عده‌ای نظریه موازنه قوا را شناخته شده ترین و موثرترین نظریه موجود برای توضیح ماهیت روابط بینالملل از قرن ۱۶ به بعد دانسته اند.[۳۹] فقدان موازنه سخت دربرابرآمریکا پس ازجنگ سرد، عدم شکل گیری اتحادیه های نظامی درمیان قدرتهای بزرگ،رویکرد رئالیستی به نظریه موازنه قوای ساختاری را با بحران روبرو ساخت .اما نئورئالیستهایی مانند والتز همچنان اعتقاد دارند که همچنان باید منتظر رفتارهای توازن بخش در مقابل آمریکا باشیم هر چند چنین امری ممکن است با تاخیر صورت گیرد.[۴۰] او اعتقاد دارد که نظام تک قطبی پایدار نخواهد ماند زیرا هم وظایف متعدد هژمون و هم این مسئله که قدرت مستقل از اراده و نیت برای سایرین خطرساز است،نظام تک قطبی را سرانجام به قهقرا خواهند برد و دیگران و نگران از تمرکز قدرت در برابر این هژمون به موازنه گرایش پیدا خواهند کرد.اما او در این مرحله به یک نکته مهم اشاره می کند وآن اینکه تصمیمات هژمون بر کیفیت تحولات آتی در باب تنش زا یا صلح آمیز بودن شکل گیری موازنه بسیار تاثیر گذار خواهند بود.[۴۱] این اشاره والتز برای کار ما بسیار حیاتی است زیرا تصمیمات هژمون بر نوع ساختارهای موضوعی حاکم در سیاست بین الملل هم بسیار تاثیر گذارند و سلسله مراتب سیاستهای عالی یا دانی را تعیین می کنند.در این راستا هژمون می تواند با اهمیت قائل شدن برای مسائل اقتصادی در مقابل مسائل سیاسی و نظامی حتی بر کیفیت ساختار و نوع قطبیت آن تاثیر بگذارد.در تقابل با والتز افرادی مانند ویلیام ولفورث،استفن بروکس،کراتامر،دیپ و مستاندو غالبا به یک جهان تک قطبی با ثبات با تفاوتهای مختصری بعد از جنگ سرد اعتقاد دارند.سه نفر اول به علاوه مستاندو به یک نظام تک قطبی جامع بعد از جنگ سرد اعتقاد دارند که در هر نقطه از جهان این قطب مسلط به موازنه گرایی گرایش دارد.اما مک لنان به نوعی توازن بخشی محدود صرفا در شرق آسیا گرایش دارد و دیپ با اعتقاد به نظریه مک لنان صرفا زمانی توازن بخشی را لازم می داند که تمامیت ارضی آمریکا دچار خطر شود. در کنار این افراد کسانی چون میرشایمر هم حضور دارند که به ترکیبی از دو نظریه فوق گرایش دارد.از نظر کسانی مانند والتز انباشت و تمرکز قدرت و میل به هژمونی که به صورت ذاتی جزء رفتار کشورها محسوب می شود در نهایت مجر به موازنه می شود زیرا دولتها به عنوان بازیگران اصلی و عقلانی که تحت فشارهای سیستمیک هستند با هر نوع تمرکز و انباشت قدرت که امنیت آنها را به مخاطره بیندازد به سوی موازنه سازی خواهند رفت و این موازنه گرایی به دو شکل داخلی و خارجی خواهد بود.در بعد داخلی آنها در تقابل با افزایش قدرت سایرین قدرت و توانمندیهای داخلی خود را افزایش خواهند داد و در بعد خارجی آنها به شرکت در اتحادیه های نظامی متعادل کننده تحریک خواهند شد.از نظر ولتز از آنجا که دولتها هیچ وقت از این مسئله اطمینان حاصل نخواهند کرد که دولتها قویتر از قدرتشان بر علیه آنها استفاده نخواهند کرد پس آنان همیشه درگیر نوعی موازنه گرایی خواهند بود.نظریه والتز در نهایت بیشتر پیامدها را مدنظر قرار می دهد زیرا موازنه گرایی مدنظر او در نهایت به دو امر ختم خواهد شد اول حفظ و بقای نظام بین الملل و دوم تعیین نمودار و نحوه توزیع قدرت و قطبیت نظام در سیستم بین الملل. (لیتل،۱۳۸۹،۲۲)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

اما به موازات او و تا حدی متفاوت از او میرشایمر با قبول بنیان های نظری والتز او را تا حدی به چالش می کشد.از یک سو میرشایمر نه به پیامدها بلکه به رفتارها و استراتزی های موازنه توجه دارد و در این قالب او موازنه خود به خودی مدنظر والتز را تا حدی زیر سئوال می برد.همچنین او بر خلاف والتز و مورگنتاو که بیشتر به رفتار تدافعی و همکاری جویانه کشورها برای ایجاد موازنه و حفظ سیستم نظر دارند او یک دیدگاه رادیکال و تهاجمی را مدنظر دارد. در این راستا میرشایمر اعتقاد دارد که همه کشورها و به ویژه قدرتهای عمده نه به فکر حفظ موازنه بلکه درصدد بر هم زدن آن هستند.لیتل تفاوت این دو گرایش را با یک مثال نشان می دهد.در این مثال از دیدگاه والتز دولتها همچون موشهایی هستند که برای حفظ بقای خود ناگزیرند بر روی یک تردمیل حرکت کنند و هر اندازه که سرعت تردمیل بالا رود آنها هم با همان سرعت حرکت کنند تا بقا یابند.از نظر والتز اگر چندین قطب مسلط حضور داشته باشند سرعت تردمیل غیر قابل کنترل خواهد بود و جهان بی ثبات تر است اما اگر دو قطب حضور داشته باشند می توانند با تبانی با یکدیگر سرعت را کنترل کرده و حتی معکوس نمایند و در این حالت جهان با ثبات تر است و موازنه سبب ثبات جهان بوده است.اما در این مثال از نظر میرشایمر قدرتهای بزرگ تا جایی که برایشان مقدور است سرعت تردمیل را بالا خواهند برد تا این سرعت خارج از تحمل رقبایشان باشد و آنها را پس بزنند.میرشایمر بر این اعتقاد است که حتی اگر نظام دوقطبی هم باشد آن دو قطب برای حذف یکدیگر سعی خواهند کرد سرعت خود را بالاتر ببرند تا خود مسلط تر شوند.استعاره سرعت در اینجا منظور افزایش توانمندی ها است.در این راستا ما می توانیم از دو نظریه موجود در نئورئالیسم برای تبیین رفتار آمریکا قبل و بعد از پایان جنگ سرد استفاده کنیم.دوران جنگ سرد را با تمسک به نظریه والتز در باب موازنه و دوران بعد از جنگ سرد را با تمسک به نظریه میرشایمر.البته در کنار میرشایمر می توانیم از نظریات سایر طرفداران نظام تک قطبی که در بالا به آنها اشاره شد هم استفاده کنیم. در دوران تک قطبی هم که بعد از جنگ سرد اتفاق افتاد می توان به تاثیرات رفتار قطب مسلط بر ساختار هم توجه داشت.هم والتز و هم مخالفینش بر دوران تک قطبی بعد از جنگ سرد اذعان دارند تنها تفاوت آنها در تداوم یا عدم تداوم این شرایط تک قطبیست. اعتقاد والتز به نظام تک قطبی در دهه نود حتی می تواند به نوعی تایید و درستی تئوری او برای تبیین اتفاقات بعد از جنگ سرد باشد زیرا مطابق پیش بینی او روسیه و چین و حتی اتحادیه اروپا از دهه ۲۰۰۰ به نوعی موازنه گرایی در مقابل آمریکا دست زده اند.از این رو حتی اگر نظریه میرشایمر و تک قطب گرایان برای دهه ۹۰ کاربرد داشته باشد نمی تواند در مورد دهه ۲۰۰۰ صدق کند و نظریه والتز برای تبیین دهه ۲۰۰۰ صلاحیت بیشتری دارد.
۲-۴-۱-نظام تک قطبی در دهه۹۰ُ و۲۰۰۰
در دهه ۹۰ که نظام تک قطبی حاکم است این رفتار قطب مسلط و گرایشهای اوست که سلسله مراتب موضوعات را تعیین می کند و در این دهه رفتار آمریکا به عنوان قطب مسلط به نوعی بود که بیشتر به موضوعات اقتصادی اهمیت می داد و سبب برجسته شدن ساختارهای اقتصادی شده بود ساختارهایی که برخلاف موضوعات سیاسی ساختارهایی چند قطبی بودند و قطبهای جدید بدون به چالش کشیدن جایگاه هژمونی آمریکا در عرصه سیاسی در موضوعات اقتصادی با آمریکا رقابت می کردند.همین رفتار و گرایش آمریکا سبب شده بود که از نگاهی اقتصادی به جهان اطراف خود در این دهه بنگرد و بر این مبنا سیاستهای خود را تنظیم کند.
اما از دهه ۲۰۰۰ دو اتفاق اساسی سبب شد که سلسله مراتب موضوعی بار دیگر برای آمریکا عوض شود و موضوعات استراتزیک دوباره در دستور کار قرار گیرند.اول اینکه نوعی موازنه گرایی جدید چنانکه والتز پیش بینی می کرد از سوی کشورهای روسیه و چین در حال شکل گیری بود و دوم اینکه حملات ۱۱ سپتامبر زمینه را برای به صدر آمدن موضوعات استراتزیک به عنوان تیر خلاص فراهم کردند و رفتار و رویکرد قطب مسلط به سمت و سوی این موضوعات گرایش پیدا کرد.در همین دهه بود که آمریکا با تمسک به موازنه سخت و نرم درصددبر آمد تا همچنان رقبای در حال قدر شدن خود را در انزوا نگه دارد و از رشدآنها جلوگیری کند.و به همین دلیل امریکا در این دهه هر چند همچنان نگاه اقتصادی خود را به جهان اطراف حفظ کرده بود اما بار دیگر نگاه استراتزیک را بر رویکردها خود حاکم کرد و از این پنجره به جهان خارج می نگریست.در موازنه سخت امریکا به قدرت نظامی و بیشینه سازی قدرت در عرصه داخلی و خارجی توجه داشت و در موازنه نرم به مولفه های غیر نظامی قدرت و محدود سازی قدرت در داخل و خارج توجه داشت و با مجموعه ای از رویکردها چون: فروش سلاح به کشورهای رقیب کشورهای تهدید کننده بدون ورود به اتحادیه های نظامی،ممنوعیت ها و تحریم های اقتصادی،ایجاد فهم محدود مشترک امنیتی با دوستان برای کنترل رقبا،به کار بردن ظرفیت سازمانهای بین المللی،فعالیتهای دیپلماتیک و همکاری محدود نظامی،در صددبود از قدرت گیری قدرتها در سطوح منطقه‌ای و جهانی در مقابل هژمونی خود جلوگیری کند و در این راستا از دولتهای دیگر چون پاکستان استفاده می کرد.
ازمیان رهیافت های مختلف،بینشی که نئورئالیسم به ما می دهد بیشترین قابلیت انطباق باتئوریزه کردن روابط میان دوکشور را دارا می باشد . این رهیافت بیشترین شناخت رابه ما می دهد تا مناسبات پاکستان وایالات متحدهرا براساس رویکرد سیستمی تجزیه وتحلیل نماید.
فصل سوم
پیشینه پژوهش
۳-۱-بخش اول :پیشینه روابط ایالات متحده وپاکستان تا پایان جنگ سرد
۳-۱-۱ از۱۹۴۷) تاسیس پاکستان (تا ۱۹۵۳
کشورپاکستان با۸۶۸۵۹۱کیلومترمربع درکرانه شمالی دریای عمان ودارا بودن نزدیکی جغرافیایی به تنگه هرمزوخلیج فارس وهمچنین مجاورت باکشورهای چین وهندازجایگاه استراتژیک فوق العاده ای برخوردار است .محرومیت سرزمین وسیع وپرجمعیت پاکستان ازمسائلی است که این کشورازآغازحیات خودباآن مواجه بوده است .براحساس نیاز ناشی ازفقرومحرومیت مزبور،بایدهراس ازسلطه جویی هند را نیزافزود .توجه به دوعامل مذکور،شناخت انگیزه وعلایق دولت مردان پاکستانی درتنظیم وتدوین اصول سیاست خارجی خود راتسهیل می کندواولویت های آن رابرای برقراری ارتباط بامراجع مختلف قدرت بین المللی روشن می سازد.البته هدف این پژوهش بررسی جایگاه پاکستان از یک نگاه آمریکایی است نه پاکستانی ولی اشاراتی محدود به نگاه پاکستان به نقش و جایگاه خود هم لازم است.چنانکه قبلا هم اشاره شد این دوره از روابط پاکستان و آمریکا در چهارچوب برداشت والتز از موازنه تبیین می شود. و بیشتر به مواردی چون موازنه داخلی،خارجی و سخت پرداخته خواهد شد.
عنایت به این نکات است که روابط آمریکاوپاکستان راقابل تامل وارزیابی می سازد . دولت پاکستان پس از
استقلال درسال۱۹۴۷وسروسامان دادن به اوضاع داخلی خویش به منظورحفظ حدود و ثغور قلمرو خودسیاست بی طرفی رابه عنوان یک روش غیرواقعی ردنمود . وبااعتقادبه اینکه هیچ گاه به تنهایی قادربه دفاع ازخویش نمی باشدوباتوجه به عوامل زیرسیاست عضویت در پیمان های منطقه ای ووابستگی به قدرتهای بزرگ راانتخاب نمود و به نوعی موازنه خارجی روی آورد.
۱) موقعیت خاص جغرافیایی پاکستان وهمسایگی آن باکشورهای هنداز دو جناح پاکستان شرقی وپاکستان
غربی وافغانستان وشوروی ) ازشمال ( باتوجه به این که هریک ازدولت های هندوافغانستان وشوروی نسبت به قسمت های مختلف خاک پاکستان مقاصد تجاوزکارانه ای راتعقیب می کردند .
۲) از بین رفتن اهمیت دفاعی استحکامات طبیعی درمرزهای کشوروضعف فوق العاده قدرت دفاعی پاکستان درمقام مقایسه با قدرت های هند و شوروی .
۳) احتیاج مبرم پاکستان به اخذکمک مالی واقتصادی به منظورتحکیم مبانی اقتصادکشوروتثبیت اوضاع عمومی آن .
۴)پیروی ازاصول مذهب اسلام و طرفداری شدید از ایدئولوژی »پان اسلامیزم« ورقبت شدید به همبستگی با سایردول مسلمان جهان بخاطرایجاد جبهه اسلامی علیه مقاصد هند در کشمیر .
۵) وقوف به این حقیقت که ملل کوچک وضعیف ازآن جاکه خودقادربه دفاع ازخویشتن نمی‌باشند موجبات جلب مقاصد و مطامع تجاوزکارانه همسایگان خود را فراهم نموده ونقاط ضعفی را برای حفظ صلح جهانی به وجودمی آورند[۴۲] .
این عوامل باآن که به خودی خوددولت پاکستان رابه لزوم ترک بی طرفی وپیوستن به اتحادیه های دفاعی منطقه‌ای تشویق می‌کرد .اقدام دولت هند در سفارش اسلحه ومهمات برای مقابله باادعای پاکستان در کشمیر، اختلافات تقسیم آب رودخانه های سند_ ستلج وبیاس که منطقه پنجاب علیادرپاکستان غربی راباخطرخشکسالی وقحطی تهدیدمی نمود،بیش ازپیش دولت پاکستان رابه این فکرمی انداخت که قبل ازآن که دیپلماسی وقدرت هندبه کلی آن راتحت شعاع فعالیت های خودقراردهد،همت و بودجه خودرابه تقویت قدرت دفاعی کشورمصروف نماید .یعنی با افزایش قدرت سخت داخلی و نوعی موازنه داخلی افزایش قدرت رقیب خود را خنثی کرده و به نوعی موازنه در مقابل آن دست زند.
درابتدای استقلال پاکستان ازهنددر۱۹۴۷،تلقی آمریکاییان ازهندوپاکستان این بودکه سرزمین گاندی و نهرو، پیروزمندانه برای استقلال خویش ازانگلیس جنگیده است_ درست نظیرآنچه خودآنهاانجام داده بودند_ واینک مقدراست که نقش به سزایی درصحنه جهانی ایفاکنند .
درخلال جنگ جهانی دوم،روزولت رییس جمهوروقت آمریکابرچرچیل فشارمی آوردتابرای حصول به توافقی بارهبران کنگره ی ملی هند بکوشد تابراثرآن بتوان ازآنهادرجنگ علیه تهاجم موردانتظار ژاپن بهره‌ گرفت .مبادلات صورت گرفته بین چرچیل وروزولت نمایان گرآن است که رهبرآمریکا،به طورکلی از تقاضاها و نیز قدرت حزب مسلم لیگ بی اطلاع بوده است وجنگهای استقلال آمریکا را به یاد او می آورده است .
بنابراین مشکل هند رااز زاویه جنگ سیزده مستعمره باجرج سوم می دید . بااستقلال پاکستان،آمریکایی ها آن را عجیب ترین کشور درجهان توصیف کردندکه نمی توان نقشه آن راترسیم ساخت . روزبعدازاعلان طرح تقسیم شبه قاره «امانوئل سلر»[۴۳]،تقسیم شبه قارهعضومجلس نمایندگان ازایالت نیویورک، ایجاد پاکستان را یک اشتباه خواند و در حکم دل خوشی محمدعلی جناح به شمارآورد و متعاقبا چند روزبعد، پاکستان را به منزله دعوتی ازدولت (دولت انگلیس ( برای باقیماندن درشبه قاره هنداعلام کردوچنین نظرداد که پاکستا ن حالتیک ابرتیره وتهدیدآمیز رادارد . دراین میان هفته نامه «تایمز» پاکستان را چیزی در ردیف یک «ویرانه اقتصادی»[۴۴] نامید . تاسال۱۹۴۹،اوضاع جهان به گونه ای بودکه مانع می‌شد آمریکا مستقیما نسبت به مسائل شبه قاره علاقه مند شود . بلافاصله بعدازخاتمه جنگ خونین دراروپا،آمریکاکه مایل نبودآنچه راکه به تازگی ازچنگ نازی هادرآورده به کمونیسم هدیه کند،تمام توان خودراوقف بازسازی کشورهای جنگ زده اروپای غیرکمونیست کرد . وینستون چرچیل به هنگام دیدارازآمریکادرمارس۱۹۴۶جمله قصاری رابرزبان جاری ساخت که بعدهاپرآوازه گشت: « بخش عمده ای ازقاره اروپا از استیتن[۴۵] دربالتیک گرفته تا تریست[۴۶]درآدریاتیک، درپس یک پرده ی آهنین قرارگرفته است» ترومن، رییس جمهورآمریکادرسال۱۹۴۷ازکنگره درخواست کردتایک کمک اضطراری نظامی برای ترکیه ویونان رابه تصویب برساندودرهمان سال وزیرخارجه وقت آمریکا طی یک سخنرانی در دانشگاه هاروارد از طرح خود برای بازیافت اروپا یاد کرد . درماه ژوئیه آن سال روس هابه نشانه اعتراض،اجلاس تشکیل شده در پاریس برای گفتگو درباره طرح مارشال راترک کردندوبدین سان جنگ سردآغازگردید . بدین ترتیب زمانی که هندوپاکستان حیات خود را بعنوان دوکشورمستقل شروع کردند،اروپادرچنگال جنگ سردگرفتارآمده بود[۴۷].اندیشه ایجادارتباط نیرومندوقوی باایالات متحده،حتی قبل ازآنکه پاکستان به جمع کشورهای مستقل جهان ملحق شود، ذهن محمدعلی جناح ملقب ومعروف به»قائداعظم«رابه خود مشغول داشته بود.
تشکیل پاکستان ودر دیدار با دو دیپلمات آمریکایی مستقردر دولت موقت هند و در بیان علل ضرورت تاسیس کشور جدا گانه ای برای مسلمانان شبه قاره استدلال می کندکه باتوجه به خطرهجوم کمونیست ازناحیه اتحاد جماهیر شوروی از یک سو و بیم هندوئیسم افراطی سلطه جو ازسوی دیگر،وجود یک کشور مستقل درشبه قاره،سدراه نفوذآن دوکشوردرکشورهای خاورمیانه،ودرنتیجه درجهت منافع ایالات متحده آمریکادرمنطقه خواهد بود .قائداعظم،ضمن تحسین وتمجید فراوان ازآمریکا،ابراز امیدواری نمودکه آن کشور پاکستان رادرحل مشکلات عدیده ای که باآن مواجه خواهدبود،یاری کند . درخواست جناح درقالب تحولات نظام بین الملل درآن زمان وناتوانی انگلستان درنگهداری نظامیان خوددریونان ودرخواست این کشورازآمریکابرای ایفای نقش درصحنه ی جهانی بوده . به عبارتی دیگردولت بریتانیا توان جلوگیری ازهجوم ایدئولوژیک اتحادجماهیرشوروی رانداشته وآن مسئولیت رابه ایالت متحده واگذار می کند. « هاری ترومن«[۴۸]رییس جمهورآمریکا،بااعلام آنچه بعدا به دکترین ترومن معروف شد،به اتحادشوروی هشدار داد که آمریکاخودرامتعهد می بیندکه به یاری هرکشوری بشتابدکه درمعرض هجوم کمونیسم قرارگرفته استازسوی دیگربه مراحل اجرایی رساندن دکترین ترومن» طرح مارشال«[۴۹] با تعهدتزریق پول برای بازسازی اروپا سبب توجه وتمایل بیشتر زمامداران کشور نوپای پاکستان به سوی آمریکابوده است.در واقع طبق نظر والتز و بر اساس نظریه موازنه و استعاره تردمیل،تمرکز و انباشت قدرت شوروی سبب ایجاد معمای امنیتی برای آمریکا شده است به نوعی که از نظر این کشور هر نوع افزایش قدرتی می توانست ساختار نظام بین الملل را با خطر تغییر و بر هم خوردن موازنه موجود و توزیع قدرت روبرو نماید از این رو امریکا به ایجاد موازنه خارجی و شکل دادن به ائتلاف های نوین در مقابل این انباشت قدرت دست به موازنه سازی زد.و همچنین کشورهایی مانند پاکستان که برای جلوگیری از افتادن از تردمیلی که خارج از توان آنها در حال گردش بود مجبور بودند به تکیه گاه های جدید تمسک جویند و از این رو برای تداوم و بقای خود خواستار حفظ موازنه موجود بوده و برای اینکار از کمکها و حمایت های قدرت خارجی چون آمریکا استقبال کرده و در زیر چتر حمایتی این کشور قرار گرفتند و تمایل زیادی به این ارتباط راهبردی داشتند.
دلایل این توجه وتمایلات عبارت بودنداز :
۱) ترس ازخطرشوروی،که پیوسته درصدددسترسی به آبهای گرم خلیج فارس ودریای عمان بوده .
۲) ماهیت ایدئولوژیک یک خطرکمونیسم وضدیت آن بااعتقادات مذهبی،درحالی که دین اسلام عامل اصلی تشکیل پاکستان بوده واستالین اساسانسبت به تاسیس پاکستان معترض بوده ودرسال۱۹۴۶افغان هاراترغیب نمودکه مشروعیت خط مرزی «دیوراند»[۵۰]راکه حکومت های قبلی افغانستان بعنوان مرزبین المللی موردتاییدقرارداده بودند،زیرسوال ببرند .
۳) هراس ازخطرهندوئیسم ونیازبه دوستی قدرت بزرگی که به حمایت ازآن مستظهرباشند .
۴)سیاستی که ایالات متحده آمریکا، خود، دررهبری جهان به اصطلاح آزاد درپیش گرفته بود. جناح متقاعدشده بودبه همان دلیل که آمریکابه ترکیه ویونان کمک نموده،به پاکستان نیزکمک خواهدکرد .
۵) اعتقاد جناح به اینکه پیش ازآنچه پاکستان به آمریکااحتیاج داشته باشد،آمریکابه دلیل خطرتوسعه نفوذ شوروی درخاورمیانه به پاکستان نیازدارد .این نکته دقیقا ما را به سطح رقابت ساختاری آمریکا و شوروی سوق می دهد یعنی گرایشات موازنه گرایانه آمریکا در سطح سیستم یعنی تلاش در مقابل انباشت قدرت شوروی و حرکات سریع این کشور در روی تردمیل، به پاکستان یک ارزش حیاتی برای آمریکا می‌بخشد و این کشور از یک جایگاه ویژه برخوردار می شود تا بتواند از طریق آن هم حرکات شوروی را کندتر کرده و هم اینکه به سرعت خود بر روی تردمیل از طریق یک موتلف جدید بیفزاید.
از طرف دیگر،عوامل متعدددیگری موجب گردیدکه روشنفکران پاکستانی نیزگرایش به غرب رابیشترازنگاه به شرق بپذیرندوبدین ترتیب بدون آنکه آمریکایی ها نیاز به انجام تبلیغات کافی ولازم جهت جذب آنان داشته باشند،خوددر مدار حامیان آمریکاقرارگیرند . مهمترین این عوامل رامی توان به شرح زیرعنوان داشت :
۱) پاکستانی ها به لحاظ ایدئولوژی،خودرانزدیک به غرب وآمریکامی دیدند،گرچه غرب معتقدبه نقش مذهبی دراداره امورمملکت وکشورداری نمی باشدامااحساس مذهب درغرب وبه خصوص اعتقاددررهبران آمریکابوجود خدا،این کشش به غرب رادرپاکستانی هابیشتر می نمود .
۲) اکثریت قریب به اتفاق چهره های سیاسی وتصمیم گیرنده درپاکستان،تحصیلات خودرادردانشگاه های غرب انجام داده بودند .
۳) سیاسیون پاکستان معتقدبه آیتم های موجوددرغرب بخصوص مرام لیبرال منشا نه دراداره امورمملکت بودند.[۵۱]
با این همه، درابتدا، مقامات آمریکایی که عمده توجه خود در جنوب آسیا را معطوف به هند و نخست وزیر آن، جواهر لعل نهرو، نموده بودند .کمترعنایتی به پاکستانی هاوتقاضاهای عمدتامالی آنهاداشتندوحتی به پیشنهاد پاکستان که درقبال کمک های دفاعی آمریکا،پایگاه هوایی دراختیارآن کشورمی گذارد،وقعه ای نگذاشتند .سال چهل ونه شاهدتغییراتی درموضع آمریکادرقبال پاکستان بود . ترومن ازلیاقت علی خان،نخست وزیرپاکستان که پس ازدرگذشت قائداعظم،محمدعلی جناح،تبدیل به قویترین چهره سیاسی کشورشده بوددعوت کرد رسما از آمریکا دیدن کند.از جمله عواملی که منجر به ارزیابی جدید روابط با پاکستان توسط آمریکاشد،تحرکات اتحادجماهیرشوروی برای کسب نفوذ دراین کشوربود .
دیدار لیاقت علی خان اولین نخست وزیرپاکستان ازایالات متحده درماه مه۱۹۵۰نخستین فرصت حقیقی رابرای رهبر پاکستان برای تشریح اهداف وآرمانهای این کشورنوپای مسلمانان به دست داد . دولتمرد پاکستانی چهره چندان آشنایی برای آمریکایی هابه شمارنمی آمد،ولی لیاقت علی خان مجدانه کوشیدتابرمشکلات و نارسایی های ملازم باآغاز سفرغلبه کند .
باوقوف به اینکه دلیل اساسی ایجادپاکستان درخارج به خوبی تفهیم نشده بودواینکه بسیاری،پاکستان رادر مقایسه باهندمترقی وسکولار،یک کشورعقب افتاده تلقی می کردند بنابراین لیاقت،نخستین تلاش خودرا متوجه روشن ساختن ذهن میزبانان آمریکایی درباب این موضوع کرد . وی تشریح کردکه تقسیم شبه قاره بیشترازآن جهت بودکه یکصدمیلیون مسلمان خودرادرهندانگلیس دراقلیت احساس می کرده اندو برای این باوربودکه درحکومت اکثرهندو،فرهنگ آنهاراه اضمحلال خواهد پویید ووضعیت اقتصادی آنان رابه وخامت بیشتری خواهدنهاد. یک چنین اقلیت ناراضی درشبه قاره هندوپاکستان، می توانست به بزرگترین عامل ناآرامی درجهان تبدیل شود .لیاقت همچنین تلاش کرد تا برای نیروهای پاکستان اسلحه تهیه کندوباشکوه ازآنانی که خریدهای تسلیحاتی پاکستان رازیرسوال می بردند،اظهارداشت که آنان درک نمی کنندکشورش ازطریق تنگه خیبر،که ازطریق آن شبه قاره هند،نزدیک به نود بارمورد تجاوزقرارگرفته،دفاع می کند[۵۲] .
تردیدی نیست که لیاقت علی خان سفرخودبه آمریکارابرسفربه روسیه مقدم شمرد تا برتری دوستی باایالات متحده رابردوستی بااتحادجماهیرشوروی به نمایش گذارد .گرچه دیدارلیاقت علی خان سبب شدتادرآمریکاعلاقه زیادی نسبت به پاکستان به وجودآیداماباتمجیدعمومی که ازجواهرلعل نهروبه عمل آمدقابل مقایسه نبود . حقیقت ماجراازاین قراربودکه هند هنوز انتخاب درجه یک آمریکادرآسیابه شمارمی آمدگرچه دیدار نهروازآمریکا ثمری به بار نیاورد وروشن شدن نهروقصد ندارددر رویارویی شرق وغرب نقشی ایفاکندولی هنوزعمل آشکاری درسطح بین الملل انجام نداده بود تاهند رادر دیدگاه واشنگتن ازاعتبار بیندازد ونسبت بدان قطع امید کند . امادرسال ۱۹۵۱ بعدازآنکه نهرودست خودرادرمذاکرات جنگ کره رو کردو صرفا بااعزام واحدهای پزشکی به جنگ قصد خود رادر نرنجاندن چین ابرازداشت وهمچنین ازحضوردرکنفرانس صلح ژاپن خودداری کردو مقام های مسئول درآمریکانظرشان نسبت به وی تغییرکردوعلائمی پدیدارگشت که از ناامید شدن ازنهروحکایت می کرد . حال آنکه پاکستان درقضیه کره به عنوان حامی سرسخت غرب معرفی شدوازقطعنامه های شورای امنیت برای توقف مخاصمات وکمک برای خارج نمودن کره شمالی ازمدار۳۸درجه حمایت کامل به عمل آوردو بااهدای پنچ هزار تن گندم در تلاش‌های سازمان ملل درجنگ کره مشارکت جست ودرجریان صلح ژاپن حمایت بی چون وچرای خودراازصلح بیان نمودواین تاثیربی چون وچرایی درذهن آمریکاییان باقی گذاشت .
ازنتایج دیگرسفرلیاقت علی خان به آمریکا یک موافقتنامه ۳۵ ساله بین پاکستان وآمریکابرای مقابله بابحران غذایی درپاکستان بود . کمکهای آمریکابه پاکستان برای مبارزه بابحران غذایی دراین کشوردرسال ۱۹۵۳ اثرمطلوب دردوستی دولت ومردم آمریکانسبت به آمریکابه جای گذاشتوزمینه خوبی برای گسترش مناسبات دوکشورفراهم آورد .اینکه چرا آمریکا و پاکستان یکدیگر را به عنوان بازیگران موتلف برای موازنه سازی در مقابل رقبای خود انتخاب کردند در این بخش کاملا آشکار شد.پاکستان در مقابل هند و آمریکا در مقابل شوروی به دلایل مطرح شده در فوق با ایجاد یک نوع موازنه خارجی سعی در تمدید بقای خود و تمرکز بیشتر قدرت در نزد خویش در مقابل رقبا داشتند.
۲-۱-۳- ظهوردالس (۱۹۵۴تا۱۹۵۸)
مدت زمانی بودکه استراتژیست های آمریکایی دریافته بودند که، برای مقابله باکمونیست به پاکستانی که ازلحاظ
نظامی نیرومندباشد،نیازمندهستند . امادراندیشه بودندکه،باتوجه به خصومت بین پاکستان وهندوحساسیت فوق العاده موضوع،چگونگی این تقویت صورت پذیردکه رنجیدگی خاطررهبران هندرادرپی نداشته باشد . این نگرانی به اندازه ای بودکه آیزنهاور در یکی ازمصاحبه های مطبوعاتی خودرسمابه آن اشاره کرد .اماسفر ریچارد نیکسون،معاون رییس جمهورآمریکابه چندکشورآسیایی،ازجمله پاکستان وهند،بودکه به هرگونه تردیدی پیرامون ضرورت استفاده ازپاکستان،بعنوان بخشی اززنجیره تدافعی درقبال تهدیدکمونیست پایان داد . اودرگزارش خودبه شورای امنیت ملی آمریکا،اعضای شورا رامتقاعد ساخت که بدون اعتنابه عکس العمل های احتمالی هند،باید به پاکستان کمک نظامی اعطاءشود . به این ترتیب بودکه برای نخستین بار در روابط دوجانبه،تصمیم گرفته شدکه کمکهای نظامی دراختیاراین کشورقرارگیرد . وتوافق شدکه این امرازطریق عقدپیمان بین پاکستان وترکیه انجام پذیرد .
درست یک ماه بعد ازعقد قرارداد همکاری پاکستان وترکیه،درنوزدهم ماه مه ۱۹۵۴
«توافقنامه همکاری دفاعی دوجانبه پاکستان وآمریکا»[۵۳] بین دو کشوربه امضارسید .طبق این توافقنامه، آمریکا متعهد گردید که تجهیزات نظامی دراختیارپاکستان بگذاردوآموزش پرسنل نیروهای مسلح این کشور را عهده‌دار شود .
شکست نیروهای فرانسه پس ازهفتادسال استعماردرهندوچین توسط چریکهای ویتنامی وباحمایت کنندکه پیش گفته بود تسلیحاتی چین درسال ۱۹۵۴ هشداربزرگی به رهبران آمریکابودکه نمی توانستنداین تهدیداستالین رافراموش کنند که پیش ها گفته بود»راه پیروزی برغرب،درشرق دور واقع است«
این اقدامات سبب اجرای طرح دالس درزمینه ایجاد کمربندامنیتی برای محاصره ایدئولوژیک جهانی کمونیسم گردید . طرحی که سالهاقبل توسط سناتور » واندنبرگ«[۵۴] ارائه شده بود،توسط دالس گردید.
ظهور» جان فوستردالس« بعنوان طراح سیاست خارجی آمریکادرصحنه ی سیاست بین الملل وضع جدیدی را درهمه دنیابوجودآوردوپاکستان هم دراین میان استثنانبود . سیاست دالس،سیاست پیمان سازی بود . اوشبکه ای ازپیمان های دوجانبه وچندجانبه وسیعی برای محدودکردن کمونیسم دردنیابوجودآوردکه بااین پیمان هاآتش جنگ سردشعله ورتر می شد . اوبه اندازه ای دراین کارپیش رفت که عدم تعهدکشورهایی چون مصرو هندواندونزی ویوگسلاوی راخیانت بزرگ می دانست به نظر او «این غیرمتعهدان،فرصت طلبانی هستندکه» می خواهند از بهترین چیز موجود در دو بلوک استفاده کنند، بدون اینکه به هیچ کدام باج بدهند»[۵۵]. در واقع سیاست بلوک سازی دالس شیوه ای برای موازنه خارجی و کنترل سرعت شوروی بر روی تردمیل بود.
خلاصه آنکه پاکستان درسال ۱۹۵۴ معاهده «کمکهای دفاعی مشترک» با آمریکا و در آوریل ۱۹۵۴ قرارداد همکاری دوستانه با ترکیه درسپتامبر ۱۹۵۵ پیمان، «پیمان دفاع جمعی جنوب شرق آسیا» همکاری دوستانه باترکیه،در ۳ سپتامبر ۱۹۵۴رابغدادکه انگلیس، ترکیه، عراق وایران دیگراعضای آن بودند و در مارس۱۹۵۹معاهده خلاصه آنکه پاکستان درسال ۱۹۵۴ معاهده «همکاری دوجانبه» باآمریکابه امضارسانید.
پاکستان تنهاکشورآسیایی بودکه به طورهم زمان دردوپیمان ضدکمونیستی «سیتو»و«سنتو»[۵۶] عضویت داشت. پاکستان ازطریق پیمان های همکاری دوجانبه وپیمان های نظامی چندجانبه سیتو و سنتو خود را شدیداً نسبت به ایالات متحده متحدساخت ومسئولیت های سنگینی در قبال آن کشورپذیرفت وخواه ناخواه به جمع اقمار ابر قدرت غرب پیوست وخود را در مقابل هند، شوروی، افغانستان، عربستان وجهان اسلام وجنبش عدم تعهدهاقرارداد .پاکستان نه تنها در سطح ساختار از سوی آمریکا مورد استفاده قرار می گرفت خود نیز از حمایت آمریکا برای حفظ موازنه منطقه ای در مقابل رقبایش کمال استفاده را می برد و زمینه های بقای خود را بیش از پیش فراهم می ساخت این کشور با تقویت خود به لحاظ داخلی و به ویژه از طریق قدرت سخت برای حفط تعادل در مقابل رقبایش به دو شیوه موازنه سخت (تجهیز نظامی داخلی خود به واسطه آمریکا) و موازنه داخلی(افزایش قدرت داخلی) خود دست زد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...