در این مورد نویسنده بر این عقیده است که: « رایج ترین راه حل مشکل برای نخبگان مخالف در ایران تضعیف شدید روحیه بود که تقریباً به کارآمدی سیاسی و بردین کامل از هر نوع فعالیت سیاسی منجر می‎شد. گروه کوچکی از این افراد افسرده در دوره های هفتگی، در حلقه های محدود گرد هم جمع می‎شوند تا شاید بتوانند نیروی سیاسی خود را دوباره بازیابند. بعد از هر دیدار هفتگی دوباره درک می‎کردند که: « شاه خیلی قوی است. نمی توان او را تحت فشار قرار داد یا با تملق به پذیرش برنامه خود وادارش کرد.» (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷ص ۷۴) .

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )


۴-۳-۲)
تبعید دولتی
این راه حل که برای نخبگان که به حلقه نخبگان دولتی راه نیافتند و یا اینکه از طریق سیاست زدایی و تضعیف روحیه، صحنه سیاسی را ترک نکردند، استفاده می شود. که نمونه ای که نویسنده به عنوان مطالعه موردی انتخاب کرده آیت ا. . خمینی می باشد (ر. ک صص ۸۱ ـ ۸۵ ).
۴-۳-۳) تبعید خودخواسته
یکی روش بسیار عادی و رایج برای کنارگذاشتن نخبگان سیاسی از فرایند سیاسی که می توان آن را تبعید خودخاسته نامید. این فرایند در اصل شامل ترک کشور توسط خود فرد قبل از بروز تعارض آشکار یا رژیم می باشد» (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷ص ۸۶ ). افرادی که دست به این کار زدند و به بررسی آن پرداخته می‎توان به سرلشکر بختیار اشاره کرد.

۴-۳-۴)
دادن پست های خارجی
در این مورد توضیح اش این است که « اگر تبعید دولتی و اقامت خود خواسته در خارج از کشور تعداد زیادی از نخبگان مخالف بالقوه سازش ناپذیر یا غیرقابل جذب را اخراج و از محیط سیاسی دور می‎کند.» (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷ص ۹۶) که یکی از موارد بسیار ناهنجار و در عین حال عبرت آموز این نوع تبعید دکتر حسن ارسنجانی می باشد (ر. ک صص ۱۱۰ ـ ۹۷).

۴-۳-۵)
برکناری از مقام
مثالی که شاه در این مورد به آن دست زد، گروه چهار نفری (شامل حسین علا، عبدا. . انتظام، سرلشکر مرتضی یزدان پناه و سردار فاخر حکمت) است که بعد از سرکوب شدید شورش ها در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، تشکیل شد تا پیش شاه بروند تا به او بگویند که این روش مناسبی برای مقابله با مخالفان نیست. ولی بعد از جلسه گذاشتن با شاه، هر چهارنفرشان به گونه ای از مقام شان کنارگذاشته شدند (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷ص ۱۱۹- ۱۱۳).

۶-۳-۶)
زندانی کردن
« این شیوه معمولاً آخرین مرحله در گزینش و انتخاب نخبگان بود و زمانی مورد استفاده قرار می گرفت که روش های سنتی برای حذف نخبگان با شکست مواجه می شد. از طرف دیگر، زندانی موقت با اتهام فساد یک شیوه مورد استفاده عادی برای بیان ناخشنودی شاه محسوب می شد ». (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷ص ۱۲۰ ). مواردی که به آن می پردازد ابوالحسن ابتهاج و همچنین افراد جبهه ملی می باشد (ر. ک صص ۱۴۳ ـ ۱۲۱).
۴-۴) شاه ایران ونخبگان
بنا و هدف اصلی ماروین زوئیس در این فصل، سعی در نشان دادن نوع و شیوه حکمرانی شاه می باشد که از نظر او، شیوه اصلی حکمرانی شاه در جمله معروف « تفرقه بینداز و حکومت کن » که این روش تاریخ طولانی و ستایش شده ای از طرف حکومت رانان گذشته ایران دارد (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷ص ۱۴۶)
روش تفرقه بینداز و حکومت کن که هدف اصلی آن پیشگیری از هر نوع کاهش قدرت شاه بود از مؤلفه‎های چند تشکیل شده:
۱ـ برگزیدن افراد کاملاً مخالف همدیگر به عنوان مدیران کل سازمان های اصلی در دولت ایران که معمولاً ریاست دیوان سالاری دولتی بزرگ را به افرادی که با هم دشمنی خصوصی داشتند، می داد (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷ص ۱۵۰)
۲ـ دومین مؤلفه انتخاب افراد دارای موقعیت اجتماعی ـ اقتصادی پایین برای مقامات از نظر نخبگان بالا لذت می برد. درست برعکس، افراد دارای موقعیت اجتماعی ـ اقتصادی بالا به مناصبی برگزیده می شدند که در شأن آنها نبود (ص زونیس، ماروین، ۱۳۸۷ ۱۵۱)
۳ـ « سومین مؤلفه اصلی شیوه حکومت شاه، تمایل او به اثبات « خطاناپذیر بودن» خود می باشد. بر این اساس مسئولیت انجام هر کاری که برای رژیم حیاتی محسوب شد هرگز به یک سازمان منحصر به فرد واگذار نمی شد. هیچ فرد دارای مقام بوروکراتیک و یا هیچ مسئول اداره یک سازمان هرگز اجازه نداشت به قدرت فوق العاده ای دست بیابد. » (ص ۱۵۳)
. ۴ـ «نهادها چنان طراحی می شدند که مسئولیت های آنها تداخل داشته و مدیران این سازمان ها در عمل وظایف متداخلی داشته باشند» (ص ۱۶۳)
۵ـ مؤلفه پنجم ریشه در نگرانی در ایجاد و ظهور نهادها و یا افراد برجسته و ممتاز دارد و به خاطر همین شاه اقدام به « پایگاه افرادی را که فوق العاده قدرتمند می شدند یا برداشتن از شغل خود و دادن شغل و مقام پست تر، بی اعتبار کردن، مورد انتقاد قراردادن علنی و عمومی ؛ و یا درصورت لزوم، اخراج از گروه نخبگان سیاسی پایین می آورد » (ص ۱۶۴)
۶ـ در این شیوه شاه کوشش می کرد تا به « ایجاد ارتباط درون سیستم دیوان سالاری به صورت عمودی و نه افقی. ارتباط هم درون سازمانی و هم میان سازمانی، هر دو ـ در بین سطوح مختلف ـ در اصل به صورت سلسله مراتبی بود نه افقی در بین افراد. حتی بی اهمیت ترین اطلاعات، خبر و مشکل برای تصمیم گیری به طرف بالا هدایت می شد، درحالی که دستورات برای اجرا به طرف پایین جریان می یافت » (ص زونیس، ماروین، ۱۳۸۷ص ۱۷۳ ـ ۱۷۲).
در مورد مؤلفه دیگر روش و نوع حکمرانی شاه، علاوه بر « تفرقه بینداز و حکومت کن »
۱ـ تساهل در مقابل فساد و حتی گاه تشویق و ترغیب به آن، و
۲ـ انحصاری کردن ابزار خشونت
فیزیکی.
در مورد اول، که « افزایش عظیم درآمدها و منابع دولتی که شاه روی آن کنترل اعمال می کرد، فرایند (فساد) را تسهیل می نمود. . تعداد زیادی پروژه های عظیم با جریان گسترده پول در اختیار دولت قرار می‎داد. اگر امکان پاداش دادن به دوستان در چنین شرایطی عجیب و غیرعادی جلوه کند، موارد ضروری برای دادن حق السکوت به دشمنان کنتر از آن عجیب و غیرعادی نخواهد بود» (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷ص ۱۸۳).
و اما در مورد دوم، در مورد نیروهای مسلح آورده که: « شاید آخرین و آشکارترین وسیله برای شاه در کنترل رفتار زیردستان خود استفاده از فشار فیزیکی است». (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷ص ۱۸۵) در ادامه این بحث، زوئیس به بررسی سیر شکل گیری و تحول نیروهای مسلح در ایران بالاخص در دوره رضاشاه و همچنین محمدرضا پهلوی می پردازد (ر. ک. ص ۲۰۸ ـ ۱۸۵ ). در مورد محمدرضاشاه نویسنده به دنبال این مسئله است که نشان دهد شاه خواهان حضور بیشتر ارتش در مقوله های منحصر به فرد مثل زندگی مدنی و حتی دادسراهای قضایی بود. که در مورد اول به فعالیت های مدنی مانند ساختن جاده ها، مدارس ابتدایی و دبیرستان ها، حمام های عمومی و همچنین ارتش یا سازمان دادن سربازان جدید در تعدادی از «سپاه» های غیرنظامی مانند سپاه دانش، سپاه بهداشت، سپاه ترویج آبادانی اقدام نمود. و در مورد دادسراهای قضایی، این امر را از طریق دادگاههای نظامی تحقق می بخشید (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷صص ۲۰۸ ـ ۲۰۲).
۴-۵) رویکردی تاریخی درباره ماهیت نخبگان در جامعه ایران 
دراینجا به دنبال آنیم که محیط اجتماعی وسیاسی راکه نخبگان سیاسی و شاه در آن عمل و رفتار می‎کردند را بیان کنیم. در واقع می خواهد یک پیشینه از اجتماع و سیاست ایرانیان را بیان کند که این پیشینه به گونه ای تا به امروز در جامعه ایران تداوم داشته است و برای مثال « جامعه ایران در آن روزگار (گذشته)، مانند جامعه ایران امروزی به مثابه تسلسل طبقات ارزیابی می شد، آنچنان که اعضای هر طبقه در توانایی خود از قدرت بیشتری نسبت به طبقات پایین تر از خود برخوردار بودند» (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷ص ۲۱۲).
این مسئله « تسلسل طبقات » را از دوره هخامنشیان تا به دوره شاه، را در نظام سیاسی و اجتماعی ایرانیان مورد بررسی قرار می دهد. برای مثال در مورد هخامنشیان (۵۵۰ـ۳۳۰ قبل از میلاد) می نویسند که: « شاهان هخامنشی رعایای خود را به چهار طبقه تقسیم کرده بودند:
۱) شاهزادگان دارای خون سلطانی و فرماندهان نظامی،
۲) صاحب منصبان دینی و نگبانان آتش معبد زرتشت، یا مغان،
۳) دانشمندان، شامل محرران، ستاره شناسان، پزشکان و
۴) کشاورزان، چاکران و فرودستان (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷ص۲۱۳ )
که از نظر نویسنده این نوع طبقه بندی در حکومت ها دیگر، از جمله ساسانیان، عرب هایی که بین دوره ساسانیان تا صفویه حکومت می کردند (در قالب تقسیم بندی مؤمن و کافر)، شاهان صفویه، شاهان قاجار (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷صص ۲۱۸ ـ ۲۱۲ ). که در کل از این منظر: « ماهیت جامعه سنتی ایران، اینگونه بوده است: خانواده شاه، رهبران قبایل، دیوان سالاری اداری، مذهب، تجارت و دهقانان و خدمتکاران. از روزگار قدیم و دوره های عظمت ایرانیان تا زمان رضا شاه و تمایل شدید او برای مدرن کردن ایران همیشه یک ساختار اجتماعی کاملاً مجزا و به شدت تفکیک شده وجود داشته است که طبقات و تقسیمات آن دقیقاً تعریف و پذیرفته شده بود» (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷صص ۲۱۸ و ۲۱۹).
اما علیرغم این مسئله، « تحرک اجتماعی در ایران، یک امکان دائمی بوده، و تقسیمات طبقاتی لااقل در مواردی می توانست در هم شکسته شود». (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷ص ۲۱۹) که نمونه بارز این امر ؛ میرزا تقی خان امیرکبیر (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷ص ۲۲۰) می باشد و یا اینکه خود سلسله پهلوی که از خاندان گمنام یک درجه دار ساده نظامی در استان مازندران بودند (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷ص ۲۲۱ ). که علت این امر در؛
۱) عدم احترام عمومی به دودمان یا شجره نامه،
۲) مقوله عام فروش مقام و منصب و
۳) تمایل عمومی برای پذیرش افراد نوکیسه و تازه به دوران رسیده (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷صص ۲۲۴ـ۲۱۹).
ولی علیرغم این عوامل چنین تحرکی در نهایت کاری مشکل بود و نه امری عادی. برای مدتی این امکان وجود دارد اما ابزاری که این امکان را واقعیت ببخشد، معمولاً وجود نداشت». (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷ص۲۲۵).
۴-۶) تحلیلی درباره زمینه اجتماعی نخبگان سیاسی معاصر 
در این فصل می خواهد به این پرسش ها پاسخ دهد ؛ اعضای نخبگان چه کسانی هستند؟ چه پیشینه اجتماعی دارند؟ چه خصوصیت های ویژه ای آن ها را از بیست و پنج میلیون جمعیت (جمعیت آن دوره حکومت محمد رضا شاه) ایران متمایز می کند؟ (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷ص۲۴۱)
برای پاسخ به این سئوال ها، به بررسی شرایط زیر نخبگان سیاسی می پردازیم:

۴-۶-۱)
محل تولد و محل سکونت
با بررسی محل تولد و سکونت نخبگان سیاسی در دوره محمدرضا شاه به این نتیجه می رسد که: « اعضای نخبگان سیاسی فعلی در مقایسه با پدران خود از زمینه اجتماعی همگن تری برخوردار بودند، و پدران آن ها در مقایسه با کل جمعیت ها همگی بیشتری داشتند. . در بسیاری از کشورهای از نظر فنی پیش رفته، چنین تصور می شود که محل تولد یا نگرش های رفتار همبستگی ندارد. . (اما در جای مانند ایران) که رشد ارتباطات درونی کم تر برجسته است، ویژگی های ناحیه ای یا احتمال بیش تری وجود خواهد داشت» (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷صص ۲۴۲ و۲۴۳)

۴-
۶-۲)
سن
زونیس در اینجا به این مطلب اشاره می کند که: « از نخبگان پیرتر انتظار می رود دارای قدرت بیش تری باشند، چرا که زمان بیش تری برای جمع آوری و کنترل پایه های قدرت سیاسی صرف کرده اند» (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷ص ۲۶۱)، ولی در زمان شاه چنین مطلبی به درستی و به صورت وسیعی صورت نمی گرفت، چون: « با نخست وزیری حسنعلی منصور در سال ۱۹۶۴، یک گروه از «تکنوکرات های» جوان به درون کابینه آورده شدند» (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷ص ۲۶۱) ولی این امر در مجلس سنا، این گونه نبود و نخبگان مسن تری در آن حضور داشتند.
۴-۶-۳) دین
در این قسمت به این نتیجه می رسیم که: « نخبگان سیاسی در اصل، در زمینه اقرار به دیانت گروه همگن و متحدی را تشکیل می دادند. نود و هفت درصد از پاسخگویان به پرسش نامه تحقیق حاضر، معتقد بودند که اسلام دین ترجیحی آن هاست. از پنج نفر نخبگان باقی مانده یکی مسیحی بوده، یک نفر بهایی بود، سه نفر بقیه برمبنای این که این سئوال « تجاوز به حریم خصوصی» آن هاست از دادن پاسخ امتناع کردند» (زونیس، ماروین، ۱۳۸۷ص ۲۶۴)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...