۲-۲-۱۴-صید
درباب دال مولف بیان کرده است،که واژه صید به معنای شکاری است،که از آن کسی نباشد،وخوردنش حلال باشد.[۲۰۸] آیه­ی آورده شده دراین قسمت، عبارت است از:« أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَطَعامُهُ مَتاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیَّارَهِ وَحُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماًوَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»(مائده/۹۶)«شکار دریایى و خوردن آن به جهت بهره‏مند شدن­تان از آن، بر شماو مسافران حلال شده است، و شکار صحرایى تا هنگامى که در احرام هستید،بر شما حرام شده، از خداوندى که به نزد او گرد آورده مى‏شوید، بترسید.»
حدیثی که در ذیل آیه­ی بالا آورده شده، عبارت است از: قَالَ یَا مُحَمَّدُ ادْنُ مِنْ صَادٍ فَاغْسِلْ مَسَاجِدَکَ وَ طَهِّرْهَا وَ صَلِّ لِرَبِّکَ.[۲۰۹] اى محمّد نزدیک صاد­ شو و مساجد (مواضعى که در سجودروى زمین قرار مى‏گیرد.) خود را بشوى، و طاهر نما و سپس براى پروردگارت نماز کن.
راغب در مفردات،بر این نظر است که “الصیدان” به معنای دیگ های سنگی است، وهم چنین بیان داشته که، آن را صاد نیز گویند.[۲۱۰]
طریحی این حدیث را بر­اساس جناس لفظ، واژه صید درآیه و صاد،در حدیث بیان کرده است، وحدیث ارتباطی به آیه ندارد،چرا که صید درآیه به معنای شکارو صاد درحدیث به معنای چشمه است.
۲-۲-۱۵-بتر
مولف براین باوراست،که واژه بتربه معنای قطع ازخیراست.[۲۱۱] آیه­ی آورده شده، در ذیل این واژه عبارت است از: «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَر»(کوثر/۳)« بی گمان دشمن و خصم تو ابتر و بدون عقب خواهد بود.»

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

حدیثی که، طریحی در ذیل واژه بیان داشته است، عبارت است از:سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَقُولُ‏ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا یَدَّعِیهِ غَیْرُ صَاحِبِهِ إِلَّا بَتَرَ اللَّهُ عُمُرَه‏.[۲۱۲] امام صادق (علیه السلام) می فرمود: این امر (امامت) را غیر صاحبش ادعا نکند، جز اینکه خدا عمرش را قطع کند.
مولف­ معجم مقاییس اللغه بیان کرده،که بتر به معنای قطع شدن قبل از تمام شدن است.[۲۱۳] درتفسیر مجمع البیان مولف براین نظراست،که دشمن تو که واصل بن وائل است منقطع از خیر است.[۲۱۴]
علامه بیان می دارد،که ابتر در آیه به معنای اجاق کور است.[۲۱۵] راغب در مفردات بیان داشته است،که بتر مانند کلمه بتک به معنای بریدن و قطع کردن است، بااین تفاوت که کلمه بتردرمورد بریدن دم بکارمی­رود، و سپس به کسانی که فرزندی از آنان باقی نمی- ماند، و کلمه ابتربه معنای کسی است،که یاد خیر از وی منقطع است.[۲۱۶]
این حدیث بر­اساس جناس لفظ واژه­ابتر،درآیه و­ بتردرحدیث بیان شده­است، وشخصی که ادعای امامت کند، خداوند وی را مورد بتر قرار می­دهد، و عمرش را قطع می کند؛یعنی عمرش را کوتاه می­ کند، و ازجهتی دیگر نیز می­توان گفت، شحصی که خدا عمرش را کوتاه کند، در واقع خیری را از وی را قطع کرده است،چرا که یکی از نعمت ها­ی خیری که خداوند به انسان می دهد،عمر طولانی است.
۲-۲-۱۶-تبر
مولف در باب راء،کلمه تبر را به معنای هلاکت معنا کرده است. [۲۱۷] آیه­ی آورده شده، در این قسمت عبارت است از: « إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِیهِ وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ »(اعراف /۱۳۹)«آنچه اینان در آنند، نابود شونده، و کارى که مى‏کنند، باطل است.»
حدیثی که ذیل آیه­ی بالا آمده، عبارت است از:مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ بَعْضِ‏أَصْحَابِنَا أَنَّهُ قَالَ‏ لَیْسَ فِی التِّبْرِ زَکَاهٌ إِنَّمَا هِیَ عَلَى الدَّنَانِیرِ وَ الدَّرَاهِم[۲۱۸].‏
طریحی بیان می دارد،که تبر در حدیث به معنای طلای غیرضرب شده، است.[۲۱۹]
در آیه تبر به معنای هلاکت است، اما طریحی این حدیث را بر اساس جناس لفظ واژه “مُتَبَّرٌ درآیه و التِّبْرِ در حدیث” بیان داشته است، وتبردرحدیث به معنای طلا از سکه و درهم است.
۲-۲-۱۷-خرر
واژه خررکه، مولف براین باور است،به معنای سقوط کردن است.[۲۲۰] آیه­ای که در این قسمت بیان شده، عبارت است از: «وَ الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً»(فرقان /۷۳)« وکسانى که چون به آیه‏هاى پروردگارشان اندرزشان دهند،کر و کور بر آن ننگرند».
حدیثی که در ذیل آیه­ی بالا آمده،عبارت است از:عَنْ زِیَادِ بْنِ أَبِی رَجَاءٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ‏ مَا عَلِمْتُمْ فَقُولُوا وَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَقُولُوا اللَّهُ أَعْلَمُ إِنَّ الرَّجُلَ لَیَنْتَزِعُ الْآیَهَ مِنَ الْقُرْآنِ یَخِرُّ فِیهَا أَبْعَدَ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْض‏[۲۲۱].- ابو جعفر باقر (علیه السلام) گفت: آنچه را مى‏دانید،پاسخ بدهید،و آنچه را نمى‏دانیدپاسخ مدهید، بگویید:خدا داناتر است؛ مبلّغ دین یک آیه از قرآن مى‏رباید، تا مدعاى خود را به کرسى بنشاند، اما تا آن حد از جاده حقیقت منحرف مى‏شود، که گویا از آسمان به زمین سقوط کرده است.
مولف در معجم مقایس اللغه براین باور است،که خرر به معنای اضطراب وسقوط همراه با صوت بیان است.[۲۲۲]
علامه بیان داشته است،که خرور بر زمین،به معنای سقوط بر زمین است، و در تفسیر آیه­آورده،که کنایه است، از ملازمت گرفتن چیزی به این صورت که، روی آن بیفتند و آیات الهی رابا تفکر و بصیرت و از روی عقل آن را می پذیرند،نه کورکورانه و بدون تفکر.[۲۲۳]
این حدیث که بر اساس جناس لفظ “واژه یَخِرُّوا "و یَخِرُّ "بیان شده است،کسانی را که برای تثبیت جایگاه وموقعیت خود، نظرات وادعا­های خود را به قرآن تحمیل می کنند؛ به کسی که از آسمان به زمین سقوط کند، تشبیه کرده، و از آنجا که فاصله آسمان وزمین خیلی زیاد است، خواسته است دوری این افراد از معارف قرآنی رابه تصویر بکشد،و هم چنین تفاوت اشخاصی که، آیات الهی را کور کورانه نمی پذیرند، با این افراد رابیان دارد، که این افراد آیات را بدون تفکر وتعقل پذیرش کرده اند.
۲-۲-۱۸-سعر
مولف بیان کرده، که کلمه سعربه معنای آتش و لهیب آن است.[۲۲۴] آیه­ی آورده شده در ذیل­ این واژه عبارت است، از:
« فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفى‏ بِجَهَنَّمَ سَعِیراً»(نساء /۵۵)«بعضى بدان ایمان آوردند،و بعضى از آن اعراض کردند؛دوزخ آن آتش افروخته ایشان را بس».
حدیثی که در ذیل آیه بیان شده،عبارت است از:وَ قِیلَ لِلنَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) لَوْ سَعَّرْتَ لَنَا سِعْراً فَإِنَّ الْأَسْعَارَ تَزِیدُ وَ تَنْقُصُ فَقَالَ (علیه السلام) مَا کُنْتُ لِأَلْقَى اللَّهَ تَعَالَى بِبِدْعَهٍ لَمْ یُحَدِّثْ إِلَیَّ فِیهَا شَیْئاً فَدَعُوا عِبَادَ اللَّهِ یَأْکُلُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ وَ إِذَا اسْتُنْصِحْتُمْ فَانْصَحُوا.[۲۲۵]-به رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) گفتند: اى کاش براى اجناس قیمت مى‏گذاردى، زیرا مرتّب نرخ هازیاد و کم مى‏شود، فرمود:من نمى‏خواهم، در حالى خدا را ملاقات کنم (از دنیا بروم) که بدعتى گذارده باشم، و دستورى بر آن به من نرسیده باشد؛مردم را رها کنید، از یک دیگر استفاده برند، وهر گاه از شما سعر (نرخ) وقت راخواستند، اخلاص ورزید، و راست بگویید (و اگر نپرسیدند، شما آنها را رها کنید).
در تفسیر مجمع البیان­آمده است،که سعیر از ماده سعربه معنای افروختن آتش است وبه طور استعاره به معنای کلمات شر،جنگ،آتش بکار رفته است؛و سعر متاع، به معنای قیمت متاع است، و علت آن این است، که در موقع معامله بازار به حرارت متاع، پر حرارت وگرم می شود.[۲۲۶]
در مفردات مولف براین باور است، کهسعر فی السوق، به معنای افزایش نرخ معامله است، که تشبیه به بالا رفتن شعله آتش شده است.[۲۲۷]
در این حدیث که، براساس جناس لفظ واژه”سَعِیراً درآیه و سِعْراً“در حدیث بیان شده است، استعاره آورده شده، برای قیمت گذاری اجناس که کم وزیاد شدن نرخ اجناس باعث تورم و تغییر بازارمی­شود؛وهم بیان این امر که، اگر این تغییرات مبتنی بر یک دستور یا امر از جانب خداوند واسلام نباشد؛ بدعت به شمار می آید،وهم چنین بیان یک فضیلت اخلاقی که اگر پرسش در مورد قیمت اجناس شد، اخلاص باید ورزید.
۲-۲-۱۹-عثر
باب راءکلمه عثر،که به معنای اطلاع بیان شده است.[۲۲۸] آیه­ایی­که،دراین باب آمده است عبارت است از: « فَإِنْ عُثِرَ عَلى‏ أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثماً» (مائده/۱۰۷)«پس اگر­بر­احوال آن دو شاهد اطلاعى حاصل شد،که مرتکب گناهى شده‏اند.»
حدیث آورده شده، در ذیل آیه بالا عبارت است از:اضْرِبُوهَا عَلَى الْعِثَارِ وَ لَا تَضْرِبُوهَا عَلَى النِّفَارِ فَإِنَّهَا تَرَى مَا لَا تَرَوْن‏.[۲۲۹]-و روایت شده است که، آن حضرت گفت: اسب را بعلّت سر سم‏زدن بزنید، و بعلّت رمیدن مزنید، زیرا که او چیزهایى مى‏بیند، که شما نمى‏بینید.
طبرسی بر این باور است،که عثر از عثور به معنای اطلاع یافتن بر چیزی است.[۲۳۰]وهم چنین علامه بر این عقیده است، که به معنای اطلاع بر هر چیز ویافتن آن­ چیز است.[۲۳۱]
این حدیث بر اساس جناس لفظ، واژه عثر در آیه و عثار درحدیث بیان شده است.
۲-۲-۲۰-رفف
طریحی بیان داشته است،که کلمه رفف به معنای گسترده وپراکنده است، وبیان داشته است،که رفرف الطایر، یعنی پرنده بال­هایش را باز کرد.[۲۳۲]
آیه­ی آورده شده، دراین عبارت است از: « مُتَّکِئِینَ عَلى‏ رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِیٍّ حِسانٍ» (رحمن/۷۶) «بر بالش سبز و فرش نیکو تکیه زده‏اند.»
راغب اصفهانی بیان کرده است،که آیه بالا به معنای نوعی جامعه سبز شبیه به باغ سبز است.[۲۳۳] مولف تفسیر­جوامع الجامع آورده است، که بر نوعی بالش و فرش تکیه داده­اند.[۲۳۴]
حدیثی که در ذیل آیه بالا آمده،عبارت است از:رَوَى السَّکُونِیُّ بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ (علیه السلام)‏ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ رَأْسِ‏الْحَاکِمِ تُرَفْرِفُ بِالرَّحْمَهِ- فَإِذَا حَافَ فِی الْحُکْمِ وَکَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَفْسِه‏.[۲۳۵]-سکونى با سند خود از امیر المومنین (علیه السّلام) روایت کرده، که فرمود: دست رحمت­خداوند بالاى سر­قاضى در حرکت است،پس هر­گاه که قاضى به ناروا حکم کند خداوند دست رحمت از سر او بردارد، و او را به خودش واگذار نماید.
این حدیث بر اساس جناس لفظ، واژه رفرف درآیه وترفرف در حدیث بیان شده است.
۲-۲-۲۱-دهق
باب قاف واژه دهق، مولف آن رابه معنای پر­و لبریز بیان کرده است.[۲۳۶] آیه­ی آورده شده در این باب، عبارت است از :« وَ کَأْساً دِهاقاً» (نبأ/۳۴) «و جامى لبریز از شراب نیز»
حدیثی که طریحی در ذیل­آیه­ی بالا بیان کرده، عبارت است از:الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ‏ أَخْبَرَنِی أَبُو یَعْقُوبَ قَالَ‏ رَأَیْتُهُ یَعْنِی مُحَمَّداً قَبْلَ مَوْتِهِ بِالْعَسْکَرِ فِی عَشِیَّهٍ وَ قَدِ اسْتَقْبَلَ أَبَا الْحَسَنِ (علیه السلام) فَنَظَرَ إِلَیْهِ وَ اعْتَلَّ مِنْ غَدٍ فَدَخَلْتُ إِلَیْهِ عَائِداً بَعْدَ أَیَّامٍ مِنْ عِلَّتِهِ وَ قَدْ ثَقُلَ فَأَخْبَرَنِی أَنَّهُ بَعَثَ إِلَیْهِ بِثَوْبٍ-فَأَخَذَهُ وَ أَدْرَجَهُ وَ وَضَعَهُ تَحْتَ رَأْسِهِ قَالَ فَکُفِّنَ فِیهِ قَالَ أَحْمَدُ قَالَ أَبُو یَعْقُوبَ رَأَیْتُ أَبَا الْحَسَنِ (علیه السلام) مَعَ ابْنِ الْخَضِیبِ فَقَالَ لَهُ ابْنُ الْخَضِیبِ سِرْ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَقَالَ لَهُ أَنْتَ الْمُقَدَّمُ فَمَا لَبِثَ إِلَّا أَرْبَعَهَ أَیَّامٍ حَتَّى وُضِعَ الدَّهَقُ عَلَى سَاقِ ابْنِ الْخَضِیبِ ثُمَّ نُعِیَ قَالَ رُوِیَ عَنْهُ حِینَ أَلَحَّ عَلَیْهِ ابْنُ الْخَضِیبِ فِی الدَّارِ الَّتِی یَطْلُبُهَا مِنْهُ بَعَثَ إِلَیْهِ لَأَقْعُدَنَّ بِکَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَقْعَداً لَا یَبْقَى لَکَ بَاقِیَهٌ فَأَخَذَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی تِلْکَ الْأَیَّام‏.[۲۳۷] ابو یعقوب گوید:شبى محمد (بن فرج) را پیش از مرگش در برابر امام هادى (علیه السلام‏) دیدم حضرت به او نگریست،و او فردا بیمار شد،چند روز که از بیماریش گذشت، به عیادتش رفتم سنگین شده بود، به من خبر داد که، امام براى او پارچه‏اى فرستاده و او آن را پیچیده و زیر سرش گذاشته،سپس او رادر همان پارچه کفن کردند؛ابو یعقوب گوید:امام هادى (علیه السلام) را همراه ابن خضیب دیدم، ابن خضیب به حضرت عرض کرد:راه برو قربانت گردم؛ فرمود: تو جلوترى، چهار روز بیشتر نگذشت، که چوب­هاى شکنجه را به پاى ابن خضیب گذاردند، و سپس خبر مرگش رسید.
این حدیث با هدف جناس لفظ، واژه دهاقا در آیه و دهق در حدیث بیان شده است.
۲-۲-۲۲-زهق
مولف براین باور است، که کلمه زهق به معنای باطل شدن و نابود شدن است[۲۳۸]. آیه­ی آورده شده،عبارت است از: « وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» (اسرا/۸۱)«و (به امت) بگوکه (دین) حق آمد، و باطل نابود شد،که باطل خود لایق محو نابودى ابدى است.»
حدیثی­ که­ در ذیل­ آیه آورده شده، عبارت است از:بَیَّنْتُمْ فَرَائِضَهُ‏ وَ أَقَمْتُمْ حُدُودَهُ وَ نَشَرْتُمْ شَرَائِعَ أَحْکَامِهِ وَ سَنَنْتُمْ سُنَّتَهُ وَ صِرْتُمْ فِی ذَلِکَ مِنْهُ إِلَى الرِّضَا وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضَاءَ وَ صَدَّقْتُمْ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ مَضَى فَالرَّاغِبُ عَنْکُمْ مَارِقٌ وَ اللَّازِمُ لَکُمْ لَاحِقٌ وَ الْمُقَصِّرُ فِی حَقِّکُمْ زَاهِقٌ وَ الْحَقُّ مَعَکُمْ وَ فِیکُمْ وَ مِنْکُمْ وَ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ أَهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ وَ مِیرَاثُ النُّبُوَّهِ عِنْدَکُمْ وَ إِیَابُ الْخَلْقِ إِلَیْکُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَیْکُمْ وَ فَصْلُ الْخِطَابِ عِنْدَکُمْ.[۲۳۹] فرایضش را مبیّن کردید، و حدودش را به پا داشتید،و شرایع احکامش را گسترش دادید، و سنّت اش را بیان کردید،و در این راه به سوى رضاى او رهسپار گشتید، و به قضاى او تسلیم شدید،و پیامبران گذشته‏اش را مورد تصدیق قرار دادید؛پس کسى که از سوى شما روى برتابد، از دین خارج مى‏شود و کسى که ملازم شما گردد، به شما مى‏پیوندد،و کسى که در حقّ شما تقصیر روا دارد، به مهلکه مى‏افتدو حقّ با شما و در خاندان شما و از جانب شما و بازگردانده به سوى شما است؛ و شما اهل آن و معدن آنید،و میراث نبوّت نزد شما، و بازگشت خلق به سوى شما و حسابشان بر عهده شما و حجّت فاصل و فارق بین حقّ و باطل نزد شما است.
هم چنین طبرسی براین باور است،که باطل ثبات ندارد، وسرانجام نابود می­ شود.[۲۴۰]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...