ثالثا در آیه مورد استشهاد، برای حمل حکم پیامبر بر قاضی تحکیم ـ همان‏طور که قبلا هم توضیح داده شدـ، مسئله روشن‏تر است; زیرا در آن‏ جا اصلا سخن از پذیرش یا عدم پذیرش نیست تا حمل بر قضاوت در امور شود؛ بلکه بحث در این است که هرگاه امر مبرمی از سوی خدا و رسول صادر گردید، مؤمنان از خود اختیاری ندارند; یعنی حتی اموری که به ‏طور عادی در اختیار خودشان است، با حکم خدا و رسول، از آنان سلب می‏ شود. این مطلب، حکایت از این می ‏کند که حکم پیامبر شامل همه دستورهایی است که ایشان در موارد مختلف داده‌اند و حتی عمل ‌به این احکام، اعم از این است که او حضور داشته باشد یا نه و در صورت عدم حضور او نیز اگر مسئله‌ای پیش آید که حکمش از سوی پیامبر صادر شده باشد، عمل به آن لازم است.

۴ ـ آیه‌هایی که پیامبر را محور امور اجتماعی معرفی می‏ کنند

محور بودن انبیا در ایجاد قسط در جامعه

قرآن کریم، یکی از اهداف بعثت انبیا را اقامه‌ی قسط در جامعه انسانی معرفی می ‏کند:

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط…‏ ما پیامبران‌مان را با دلیل‌های روشن فرستادیم و با آن ها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به عدالت رفتار کنند.» (حدید/۲۵)

عدالت اجتماعی یکی از آرزوهای جوامع بشری در طول تاریخ بوده و هست و همه‌ کسانی که به گونه‌ای اداره جامعه را بر عهده دارند یا می‏خواهند بر عهده بگیرند، آن را به مردم نوید می ‏دهند و خداوند نیز پیامبران را با همین هدف به میان مردم فرستاده و ابزار لازم را نیز که عبارت از کتاب و میزان باشد، در اختیار آنان قرار داده است. (ناگفته نماند که قسط ‌در مورد انبیا، دایره‏ای بسیار وسیع‌تر از آنچه مربوط به زندگی مادی انسان است، را شامل می‏ شود.)

نکته‏ای که در آیه شریفه وجود دارد ـ و جزو سنت‏های تغییرناپذیر خداوند است ـ اینکه مردم در پذیرش هدایت تشریعی خداوند، مختارند. از این رو، رهبری پیامبران بر اساس ایمان تحقق می‏یابد نه بر اساس زور؛ و در این آیه نیز پس از تامین محورهای تحقق قسط در اجتماع که عبارت است از: رهبری معصومان و قانون، قیام به قسط بر عهده خود مردم گذاشته شده است. جالب اینکه قوه‌ی قهریه که یکی از ضروریات برای اصلاح جامعه است، در مرحله بعد قرار داده شده و هدف از آن، نصرت پیامبران و خداوند بیان شده است: «…وَ أَنزَلْنَا الحَْدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنَفِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْب‏ إِنَّ اللَّهَ قَوِی عَزِیز. و آهن را که در آن برای مردم خطری سخت و سودهایی است، پدید آوردیم تا خدا معلوم بدارد چه کسی در نهان، او و پیامبرانش را یاری می ‏کند. آری، خدا نیرومند شکست ناپذیر است.»

در نتیجه، اجرا شدن قسط در جامعه به وسیله پیامبران، پس از ایمان به آنان تحقق خواهد یافت و پیش از این مرحله ـ همان‏طور که گذشت ـ وظیفه آنان هشدار برای ایمان آوردن کافران و مشرکان است که خود، نوع دیگری از قسط است؛ زیرا در منطق قرآن کریم «…إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیم. به راستی شرک ستمی بزرگ است‏‏‏». از اینجا این پرسش نیز پاسخ داده می‏ شود که چرا عده‌ای از پیامبران به رهبری مردم نپرداختند؟ علت آن را باید در عدم پذیرش ایشان از سوی اقوام مخاطب‌شان جست‏وجو کرد به گونه‏ای که شرایط تحقق یک جامعه‌ مؤمن که تابع ایشان باشد، فراهم نگردید.

اجازه گرفتن از پیامبر هنگام شرکت در امور اجتماعی

در سوره‌ی نور، خداوند بر محوریت پیامبر در امور اجتماعی تأکید می ‏کند و مؤمنان را کسانی قلمداد می ‏کند که در این امور، تابع او هستند: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذَا کَانُواْ مَعَهُ عَلی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُواْ حَتی‏ یَسْتَْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَْذِنُونَکَ أُوْلَئکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لهَُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیم‏. جز این نیست که مؤمنان کسانی‏اند که به خدا و پیامبرش گرویده‏اند، و هنگامی که با او بر سر کاری اجتماع کردند تا از وی کسب اجازه نکنند، نمی‏روند. در حقیقت، کسانی که از تو کسب اجازه می‏ کنند، آنانند که به خدا و پیامبرش ایمان دارند. پس چون برای برخی از کارهای‌شان از تو اجازه خواستند، به هر کس از آنان که خواستی اجازه ده و برای‌شان آمرزش بخواه که خدا آمرزنده مهربان است.» (نور/۶۲)

این آیه شریفه، نقش رهبری مؤمنان را به پیامبر نسبت می‏ دهد و تقدم امور اجتماعی بر امور شخصی را بیان می ‏کند و تذکر می‏ دهد که در امور اجتماعی، هیچ کس حق تک‏روی و عمل بر اساس رأی‌ خویش را ندارد و باید همه‌ امور با اجازه‌ پیامبر انجام گیرد. البته به پیامبر نیز سفارش می ‏کند که اگر افرادی برای رفع گرفتاری‏های شخصی از تو اجازه خواستند، به آنان اجازه بده; ولی این اجازه نیز به خواست ایشان بستگی دارد. در آیه بعد نیز ‌به این محوریت، به گونه‏ای دیگر توجه شده و دعوت پیامبر به عنوان رهبر، غیر از دعوت دیگران تلقی گردیده و به آثار زیان‏بار مخالفت ‏با دستورهای ایشان که تحقق فتنه یا نزول عذاب می‌باشد، پرداخته شده است: «لاتجَْعَلُواْ دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُم بَعْضًا قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذًا فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یخَُالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبهَُمْ فِتْنَهٌ أَوْ یُصِیبهَُمْ عَذَابٌ أَلِیم‏. خطاب کردن پیامبر را در میان خود، مانند خطاب کردن بعضی از خودتان به بعضی [دیگر] قرار مدهید. خدا می‏داند [چه‏] کسانی از شما دزدانه [از نزد او] می‏گریزند. پس کسانی که از فرمان او تمرّد می‏ کنند بترسند که مبادا بلایی به آنان رسد یا به عذابی دردناک گرفتار شوند.» (نور/۶۳)

علامه طباطبایی در این باره می‏فرماید: «خواندن رسول، عبارت از خواندن مردم به کاری از کارها است; مانند خواندن آنان به ایمان و عمل صالح و خواندن آنان برای مشورت در کارهای اجتماعی و خواندن آنان به نماز جمعه و دستور به آنان در کارهای دنیوی یا اخروی‌شان. پس همه‌ این ها، خواندن از سوی پیامبر محسوب می‏ شود.»[۳]

بدین ترتیب، با توجه به سیاق آیات، این احتمالات که مراد از خواندن رسول، صدا زدن مردم اسم رسول خدا را، مانند دیگر مردم باشد، یا مقصود از مخالفت از امر، در «فلیحذر الذین یخالفون‏» دستور خداوند باشد، منتفی می‏ گردد؛ هر چند اگر این احتمالات را درست نیز فرض کنیم، صراحت آیات در محوریت پیامبر در امور اجتماعی، بر جای خود باقی است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...