کـه فلـک بــر زبــانـــه مــی‌نــرســـد
معنی و مفهومبخت و اقبال شاه اخستان همانند شمعی برافروخته شد و شعله کشید به گونه‌ای که آسمان هم به شعله‌ی آن نمی‌رسد.
۱۰۵ - صــولت جـــان‌ربـــای او بــربــود
گــوی دولــت ز صــولــجان مــلوک
واژگانصولت: شکوه، هیبت. (معین) صولجان: چوگان. (معین)
معنی و مفهومشکوه و دلیری جان ربای شاه، بخت و اقبال را مانند گویی از چوگان پادشاهان ربود و سعادتمند عالم شد.
آرایه‌های ادبیصولت و دولت جناس یکسویه در آغاز دارند. گوی دولت اضافه‌ی تشبیهی است. گوی و صولجان با هم تناسب دارند .
بند دهم:
کلمات قافیه: ستم، کرم، شکم و …
حروف اصلی قافیهم
حرف رویم
حروف الحاقی: ندارد
ردیف: بشکافت
۱۰۶ - عـدل او زهـــره‌ی ستــم بشـکافـــت
بــذل او نـــافــه‌ی کـــرم بشــکافـــت
واژگاننافه: خریطه یا کیسه‌ای که در آن مشک می‌باشد. (ناظم) زَهره: پوستی باشد پر آب، که بر جگر آدمی و دیگر حیوانات چسبیده است. (دهخدا)
معنی و مفهومعدالت شاه ستم را به شدّت ترساند و نابود کرد. بذل و بخشش او، کرم را مانند نافه‌ای پر از مشک گشود و به همگان بذل و بخشش کرد.
آرایه‌های ادبیزهره‌ی ستم و نافه‌ی کرم اضافه‌ی استعاری است.
۱۰۷ - ظلـم را چــون هــدف، جـگر بــدریــد
بخــل را چــون صــدف، شکــم بشکافــت
معنی و مفهومشاه اخستان آن‌گونه که تیر به هدف می‌زند و جگر آن را می‌درد، به ظلم و ستم تیر زد و آن را نابود کرد. بخل و تنگ نظری را همانند صدفی شکافت و به بذل و بخشش پرداخت.
آرایه‌های ادبینابود شدن ظلم به دست شاه را به دریده شدن جگر هدف مانند کرده است و بذل و بخشش شاه و از بین بردن بخل و تنگ چشمی را به شکافتن صدف تشبیه کرده است.
۱۰۸ - قهــرش از بهــر قطــع نســل عـــدو
رحــم مــــادر عــــدم بشــکافــــت
معنی و مفهومخشم و غضب شاه برای از بین بردن نسل دشمن، اساسی عمل کرد و او را از عدم، مقطوع النسل نمود و نگذاشت پا به عرصه‌ی وجود بگذارد.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

آرایه‌های ادبیمادرعدم اضافه‌ی تشبیهی است. قهر و غضب شاه به فردی مانند شده که نسل دشمن را از عدم قطع نموده است .
۱۰۹ - بـختـــش انـگشـــتری ودیعـــت داد
مــاهـی از بهـــر آن شــکم بشـکافـــت
شاهددام بـــه دریــــا فکنـــده بـــود سلیمـــان
خـــــازن انگشتــــری بــــه دام بــــــرآمــــــد
(خاقانی، ۱۳۸۸: ۱۴۵)
معنی و مفهومبخت و اقبال برای شاه اخستان انگشتری به امانت گذاشت؛ به همین دلیل ماهی شکم خود را شکافت تا آن انگشتر را همچون انگشتر سلیمان درون خود حفظ کند.
آرایه‌های ادبیبیت تلمیح به ماجرای گم شدن انگشتری سلیمان (ع) و پیدا شدن آن در شکم ماهی دارد.
توضیحات:
ماهی و انگشترسلیمان زنی داشت «جراده» نام که به او اطمینان داشت. روزی که به آب دست می‌شد انگشتری به او داد تا به اسم اعظم بی حرمتی نشود. دیوی «صخر جنی» نام، خود را به صورت سلیمان به او نمود و انگشتری در انگشت کرد و بر تخت نشست و همه پنداشتند سلیمان است. چون سلیمان بیرون آمد و انگشتری طلب کرد، جراده گفت: تو سلیمان نیستی، تو دیوی و خود را به هیئت سلیمان کرده‌ای. سلیمان نومید شد و سر به بیابان نهاد و بر کنار دریا مزدوری صیّادان می‌کرد در ازای روزی دو ماهی، پس از چند روز اطرافیان بر دیو بدگمان شدند … صخر جنی انگشتری را به دریا انداخت و یک ماهی آن را فرو برد. سلیمان روزی یک ماهی را به بازار برد و ماهی دیگر را برای خود بریان کرد. چون شکمش بدرید، انگشتری خود یافت و در انگشت کرد و دوباره به مسند قدرت تکیه زد. (یاحقی، ۱۳۷۵: ۲۵۴ - ۲۵۳)
۱۱۰ - آســـــمان نبــــــوّت ار مــــــه را
چــون گــریبــان صبــح دم بشــکافــت
۱۱۱ - تیــغ شــه زهــره‌ی زحـل بــدریـــد
جـــگر آفتــــاب هــــم بشـــکافـــت
واژگان:. زحل: کیوان، هفتمین سیّاره. (فرهنگ لغات)توضیحات:(۱/۳۴)
معنی و مفهوماگر پیامبر (ص) با معجز خویش، ماه آسمان را همانند شکافته شدن تاریکی صبحدم دونیمه کرد، شمشیر شاه با معجزه‌گری زهره‌ی زحل (خداوند جنگاوری) و جگر خورشید (سلطان فلک) را از هم درید. (بیت به نوعی دارای ترک ادب شرعی است)
آرایه‌های ادبیآسمان نبوّت، گریبان صبح، زهره‌ی زحل و جگر آفتاب اضافه‌ی استعاری است. بیت تلمیح به معجزه‌ی شق القمر حضرت رسول (ص) دارد. ماه به گریبان صبحدم مانند شده است.
توضیحات:
شکافته شدن ماهبه روایت راویان اخبار انشقاق قمر معجزی بود رسول (ص) را، و آن چنان بود که کفّار قریش گفتند: هر درخواستی از زمین می‌کنیم تو با جادو انجام می‌دهی، اگر راست می‌گویی ماه چهاردهم که از پشت کوه می‌آید آن را دو نیمه کن. حضرت از خدای تعالی درخواست و خدای تعالی درخواست او را اجابت فرمود و ماه را مُنشق کرد، چنان که نیمی از آن در جانبی و نیمی دیگر در جانب دیگر کوه بود. (ابوالفتوح رازی، ۱۳۵۶: ۲۷۱)
۱۱۲ - تیـغ او دســت مـوسـوی اسـت از آنــک

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...