دیدگاه فرانکل: وجود گرایان

افراد زیادی به جای اینکه مسئولیت یافتن راه سالم زندگی را بپذیرند وانمود می‌کند که سایق های زیستی آن ها زندگی شان را کنترل می‌کند. (پروچاسکا،ترجمه سیدمحمدی،۱۳۸۳). ویکتور فرانکل رون نژندی را نتیجه ناتوانی در پیدا کردن معنا و مسئولیت در زندگی می‌داند، یعنی نبود هدف و احساس تهی بودن. اومی گوید لازمه یافتن معنا ، مسئولیت شخصی است. هیچ کس و هیچ چیز دیگر نمی تواند به ما احساس معنا و مفهوم در زندگی بدهد. این مسئولیت خود ماست که راهمان را پیدا کنیم و باید با احساس مسئولیت ، با شرایط هستی خود روبرو شویم . به اعتقاد او سه عامل جوهر وجود انسان را تشکیل می‌دهد : معنویت ، آزادی و مسئولیت(شولتس،ترجمه خوشدل ،۱۳۸۵). درباره اهمیت مسئولیت در درمان های وجودی زیاد صحبت شده و اینکه گاهی افراد با اضطراب وجودی مسئول بودن در برابر اینکه چه کسی می‌خواهد باشد ، مواجهه می شود . هوشیاری و انتخاب از ویژگی های منحصر به فرد انسان است. ما باید از خود روابط و دنیا آگاه باشیم و تصمیمات خود را به رسمیت بشناسیم. تصمیم گرفتن مستلزم آن است که جرات داشته باشیم مسئولیت عمل خود را بپذیریم (پروچاسکا،ترجمه سیدمحمدی،۱۳۸۳). بدین علت فرانکل عقیده دارد که روان نژند واقعی کسی است که پیوسته سعی کند از آگاهی نسبت وظیفه ومسئولیتی که زندگی بر عهده اوگذاشته است بگریزد. از این رو معنا درمانی (لوگوتراپی) بیمار را درجهتی راهنمایی می‌کند که معنی زندگی خویش را بیابد. معنا درمانی کمتر به گذشته توجه دارد و در عوض توجه بیشتری به آینده ، وظیفه و مسئولیت و معنی و هدفی دارد که فرد باید در زندگی آتی خود را صرف آن کند(فرانکل[۲۹] ترجمه صالحیان و میلانی،۱۳۸۵).

فرانکل پذیرفتن مسئولیت را امری ضروری می‌داند و قاطعانه به آن تکیه دارد. روش درمانی او این است : چنان زندگی کن که گویی بار دومی است که به دنیا آمده ای و اینک در حال انجام خطاهایی هستی که در زندگی نخست مرتکب شده بودی. هیچ قاعده کلی بهتر از این نمی تواند احساس مسئولیت و حس وظیفه شناسی را در انسان بیدار کند(فرانکل ترجمه صالحیان و میلانی،۱۳۸۵). مسئولیت شخصی مانند آزادی معنوی یکی از ابعاد هستی انسان است. شاید دانستن اینکه ثمره زندگی ما مسئولیت خود ماست ، مبارزه جویانه باشد ولی در دراز مدت سالمتر است و نگرش ما را فراتر می‌برد. بنابرین مسئولیت می‌تواند ما را به تحقق بیشتر راه ببرد و استعداد را از قوه به فعل درآورد. شخصیت سالم از دیدگاه فرانکل روی به اهدف آتی دارد، از راه کار ، عشق به دیگران با احساس مسئولیت و آزادی، انتخاب و استقلال، احساس تعهد می‌کند(شولتس،ترجمه خوشدل ،۱۳۸۵). فرانکل در معنا درمانی سعی دارد بیمار را کاملا از وظیفه مسئولیت پذیری خود آگاه سازد از این رو وظیفه ی خود اوست که انتخاب کند در برابر چه کسی وچه چیزی تا چه حد مسئول است؟ و اینکه در برابر وظیفه ای که زندگی بر عهده اش نهاده پاسخ گوی کیست؟ جامعه یا وجدان خویش؟ اکثرا خود را مسئول و پاسخ گوی خداوند می‌داند.آن ها براین باورند که خداوند این مسئولیت را بر ایشان تعیین ‌کرده‌است.

عوامل مؤثر در رشد مسئولیت:

درعصرما مسلم است که رفتار فرد نتیجه ی تعامل موقعیت ها و عوامل متعددی است که مهمترین آن ها خانواده ، مدرسه و اجتماع می‌باشد. اگر هر یک از این عوامل وظایف خود را به خوبی انجام دهد شانس موفقیت فرد هنگام بلوغ و بزرگسالی افزایش خواهد یافت (شاملو،۱۳۸۰).

خانواده کوچک‌ترین و مهمترین واحد اجتماعی است که بیشترین تاثیر را بر رشد همه جانبه فرد دارد. خانواده از طریق ارائه الگوها ، معیارها ، پاداش ها ، همانند سازی و شیوه های تربیتی نقش خود را ایفا می‌کند(شعاری نژاد،۱۳۸۰).

مسئولیت پذیری وخانواده

در واقع اولین عنصر مؤثر در رشد و شکل گیری مسئولیت پذیری ، خانواده و والدین می‌باشد. تحقیقات نیز در این رابطه نشان داده‌اند که چگونگی رفتار والدین با کودک در سال‌های نخست حیات ، اثر ماندگاری در شخصیت کودک خواهد داشت(کلمزوبین،ترجمه علی پور،۱۳۸۵).

نظریه پردازان شخصیت اعتقاد دارند که شخصیت افراد متاثر ازخانواده و تجربه های زندگی آن ها‌ است. رشد شخصیت سالم و موفقیت در زمینه‌های متعدد زندگی متاثر از الگوهای ارتباطی حاکم بر محیط خانواده است.کودکی که در یک خانواده ی حمایت کننده رشد می‌کند، در مقایسه با کودکی که در یک خانواده ی طرد کننده رشد می‌کند تجربه های متفاوتی دارد(غنی آبادی ،۱۳۷۸). خانواده شبکه ای از مبادلات سالم را طرح ریزی می‌کند که نگرش و واکنش آینده ی افراد را موافق با هنجارهای اجتماعی تنظیم می‌کند. خانواده ، موظف به تزریق عاطفه و وجدان اخلاقی به عناصر خویش است(نعمتی،۱۳۸۲). به نظر آدلر نیز خانواده فراگیر ترین و با نفوذ ترین اثر را بر روی رشد شخصیت دارد. به نظر او حمایت افراطی والدین باعث احساس بی کفایتی و عدم مقبولیت کودک می شود ، زیرا فرصت مستقل بودن و احساس مسئولیت از او گرفته می شود و ممکن است از پرخاشگری برای جبران احساس بی کفایتی خود استفاده کند. مسامحه و غفلت والدین نیز ممکن است باعث شود کودک دیگران را به عنوان افرادی طلب کار و غیر دوستانه بنگرد و احساس ناتوانی در همکاری های اجتماعی نماید(شیلینگ،آرین،۱۳۸۴).

آدلر ‌در مورد ناز پروردگی کودک می‌گوید : وقتی والدین شیفته ی فرزندانشان باشند تکالیفی را برای آن ها انجام می‌دهند که خودشان می‌توانند از عهده آن برآیند. در نتیجه این کودکان احساس می‌کنند قادر به انجام وظایف خود نیستند و بی کفایتند. افراد ناز پرورده با وجود آنکه درجامعه مشارکتی ندارند توقع دارند همیشه دنیا از آن ها مراقبت کند.کودکان موجودات اجتماعی هستند که اگر والدین و معلمان آن ها را تشویق کرده باشند آماده ی مشارکت هستند، بنابرین باید به سوی اهداف اجتماعی هدایت شوند(پروچاسکا،ترجمه سید محمدی،۱۳۸۳). به نظر کی نیا (۱۳۸۰) کودکان ناز پرورده ی امروز افراد کج خلق ، پرتوقع ، تنبل ، بی مسئولیت و جاه طلب فردایند(کی نیا،۱۳۸۰).

گلاسر[۳۰] در سال (۱۹۷۲) نیز در زمینه ی نقش خانواده در مسئولیت پذیری می‌گوید، از آنجا که انسان با توانایی ارضای نیازهایش به دنیا نمی آید، این وظیفه والدین است تا مهارت های لازم از جمله مسئول بودن را از طریق نظم و انضباط به کودکانشان بیاموزند. مانند تأکید بر مقررات معقول از طریق روش های با ثبات به صورت تعمدی. آن ها باید از تنبیه خودداری کنند زیرا این کار غیر مؤثر است(شیلینگ،آرین،۱۳۸۴). به عقیده گلاسر تنبیه نکردن به اندازه نپذیرفتن عذر و بهانه اهمیت دارد. تنبیه به رابطه ی حسنه لطمه می زند، تعهد و مسئولیت را از افراد سلب می‌کند و موجب تقویت هویت ناموفق می شود(شفیع آبادی و ناصری ،۱۳۸۰). اریک فروم هم به اهمیت خانواده به عنوان نماینده جامعه از زندگی کودک معترف بود و اعتقاد داشت، از طریق خانواده است که کودک منش خود و راه های سازگاری با جامعه را فرا می‌گیرد(کریمی ،۱۳۷۷).

الگو برداری:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...