دانلود پروژه و پایان نامه | فصل اول: مفهوم و مبانی خشونت علیه زنان – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
فصل اول: مفهوم و مبانی خشونت علیه زنان
جهت شناخت بیشتر مفهوم و مبانی خشونت علیه زنان لازم است به فرضیهها و نظریات نظریه پردازان در این راستا پرداخت .تا به حال فرضیه های زیادی در باب خشونت مطرح شده است. رهبران دین، فیلسوفان، روانشناسان، جامعه شناسان و عده ای کثیر دیگر نظریات و راهکارهایی در این حوزه ارائه کردهاند که به اختصار در این قسمت به آن اشاره خواهد شد.
سنت گرایان در طیف رادیکال شان معتقدند که زنان، خود باعث و بانی خشونت هستند، زیرا در مورد خشونت جنسی، زنان خود، متجاوز را وسوسه نموده و سبب چنین خشونتی میشوند. در غرب این طرز تفکر به این صورت تجلی میکند که مرد اجازه دارد همسرش را بزند مشروط بر این که چوب از انگشت شصت او ضخیم تر نباشد.[۱] این شکل از ضرب و جرح در اواخر قرن نوزدهم در انگلستان غیر قانونی اعلام شد. در بسیاری از کشورهای جهان، در حال حاضر این نوع تفکر در مورد تهاجم و تهدید علیه زنان منسوخ نشده و عملاً وجود دارد و دستگاه های قضایی و حقوقی هم لوایحی بر رد آن ندارند.
دیدگاهی دیگر، خشونت علیه زنان را مشکل اجتماعی به حساب می آورد و این نظریه بر تأثیرات متقابل بین رفتار و محیط تأکید دارد، و بر الگوهایی از رفتار متمرکز می شود که فرد را برای کنار آمدن با محیط خود پرورش میدهد. الگوهایی که از راه تجربه مستقیم پاسخ های محیط فرد، یا مشاهده پاسخهای دیگران کسب می شود.[۲] این نظریه بیان میکند شیوه رفتاری که ما به نمایش می گذاریم در دوره کودکی آموخته می شود، خشونت یاد گرفتنی است. انسان ذاتاً پرخاشگر نیست و این شیوه رفتاری مخصوصاً در دوران کودکی از سوی والدین، برادر، خواهر، دوست پسر یا دوست دختر آموخته می شود. تعداد زیادی از مطالعات فرضیه چرخه خشونت را تأیید کردهاند بدین معنی که تجاوز و خشونت بزرگسالان نتیجه رفتارهای خشونت آمیزی است که آن ها در دوران کودکی قربانی یا شاهد آن بوده اند.[۳]در دهه ۱۹۹۰نیز،آلبرت بندورابیان کردکه غالب رفتارهای انسان از طریق مشاهده و در طول فرایند الگوسازی آموخته می شود.[۴]
دیدگاه فمنیستی، خشونت علیه زنان را در متن وسیع تری بررسی میکند که هم آن جایگاه فرودست زنان نسبت به مردان است. در دهه ی هفتاد میلادی فمنیست ها کوشیدند تجاوز جنسی وکتک زدن همسر را علایم جدی خشونت مردان نسبت به زنان معرفی کنند، اما این رویکرد به تازگی مورد اعتراض واقع شده و فمنیست ها گفته اند هر چه که موجب وحشت و ارعاب زنان شود باید در بستر کنترلی که مردان بر رفتار زنان دارند مورد بررسی قرار گیرد.
فمنیست ها به جای آن که در پی پیدا کردن توجیه برای خشونت مردانه باشند، بیش از پیش به پژوهش هایی علاقه نشان میدهند که به دنبال کشف احساس زنان نسبت به خشونت قدرت مردانه و قید و بندهایی است که به خاطر وحشت از تجاوز و تهاجم مردان در رفتار زنان به وجود میآید.[۵]
دیدگاه فمنیستی نیز معتقد است خشونت علیه زنان به خصوص خشونت خانگی، ریشه در فرهنگ و ساختار سیاسی جامعه دارد که پدرسالاری را تشویق میکند و زنان در روابط صمیمی تحت سلطه مردان قرار می گیرند.[۶] دیدگاه فمنیستی تسلط مرد و اجتماعی شدن جهت استفاده از قدرت را منشأ خشونت میداند. این دیدگاه بیان میکند خشونت خانگی نتایج پدرسالاری و تسلط مرد و نابرابری جنسی است.[۷]
جرم شناسان فمنیست، « ضمن اعتراض به نگاه مردانه جرم شناسان به بزه کاری زنان و اینکه جرم شناسی در انحصار مردان است و با انتقاداز انزوای اجتماعی که مردان به زنان در جامعه تحمیل کردهاند… بر این مسئله تأکید دارند که زنان در واقع قربانی شرایط اجتماعی متفاوت تحمیلی به خود در جوامع اند» [۸]
همچنین نظریه شبکه بر روابط زوجین و شبکه خویشاوندی تأکید دارد و بیان میکند که هر چه روابط بین شبکه کمتر و سست تر باشد، زوجین وظایف خود را بهتر انجام میدهند. پس اگر شبکه قوی باشد، زوجین خود نمی توانند تصمیمات لازم را اتخاذ کنند؛ چرا که باید بر اساس شرایط و روابط شبکه عمل کنند و دخالت دیگران را در زندگی خود قبول کنند. الیزابت بات این مسئله را زمینه بروز اختلافات وهمسرآزاری در خانواده میداند و معتقد است در نتیجه دخالت دیگران ، خانواده دچار انحلال می شود.[۹]
«واکر» از نظریه پردازان نقش جنسیتی معتقد است زن در فرایند اجتماعی شدن در دوران کودکی منجر به سوء استفاده از قرار گرفتن پس از ازدواج می شود.
«گود» از نظریه پردازان منابع معتقد است خشونت یک منبع مانند پول یا اعتبار شخصی است اما وقتی مورد استفاده واقع می شود که منابع دیگر در دسترس فرد نیست یا کارایی لازم جهت کسب پاسخ های مطلوب وایجاد قدرت را ندارد لذا افراد فاقد منابع دیگر مانند درآمد و تحصیلات احتمالاً بیشتر از خشونت به عنوان یک منبع جهت به دست آوردن قدرت در روابط استفاده میکنند.
طبق نظریه ناسازگاری اپراین وگلس خشونت شوهران نسبت به زنان در تمام طبقات اقتصادی و اجتماعی وجود دارد و این به هنگامی است که تفاوت پایگاهی از نظر آموزش، درآمد، شغل و در سطح پایین تر از همسرانشان قرار داشته باشند. تپرسون مایر و سلیگمن از نظریه پردازان خرده فرهنگ خشونت، همسرآزاری را با پدیده درماندگی آموخته شده مرتبط میسازند. به نظر آن ها زمانی که مورد خشونت قرار می گیرند بهت زدگی و انفعال را تجربه میکنند و در چنین رابطه ی احساس عدم کنترل بر موقعیت خشونت آمیز ممکن است کوشش های فرد را برای متوقف ساختن شرایط خشونت آمیز بی حاصل کند.
آنتونی گینز معتقد است خشونت خانگی بخشی از تجربه بسیاری از زنان است خشونت خانگی بلای اجتماعی جدیدی نیست و در سده های میانی و اوایل صنعتی شدن خشونت نسبت به زنان یک جنبه متداول ازدواج بود و اواخر قرن ۱۹ میلادی هیچ قانونی وجود نداشت که مانع از آن شود که مرد همسرش را مورد آزار جسمی قرار دهد به استثنای آسیب های جدی یا قتل.[۱۰]
مبحث اول: مفهوم و انوع خشونت علیه زنان
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 04:22:00 ب.ظ ]
|