مفهوم کیفیت زندگی یک متغیر مرکب است که چندین متغیر بر آن تأثیر میگذارد. تغییر در سطح در آمد مردم، شرایط زندگی، وضع سلامت، محیط، فشار روحی روانی، فراغت، شادمانی خانوادگی، روابط اجتماعی و چندین متغیر دیگر نظیر آن به شکل مرکب کیفیت زندگی و تغیرات آن را تعیین میکند(رحیمی، ۱۳۸۸). کیفیت زندگی مفهومی چند وجهی، نسبی و متأثر از زمان، مکان و ارزشهای فردی و اجتماعی است. از یک سو، ابعاد عینی و بیرونی و از سوی دیگر، ابعاد ذهنی و درونی دارد. تعاریف زیادی در به اره کیفیت زندگی وجود دارد. مثلاً، مولر[۵۲] (۱۹۸۲) کیفیت زندگی را میزان رفاه افراد وگروها در شرایط اجتماعی و اقتصادی عمومی تعریف میکند.کالمن [۵۳](۱۹۸۴) کیفیت زندگی را گسترهای میداند که امیدها و آرزوها به تجربه در میآیند یا فرانز و پاورز[۵۴](۱۹۸۵) کیفیت زندگی را رضایت و یا عدم رضایت از ابعاد زندگی فرد میدانند که برای او مهم هستند. گرانت و همکاران[۵۵](۱۹۹۰) کیفیت زندگی را با ارزیابی مثبت یا منفی از مشخصهها و خصوصیات زندگی خود در ارتباط میدانند. از دیدگاه اسچیپر[۵۶]کیفیت زندگی بازتابی عملی از پاسخهای فیزیکی، روانی و اجتماعی فرد به بیماری‌ها و درمان آن‌هاست. یعنی در واقع به بعد عملکردی فرد توجه دراد، در حالیکه شوماخر[۵۷] کیفیت زندگی را از بعد روانشناسانه مینگرد و آن را رضایت کلی فرد از زندگی، بهزیستی و رفاه تعریف میکند(آهنگری، ۱۳۸۵).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

مرکز ارتقاء سلامتی دانشگاه تورنتو، کیفیت زندگی را امکانات، فرصتها و محدودیتهایی تعریف می‌کند که فرد از زندگی خود دارد و نشان دهنده تعامل عوامل انسانی و محیطی است(بخشنده، ۱۳۸۷). تعریف ویور (۲۰۰۱ ) مورد قبول بسیاری از صاحب نظران است و وی کیفیت زندگی را برداشت هر شخص از وضعیت سلامت خود و میزان رضایت از این وضع تعریف می‌کند. مفهوم کلی پذیرفته شده از کیفیت زندگی عبارت است از احساس ذهنی فرد از بهزیستی که به طور کلی از تجارب فعلی زندگی نشأت گرفته است(پور حاجی، ۱۳۸۹).
سازمان جهانی بهداشت(۱۹۹۳ )کیفیت زندگی را “تصورات افراد از موقعیت خود در زندگی،با توجه به محتوای فرهنگی و ارزش سیستمی که در آن زندگی میکنند و در رابطه با اهداف، استانداردها و نگرانیهای آنها” تعریف می‌کند. در این تعریف شش حیطه بیان شده که شامل سلامتجسمانی، وضعیت روانی، سطوح استقلال، ارتباطات اجتماعی، ارتباطات محیطی و علایق معنوی است(نجات، ۱۳۸۷).
مدیریت کیفیت زندگی
آیا واقعا برای علم، تکنولوژی، مدیریت، حکومت، برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری توسعه، هدفی مهم‌تر از تلاش در راه بهبود مستمر کیفیت زندگی انسان و فراهم آوردن شرایطی که در آن افراد جامعه از بودن خود و از زندگی خویش لذت ببرند، می‌توان تصور کرد؟. جهان معاصر، جهانی است پر توفان و بحران خیز. جامعه جهانی اکنون در چرخش گاه تمدنی بی سابقه‌ای قرار گرفته است که تحولات پرشتاب علمی- تکنولوژیک عامل اصلی چنین وضعیتی است.
در چنین وضعی، بنیان‌‌ها و شالوده‌‌های اصلی زندگی فردی و اجتماعی برای برقراری تعادل زندگی به هم ریخته است. مهم‌ترین این شالوده‌‌ها، ارزش‌‌ها و هنجارهایی است که در گذشته راهگشای فهم و حل مسائل بودند، ولی امروزه دیگر چنین نیستند. همین چند نکته کافی است تا متوجه شویم که محیط زندگی انسان از ریشه دگرگون شده است، ولی انسان برای دست و پنجه نرم کردن با مسائل تازه عصر حاضر، به دانش و مهارت و توانایی‌‌های لازم مجهز نیست. نظام آموزش رسمی‌و غیر رسمی‌، خانواده و جامعه، افراد را برای زمانه‌ای آماده می‌سازند که از دست رفته است. در چنین وضعیتی است که اداره زندگی برای همه دشوار می‌شود. بنابر این، طرح بحث کیفیت زندگی می‌تواند راهگشا باشد. برای سنجش و مدیریت مفهوم کیفیت زندگی کوشش‌‌های زیادی در جریان است. کیفیت زندگی بیش از هر چیز امری است نسبی و برای تعریف و سنجش آن معیار مطلق، جامع و جهان شمولی وجود ندارد که در همه جا مصداق داشته باشد؛ این مفهوم به شدت متأثر از زمان و مکان است و عوامل مؤثر برآن نیز با توجه به زمان، مکان جغرافیایی و شرایط فرهنگی تغییر می‌کنند(خوارزمی،۱۳۸۶).
بالا بردن رفاه شخصی سیاست اصلی کلیه جوامع اروپایی است و شهروندان شاد،راضی و متعهد نشانه یک جامعه در حال پیشرفت هستند. البته عواملی مانند در آمد،روابط اجتماعی و غیره تاثیر زیادی روی کیفیت زندگی افراد می‌گذارد (First European 2005). انسان موجودی است که براساس تصویر ذهنی خود از واقعیت –نه خود واقعیت- زندگی می‌کند و رفتارش متأثر از برداشت‌‌های ذهنی و درکی است که از واقعیت دارد و این برداشت‌‌ها و ادراکات، الزامأ با واقعیت انطباق ندارند. برداشت ما از شرایط عینی و واقعیت‌‌های زندگی، احساس ما را درباره زندگی و کیفیت زندگی شکل می‌دهد. پس این شخص است که باید احساس کند کیفیت زندگی‌اش مطلوب است یا نه. البته برداشت افراد در این به اره یکسان نیست. بر این اساس شاید بتوان نتیجه گرفت که میان ارزیابی افراد از واقعیت‌‌های زندگی و مطلوبیت کیفیت زندگی و مهم‌تر از آن معیارهایی که برای ارزیابی زندگی خود دارند، با آنچه پدران و مادران، حاکمان و مسئولان جامعه دارند، تفاوت وجود دارد. این شکاف، مدام رو به گسترش است و عمیق‌تر خواهد شد.
مدیریت کیفیت زندگی یعنی تغییر شرایط عینی زندگی در جهت مطلوب، که وظیفه اصلی حکومت و دولت است. شاید آشنایی و حساس شدن به مفهوم کیفیت زندگی، به دولت‌‌ها و حکومت‌‌ها کمک کند تا در راه مطلوب کردن شرایط عینی زندگی و واقعیت‌‌ها گام بردارند و به فرد نیز امکان دهد در قلمرو نفوذ خویش، مدیریت کیفیت زندگی خویش را در دست گیرد. به هر حال کیفیت زندگی پارادیمی‌است که با مفاهیم اقتصاد نوین و توسعه پایدار، سازگاری معنایی دارد و هم اکنون مورد توجه بسیاری از کشورها از جمله انگلستان و کانادا و کشورهای اسکاندیناوی می‌باشد. در واقع، به عنوان گفتمانی جهانی، در برابر آثار و پی‌آمدهای ناگوار حکمرانی بد و بی‌خردی رهبران جوامع درمدیریت کلان توسعه سیاسی-اجتماعی-اقتصادی،یک واکنش طبیعی است.انگلستان در سال ۱۹۹۴ استراتژی توسعه پایدار در کیفیت بهتر زندگی را تدوین و بیان کرد که در قلب توسعه پایدار،این ایده ساده وجود دارد که هدف توسعه پایدار چیزی نیست مگر تضمین کیفیت بهتر زندگی برای هریک از افراد جامعه، برای نسل حاضر و نسل‌های بعدی. تامین نیازهای نسل حاضر بدون از بین بردن توانایی نسل‌های آینده در تامین نیازهای خود، ایده ساده‌ای است ولی تحقق آن بسیار دشوار است(خوارزمی،۱۳۸۳).
پیام اصلی تحقیقات در ارتباط با کیفیت زندگی اروپایی این است که کیفیت زندگی را می‌توان با بالا بردن استانداردهای معیشتی،با توسعه فرهنگ سیاسی و دموکراتیک در یک کشور و با فراهم کردن فرصت‌های برجسته در زندگی شهروندان( بر طبق نیازهایشان) بالا برد (First European 2005). در ایران، مسئولان برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری توسعه، هنوز به مفهوم کیفیت زندگی توجهی نشان نداده‌اند و کیفیت زندگی را غایت توسعه و هدف برنامه‌‌های توسعه ملی تلقی نمی‌کنند. پروژه‌ای تحت عنوان “کیفیت زندگی” تعریف و تا آن جا که اطلاعات موجود نشان می‌دهد، در راه شاخص سازی آن گامی برداشته نشده است. دشواری بحث کیفیت زندگی در ایران در آن است که ضمن اثرگذاری بر حال باید آینده را نیز کانون توجه قرار دهد، آن هم آینده‌ای پر ابهام و نه چندان قابل پیش بینی.در بررسی‌های سال ۲۰۰۷، ایران رتبه هشتادو سوم را به لحاظ کیفیت زندگی در جهان بدست آورده است.با توجه به اهمیت موضوع کیفیت زندگی باید برای مدیریت درست این مقوله، اولویت هائی را در نظر گرفت.در سطح کلان، بحث کیفیت زندگی، به عنوان غایت برنامه ریزی توسعه مطرح شود و “انسان” به عنوان عامل اصلی کانون توجه این برنامه ریزی قرار گیرد. پروژه‌های متعددی باید برای تعریف ابعاد کیفیت زندگی، تدوین شاخص‌های آن، نظریه پردازی درباره مولفه ها، مدل سازی و سرانجام شاخص سازی تعریف شود و گروه‌های توانمند نظریه پرداز و پژوهشگر برای اجرای این پروژه‌ها تحت حمایت مالی و سیاسی قرار گیرند. بحث کیفیت زندگی در ایران ابعاد سیاسی قوی دارد و نمی‌توان از این ابعاد چشم پوشید.در سطح حکومت محلی، شهرداری‌ها متولی راه اندازی این بحث شوند و برنامه ریزی استراتژیک خود را حول محور شاخص کیفیت زندگی تعریف کنند. در سطح مردم، به ویژه زنان و جوانان که شمارشان به سرعت در حال افزایش است می‌توانند دو نقش مهم را ایفا کنند: آگاه کردن مقامات محلی و ملی درباره اهمیت بحث کیفیت زندگی و آثار زیان بار غفلت از آن، ایفای نقش نظارت و کنترل بر عملکرد سازمان‌ها به ویژه شهرداری‌ها با هدف تضمین تعهد در برابر بهبود کیفیت زندگی مردم، نظارت مستمر بر هدایت برنامه ریزی توسعه در جهت تحقق بهبود کیفیت زندگی همه مردم ایران. و دوم،آگاه کردن و توانمند سازی افراد و گروه‌های مردم در زمینه کیفیت زندگی و جلب مشارکت آنان در پروژه‌ها و اقدامات مربوط.
براساس تجربه موجود جهانی، کیفیت زندگی باید به طور جامع و در چارچوب واقعیت‌های عصر دیجیتال و پارادایم جدید ناشی از آن تعریف شود، شاخص‌های معتبری برای آن تدوین گردد، مکانیسم اجرایی معتبری برای سنجش وضع موجود طراحی شود؛ و از نتایج این ارزیابی در برنامه ریزی و سیاست گذاری‌های ملی و محلی استفاده شود. در این صورت برنامه‌های توسعه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی ایران به هدف‌های واقعی خود دست خواهند یافت و جامعه را در مسیر توسعه واقعی و پایدار قرار خواهند داد (خوارزمی، ۱۳۸۳). امید است نتایج تحقیقات انجام شده در ارتباط با کیفیت زندگی، سیاست گذاری را برای رفاه همگانی تشویق کند و برای بهبود استانداردهای منافع اجتماعی تلاش شود. کیفیت زندگی از متغیرهای مختلفی تشکیل شده است که در تحقیق حاضر،فقط ۶ متغیر کیفیت زندگی مورد بررسی قرار گرفته است.به همین دلیل در ادامه مطالب فصل دوم این ۶ متغیر بررسی شده‌اند.
بهزیستی بدنی/ سلامت جسمانی و کیفیت زندگی
در تاریخ معاصر وازه کیفیت زندگی اولین بار توسط پیگو[۵۸] در کتابی( درباره اقتصاد و رفاه) بکار گرفته شدو پس ازآن، مدتها به دست فراموشی سپرده شد. پس از پایان جنگ جهانی دوم و به دنبال تعریف و بسط واژه “سلامت” توسط سازمان جهانی بهداشت ( WHO) باب جدیدی در این مقوله گشوده شد. فعالیت‌های این سازمان برای ارزیابی کیفیت زندگی در اواسط سال ۱۹۸۰ شروع و منجر به شکل گیری پروژه ارزیابی کیفیت زندگی مربوط به سلامتی شد (Who- Qol Group, 1996).
تعریف سازمان جهانی بهداشت (۱۹۹۹) از کیفیت زندگی چنین است: “درک فرد از موقعیت زندگی خویش که تحت تاثیر سیستم فرهنگی، ارزشی و موقعیتی است که فرد در آن زندگی می‌کند". بر همین اساس اهداف،انتظارات،استانداردها و خواسته‌های فرد به میزان وسیعی متاثر از وضعیت‌های جسمانی،روانی، میزان استقلال و روابط اجتماعی و اعتقادات اوست(میرخانی، ۱۳۸۷).
کیفیت زندگی وابسته به سلامت، بیانگر اثرات عملکردی عدم سلامتی و برآیندهای آن بر درک فرد از جنبه‌های جسمانی،روانشناختی و اجتماعی زندگی فردی است(محمدی، ۱۳۸۵). در چندین دهه گذشته،سلامتی به عنوان یک حق بشری و هدف اجتماعی در جهان شناخته شده است، یعنی،سلامتی برای ارضا نیازهای اساسی انسان لازم است و باید در دسترس همه انسان‌ها قرار بگیرد. کیفیت زندگی مفهوم وسیع‌تری از سلامتی است. شاید بتوان مجموعه‌ای از رفاه جسمانی،روانی و اجتماعی که به وسیله شخص یا گروهی از افراد درک می‌شود مانند شادی،رضایت و افتخار،سلامت وتندرستی،موقعیت‌های اقتصادی،فرصت‌های آموزشی و خلاقیت را به عنوان کیفیت زندگی دانست. شیوه زندگی ارتباط نزدیکی با سلامتی دارد. به هر حال آنچه بیش از هر نکته‌ای در این تعریف جلب توجه می‌کند رفاه جسمانی، روانی واجتماعی است که چیزی جز تعریف سلامت نیست.در واقع سلامتی در مرکز مفهوم زندگی قرار دارد(نیازی، ۱۳۸۶).
سلامتی موضوع مهمی است که در کیفیت زندگی مطرح می‌شود و دامنه آن بسیار گسترده‌تر از رهائی از بیماری‌ها ست. سلامتی مطلوب شامل خوب بودن از نظر جسمانی،روحی،عاطفی،اجتماعی، ذهنی و با توجه به محدودیت‌های وراثتی و توانائی‌های شخصی هر فرد می‌باشد. اهمیت هر یک از این ابعاد در سلامتی بدن به یک اندازه می‌باشد.این مساله در شکل ۲- ۱، به نمایش در آمده است.

شکل ‏۲-۱ ابعاد سلامتی و بهزیستی(World Health,2010)
بیش از ۵۰ سال پیش سازمان جهانی بهداشت سلامتی را به عنوان آزاد بودن از هر گونه بیماری و شرایط ناتوانی تعریف می‌کرد.در سال‌های اخیر کارشناسان سلامت عمومی، سلامتی را به عنوان حس بهزیستی و کیفیت زندگی تعریف کردند. پژوهش‌های سال ۲۰۱۰ روی افراد سالم، میزان فعالیت روزانه (عملکرد مطلوب=کار معنادار و مشارکت در جامعه) را به عنوان شاخصی از سلامتی استفاده می‌کنند(World Health,2010).
شکل ‏۲-۲ مدل سلامتی مطلوب (World Health,2010)
ورزش و فعالیت بدنی نقش بسیار مهمی در سلامت عمومی مردم دارد و یک عنصر حیاتی در جوامع امروزی می‌باشد و باعث افزایش کیفیت زندگی می‌شود.بیماری و ناتوانی که در اثر بی تحرکی ایجاد می‌شود باعث افزایش رنج‌های بشری می‌شود وبه کیفیت زندگی انسان آسیب می‌رساند.مردمی که به سبک زندگی غیر فعال دارند، خطر ابتلا به یک سری از بیماری‌های قلبی عروقی وغیره را افزاش می‌دهند. بررسی‌ها نشان می‌دهد که روی هم رفته عدم فعالیت بدنی، باعث ۹/۱ میلیون از مرگ‌های جهانی است.ضمنا عدم تحرک باعث حدود ۱۶%-۱۰% از سرطان‌های سینه،سرطان روده بزرگ، دیابت و حدود ۲۲% بیماری‌های ایسکیمیک قلبی در جهان می‌شود.
فعالیت بدنی برای سلامتی در سنین بالا از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است و باعث بهبود کیفیت زندگی و افزایش استقلال افراد در این سنین می‌شود. برای افراد ناتوان باید فرصت فعالیت بدنی فراهم شود و حمایت‌های لازم در این زمینه برای آنان انجام گیرد. در مورد این افراد، هدف افزایش قدرت عضلانی و بهزیستی بدنی و روانی و کیفیت زندگی است.
سازمان بهداشت جهانی با تعیین روز جهانی بهداشت، در واقع حرکت ملی را به سوی سلامتی و ایجاد جامعه‌ای بدون دخانیات آغاز کرد. این سازمان همه ساله مردم را تشویق می‌کند که روز جهانی بهداشت را جشن بگیرند و فعالیت بدنی را به عنوان یک عنصر ضروری برای سلامتی و بهزیستی بدن ارتقا دهند. اهداف این حرکت عبارتند از:
شروع فعالیت بدنی منطقه‌ای و ایجاد سیاست‌ها وبرنامه های لازم از طرف دولت در این زمینه.
افزایش فعالیت بدنی منظم در بین مردان و زنان در تمامی سنین، در تمامی شرایط و مکان‌ها و اقدامات لازم در این زمینه.
افزایش شرکت مردم در فعالیت‌های ورزشی سازمان‌های مختلف و سایر مکان‌های اجتماعی و فرهنگی.
ارتقا رفتار و سبک زندگی سالم توسط ورزش و فعالیت بدنی،نکشیدن سیگار،رژیم غذائی مناسب،کاهش خشونت،استرس و انزوای اجتماعی.
کهل[۵۹](۲۰۰۱)، بیان می‌کند بیماری‌های قلبی و عروقی به ویژه عارضه کم خونی بافت‌های قلب با فعالیت جسمانی رابطه عکس دارد و نداشتن فعالیت جسمانی نقش بسیار مهمی در بروز بیماری‌های قلب و عروق دارد(نیازی، ۱۳۸۶). برون ولینا[۶۰](۲۰۰۱)، ارتباط بین سطوح پیشنهادی فعالیت بدنی و کیفیت مربوط به سلامتی زندگی را بررسی کردند، در این تحقیق سطوح پیشنهادی فعالیت بدنی با کیفیت مربوط به سلامتی در زندگی ارتباط داشتند. همچنین در این تحقیق اثرات سودمند فعالیت بدنی منظم بر ریسک پذیری، درصد بیماری و مرگ و میر اثبات می‌شود (صدیق، ۱۳۸۵).
بونهاوزر و همکاران[۶۱](۲۰۰۵)، نیز بیان کردند که فعالیت بدنی با خطر کمتر انواع مرگ و میر های ناشی از بیماری‌های قلبی- عروقی مرتبط می‌باشد. در نوجوانان، فعالیت بدنی با فوایدی در پیشگیری و کنترل فشارهای عاطفی و بهبود خود پنداره مرتبط است (Bonhauser ,2005). جیا و لوبتکین[۶۲](۲۰۰۵)، بیان کردند که افراد با BMI بالا و اضافه وزن، کیفیت زندگی مرتبط با تندرستی پایین‌تری نسبت به افرد با BMI مطلوب و وزن طبیعی دارند(نیازی، ۱۳۸۶).
گارسیا و همکاران[۶۳] (۲۰۰۴)، در پژوهشی به بررسی سابقه خانوادگی بیماری کرونری قلب و ارتباط بین فعالیت بدنی و فشار خون در جوانان پرداختند. نتایج نشان داد که ارتباط مشخصی بین سبک زندگی نادرست (عدم فعالیت) و فشار خون در جوانان وجود دارد(Garcia ,2004).
فاکس[۶۴](۱۹۹۹)، بیان کرد که گرایش جوامع به ورزش و سلامتی به طور عمده بر اساس آثار مثبت آن بر بیماری‌های عروق کرونری قلب، چاقی، دیابت و غیره است. چن و همکاران[۶۵] (۲۰۰۵)، در تحقیقی نشان دادند که کیفیت زندگی مرتبط با تندرستی، با روش زندگی و سلامت جسمانی و بهداشت روانی مرتبط است (نیازی،۱۳۸۶).
با در نظر گرفتن اهمیت ورزش در حفظ سلامتی عضلانی و قلبی تنفسی، دور از انتظار نیست که بی تحرکی در افراد بزرگسال باعث کاهش ظرفیت و تحمل شخص در فعالیت‌های شدید شود (ویلمور، ۱۳۸۱). مطالعات انجام شده نشان می‌دهد که فعالیت جسمانی موجب تغییرات فیزیولوژیک، زیست- شیمی و روانی می‌گردد. لذا می‌تواند به عنوان یک روش موثر برای افزایش بهزیستی بدن مورد استفاده واقع شود (محمد زاده، ۱۳۸۵).
سلامت روانی
سلامت روانی به عنوان وضعیت رفاه و بهبوده ی تعریف شده که طی آن فرد میتواند تواناییهایی بالقوه خویش را تحقق بخشد. با استرس‌های معمولی در زندگی مقابله کرده و به شکل سازندهای به کار و فعالیت بپردازد و در اجتماعی که به آن تعلق دارد نقش موثرتری ایفا کند.
سلامت: تعریف سازمان جهانی بهداشت عبارتست از: رفاه کامل جسمانی، روانی و اجتماعی و نه فقط بیماری یا معلولویت. این تعریف ایدهآلی و همراه با انتقاد است. البته در آن سه بعد اصلی سلامت به خوبی مورد تاکید قرار گرفته است. سلامت مفهومی چند بعدی است و و فرد ممکن است از بعضی نظر سالم و از بعضی نظرهای دیگر بیمار یا وضعیت مطلوبی نداشته باشد (باقری یزدی، ۱۳۸۵). وضعیت سلامت ممکن است نقطه‌ای در یک پیوستار در نظر گرفته شود یعنی سلامت یا عدم آن را نمیتوان سیاه و سفید دید. تعریف به هنجار از سلامت میتواند دربردارنده میزان معینی از علائم یا نشانه ها بیماری باشد که بسته به جنس یا تجربه فرد یا هنجارهای اجتماعی در افراد تفاوت پیدا میکند. در واقع اینکه فردی بگوید هیچ نشانهای از بیماری ندارد است که غیرعادی تلقی میشود.
جنبه یا وجهه کارکردی سلامت یکی از مهممترین عناصر تعریف نزد افراد عامی است. توانایی ایفای نقشهای اجتماعی یکی از ویژگیهای سالم بودن ملاحظه میشود «وقتی نتوانم کارهایم را انجام دهم میفهمم سالم نیستم» (باقری یزدی ۱۳۸۵).
پیش از پرداختن به تعریف سلامتی روانی لازم است به یک نکته اشاره نماییم. سه واژه‌ی« بهداشت روانی» و«سلامت روانی» و « بهزیستی روانی۲»گر چه دارای معانی متفاوتی هستند، ولی در مواردی بجای یکدیگر به کار می‌روند(هرشن سن و پاور۳ و پاور، ۱۳۷۴).
کارشناسان سازمان بهداشت جهانی سلامت فکر و روان را این طور تعریف می‌کنند: «سلامت فکر عبارت است از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی، عادلانه و مناسب»( میلانی فر، ۱۳۷۶).
بهداشت روانی یک زمینه تخصصی در محدوده‌ی روانپزشکی است و هدف آن ایجاد سلامت روان به وسیله پیشگیری از ابتلاء به بیماری‌های روانی، کنترل عوامل موثر در بروز بیماری‌های روانی، تشخیص زودرس بیماری‌های روانی، پیشگیری از عوارض ناشی از برگشت بیماری‌های روانی و ایجاد محیط سالم برای برقراری روابط صحیح انسانی است. پس بهداشت روانی علمی است برای بهزیستی، رفاه اجتماعی و سازش منطقی با پیش آمده‌ای زندگی ( میلانی فر،۱۳۷۶).
تعریف سلامت روان
ریشه لغوی واژه انگلیسی «health» در واژه‌های«haelth»،«haelp» به معنی کل و (heal) «haelen» انگلیسی قدیم و کلمه آلمانی قدیم «heilen» و «heilida» به معنی کل قرار دارد. گراهام[۶۶] (۱۹۹۲) این ریشه لغوی را با کلمات انگلیسی «halig» و آلمانی قدیم «heilig» که به معنی مقدس است ارتباط داده است. بنابراین از نظر ریشه شناسی لغوی سالم بودن به معنی کلت داشتن یا مقدس بودن است بدین ترتیب شامل ویژگی‌های معنوی و فیزیکی است. از نظر سارتریوس سلامتی غیر قابل رویت است. و مستلزم تظاهر کارکرد بخش‌های مستقل روانی جسمی و اجتماعی است. مانی این رویکردهای کل نگر در مورد سلامتی را به کل جهان گسترش می‌دهد و سلامتی بشر را از سلامتی سیاره زمین جدایی ناپذیر می‌داند. تودور(۱۹۹۶) سلامتی روان را به شرح زیر تعریف می‌کند. سلامت روان شامل: توانایی زندگی کردن همراه با شادی، بهره وری و بدون وجود دردسر است. سلامت روان مفهوم انتزاعی و ارزیابی نسبی گری از روابط انسان با خود، جامعه و ارزش‌هایش است و نمی‌توان آن را جدای از سایر پدیده‌های چند عاملی فهمید که فرد را به موازاتی که در جامعه به عمل می‌پردازد، می‌سازند. سلامت روان، شیوه سازگاری آدمی با دنیاست، انسان‌هایی که موثر، شاد و راضی هستند و حالت یکنواختی خلقی رفتار ملاحظه گرانه و گرایش شاد را حفظ می‌کنند. سلامت روان عنوان و برچسبی است که دیدگاه‌ها و موضوعات مختلف مانند: عدم وجود علایم احساسات مرتبط با بهزیستی اخلاقی و معنوی و مانند آن را در بر می‌گیرد. برای ارائه یک تئوری در مورد سلامت روان، موفقیت برون روانی کافی نیست باید سلامت درونی روانی را به حساب آوریم. سلامت روان ظرفیت رشد و نمو شخصی می‌باشد. و یک موضوع مربوط به پختگی است. سلامت روان یعنی هماهنگی بین ارزش‌ها، علایق‌ها و نگرش‌ها در حوزه عمل افراد و در نتیجه برنامه ریزی واقع بینانه برای زندگی و تحقق هدفمند مفاهیم زندگی است. سلامت روان، سلامت جسم نیست بلکه به دیدگاه و سطح روانشناختی ارتباطات فرد، محیط اشاره دارد. بخش مرکزی سلامت، سلامت روان است زیرا تمامی تعاملات مربوط به سلامتی به وسیله روان انجام می‌شود. سلامت روان ظرفیت کامل زندگی کردن به شیوه‌ای است که ما را قادر به درک ظرفیت‌های طبیعی خود می‌کند و به جای جدا کردن ما از سایر انسان‌هایی که دنیای ما را می‌سازند، نوعی وحدت بین ما و دیگران به وجود می‌آورد.سلامت روان، توانایی عشق ورزیدن و خلق کردن است، نوعی حس هویت بر تجربه خود به عنوان موضوع و عامل قدرت فرد، که همراه است با درک واقعیت درون و بیرون از خود و رشد واقع بینی و استدلال.
سلامت روانی را می‌توان براساس تعریف کلی و وسیع‌تر تندرستی تعریف کرد. طی قرن گذشته ادراک ما از تندرستی به طور گسترده‌ای تغییر یافته است. عمر طولانی‌تر از متوسط، نجات زندگی انسان از ابتلاء به بیماری‌های مهلک با کشف آنتی بیوتیک ها و پیشرفت‌های علمی و تکنیکی در تشخیص و درمان، مفهوم کنونی تندرستی را به دست داده که نه تنها بیانگر نبود بیماری است. بلکه توان دستیابی به سطح بالای تندرستی را نیز معنی می‌دهد. چنین مفهومی نیازمند تعادل در تمام ابعاد زندگی فرد از نظر جسمانی، عقلانی، اجتماعی، شغلی و معنوی است. این ابعاد در رابطه متقابل با یکدیگرند، به طوری که هر فرد از دیگران و از محیط تاثیر می‌گیرد و بر آنها تاثیر می‌گذارد. بنابراین سلامت روانی نه تنها نبود بیماری روانی است، بلکه به سطحی از عملکرد اشاره می‌کند که فرد با خود وسبک زندگی‌اش آسوده و بدون مشکل باشد. در واقع، تصور به راین است که فرد باید بر زندگی‌اش کنترل داشته باشد وفقط در چنین حالتی است که می‌توان آن قسمت‌هایی را که در به اره ی خود یا زندگی‌اش مساله ساز است تغییر دهد(هرشن سن و پاور،۱۹۸۸، ترجمه منشی طوسی،۱۳۷۴ ). یهودا ( ۱۹۵۹، به نقل از منشی طوسی،۱۳۷۴ ) مواردی را برای تعریف سلامت روانی ارائه کرد:
الف) نگرش مثبت به خود
ب) میزان رشد، تحول و خودشکوفایی
ج) عملکرد روانی یکپارچه
د) خود مختاری یا استقلال شخصی
ه) درک صحیح از واقعیت
و) تسلط بر محیط
دیگران نیز موارد دیگری را ارائه دادند ولی از نظر اسمیت۱( ۱۹۶۱، به نقل از منشی طوسی، ۱۳۷۴ ) همه‌ی این موارد، مفاهیم اصلی یکسان را برداشتند. بنابراین وی پیشنهاد کرد به جای شمردن اینگونه موارد بهتر است ابعاد بهداشت روانی بر اساس اصول زیر انتخاب شود:
الف) نشان دادن ارزش‌های مثبت بشری

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...