثال، یافته های بالینی نشان می دهد که سندرم درد ناحیه ای پیچیده [۱۱۷]، در دختران بیشتر از پسران است و نسبت آن ۹:۱ می باشد (انجمن بین المللی مطالعات درد [۱۱۸]، ۲۰۰۷) و در آغاز دوران نوجوانی شایع است و دردهای نامشخص و اختلالات جسمانی سازی، با بالا رفتن سن نوجوانی شیوع بیشتری پیدا می کند (مک گرا [۱۱۹]و همکاران، ۲۰۰۹(. تفاوت های جنسی، هم چنین، در تجربه ی نوع درد (بالا بودن سردرد و دردهای شکمی در دختران و بالا بودن کمر درد و دردهای دست و پا در پسران)، تاثیر گذار است (والکر،۲۰۰۸).
بر اساس پژوهش های مک گرا و همکاران (۱۹۸۷، ۱۹۹۰)، سن و سطح رشدی کودکان، بر ادارک درد آنها تاثیر گذار است. هم چنین برخی مطالعات نشان می دهد که فهم کودکان نسبت به درد، راهکار مقابله ایشان و اثرات درد، با بالارفتن سن، افزایش می یابد. با این وجود، مشخص شده که اثرات مختلف سن، بستگی به نوع درد و ماهیت تجارب قبلی درد کودکان دارد (چارلتون،۲۰۰۵).
به طور کلی می توان نتیجه گرفت که برخی از ویژگی های کودکان، آنها را مستعد مزمن شدن درد می کند. از جمله این ویژگی ها می توان به پایین بودن خودارزشمندی کودک، افکار فاجعه آمیز، راهکارهای مقابله ای منفعل و پریشانی هیجانی اشاره کرد. به عبارت دیگر، این ویژگی ها مشابه با همان ویژگی ها و واکنش های والدین هستند که بر تجربه ی درد کودکان و عملکرد آنها تاثیر گذار است. از طرف دیگر این خصوصیات فراخوانی واکنش های غیرانطباقی والدین را سبب ساز می شود و به دنبال این فراخوانی، افزایش افکار فاجعه آمیز، راهکارهای مقابله ای منفی مشاهده می گردد. بدین ترتیب می توان نتیجه گرفت که واکنش ها و ویژگی های کودکان نسبت به درد و واکنش های والدین نسبت به آن ، چرخه ی معیوبی را به راه می اندازد.
۲-۱۰ اثرات تجربه درد کودکان
۲-۱۰-۱ تاثیر بر والدین
پژوهش های اخیر مربوط به کودکان مبتلا به درد مزمن، نشان می دهد که شرایط این کودکان ممکن است بهزیستی اعضای خانواده و همین طور عملکرد و فعالیت های متداول خانواده را به عنوان یک کل تحت تاثیر قرار دهد. با این وجود، برخی شواهد نشان می دهد که حضور کودک مبتلا به درد مزمن، ممکن است همه ی خانواده ها را به یک اندازه تحت تاثیر قرار ندهد. به عنوان مثال، مطالعه ی والاندر[۱۲۰] و وارنی [۱۲۱](۱۹۹۸)، ارتباط ناهمسانی را بین پارامترهای بیماری و سازگاری مادر، ارائه کرد و این وضعیت نشان دهنده ی این است که برای سازگاری خانواده باید به دنبال ویژگی هایی فراسوی خود شرایط به تنهایی باشیم (لیپانی و همکاران، ۲۰۰۶).
والدینی که کودکان مبتلا به درد مزمن دارند، پریشانی های زیادی را در ارتباط با کودکشان تجربه می کنند. سطوح استرس این والدین، به لحاظ بالینی معنادار است و آنها پریشانی و تعارض زیادی را در رابطه با پرورش [۱۲۲]کودکشان، تجربه می کنند. والدین، با تشخیص اینکه میل به محافظت از کودکشان ممکن است زیانبخش باشد، درگیری و کشمکش زیادی را از یک سو برای درمان کودکشان و از سوی دیگر برای تامین آسودگی آنها، تجربه می کنند. بسیاری از خانواده ها نسبتا قادرند مکانیسم های موفقیت آمیزی را برای تامین نیازهای کوتاه مدت کودکان مبتلا به درد، داشته باشند، اما یک کودک مبتلا به درد مزمن، به دنبال تداوم ارضای نیازهای مالی، جسمانی و هیجانی، است (کلینک واکلستون،۲۰۰۹).
۲-۱۰-۲ تاثیر بر کودکان
درد مزمن، رنج، ناتوانی، اضطراب و پریشانی هیجانی را در بسیاری از کودکان و نوجوانان، به دنبال دارد. (چارلتون،۲۰۰۵). کودکان مبتلا به درد مزمن،آشفتگی خواب، خلق بی ثبات، کاهش اشتها، افسردگی (که اغلب در این جمعیت ها دیده می شود)، انزوای اجتماعی و وابستگی به والدین را گزارش می کنند. همه ی این شرایط به طور مزمن تجربه می شود و می تواند تداوم درد و ناتوانی را به دنبال داشته باشد. هم چنین، دشوار است که بتوان این نشانه ها را از نشانه های دیگر متمایز کرد. بخشی از این وضعیت در شکل زیر ارائه شده است (کلینک واکلستون،۲۰۰۹).
شکل ۲-۳ بازنمایی نموداری تاثیرات گسترده ی درد مزمن کودکان، اقتباس از کلینک واکلستون(۲۰۰۹)
( آموزش ) :"من مدرسه را دوست دارم اما سال گذشته ۸۰ درصد غیبت داشتم “
(خواب) “من ساعت ۱۱ به رختخواب می روم اما تا ساعت ۳ خوابم نمی رود “
(زندگی اجتماعی)“من دوستانم را بیشتر اوقات نمی بینم “
( سلامتی ) “من قبلا مسیر مدرسه را می دویدم اما الان قادر نیستم بدون درد وخستگی قدم بزنم
(خانواده) “مادرم نگران من است . او کارش را به خاطر من رها کرده “
( وابستگی ) ” من بدون کمک مادرم حتی نمی توانم به دستشویی بروم “
( اشتها )“من احساس می کنم که میل به خوردن صبحانه ندارم .من در طول روز چیزهای مختلف میخورم
( خلق ) “من عصبانی و خشمگین هستم . من فقط به اتاقم می روم و نمی خواهم با کسی صحبت کنم .
۲-۱۰-۲ -۱ تاثیر بر رشد بعدی کودکان
اگر چه بسیاری از تئوری پردازان روان شناسی از فروید و روان تحلیل گران تا اسکینر و رفتار گرایان، معتقدند که تجربه ی درد در کودکی، تاثیرات عمیقی بر رشد بعدی کودک می گذارد، اما مطالعات بسیار کمی در این زمینه وجود دارد. بوش[۱۲۳] (۱۹۹۱) و الند[۱۲۴](۱۹۹۷) نشان داده اند که تجربه ی درد غیر قابل کنترل دردوران کودکی ( یعنی، تجربه ی دردی که کودک به نحو قابل ملاحظه ای از آن رنج می برد و آن را به صورت غیر قابل کنترل ادراک می کند )، درشکل گیری باورها و نگرش های منفی نسبت به مراقب و محیط اطراف، نقش دارد. به دنبال چنین وضعیتی، کودک، اضطراب بالا و خود اثربخشی پایینی[۱۲۵] را در مقابله با درد از خود نشان می دهد. برخی از شواهد پژوهشی نشان می دهد که باورها و نگرش های مرتبط با سلامتی، ترس های شرطی شده و الگوهای اجتنابی که در دوران کودکی شکل می گیرند، تا دوران بزرگسالی، تداوم می یابند. از طرف دیگر، برخی شواهد نشان می دهد که تجربه ی دردی که در دوران کودکی، به خوبی کنترل و مقابله می شود، تاثیرات مثبتی بر رشد احساس کفایت نسبت به مقابله با درد، نگرش های مثبت نسبت به مراقب و تحمل بهتر درد در دوران بزرگسالی بر جای می گذارد (چن و همکاران، ۱۹۹۷).
برخی شواهد موجود نشان می دهند که تجربه ی درد مداوم در دوران کودکی، از طریق کاهش آستانه ی تحمل درد، افزایش گیرنده های درد و افزایش ادراک نورون های حسی مربوط به درد، بر سیستم عصبی درد تاثیر گذارند. علاوه بر این، آشکار است که کودکان از رفتارهایی که تلفیقی از رنج و آسیب های مرتبط با درد است، الگو می گیرند(چن و همکاران، ۱۹۹۷).
۲-۱۰-۲ -۲ تاثیر بر الگوی پردازش اطلاعات کودکان
شواهد رو به رشدی وجود دارد که نشان می دهد، بیماران مبتلا به دردهای مزمن، سوگیری های تفسیری [۱۲۶]و یادبود[۱۲۷] خاصی نسبت به موضوعات مرتبط با درد پیدا می کنند. هم چنین، ثابت شده است که درد مزمن، نقص توجه را به دنبال دارد، با این وجود، الگوی کلی سوگیری توجه در پژوهش های مختلف با یکدیگر همسان نیست (کوتانتجی[۱۲۸] و همکاران، ۱۹۹۹).
به نظر می رسد سوگیری توجه در بیماران درد مزمن، بیشتر در رابطه با واژگان مربوط به خود فرد باشد تا واژگان مربوط به دیگران (برای اطلاعات بیشتر، کوتانتی [۱۲۹]، ۱۹۹۲؛ پینکس[۱۳۰] و همکاران، ۱۹۹۳)، و این وضعیت نشان دهنده ی این است که تجسم های مرتبط با درد، ارتباط نزدیکی با طرحواره های خود فرد دارند. در پژوهش پیرس[۱۳۱] و همکاران (۱۹۹۰)، که درد، را به طور آزمایشی در آزمودنی ها به وجود آوردند، به دلیل موقتی و گذرا بودن درد، در تکالیف یادآوری آزمودنی ها، هیچ سوگیری توجه ای مشاهده نشد. هم چنین بررسی ادورادز[۱۳۲] و همکاران (۱۹۹۵)، نشان داد که بهبود مرتبط با درد های طولانی مدت، با بهبود سوگیری های توجه، همراه است. با این وجود، ما نسبت به دوره های سوگیری های توجه، ارتباط آن با مراحل اولیه مشکلات درد و شواهد مربوط به آن در کودکان یا نوجوانان مبتلا به دردهای کوتاه مدت و بلند مدت، اطلاعات محدودی داریم.بررسی جانسون [۱۳۳]و اسپنس [۱۳۴](۱۹۹۳)، یکی از محدود بررسی هایی بود که الگوی پردازش اطلاعات را در کودکان مبتلا به درد مورد توجه قرار داده بود. آنها چهار گروه از کودکان را مورد مقایسه قرار دادند، این چهار گروه عبارت بودند از: ۱) گروه مبتلا به درد حاد بعد از عمل جراحی ۲) گروه مبتلا به دردهای مزمن روماتیسم و دو گروهی که هیچ دردی نداشتند و یکی از آنها در داخل بیمارستان و دیگری در خارج از بیمارستان بود. در پژوهش آنها، تکلیف یادآوری، محتوی واژگان توصیف کننده ی درد (که از پرسش نامه ی درد مک گیل[۱۳۵] (MPQ) گرفته شده بود) و واژگان بیمارستانی مرتبط با درد، مثل اشعه ی ایکس، پرستار و لغات هیجانی منفی و هم چنین لغات خنثی بود. نتایج این پژوهش نشان داد که گروه کودکان مبتلا به درد حاد و دو گروهی که هیچ دردی نداشتند، مثل گروه کودکان مبتلا به درد مزمن، به طور معناداری واژگان بیمارستانی مرتبط با درد را یادآوری کردند و هیچ تفاوت معناداری از لحاظ یادآوری واژگان منفی بین آزمودنی ها وجود نداشت. آزمودنی هایی که سطح بالاتری از درد را تجربه می کردند، به طور معنادارتری، واژگان توصیف کننده ی درد را یادآوری کردند. بالاتر نبودن واژگان مرتبط با درد، در گروه کودکان مبتلا به درد مزمن، احتمالا به این خاطر بود که واژگان به کار گرفته شده، به معنای واقعی توصیف کننده ی درد نبودند و در مورد واژگان توصیف کننده ی بیمارستان (مثل ، پرستار) می توان گفت که انتظار نمی رفت این واژگان، فی نفسه، با درد مزمن ارتباط داشته باشد. تحقیقات بیشتری نیاز است تا الگوی سوگیری توجه را در کودکان مبتلا به درد مزمن نشان دهد، هم چنین لازم است که در این ارتباط تفاوت های سنی کودکان از لحاظ مهارت های کلامی و برچسب زدن به واژگان منفی، مورد توجه قرار گیرد (کوتانتجی و همکاران، ۱۹۹۹).
۲-۱۰-۲ -۳ تاثیربرعملکرد کودکان
درد در کودکان، تجربه ی رایجی است و ممکن است به گونه ی معناداری با عملکرد روزمره کودکان تداخل کند (ورورت و همکاران، ۲۰۱۱). ناتوانی عملکرد، یا به عبارت دیگر، ناتوانی در فعالیت های جسمانی، اجتماعی و روانی مرتبط با سن کودک، پیامدهای درد این کودکان می باشد. با این وجود، متغیرهای شخصیتی[۱۳۶] ، می توانند بدون توجه به نوع یا شدت بیماری، بر فراوانی و شدت درد و هم چنین محدودیت عملکرد روزمره، تاثیر گذار باشند. مدل های زیادی تاکنون برای فهم ادراک درد و ناتوانی مرتبط با درد در جمعیت بزرگسالان ارائه شده اند از جمله ی این مدل ها می توان به مدل زیستی روانی اجتماعی درد، مدل ترس و اجتناب و مدل خود اثربخشی اشاره کرد. محوراین مدل ها، ارتباط درونی میان فاکتورهای جسمانی، شناختی، عاطفی و اجتماعی موثر بر درد و ناتوانی می باشد (هوف [۱۳۷] و همکاران، ۲۰۰۶).
کودکان، بر اساس بافت رشدی جامعه، چگونگی زندگی با درد مزمن را می آموزند. اخیرا یک مطالعه نشان داده که نوجوانان مبتلا به درد مزمن، فعالیت های اجتماعی کمتری را نسبت به همکلاسی هایشان گزارش می کنند. ارتباطات قوی با همسالان، عامل مهمی در کاهش پریشانی های هیجانی و کاهش راهکارهای مقابله ناسازگار در کودکان مبتلا به درد مزمن، شناخته شده است (کلینک واکلستون،۲۰۰۹).
به طور کلی می توان نتیجه گرفت که درد مزمن کودکان، بر ابعاد مختلف زندگی آنها تاثیر گذار است. این ابعاد، بعد جسمانی،شناختی، هیجانی و رفتاری کودک را در بر می گیرد. در رابطه با بعد جسمانی می توان به تاثیرات درد مزمن بر سیستم عصبی درد مثل کاهش آستانه ی تحمل درد، اشاره کرد. در رابطه با بعد شناختی می توان سوگیری توجه نسبت به محرک های درد آور را مورد توجه قرار داد، در رابطه با بعد هیجانی می توان به پریشانی هیجانی کودکان (مثل اضطراب)، اشاره کرد و در رابطه با بعد رفتاری و عملکردی می توان تاثیر درد مزمن بر مولفه های مختلف عملکرد کودکان را مورد توجه قرار داد. یکی از مهمترین این عملکردها، عملکرد مربوط به مدرسه می باشد که درد مزمن از طریق افزایش تعداد دفعات غیبت، کاهش توجه و آشفتگی خواب، بر این عملکرد تاثیر می گذارد. علاوه بر این، درد مزمن، عملکرد اجتماعی کودکان را هم تحت تاثیر قرار می دهد. نکته قابل توجه این است که این اثرات درد مزمن، به خودی خود، تداوم درد مزمن و مشکلات ناشی از آن را به دنبال دارد.
۲-۱۱ سنجش درد کودکان
در دهه ی اخیر سنجش درد کودکان، پیشرفت زیادی کرده است. درد کودکان، می تواند از طریق خود گزارش دهی (آنچه کودکان می گویند)، شاخص های بیولوژیکی (واکنشی که بدنشان نشان می دهد) و رفتار (آنچه کودکان انجام می دهند)، مورد بررسی قرار گیرد. به دلیل اینکه درد به طور ذهنی تجربه می شود، از بین این بررسی ها، اطلاعات مربوط به خود گزارش دهی مناسبت تر است. متاسفانه، در بسیاری از نوباوگان، کودکان کوچک یا کودکانی که مبتلا به آسیب های شناختی یا فیزیکی هستند، نمی توان به اطلاعات مربوط به خودگزارش دهی دست پیدا کرد و بهتر است از سنجش های بیولوژیکی و رفتاری استفاده کرد (مک گرا و همکاران، ۱۹۹۵).
۲-۱۱-۱-۱ خود گزارش دهی
کودکان از سن ۲ سالگی قادرند دردشان را بیان کنند، اما در این مقطع سنی قادر نیستند شدت دردشان را درجه بندی کنند. در صورتی که کودکان احساس کنند شجاع هستند، یا اینکه نخواهند دردشان را به فرد غریبه ای بگویند، یا اگر نخواهند تزریقی داشته باشند و یا اگر ترسو باشند، ممکن است درد را انکار کنند و آن را ابراز نکنند. با این وجود، مصاحبه با کودک در مورد درد، امری ارزشمند است. در این رابطه بهتر است از سوالاتی استفاده گردد که واژگان آن برای کودک آشنا باشد. غالبا بهتر است در این مواقع از والدین کمک گرفت، به عنوان مثال از آنها پرسیده شود که"چگونه باید در مورد درد کودکتان از او سوال کنم؟ این موضوع در خانواده ی شما چگونه گفته می شود؟”
درد کودکان ۴ تا ۵ ساله را می توان با بهره گرفتن از ابزارهای استاندارد مورد سنجش قرار داد. قطعات (بازی) پوکر هستر[۱۳۸]، یکی از ابزارهایی است که اعتبار مناسبی دارد و به دلیل عینی بودنش، در این مقطع سنی مناسب است. در هنگام به کار گیری این ابزار، ۴ قطعه ی آن در جلوی کودک گذاشته می شود و هر قطعه به عنوان قسمتی از درد در نظر گرفته می شود. قطعه ی اول به عنوان ” فقط یک درد جزیی"، قطعه ی دوم به عنوان “دردی که یک مقدار بیشتر است"، قطعه ی سوم به عنوان “درد زیاد” و قطعه ی چهارم به عنوان “بیشترین دردی که شما می توانید داشته باشید"، توصیف می گردد. بعد از اینکه کودک قطعات را نشان داد، برای تایید او، از عباراتی مثل “این به معنای این است که شما درد کمی دارید"، استفاده می گردد.
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-09-28] [ 07:58:00 ب.ظ ]
|