ابن سینا برای مفهوم «موجود» مفاهیمی هم معنا ذکر می کند که عبارتند از «مثبت[۵]» و «محصل[۶]» و از طرفی مفهوم « شئ» را غیر از مفهوم «موجود» دانسته و برای آن دو معانی جداگانه قائل است. (همو، ۱۳۷۱ هـ ش. ص ۲۷۹). پس می توان گفت « وجود» نیز از منظر ابن سینا مفهومی متناظر با «ثبوت» و «تحصّل»[۷] می باشد که حاکی از عینیت و تحقق می باشد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

ابن سینا در بیان فرق بین مفهوم « موجود» و «شئ» اینطور می گوید که به امور به اعتبار اتصافشان به «وجود»، «موجود» گفته می شود اما به اعتبار خودشان به آنها «شئ »گفته می شود.[۸]( جهامی، بیتا، ص ۱۱۷۹)
بنابراین او «اتصاف به وجود» را ویژگی جداکننده ی مفهوم «موجود» از مفهوم «شئ» می داند و از طرفی وجه مشترک آن دو را « اولی الأرستام» بودن یا حصول بی واسطه شان در ذهن بیان می کند. [۹](همو، ۱۴۰۴ هـ ق. ص ۲۹ )
همانطور که می دانیم مفاهیم ازنظر چگونگی حصولشان نزد ذهن به دو گروه «بدیهی» و «اکتسابی» تقسیم می شوند که مفاهیم بدیهی برای ترسیم شدن در ذهن نیاز به چیزی غیر از تصوّر خود شان ندارند. لذا به آنها اوّلی الارستام نیز می گویند و مفاهیم اکتسابی به عکس برای حصول نزد ذهن به واسطه نیاز دارند. «وجود» و «شئ» در دیدگاه ابن سینا از مفاهیم بدیهی اند و می دانیم که چگونگی آشنایی ذهن در مرحله ی اول با مفهوم «وجود» نیز به علم حضوری ما به خود یعنی آگاهی بی واسطه از «هستی» خود مان باز می گردد.
۲-۱-۳ احکام اولیه ی «موجود»
حال که روشن شد موضوع فلسفه ی اولی در منظر ابن سینا «موجود» می باشد و از آنجا که بحث مورد نظر دراین تحقیق «تباین ذاتی موجودات» است، نوبت به بررسی ویژگی ها و احکامی که فیلسوف مورد نظر ما «ابن سینا» برای «موجود» برشمرده است، می رسد که برخی از آن ها عبارتند از «بداهت مفهوم موجود»، «اشتراک معنوی مفهوم موجود» و«تشکیک درمفهوم موجود».
۲-۱-۳-۱ بداهت مفهوم « موجود»
ابن سینا مفهوم« موجود» را بدیهی وبی نیاز از تعریف می داند و معتقد است معنای «موجود» در نفسی که به آن می اندیشد، خودبه خود حاصل است.[۱۰](همو، ۱۳۷۱ هـ ش. ص۲۷۹) . وی معتقد است اگر مفهوم «موجود» بی نیاز از تعریف نبود، به علم دیگری محتاج بود که آن را تفسیر کند، چرا که اثبات موضوع و تفسیر هویت آن در علمی که موضوع مفروض، موضوع آن علم است، محال است . بلکه باید موضوع هر علمی از حیث «ماهیت» و «وجود» امر مسلمی باشد.[۱۱](همو، ۱۴۰۴ هـ ق، ص ۵و ۱۱) همان طور که ذکر شد شیخ الرئیس مفهوم « موجود» را «اولی الارتسام» می داند یعنی نقش بستن آن مفهوم در ذهن بدون نیاز به وساطت مفهومی دیگر: «معنای موجود و شئ و ضروری به ارتسام اولی یعنی بدون واسطه درذهن مرتسم می گردد (همان، ص ۲۹) اولی الارتسام بودن یعنی بدیهی بودن وبی نیاز از تعریف بودن مفهوم موجود می توان گفت که ابن سینا هم درمورد «چیستی» موجود و هم در مورد «هستی» آن قائل به بداهت است. وی درمورد بدیهی دانستن هستی موجود با سوفسطائیان که در اصل تحقق واقعیت تردید وارد می کنند، مخالف است.
همانطور که قبلا گفتیم در دیدگاه ابن سینا اطلاق لفظ «موجود» به امور به اعتبار اتصافشان به وجود می باشد بنابراین دراینجا می توان گفت که از نظر شیخ الرئیس سه خصیصه برای «موجود» در نظر گرفته شده است:
بداهت مفهوم موجود از حیث چیستی و اولی الارتسام بودن وبی نیازی آن از تعریف
بداهت وجود و هستی موجود بر خلاف نگرش سوفسطائیان
«اتصاف به وجود»، علّت اطلاق لفظ موجود برامور واشیاء
۲-۱-۳-۲ عمومیت مفاهیم «موجود» و «وجود»
از دیگر احکامی که ابن سینا برای مفهوم «موجود» و البته مفهوم« وجود» قائل است، عمومیت آن است، وی مفاهیم «موجود»، «شئ » و «واحد» را از مفاهیم عام بر می شمارد و همین «وجود» و «وحدت» ر انیز به اولین امور «عام» یاد می کند[۱۲] (همو، ۱۳۷۱ هـ ش، ص۲۷۹ ) . پس این مفاهیم در نظر وی گسترده ترین دایره شمول را در میان مفاهیم و معانی دیگر دارد.
۲-۱-۳-۳ اشتراک معنوی مفاهیم «موجود» و «وجود»
مسأله ی اشتراک معنوی مفاهیم «موجود» و «وجود» در این پژوهش از این جهت که با نظریه ی «تباین ذاتی موجودات» مرتبط است، دارای اهمیت زیادی است. سوال مورد توجه ما دراین جا این است که آیا ابن سینا قائل به اشتراک لفظی « موجود» است یا برعکس معتقد به اشترک معنوی آن است؟ اگر ابن سینا قائل به اشتراک معنوی «موجود » و «وجود» باشد، لوازمی بر این قول مترتب خواهد بود که در ادامه اشاره خواهد شد. دراین قسمت نظر ابن سینا در این مورد و استدلال وی بر آن نظر رانقل می کنیم.
وی می گوید: موجود جنس نیست و بر مادون خود به طور متساوی حمل نمی شود. یعنی نوع متواطی نیست زیرا مفهومی است که به اشتراک معنوی بر موجودات ، با نوعی تقدیم و تأخیر حمل می شود[۱۳]. (همو، ۱۴۰۴ هـ ق. ص۲۴۳)
به علاوه وی در معرفی «موجود بما هو موجود» به عنوان موضوع علم فلسفه می گوید: «تنها «موجود بماهو موجود » است که میان همه ی امور مشترک است». (همو، ۱۴۰۴ هـ ق، ص۱۳) که از محتوای بحث مذکور بر می آید که منظور اشتراک معنوی و وحدت مفهومی آن است.
همانگونه که شاهدیم ابن سینا علاوه بر اشترک معنوی مفهوم«موجود»، به تقدم و تأخر و عدم صدق یکسان مفهوم «موجود» بر مصادیق خود نیز که از ملاک های تشکیک است، اشاره می کند که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
در مورد اشتراک معنوی مفهوم « وجود» شیخ نظرش را با استدلا لی مبتنی بر قاعده ی عدم خروج شئ از طرفین نقیض بیان می کند و چنین می گوید. «در میان جواهر و کمیات و سایر مقولات ممکن نیست یک معنای عام همه را در برگیرد مگر حقیقت معنای وجود»[۱۴](همو، ۱۳۷۱ هـ ش، ص ۲۱۹ ) و چنین ادامه می دهد:
«اگر وجود بر چیز هایی که بر آن ها اطلاق می شود به اشتراک اسمی باشد، این گفته ی ما که «شئ» از طرفین نقیض خارج نمی شود [که عبارتی دیگر از محال بودن ارتفاع نقیضین است] بی معنی خواهد بود. درست آنست که آن چه دوطرف را شکل می دهد، شئ از آن دو خارج نمی شود».[۱۵](همان)
توضیح آن که طبق قاعده ی فلسفی، «موجود» و «معدوم» نقیض یکدیگرند و یک شئ یا «موجود» است و یا «معدوم» و بیش از این دو حالت را ندارد، این قاعده در صورتی می تواند صحیح باشد که «وجود» مشترک معنوی باشد، یعنی در یک سمت نقیضین، عدم ودر سوی دیگر وجودی قرار می گیرد که در همه ی مصادیق خود یک معنا دارد. حال اگر «وجود» مشترک لفظی بوده باشد، در یک سمت «معدوم»و در سمت مقابل طرف های بی شماری به تعداد تمامی معانی« وجود» قرار خواهد گرفت و اگر از یک شئ «موجود» و «معدوم» را سلب کنیم، سلب نقیضین نخواهد بود، زیرا «موجود» را می توان به معنایی غیر از معنای سلب عدم در نظر گرفت و در نتیجه قانونی که می گوید «وجود » و «عدم » را نمی شود همزمان از یک شئی سلب کرد چون مستلزم ارتفاع نقیضین است، در حالتی می تواند برقرار باشد که وجود مشترک معنوی بوده و بیش از یک مفهوم نداشته باشد.
قابل ذکر است که «خواجه نصیر الدین طوسی» از شارحان ابن سینا و مدافعان فلسفه ی مشاء نیز قائل به اشتراک معنوی« وجود» میباشد و در مقابل اشکالی که «فخر رازی» در شرح بر اشارات و تنبیهات به اشتراک معنوی «وجود» میان «واجب» و «ممکن» وارد می کند، با چند استدلال از آن دفاع می کند. محقق طوسی در جواب به این اشکال فخر رازی که اگر حقیقت باری تعالی، وجود مجرد باشد و وجود مشترک معنوی میان همه ی موجودات باشد، پس باید وجود باری تعالی قابل تصور و بدیهی التصور باشد (زیرا وجود بدیهی التصور است) پاسخ می دهد:
آن حقیقت خدا که عقول نمی تواند آن را درک کند « وجود خاص» اوست که در«هویت» خود که مبدأ اول همه ی موجودات است با سایر موجودات مخالف است. اماآن وجودی که عقول آن را درک می کند «وجود مطلق» است که لازم وجود خدا و سایر موجودات است و آنچه بدیهی التصور است این وجود است و ادراک «لازم» مستلزم ادراک «ملزوم » نیست، و گرنه از ادراک وجود، اداک همه ی وجودات خاصه واجب می آمد. (طوسی، ۱۳۶۳ هـ ش، ج ۳، ص ۳۶)
در مورد اختلاف نظر میان دو شارح ابن سینا (یعنی فخر رازی و خواجه نصیر طوسی) درباره اشتراک لفظی و اشتراک معنوی وجود قطب رازی در «المحاکمات بین شرحی الاشارت» خود این طور داوری می کند که این بحث به کل در جایی قابل طرح است که «وجود» کلی باشد و قابل صدق بر کثیرین از موجودات باشد در حالیکه آنچه متکثر و متعدد است، «موجود» است نه «وجود» . (قطب رازی ۱۳۸۱ هـ ش. ص ۵۸)، در واقع وی خلط میان «وجود» و «موجود» را عامل این اختلاف نظر می داند.
«با غنوی» نیز در تعلیقات خود بر محاکمات برای تعدد «موجود» و وحدت «وجود» مثال خورشید و انوارش را می زند (همان . ص ۱۱۶)
همچنین «بهمنیار بن مرزبان» شاگرد معروف ابن سینا نیز قول به اشتراک معنوی وجود را پذیرفته و می گوید: «اگر وجود بر مادون خود غیر از طریق اشتراک [معنوی] حمل می شد، این قول ما که « یک شئ از طرفین نقیض خارج نمی شود» صحیح نمی بود» (بهمنیار، ۱۳۴۹هـ ش. ص ۲۸۴)
همانطور که ملاحظه می کنید، استدلال وی نیز مانند استدلال ابن سینا استادش بر اشتراک معنوی «وجود» می باشد.
دیدیم که ابن سینا قائل به اشتراک معنوی مفاهیم «موجود» و «وجود» است و از آنجا که از لوازم قول به اشتراک معنوی «وجود» و «موجود» و وحدت مفهومی آن ها در مصادیق خود، قول به عدم تباین ذاتی و کثرت من جمیع الجهات موجودات است – آن طور که در ادامه نیز خواهیم گفت- پس این رأی ابن سینا می تواند قرینه ای بسیار مهم بر آن باشد که وی با تباین ذاتی موجودات، مخالف است.[۱۶]
۲-۱-۴ انواع اختلافات در وجود و موجودات
تمایز ها و اختلافات در میان موجودات به تبع اهمیت بحث وجود و موجود در فلسفه، مورد توجه است. اینکه منشأ اختلافات چیست و جنبه ی مشترک و غیر مشترک در میان موجودات چیست؟ آیا ریشه ی تمایز ها به ماهیت باز می گردد یا وجود؟ و بالاخره موجودات از حیث «وجود» نسبت به هم چه ارتباطی دارند؟ آیا تفاوتی دارند؟ اگر پاسخ مثبت است، این تفاوت ها به چه شکلی است؟
ملاصدرا در این باب می گوید:
«وجودات در ذاتشان اختلاف ذاتی ندارند مگر به شدت و ضعف و کمال و نقص و تقدم و تأخر و به عرض و به واسطه ای آن معانی تابع وجودات که همان ماهیات مختلف اند، اختلاف می یابند» (ملاصدرا، ۱۳۵۴ هـ ش، ص ۱۹۴) وی معتقد است که مشائین نیز با او هم عقیده اند، اما ظاهر عباراتشان در بیان نظراتشان رسا نیست. وی نظر مشائین را چنین تبیین می کند و می گوید:
«به همین معناست اگر در کلام مشائین که تابع فیلسوف اول اند، دیده می شود که وجود حقایق متخالف است، چرا که مشائین تصریح می کنند که وجود معنای واحد بسیطی است که در همگان مشترک می باشد. پس هر وجودی که اقوی و اکمل باشد بر وجود ضعیف تر و ناقص تر احاطه دارد [. . . ] که این در وجود علّی و معلولی به وجه أتم دیده می شود». (همان)
وی در «اسفار» نیز ضمن قول به تشکیک، تفاوت میان مراتب حقیقت واحد وجود را به خود آن حقیقت می داند نه به واسطه ی امری زائد (ملاصدرا، ۱۹۸۱م، ج ۱، ص۱۲۰).
ابن سینا نیز هر چند در جایی اختلافات در وجود را در سه مجرا، جاری می داند و می گوید: «وجود بما هو و جود در شدت وضعف اختلاف نمی پذیرد و کمی و نقص نمی پذیرد و در سه چیز اختلاف می یابد که عبارتنداز تقدم و تأخر ، استغنا و حاجت، و وجوب و امکان». (ابن سینا، ۱۳۷۱، ص۲۸۶)[۱۷]، اما در موارد دیگر از قوت و ضعف و یا تمام و نقص در موجودات نیز سخن می گوید که در این بخش نمونه هایی از این موارد را بیان می کنیم. لازم به ذکر است که این اقسام اختلافات کاملاً منفک از هم و بدون وجه اشتراک نیستند و ممکن است مواردی از آنها به یک امر اشاره کنند.
۲-۱-۴-۱ استغنا و حاجت
«وجود یا محتاج به غیر است که این احتیاج او به غیر مقوم اوست و یابی نیاز از غیر است که این بی نیازی هم مقوم آنست».[۱۸](همو، ۱۳۷۹ ش، ص۲۱۶)
۲-۱-۴-۲ وجوب و امکان
موجودات به غیر از واجب الوجود که وجودش از ذات خود و برای خودش است، ممکن الوجودند و از ممکنات نیز گروهی امکان وجودشان در غیر خودشان است که در آنها وجود بالقوه مقدم بر وجود بالفعلشان است و دیگر گروهی که امکان وجودشان در ذاتشان است وهمراهشان نیست و وجود بالقوه شان مقدم بر وجود بالفعلشان نیست که همان عقول و سایر مجردات اند و از این حیث به آنها ممکن الوجود می گویند که تعلّق وجودشان به ذات خودشان نیست بلکه برای موجد شان است و آنها در نسبت با او موجودند. (همان، ص ۲۶و ۲۷)
۲-۱-۴-۳ تمام و نقص، کمال و نقص
ابن سینا نسبت وجوب به امکان را نسبت تمام به نقص می داند[۱۹] (همو ، ۱۳۷۱،ص۳۱۰) و در سلسله ی موجودات کمال مطلق را مربوط به وجودی می داند که وجوب بدون امکان، وجود بدون عدم، فعلیت بدون قوه و حق بدون باطل است و سایر موجو دات را که پس از آن قرار دارند،ممکن الوجود و ناقص تر از آن می داند و در میان ممکنات نیز هر یک از عقول فعال را برتر از مادون خود و تمامی عقول را برتر از سماویات و سماویا ت را برتر از عالم طبیعت می داند و خود مرادش را از برتری، «تقدم ذاتی» معرفی می کند. (همو، ۱۳۷۹، ص ۱۷)
در میان عقول، ابن سینا به همین نحو به طبقه بندی براساس میزان قوه و فعلیت درهر یک معتقد است و آن ها را به ترتیب کمی و بیشی و زیاد تر و ناقص تر مرتب می کند. وی عقول انسانی را از همه جهات بالقوه می داند (مگر د رمورد اولیات) و باری تعالی را از همه جهات عقل بالفعل و دارای علم ذاتی معرفی می کند و سایرعقول را از جهتی بالفعل و از جهتی بالقوه می داند که هر چه فعلیت بیشتری داشته باشند، کامل ترند (همان ص ۲۵)
وی در جایی دیگر تام را موجودی معرفی می کند که همه ی اوصاف و کمالات را که می تواند داشته باشد، داراست، چه از حیث کمالات وجودی و چه از لحاظ قوه ی فعلی و یا انفعالی و چه از حیث کمیت و ناقص را حقیقتی می داند بر خلاف کامل(یثربی، ۱۳۸۳، ص ۹۷)
همانطور که دیدیم مجموعاً نگرش ابن سینا به موجودات به صورت یک طیف است که در آن از موجودات کامل و تام مطلق به سمت موجودات ناقص تر مرتب می شوند.
۲-۱-۴-۴ قوت و ضعف:
شیخ الرئیس، هر موجودی را که در وجودش و در روند پیدایش آن واسطه های کمتری نقش داشته باشند، در وجود قوی تر می داند و قوی ترین وجود را مربوط به جوهر دانسته چرا که جوهر از این حیث به وسایط کمتر نیاز مند است و از طرف دیگر ضعیف ترین وجود را عرض می داند چرا که به عکس جوهر است[۲۰](ابن سینا، ۱۳۷۱، ص ۳۰۶)
در مواردی ابن سنیا از اصطلاح تأکد و ضعف در وجود نیز بهره برده است و وجود علّت را آکد (قوی تر) از وجود معلول می داند[۲۱] و تأکد و سبقت در وجود را از سه جنبه لحاظ می کند. ۱- وجوب و امکان ۲- تقدم و تأخر ۳- حاجت و استغنا. [۲۲] (همان ص ۷۱) و در جایی دیگر زمان را به خاطر طبیعت سیال و غیر ثابت و گذرا بودنش، ضعیف الوجود می نامد.(همو، ۱۳۷۹، ص۱۷۱)
۲-۱-۴-۵ تقدم و تأخر
از دیگر انواع اختلافات وجودی که ابن سینا به آن اشاره کرده است، تقدم و تأخر در وجود است که وی آن رااز خواص ولوازم وجود می داند و می گوید :
هر چند تقدم وتأخر بر معانی متعددی حمل می شود اما قریب به نظر می رسد که همه آن ها به طریق تشکیک در یک چیز که «ملاک تقدم» یا «مافیه التقدم» نام دارد جمع می شوند و از آن ملاک برای متقدم ازحیث تقدم چیزی است که برای متأخر نیست و هیچ چیزی در آن ملاک برای متأخر نیست مگر آنکه متقدم واجد آنست [۲۳]. (همو، ۱۴۰۴هـ ق. ص۱۶۳)
از این کلام شیخ در الهیات شفا می توان فهمید که ملاک تقدم چیزی است که بهره ی موجودات متقدم از آن بیش از موجودات متأخر است. وی درعبارتی دیگر، ملاک تقدم را در یکی از معانی تقدم و تأخر، «وجود» معرفی می کند. که این مسأله می تواند شاهدی دیگر بر مشکک دانستن وجود از طرف وی باشد. ایشان در نمط ۵ اشارات چنین می گوید:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...