امّا در روانشناسی ، شخصیت به مفهومی متفاوت از آنچه ذکر شد ، تعریف می شود. مثلاً، در روانشناسی همه کس دارای شخصیت است و بنابرین ، اصطلاحی به نام بی شخصیت در روانشناسی وجود ندارد (کریمی،۱۳۷۶،ص ۶)

همان‌ طور که عامه مردم از کلمه شخصیت برداشتها و تعابیر متفاوتی دارند در بین علمای روانشناسی نیز برای آن تعریفی واحد که قابل پذیرش قاطبه آنان باشد نیست و مفهوم آن بستگی به دیدگاه روانشناسان ‌در مورد انسان داشته و با توجه به دیدگاه های روانشناسان نسبت به انسان و رفتار او تغییر کرده و به شکلی خاص بیان شده است با ‌وجودی که تاکنون تعاریف متعدد و مختلفی از شخصیت بیان شده است ولکن هیچ کدام از آن ها به ‌عنوان تعاریفی واحد و مورد اتفاق همه روانشناسان پذیرفته نشده است و چنانچه در پی خواهد آمد، می توان تفاوت بین تعاریف آنان از شخصیت را به عنوان دو قطب یک طیف از نگرش ها و بینش های روانشناسان ‌در مورد انسان و رفتارهای تلقی نمود به نحوی که در در یک قطب این طیف بینشی قرار دارد که جهان درون انسان را اصیل دانسته و رفتارهای او را پرتوی از آن جهان (جهان درون) می‌دانند و تفسیر آن ها از انسان نیز در سایه این بینش شکل می‌گیرد و در قطب دیگر این طیف گروهی قرار دارند که عالم درون انسان را نیز قابل مطالعه می دانند ومعتقدند برای مطالعه شخصیت انسان باید به واکنش های ارگانیزم در مقابل با محیط توجه نموده و یا بررسی و مطالعه رفتار وواکنش های انسان به شخصیت وی پی برد (احمدی،۱۳۶۸،ص ۹)

دکتر شاملو نیز معتقد است که با وجود تعاریف مختلفی که از شخصیت وجود دارد یک نکته مورد اتفاق همگان است وآن اینکه شخصیت به روندی اساسی و مداوم درباره فرد انسان اطلاق می شود ، وی غیر از توافق اساسی، وجوه تشابه دیگری نیز بر می شمرد که عبارتند از :

اغلب نظریه ها، شخصیت را نوعی سازمان یا ساخت فرضی می دانند . در شخصیت رفتارها تا حدی وحدت و سازمان دارد و به عبارت دیگر شخصیت نوعی پدیده انتزاعی است که آن را ‌بر اساس تفسیر بیرونی فرد می توان شناخت.

اکثر تعاریف بر وجود تفاوت های شخصیتی بین افراد تأکید می نمایند. در لغت شخصیت این معنا مستتر است که هر فردی واحد منحصر به فرد و به اصطلاح عوام ، تک است وهیچ شخص دیگری را نمی توان یافت که کاملاً شبیه او باشد. با مطالعه شخصیت افراد خصوصیاتی که ‌بر اساس آن فردی از فرد دیگر متمایز می شود روشن می‌گردد.(شاملو،۱۳۷۲،ص ۱۳)

نظری اجمالی، به تعاریف شخصیت نشان می‌دهد که تمام ابعاد شخصیت را نمی توان در یک نظریه یافت در حقیقت تعریف شخصیت بستگی به نوع تئوری یا نظریه هر دانشمند دارد.

ارائه تعریف دقیق از شخصیت بسیار دشوار می‌باشد و تاکنون تعاریف زیادی از آن ارائه شده که تفاوت های زیادی با هم دارند. این تفاوت ها بیشتر به خاطر مفهومی است که از آن ساخته اند و همچنین ناشی از نظریه های مختلفی است که ارائه دهندگان این نطریه ها درباره رفتار آدمی دارند.

به عنوان مثال : آلپورت شخصیت را جنین تعریف می‌کند: شخصیت عبارت است از سازمان پویایی درون فرد که این سازمان مشتمل است بر آن دسته از سیستم های روان تنی که رفتارها و افکار ویژه انسان را معین می‌سازد. چنانچه ملاحظه می شود در این تعریف “شخصیت” سازمان درونی بیان شده است، که رفتار و افکار انسان را تعیین می کند.

آلپورت در این تعریف سعی دارد نشان دهد که رفتارهای پراکنده انسان در مجموعه ای واحد قرار می گیرند که این مجموعه مفسر تمامی آن رفتارهاست. هرچند تعریف فوق از سوی علمای رفتارگرا شدیداًً مورد اعتراض واقع شده و آن را خارج از حیطه علم روانشناسی دانسته و آن را قابل مطالعه علمی نمی دانند و از آن جمله می توان به دیدگاه والترمیشل اشاره کرد که در تعریف خود از شخصیت می‌گوید: شخصیت عبارت است از الگوهای مشخص رفتار (اعم از افکار و هیجانات) که سازگاری هر فرد را در مقابل محیطش مشخص می‌سازد.(احمدی،۱۳۶۸،صص ۱۰-۹)

چنانچه می بینید در این تعریف سعی شده است از پرداختن به مفاهیم ذهنی که قابلیت مشاهده و تجربه را ندارند پرهیز شود و به الگوهای رفتاری که نوع سازگاری هر فرد را در مقابل محیطش مشخص می‌سازد تأکید دارند.

شخصیت فرد مجموعه ای نسبتاً باثبات از مشخصات تمایلات ، خلق و خوی که به طور قابل توجهی به وسیله وراثت و عوامل محیطی فرهنگی و اجتماعی شکل می‌یابد. این مجموعه عوامل تعیین کننده تشابهات و تفاوت های رفتاری است (Salvator,1989,pp243-245) شخصیت مجموعه تفکیک ناپذیر آن خصایص بدنی و نفسانی است که شناخت دوستان نزدیک شخص یا به عبارت دیگر ، آن نقاب یا ماسکی است که فرد برای سازش با محیط ، که در حقیقت نوعی بازیگری در صحنه زندگی است به چهره خود نهاده است.

شخصیت عبارت است از الگوهای رفتار و شیوه های تفکر که سازگاری فرد با محیط را تعیین می‌کنند. (کریمی،۱۳۷۶،ص ۶) شخصیت مجموعه ای پایدار از ویژگی ها و گرایشهاست که مشابهت و تفاوت های رفتار و روانشناختی افراد (افکار، احساساتو اعمال) را که دارای تداوم زمانی بوده و ممکن است بواسطه فشارهای اجتماعی و زیست شناخحتی موقعیت های بلاواسطه شناخته شوند یا به آسانی درک نشوند مشخص می‌کند شخصیت الگویی از رفتار اجتماعی و روابط اجتماعی متقابل است. بنابرین شخصیت یک فرد مجموعه راه هایی است که او نوعاً نسبت به دیگران واکنش و یا با آن ها تعامل می‌کند.(سیاسی،۱۳۷۴،ص ۲۵۱)

شخصیت مجموعه کامل احساس فردی از خود است . شخصیت عبارت است از نیروی سازمان داده شده ای برای بیان الگوی مشخصات و رفتارهای فردی است و بنابرین شخصیت تحت تأثیر مجموعه ای از تجارب و عوامل ژنتیکی قرار دارد و بدین دلیل شخصیت برساخته ای پویا است که تحت تاثیر عوامل زندگی فردی و سازمانی قرار می‌گیرد (Lawerences,1997) . موضوع شخصیت به بیانی بسیار ساده ، همان انسان واقعی است با همان وضعی که در خیابان یا در کار یا بهنگام فراغت دارد. پس از نظر ما شخصیت یک کلیت روانشناختی است که انسان خاصی را مشخص می‌سازد ؛ در نتیجه (شخصیت) یک مفهوم انتزاعی نیستبلکه تجلی همیم موجود زنده ای است که ما از برون می نگریم و از درون او را حس می‌کنیم ، نگرش و حس کردنی که ‌در مورد افراد متفاوت است(مای لی، ۱۳۷۳،ص ۱) آلبرت روانشناس معاصر، شخصیت را سازمانی با تحرک روان و تن آدمی که موجب سازگاری با محیط اوست می‌داند از نظر مای لی شخصیت را مجموعه فعالیت های روانی که متشکل از دو ارگان وحدت و هویت می‌داند(پروا،۱۳۷۰،صص ۱۴۵-۱۴۳).

‌بنابرین‏ از مجموعه تعاریف فوق می تواننتیجه گرفت که اصول اساسی زیر در تعیین شخصیت میان روانشناسان مورد قبول است.

۱-شخصیت یک کل سازمان داده شده است و فرد هیچ معنی خاصی ندارد.

۲-شخصیت به صورت الگوی قابل مشاهده و اندازه گیری سازمان داده شده است.

۳-علاوه بر آنکه شخصیت دارای اساس بیولوژیکی است همچنین شخصیت محصول محیط های فرهنگی و اجتماعی است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...