ای ذهن خسته، مدد کن گویی به عالم خوابم / از روی آینه بر گیر گردی اگر بتوانی
امشب کجای جهانم؟ نی بر زمین و نه بر اَبر / ای عشق گمشدهی من! امشب کجای جهانی؟
ای چتر پیچکِ پُر گل با عطر زرد و سپیدت! / کو راه چاره که ما را در سایه ات بنشانی؟
مطرب! به سیم جنونت آهنگ ِ جامه دران کن / کامشب ز حسرت عشقی ماییم و جامه درانی…
( مجموعهی اشعار، تازه ها، جامه دران، صفحه ۱۱۳۰ )
تشبیه جوانی به رودخانهی در تحرک و شور، و نیز به بامداد در صفا و تازگی، به آفتاب در درخشش و به ماه در نورافشانی، تشبیه دل به کبوتر در ” جنبش و تپش و شور ِ” پرواز، یاد کردن از عشق و عاشق شدن در قالب واژه هایی چون ” یک اتفاق “، ” یک اعتماد ” استفاده از عبارت ” افتد و دانی ” که یادآور گفتار های سعدی است، تشبیه لب به شراره در گرمی و برافروختگی، استفاده از آرایهی تناسب در بیت:
لب: با هزار شراره شب: باهزار ستاره / بر گیسوان من و شب از بوسه مانده نشانی و نیز حسامیزی در همتا نمودن شب با خود تشبیه هم آغوشی به دو لپهی بادام در همانند و همسان یکدیگر بودن، و سپس خواب انگاشتن هر آن چه که بیان نموده، تشبیه ذهن به آینه و خیالات و اوهام به ” گرد ” و تمنای زدودن آن گرد توسط ذهن خسته. استفهام انکاری ، حالت تعلیق و در پی عشق گمشده بودن، جستجوی راه چاره در مخاطبه با ‘’ چتر پیچک'’ و تقاضای نواختن پردهی جامه دران از مطرب برای رهایی از حسرت عشق و سوختگی و آشفتگی حاصل از آن؛ مجموعه مشخصه های بیانی و آرایه های کلامی است که سیمین در این غزل برای پرداخت تصاویر خود از آن استمداد جسته است. در بیت آخر جامه دران در مصرع نخست از پرده های موسیقی است و در مصرع دیگر معنای اصلی آن مستفاد می شود که جامه دریدن است در حسرت عشق و فراق یار.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

توصیف صدای معشوق در شعر ” صدای تو ” اشاره ای به واکنش زنان در قبال شنیدن صدای جنس مخالف است؛ در بخشی از سخنرانی ایراد شده توسط ‘” سید محمود انوشه ‘’ که به آسیب شناسی روابط دختر و پسر پرداخته است، اشاره ای به نحوهی عاشق شدن زن و مرد وجود دارد بدین مضمون که « مردان شنوندگان خوبی نیستند و کلی نگرند، اما زنان شنوندگان بسیار خوبی هستند و جزئی نگرند. مردان از راه چشم عاشق می شوند ولی زنان از راه گوش عاشق می شوند.» ۱۶ بر این اساس در تحلیل غزل ” صدای تو ” می توان گفت شاعر به توصیف عامل عشق پرداخته و نکته ای روانی را خودآگاه یا ناخودآگاه به زبان شعر بیان کرده است:
صدای تو
صدای تو گرم است و مهربان چه سِحر غریبی در این صداست
صدای دل مردِ عاشق است که این همه با گوشم آشناست
صدای تو همچون شراب سرخ به گونه ی زردم دوانده خون
چنین که مرا مست می کنی نشانی ی میخانه ات کجاست؟
صدای تپش های قلب من به گوش تو می گوید این سخن
که عاشقم و درد عاشقی چگونه ندانی که بی دواست؟
ز جک جک گنجشک های باغ تداعی صد بوسه می کنم
بیا و ببین در خیال من چه شور و چه هنگامه یی به پاست
چه بی دل و بی دست و پا منم چنین که شد از دست دامنم
چرا به کناری نیفکنم ز چهره حجابی که از حیاست
دلم همه شد آب آب آب که سر بگذارم به شانه ات
مگر بنوازی و دل دهی که فاش کنم آن چه ماجراست
به زمزمه گوید زمان عمر که پای من در زمین عشق
به غِـیر هوای تو در سرم زمین و زمان پای در هواست
( مجموعهی اشعار، تازه ها، صدای تو، صفحه ۱۱۳۸ )
شاعر صدای معشوق را سحر کننده می داند، مانند کردن صدا به شراب در گل گون نمودن رخسار و مست کنندگی، ” قطرهی شبنم ” به استعاره از اشک و ” گلبرگ مخملی ” به استعاره از گونه ، مانند کردن صدای ” جک جک گنجشکان ” به صدای بوسه و در پایان حسامیزی در ” زمزمهی زمان عمر ” که او را از پای نهادن در سرزمین عشق نهی می کند مجموع تفاسیر زنانه ایست که از شنیدن صدای مردی عاشق در وجود زن متبلور می شود و از ابتدا تا انتها ” صدا ” را به تعریف و تأویل می پردازد.
آخرین غزل فصل عاشقانه ها غزل « با قهر چه می کشی مرا » است که ابتدا آن را مرور می کنیم:
با قهر چه می کشی مرا
با قهر چه می کشی مرا من کُشته مهربانیم / یک خنده و یک نگاه بس تا کُشته خود بدانیم
ای آمده از سرا ب ها با خواب و خیال آب ها / دارد ز تو بازتاب ها آیینه ی زندگانیم
گر نیست به شانه ام سرت یا از دگری ست بسترت / غم نیست که با خیال توهمبستر شادمانیم
شادا! تنِ بی نصیب من افسون زده ی فریب تو/ مست است و ملنگ و بی خبر از دست و دل خزانیم
انگار درون جان ما سازیست همیشه نغمه زن / گوید به ترانه صد سخن از تاب و تب جوانیم
افتاده چنین به بند تو می خواست مرا کمند تو / گفتی که رهات می کنم دیدم که نمی رهانیم
ای یار، تبم ز عشق تو شورم، طلبم ز عشق تو / اما ز پیت نمی دوم بیهوده چه می کشانیم
فریاد، که جمله آتشم تا عرش لهیب می کشم / با این همه نیست خواهشم تا شعله فرو نشانیم
نزدیک ترین من! همان در فاصله از بَرَم بمان / تا پاک ترین بمانمت تا دوست ترین بمانیم
( مجموعهی اشعار، تازه ها، با قهر چه می کشی مرا، صفحه ۱۱۴۰ )
مشخصه های بیانی موجود در این غزل با تشبیه ” زندگانی به آیینه ” آغاز می شودکه خیال محبوب را در وجود او انعکاس می دهد. تشبیه ” دست و دل ” به ” خزان” در بی نصیبی و افسون زدگی، تشبیه “جان” به ساز” در نغمه زنی و ترانه خوانی “، تشبیه “عشق” به ” کمند” و تشبیه وجود شاعر به صید در کمند گرفتار آمده، تشبیه وجود شاعر به ” آتش” در لهیب کشیدن از سر عشق، در مجموع تصاویری است که بدین واسطه ترسیم شده است.
اگر بخواهیم تصویر های عاشقانهی سرشک را بررسی کنیم شاید بتوان گفت که تمامی اشعار و مجموعهی « آیینه ای برای صدا ها » و « هزارهی دوم آهوی کوهی » در خور بازنویسی و تحلیل و بررسی است نگاه عاشقانهی پر از لطافت سرشک همهی اشعار او را از قالب نو تا کهن و کلاسیک در برگرفته است این جا با دو عاشقانهی نو تحلیل را می آغازیم که در آن اشاراتی به دختران وجود دارد و به لحاظ این که این لفظ به طور مستقیم به کار رفته و دو تصویر از رفتار های دخترانه ترسیم شده است اولویت نخست را بدان ها می دهیم. سرشک در شعر « پیغام » سرورده است:
پیغام
خوابت آشفته مباد!
خوش ترین هذیانها
خزهی سبز لطیفی ست
که در برکهی آرامش تو
می روید
خوابت آشفته مباد!
آن سوی پنجرهی ساکت و پُر خندهی تو
کاروان هایی
از خون و جنون می گذرد،
کاروان هایی از آتش و برق و باروت

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...