‌بنابرین‏ اگر محارب قبل از دستگیری توبه کند، باید آنچه از حقوق الناس را که در طِی محاربه تضییع گردیده، استیفاء شود؛ یعنی چنانچه محارب شخصی را به قتل رسانده، اگر ولی دم او را عفو ننماید از باب قصاص کشته می شود. اما چنانچه او را عفو کند، نمی توان او را از باب حد مجازات کرد، چون حدّ محاربه، به واسطه توبه ساقط شده است. همچنین اگر مالی را دزدیده باشد، چنانچه توبه کند و مال را به صاحبش برگرداند، دیگر به عنوان حدّ محاربه مجازات نخواهد شد. اما در صورتی که بعد از دستگیری توبه کند، چنانچه شخصی را به قتل رسانده باشد، مجازات قتل به عنوان حدّ محاربه بر او اجرا می‌گردد.

در این صورت قصاص منتفی است و چنانچه ولی دم، محارب را عفو کند قتل از او ساقط نخواهد شد؛ چرا که اجرای حدّ محاربه بر او حتمی است.[۲۴۲]

مرحوم آیت الله خویی عدم سقوط حد، در صورت توبه بعد از دستگیری را به جهت عدم وجود دلیل بر این مسأله می‌داند. برخی دیگر نیز به حکم استصحاب و عمل به مفهوم شرط در آیه، وجوب حد را ثابت می دانند. اما اگر محارب کافر باشد و بعد از دستگیری اسلام آورد، ممکن است به مقتضای قاعده« الاسلام یجب ما قبله » حدِّ محاربه از او ساقط گردد.[۲۴۳]

فقهای عامه نیز در صورتی که توبه قبل از دستگیری صورت گرفته باشد، قائل به سقوط مجازات می‌باشد. ابن قدامه ادعای اِجماع مُرکب مبنی بر حتمیت سقوط مجازات محارب در فرض مذکور می‌کند و می‌گوید: « لا نَعلم فی هذا خَلافاً بین اهل العلم و به قال المالک و الشافعی و اصحاب الرأی و الثور.»[۲۴۴]

قانون‌گذار در مواد ۲۷۹ تا ۲۸۵ قانون مجازات اسلامی، حدّ محاربه و کیفیت اجرای کیفرهای چهارگانه مذکور را صریحاً بیان ‌کرده‌است.اما در این مواد قانونی ذکری از توبه محارب به میان نیامده است. طبق ماده ۱۱۴ در مبحث پنجم که یک مبحث مجزا و مربوط به توبه است، بیان شده که در جرائم موجب حد به استثنای قذف و محاربه هرگاه متهم قبل از اثبات جرم توبه کند، حد ساقط می‌گردد. همچنین در تبصره یک همین ماده، قانون‌گذار توبه محارب قبل از دستگیری یا تسلط بر او را موجب سقوط حد می‌داند.[۲۴۵]

۳ـ۲ـ۲ـ۴ـ بغی

۳ـ۲ـ۲ـ۴ـ۱ـ تعریف بغی و مختصات آن

در برخی از کتب لغت « بغی » به معنای فاسد کردن آمده است و اصل آن در حسد ورزیدن آمده است. به همین جهت است که ستمگر را باغی گفته اند، زیرا هرکسی که حسادت ورزد به ستمگری نیز اقدام می‌کند.[۲۴۶] در برخی دیگر از کتب لغت مفهوم بغی به معنای تجاوز از حدّ اعتدال ذکر شده است.[۲۴۷]

منشأ بغی آیه نهم سوره حجرات می‌باشد که در این آیه خداوند می فرماید: « وَ اِن طائفَتانِ مِنَ المؤمنینَ اِقتتلوا فَاَصلِحوا بینهما فَاِن بغَت اِحدیهُما عَلَی الاُخری فَقاتِلوُ الَّتی تَبغی حتی تَفیءَ اِلی اَمرِ الله فاِن فاءَت فَاَصلِحوا بینهما باالعَدل و اقسِطُوا اِنَّ اللهَ یُحِبُ المُقسِطینَ؛ اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر مقاتله کردند و جنگیدند، پس میان ایشان آشتی دهید. پس اگر یکی از آن دو گروه بر گروه دیگر سرکشی نماید با آن گروهی که سرکشی و تعدّی می‌کند، پیکار نمایید تا به سوی امر و فرمان خدا بازگردند، پس اگر بازگردند میان ایشان به عدل و داد آشتی دهید و به عدل و داد رفتار کنید که به تحقیق خداوند کسانی را که به عدل و داد رفتار نمایند، دوست دارد.» از نظر تاریخی نیز پیامبر اکرم (ص) اصطلاح بغی را ‌در مورد قاتلان عمار به کار برده است، آنجا که پیامبر (ص) به کمک یاران خود مسجد النبی را می ساخت، گروهی از سادگی عمار سوء استفاده کرده بیش از تحمل عادی او بر وی سنگ حمل کردند که عمار به پیامبر (ص) گفت که مرا با حمل این بار سنگین کشتند که پیامبر فرمود: « آنان قاتل تو نمی باشند، زیرا تو را گروه متجاوز و باغی می کشند» و بالاخره هم او توسط گروه باغی شام کشته شد.[۲۴۸]

فقهای امامیه بر خلاف سایر جرایم که آن ها را در کتاب‌های حدود، قصاص و دیات ذکر نموده اند، بحث بغی و شرایط آن را در کتاب جهاد مطرح کرده‌اند.[۲۴۹]

لیکن اکثریت فقهای امامیه، باغی را کسی دانسته اند که بر امام واجب الاطاعه ویا نائب او خروج می کند، اعم از این که به وسیله سلاح صورت گیرد و یا بدون آن انجام شود و اعم از اینکه موجبات سلب آسایش جامعه اسلامی را فراهم نماید یا ننماید. از این رو است که مرحوم کاشف الغطاءدر این زمینه بیان ‌کرده‌است: « هرکس علیه امام معصوم (ع) و یا نائب او خروج کند و از فرمان او سرپیچی نماید، امر او را اطاعت نکند و نهی او را ترک ننماید و یا با او از راه ترک خمس و زکات مخالفت ورزد و یا حقوق شرعی او را ندهد، باید با او جنگید.»[۲۵۰]

برخی دیگر از نویسندگان با استناد به اقوال فقها، شرایط مبارزه با بغات را به وجود پنج شرط اصلی دانسته اند. «نخست آن است که از امام جدا گردیده و از پیروی او خودداری ورزند و خود را از رعایای او ندانسته باشند، خواه در شهر یا روستایی اقامت نموده باشند. شرط دوم آن است که دارای قدرت و شوکتی باشند به نحوی که حاکم نتوانسته باشد بدون تهیه نیروهای کافی آنان را سرکوب نماید. شرط سوم آن است که در تشخیص خود نسبت به حقانیت حکومت حاکم دچار اشتباهی باشند که از آن معذور نباشند. شرط چهارم آن است که ارشاد آنان از راه بحث و اقامه حجت و دلیل، ممکن نباشد. شرط پنجم آن است که از راه ایجاد فتنه و اختلاف بین آن ها نیز دفع آن ها امکان نداشته باشد.»[۲۵۱] وجود این شروط ‌پنج‌گانه ‌به این دلیل است که فقهای امامیه، بغات را بر خلاف محاربین به دو دسته تقسیم کرده‌اند: دسته نخست کسانی هستند که اقدام به قیام مسلحانه نکرده اند که در مقابله با این گروه، حاکم وظیفه دارد، ابتدا آن ها را ارشاد و هدایت نماید و اگر قابل ارشاد و هدایت نباشند و خطری برای نظام نداشته باشند، نباید متعرض آن ها شد. دسته دوم کسانی هستند که قیام مسلحانه کرده‌اند که این گروه خود بر دو قسم می‌باشند: اول کسانی هستند که دارای حکومت مستقل، تشکیلات و نیز خطرناک می‌باشند که باید در مقابله با این گروه سخت گیری نمود و فراری های آن ها را هم مورد تعقیب قرار داد.

دسته دوم کسانی هستند که فاقد تشکیلات می‌باشند مانند اصحاب عایشه در جنگ جمل و خوارج نهروان که در مقابله با این گروه، جنگ تا زمان متفرق شدن آن ها ادامه دارد و فراریان آن ها نباید مورد تعقیب قرار گیرند بلکه مجروحان آن ها نیز مداوا می‌شوند و آن ها را در ابتدا به توبه و بازگشت به راه صحیح رهنمون می‌سازند، اگر توبه نمودند و خطرناک هم نبودند، آزاد می‌شوند و اگر توبه نکردند و خطرناک باشند باید در حبس باقی بمانند تا توبه نمایند.[۲۵۲] مستند فقهای امامیه در تقسیم بندی فوق، وجود روایات متعددی است که در این زمینه توسط کتب روایی نقل گردیده اند.[۲۵۳]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...