ارتباطات الکترونیکی فقط شیوه انتقال سریع اخبار و اطلاعات نیست، بلکه بافت و ترکیب زندگی ملت ها را نیز تا حد زیادی تغییر می‌دهد. ماهواره‌ها آخرین اطلاعات کشورها را به دورترین نقاط دنیا منتقل می‌کنند و برای نخستین‌بار، ارتباط فوری و همزمان[۲۹] را در سراسر جهان امکان‌پذیر می‌سازند[۳۰].

امروزه میلیون ها نفر از مردم جهان از کامپیوترهای شخصی استفاده می‌کنند و به یاری آن با اتصال به شبکه جهانی اینترنت این فرصت و امکان را دارند که با یکدیگر ارتباط داشته باشند و بدین گونه است که ملت ها به هم نزدیک‌تر شده‌اند. در امور تجاری، انقلابی تحت عنوان تجارت الکترونیک[۳۱] رخ داده و عملیات تجاری را بسیار تسهیل کرده وبه شدت توسعه بخشیده است.

امروزه برای ورود به بازارهای جهانی توجه دقیق و بایسته به سه عامل زیر ضرورت دارد:

۱- تفکر فراملیتی

۲- استانداردهای جهانی

۳- تولید رقابتی[۳۲]

در تاثیر جهانی شدن بر فعالیت شرکت های چند ملیتی باید بیان داشت که این شرکت ها هستند که مهمترین عوامل تحرک آزادانه کالاها و خدمات و عوامل تولید بویژه سرمایه و تکنولوژی در دنیای امروز به حساب می‌آیند.بر اساس تئوری جهانی شدن ،اصل مزیت نسبی ،عامل تحرک سرمایه ‌و تکنولوژی خواهد بود(اصلی که در مرحله اول حضور شرکت های چندملیتی نیز مبنای فعالیت این شرکت ها قرار داشت) به بیان دیگر شرکت های چند ملیتی فرصت های سرمایه گذاری در نقاط مختلف جهان را مورد بررسی و ارزیابی قرار می‌دهند وسپس سود آور ترین آن ها را (که بنابرتئوری تولید بهینه است) انتخاب نموده و اقدام به سرمایه گذاری ،تولید و صدور می نمایند[۳۳].

۲- دیدگاه های تک علتی و چند علتی از جهانی شدن

به منظور ارائه چهارچوبی منسجم و تعریفی مناسب از جهانی شدن ،دیدگاه های مطرح شده در این باب را می توان به دو گروه کلی تفکیک نمود .بر اساس این تقسیم بندی گروهی از اندیشمندان فرایند جهانی شدن را پدیده ای چند علتی و گروهی دیگر آن را پدیده ای تک علتی می دانند در حالی که نظریه پردازانی همچون والرشتاین[۳۴] ، روزنا[۳۵] و گیلپین[۳۶] یک عامل عمده را دلیل جهانی شدن بر می شمارند گیدنز[۳۷]،رابرتسون[۳۸] واسکلیر[۳۹] نگرشی چند علتی ‌به این پدیده دارند[۴۰].

والرشتاین در مقان طرفداری از تئوری نظام های جهانی، چنین استدلال می کند که جهانی شدن با پویایی سرمایه داری پیوندی تاریخی دارد. وی این پدیده را از زاویه ی فزاینده های اقتصادی تحلیل می‌کند ، از نظر وی در حالی که سرمایه داری یک نظام جهان شمول اقتصادی پدید آورده ،اما ساختارهای سیاسی در سطح دولت – ملت ها همچنان به مانند گذشته در درون مرزها محصور مانده اند و در نتیجه نوعی ساختار نابرابر و نامتوازن در روند جهانی شدن به وجود آمده است[۴۱] .

دیدگاه متفاوت روزنا در خصوص جهانی شدن در قلمرو فناوری قرار دارد. مفهوم کلیدی او در تبیین فرایند جهانی شدن وابستگی متقابل جهانی است که در واقع پیامد پیشرفت های تکنولوژیکی تلقی می شود. از نظر وی مرز های جهان به واسطه توسعه و پیشرفت شبکه های اطلاعاتی و ارتباطی گسترده تر شده است و در نتیجه وضعیت انسانی در دو عرصه سیاسی و صنعتی تغییر یافته است. به اعتقاد او در عصری که دولت-ملت ها قلمرو جهانی را به سازمان های بین‌المللی، شرکت ها و جنبش های فراملی تقسیم نموده اند، سیاست های بین‌المللی جایگزین سیاست های ملی شده است.

گیلپین نیز به روابط متقابل دولت ملت ها اذعان دارد . از دید او جهانی شدن ریشه در عوامل سیاسی داشته است . ساخت های معین سیاسی به منظور اطمینان از این که بهترین منافع هرکس به گونه ای هدفمند وبهترین نحو تامین می شود ، نیازمند اعمال کنترل بر نظم سیاسی جهان هستند[۴۲].با توجه با اینکه وی قدرت را بر حسب (( هژمونی داشتن)) درک می‌کند ، منطق سیاسی جهانی شدن را ظهور و سقوط قدرت های هژمون در نظام بین‌المللی می‌داند.

بر خلاف نظرات فوق و در مکتب گروهی که فرایند جهانی شدن را یک پدیده چند علتی می دانند ،گیدنز جهانی شدن را از ابعاد نظام دولت- ملت ،نظم نظام جهانی،تقسیم بین‌المللی کار و اقتصاد سرمایه داری جهانی ، درک می‌کند. او جهانی شدن را محصول مدرنیته می‌داند که هر عامل، تاثیری مشخص بر این فرایند داشته و میزان تاثیر گذاری نیز به نیرو های نهادی و اتفاقات وابسته است .گیدنز جهانی شدن را فرایندی دیالکتیکی و بسیار پیچیده می‌داند که تاثیراتی گسترده و پویا دارد. از نظر وی منطق تعارضات اقتصاد جهانی سرمایه داری،آهنگ و الگوهای جهانی شدن اقتصاد را تحت تاثیر قرار می‌دهد ،در حالی که در بطن سیستم بین دولتی،فرم جهان شمول دولت- ملت است که قابلیت ایجاد یک جهان واحد را دارد[۴۳].

تبیین چند علتی دیگری در خصوص جهانی شدن را اسکیلر مطرح ‌کرده‌است .مفهوم محوری تحلیل وی رویه های فراملی است، که آن ها را اینگونه تعریف می‌کند : رویه هایی که بازیگران غیر دولتی ، خارج از مرز های دولت پدید آورده اند . آن ها به لحاظ تحلیلی در سه حوزه اقتصادی ،سیاسی و ایدوئولوژیکی- فرهنگی جای می‌شوند و هر یک از این رویه ها به واسطه یک نهاد عمده مشخص می‌گردند. شرکت های چندملیتی عمده ترین نهاد برای رویه های فراملیتی اقتصادی به شمار می‌روند[۴۴].

‌در مقابل‌ نظریه اسکینلر، تحلیل چند بعدی رابرتسون زوایای فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی را در بر می‌گیرد. او معتقد است هر نفوذی، منطق مشخصی دارد . به اعتقاد مک گرو علت تفاوت دیگاه وی از گیدنز در این نکته است که او علاقه کمتری نسبت به تدوین روابط متقابل بین این ابعاد داشته ،ولی رغبت زیادی به بررسی پیامدهای آن ها نشان می‌دهد. توجه خاص رابرتسون بر این موضوع معطوف شده است که جهانی شدن ،برخی ابعاد زندگی مدرن را (نظیر دولت-ملت ،خط تولید مونتاژ،مد های مصرف و …) جهان شمول نموده ، هر چند روند های متعارضی را (همچون احیای ملی گرایی از یک طرف و هویت قومی از سوی دیگر )را در خود پرورش می‌دهد .فهم نظام جدید جهانی ازنظر وی مستلزم بر گرفتن رویکردی چند بعدی و کثرت گراست که در آن هویت های فرهنگی متعدد سازمانی ،محلی،ملی،بین‌المللی و فراملی ،به مثابه عناصر اصلی جهانی ،هنوز در فرایند تغییر و تحول قرار دارند[۴۵].در یک دسته بندی جزئی تر ،از مجموع نظریه پردازی های انجام شده در زمینه ((جهانی شدن)) رهیافت های زیر قابل استخراج است :

۳- رهیافت های قابل ارائه درباب جهانی شدن

۳-۱- رهیافت هژمونی مدار

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...