منابع کارشناسی ارشد با موضوع شاخصهای کرامت انسانی در ... |
۱-۴-۱. مدارای حاکم در برابر مردم و نماگرهای آن
این نوع مدارا به وضوح از توضیحات قبل قابل دریافت است اما به دلیل تاکید بر آن جداگانه نیز آن را آوردیم امام امیرالمومنین علی علیه الصلاه و السلام در بیانی خطاب به مردمش میفرمایند: «ولوددت انی قد رایتهم فلقیت الله علی نیتی و بصیرتی و یقینی، فاسترحت من مقاساتکم[۱۴۳] و مداراتکم…»[۱۴۴]ای کاش….خداوند را ….ملاقات کنم و از رنج کشیدن به خاطر شما و مدارای با شما راحت شوم؛ این بیان خبر میدهد که امیرالمومنین چقدر با مردم زمانش مدارا میکرد که آرزو میکرد بمیرد تا از رنج این مدارا راحت شود؛ همینگونه است تمام حاکمان، مخصوصا حاکمانی که میخواهند در نظام علوی حکومت کنند باید مانند مقتدای خود مزین به زینت مدارای با مردم باشند زیرا مردمان گاهی نسبت به حکم حاکم نافرمانی دارند، و به دلایل مختلفی حکم حاکم بر زمین میماند، در این موارد حاکم عادل باید چه کند؟ با مردمی که نافرمانی کردند چه کند؟ گویا امیرالمومنین علیهالسلام با این بیانشان، همه حاکمان را توصیه به مدارا میکند همانگونه که رویه خود حضرت در برابر مردمش مدارا بود، این نوع شایعترین و لازمترین نوع مداراست که در یک نظام سیاسی پیشرفته باید وجود داشته باشد این مدارا نیز دارای نماگرهای متعددی است که در ذیل به برخی از آنها اشاره میکنیم
۱-۴-۱-۱. تغافل
یکی از نماگرهای مدارا با مردم تغافل است، تغافل نوعی ندیده گرفتن عیوبی است که برای حاکم روشن شده است اما به گونهای برخورد میکند که مردم گمان کنند حاکم از عیب آنان خبر ندارد، امیرالمومنین علی علیه السلام در بیانی خطاب به فرزندش محمد ابن الحنفیه میفرماید:….وَ اعْلَمْ أَنَّ رَأْسَ الْعَقْلِ بَعْدَ الْإِیمَانِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مُدَارَاهُ النَّاسِ وَ لَا خَیْرَ فِیمَنْ لَا یُعَاشِرُ بِالْمَعْرُوفِ مَنْ لَا بُدَّ مِنْ مُعَاشَرَتِهِ حَتَّى یَجْعَلَ اللَّهُ إِلَى الْخَلَاصِ مِنْهُ سَبِیلًا فَإِنِّی وَجَدْتُ جَمِیعَ مَا یَتَعَایَشُ بِهِ النَّاسُ وَ بِهِ یَتَعَاشَرُونَ مِلْءَ مِکْیَالٍ ثُلُثَاهُ اسْتِحْسَانٌ وَ ثُلُثُهُ تَغَافُلٌ[۱۴۵] «…و بدان که اصل عقل بعد از ایمان به خداوند مدارای با مردم است و خیری یافت نمیشود در آنکه لابد است با کسانی معاشرت داشته باشد ولی با آنها به نیکی معاشرت نمیکند…. همانا همه آنچه را که مردمان به وسیله آن با یکدیگر زندگی و معاشرت میکنند در مکیالی دیدم که دو سوم آن نیکپنداری و خوشگمانی بود و یک سوم آن تغافل و ندیدهگرفتن عیوب دیگران.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
اگر چه ما در اینجا تغافل را به عنوان یکی از نماگرهای مدارا ذکر میکنیم ولی تغافل آنقدر رابطه تنگاتنگی با کرامت دارد که امیرالمومنین علی علیهالسلام میفرماید:مِنْ أَشْرَفِ أَعْمَالِ الْکَرِیمِ غَفْلَتُهُ عَمَّا یَعْلَمُ[۱۴۶] از با ارزشترین کارهای انسان کریم آنستکه از آنچه میداند چشمپوشی کند؛ آن حضرت در بیانی دیگر میفرمایند: من النّبل ان تتیقّظ لایجاب حقّ الرّعیّه الیک، و تتغابى عن الجنایه علیک[۱۴۷] از زیرکى و بزرگى است که براى اثبات حق رعیّتى که نزد تو آید بیدار باشى، و از گناه و خلافى که نسبت به تو کردهاند تغافل کنى و خود را به بىخبرى بزنى. طبیعی است که این رویه در حکومتهای پیچیده امروزی اینگونه عملی میشود که همه کارگزاران حکومتی و قوای انتظامی و کارمندان و حتی رویه سازمانهای حکومتی اینگونه باشد که نسبت به عیوب مردم و اشتباهاتی که از ایشان سر میزند حالت تغافل داشته باشند و عیوب آنها را به رخ ایشان نکشند.
۱-۴-۱-۲. عیبپوشی
یکی از وظایفی که حاکمان نسبت به مردمان خود دارند عیب پوشی نسبت به ایشان است، امیرالمومنین علی علیه السلام در بیانی خطاب به مالک میفرماید: وَ لْیَکُنْ أَبْعَدُ رَعِیَّتِکَ مِنْکَ وَ أَشْنَأُهُمْ عِنْدَکَ أَطْلَبَهُمْ لِمَعَایِبِ النَّاسِ فَإِنَّ فِی النَّاسِ عُیُوباً الْوَالِی أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا وَ لَا تَکْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْکَ مِنْهَا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ تَطْهِیرُ مَا ظَهَرَ لَکَ وَ اللَّهُ یَحْکُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنْکَ وَ اسْتُرِ الْعَوْرَهَ مَا اسْتَطَعْتَ یَسْتُرِ اللَّهُ مِنْکَ مَا تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِیَّتِک[۱۴۸] «دورترین و مبغوضترین رعیت در نزد تو باید عیبجوترین آنان از مردم باشند، زیرا در مردم عیوبی است، که شایستهتر از همه کس برای پوشاندن آنها زمامدار است، پس آن عیوبی را که از دیدگان تو پنهان است آشکار مساز، زیرا وظیفه تو پاک کردن آن زشتیها است، که برای تو آشکار شده است، و درباره آنچه که از تو پوشیده است، خدا حکم خواهد کرد. پس تا آنجا که میتوانی پوشیدنی را بپوشان، تا خدا پرده بکشد روی آنچه که میخواهی از رعیتت پنهان بماند».
تعبیر حضرت که فرمود: فَإِنَّ فِی النَّاسِ عُیُوباً دلالت بر این میکند که وجود عیوب در بین افراد جامعه طبیعی است «رعیت از افراد انسانی تشکیل مییابد و هر انسانی در معرض خطا و انحراف است و ابراز خطا و انحرافات افراد جامعه به اضافه اینکه به هتک احترام و اهانت بر کرامت و شخصیت آنان می انجامد، تدریجا از وقاحت زشتیها میکاهد و رنگ زشت و پلیدترین اعمال از بین میرود»[۱۴۹]
۱-۴-۱-۳. انتقادپذیری
حضرت در نامه به مالک درباره خصوصیات فرماندهی سربازان بیاناتی میفرمایند که از جمله این خصوصیات اینست که: فَوَلِّ مِنْ جُنُودِکَ أَنْصَحَهُمْ فِی نَفْسِکَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِإِمَامِکَ وَ أَطْهَرَهُمْ جَیْباً وَ أَفْضَلَهُمْ حِلْماً مِمَّنْ یُبْطِئُ عَنِ الْغَضَبِ وَ یَسْتَرِیحُ إِلَى الْعُذْرِ وَ یَرْأَفُ بِالضُّعَفَاءِ وَ یَنْبُو عَلَى الْأَقْوِیَاءِ وَ مِمَّنْ لَا یُثِیرُهُ الْعُنْفُ وَ لَا یَقْعُدُ بِهِ الضَّعْفُ [۱۵۰] «برای فرماندهی لشکریان کسی را انتخاب کن که…..بردبارترین آنان بوده و از کسانی باشد که از غضب خودداری کند و عذری را که برای او آورده میشود بپذیرد، به ناتوانان رئوف و بر اقویاء نیرومند و مسلط و از کسانی باشد که خشونت حوادث او را به هیجان در نیاورد و ناتوانی زمینگیرش نسازد.»استدلال به آن بخش از کلام حضرت است که میفرماید صبورترین باشد و از غضب خودداری کند و عذر پذیر باشد.
۱-۴-۱-۴. سهلگیری در دریافتهای عمومی
یکی از نماگرهای مدارای حکومت با مردم تخفیفاتی است که حکومت نسبت به مردم دارد، حکومت نباید احساس کند مالیاتی که از مردم میگیرد غنیمت اوست، بلکه این مالیات برای ایناست که سرزمینها آباد شوند حضرت در نامه به مالک میفرمایند:«فَإِنْ شَکَوْا عِلَّهً أَوْ ثِقْلًا أَوِ انْقِطَاعَ شُرْبٍ أَوْ بَالَّهٍ أَوْ إِحَالَهَ أَرْضٍ اغْتَمَرَهَا غَرَقٌ وَ أَجْحَفَ بِهَا عَطَشٌ خَفَّفْتَ عَنْهُمْ بِمَا تَرْجُو أَنْ یَصْلُحَ بِهِ أَمْرُهُمْ وَ لَا یَثْقُلَنَّ شَیْءٌ عَلَیْکَ خَفَّفْتَ بِهِ الْمَئُونَهَ عَنْهُمْ فَإِنَّهُ ذُخْرٌ یَعُودُونَ بِهِ عَلَیْکَ فِی عِمَارَهِ بِلَادِکَ وَ تَزْیِینِ وِلَایَتِکَ مَعَ اسْتِجْلَابِکَ حُسْنَ ثَنَائِهِمْ وَ تَبَجُّحِکَ بِاسْتِفَاضَهِ الْعَدْلِ فِیهِمْ مُعْتَمِداً فَضْلَ قُوَّتِهِمْ بِمَا ذَخَرْتَ عِنْدَهُمْ مِنْ إِجْمَامِکَ لَهُمْ وَ الثِّقَهِ مِنْهُمْ بِمَا عَوَّدْتَهُمْ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ فِی رِفْقِکَ بِهِمْ فَرُبَّمَا حَدَثَ مِنَ الْأُمُورِ مَا إِذَا عَوَّلْتَ فِیهِ عَلَیْهِمْ مِنْ بَعْدُ احْتَمَلُوهُ طَیِّبَهً أَنْفُسُهُمْ بِهِ…[۱۵۱]» « پس اگر مردم شکایت کردند، از سنگینى مالیات، یا آفت زدگى، یا خشک شدن آب چشمهها، یا کمى باران، یا خراب شدن زمین در سیلابها، یا خشکسالى، در گرفتن مالیات به میزانى تخفیف ده تا امورشان سامان گیرد، و هرگز تخفیف دادن در خراج تو را نگران نسازد زیرا آن، اندوختهاى است که در آبادانى شهرهاى تو، و آراستن ولایتهاى تو نقش دارد، و رعیّت تو را مىستایند، و تو از گسترش عدالت میان مردم خشنود خواهى شد، و به افزایش قوّت آنان تکیّه خواهى کرد، بدانچه در نزدشان اندوختى و به آنان بخشیدى، و با گسترش عدالت در بین مردم، و مهربانى با رعیّت، به آنان اطمینان خواهى داشت، آنگاه اگر در آینده کارى پیش آید و به عهدهشان بگذارى، با شادمانى خواهند پذیرفت، زیرا عمران و آبادى، قدرت تحمّل مردم را زیاد مىکند. همانا ویرانى زمین به جهت تنگدستى کشاورزان است، و تنگدستى کشاورزان، به جهت غارت اموال از طرف زمامدارانى است که به آینده حکومتشان اعتماد ندارند، و از تاریخ گذشتگان عبرت نمىگیرند.»[۱۵۲]
۱-۴-۲. مدارای مردم در برابر حاکم:
این نوع مدارا مبتنی بر تحمّل و صبر بر مشکلاتی است که مردم با آن مواجه هستند مخصوصا در زمانی که حاکم جائر مسلط بر ایشان باشد، امیرالمومنین علیعلیهالسلام در بیانی می فرمایند این نوع مدارا از خصوصیات انسان حکیم میباشد، لَیْسَ الْحَکِیمُ مَنْ لَمْ یُدَارِ مَنْ لَا یَجِدُ بُدّاً مِنْ مُدَارَاتِه[۱۵۳] «حکیم نیست آنکه مدارا نمیکند با کسی که راهی غیر از مدارا با او نیست»، و چون چنین است که گاهی اوضاع زمانه بر علیه انسان هست لذا در این مواقع مدارا جزو حتمیترین سیاستهای راهبردی خواهد بود، امام صادق علیهالسلام در بیانی فرمودند: وَ الْعَاقِلُ لَا یَتَحَدَّثُ بِمَا یُنْکِرُهُ الْعَقْلُ وَ لَا یَتَعَرَّضُ لِلتُّهَمَهِ وَ لَا یَدَعُ مُدَارَاهَ مَنِ ابْتُلِیَ بِهِ [۱۵۴] « عاقل سخنی بر خلاف عقل نمیزند، در معرض تهمت قرار نمیگیرد، و مدارای آنکه را به او مبتلاست رها نمیکند»؛ البته این مدارا امر آسانی نیست در برخی از روایات از بزرگترین مصائب دانسته شده است، امیرالمومنینعلیعلیهالسلام در بیانی میفرمایند: من أعظم مصائب الأخیار حاجتهم إلى مداراه الأشرار[۱۵۵] «از بزرگترین مصیبتهای نیکان، نیازشان به مدارای با اشرار میباشد»، شاید به همین دلیل است که رسول خدا فرمودند: إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ إِنَّمَا فَضَّلَهُمُ اللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ أَجْمَعِینَ بِشِدَّهِ مُدَارَاتِهِمْ لِأَعْدَاءِ دِینِ اللَّهِ وَ حُسْنِ تَقِیَّتِهِمْ لِأَجْلِ إِخْوَانِهِمْ فِی اللَّهِ[۱۵۶] «همانا خداوند انبیاء را بر سایر مخلوقاتش برتری داد به دلیل مدارای شدیدی که ایشان با دشمنان دین خدا و تقیه نیکوئی که برای حفاظت از برادران دینی داشتند»، در طول تاریخ همه انبیاء و حکمائی که نتوانستهاند با حاکمان جور مقابله کنند در شرایطی که قدرت تغییر نداشتند، با سلطان و حاکم جائر مدارا کردند، لذا جناب لقمان حکیم در بیانی میفرمایند: یا بنی ثلاثه تجب مداراتهم المریض و السلطان و المرأه[۱۵۷] « این فرزندم سه گروه هستند که مدارای با ایشان واجب است، مریض و حاکم و زن»، نمونه بارز اینگونه مدارا تقیه در اندیشه شیعی است، که از مهمّترین شیوههای مداراتی با حکّام جور میباشد.
مدارا به مثابه ابزاری برای مدیریت:
آنچه در باب مدارا و مطلوبیت آن گفته شد مادامی است که مدارا برای رسیدن به مقصود کارآمدی دارد و الا چه بسا در شرایطی مدارا کارکرد خود را از دست میدهد و باید از آن دست شست امام علی علیه السلام اسوه مدارا و صبر در بیان حکیمانهای به یکی از فرمانداران خود که گویا مالک اشتر است میفرمایند: «و اخلط الشده بضغث من اللین و ارفق ما کان الرفق ارفق و اعتزم بالشده حین لایغنی عنک الا الشده»[۱۵۸] درشتی و شدت را با خوشهای از نرمی درآمیز و مادامی که رفق کارگشاست نرم باشد و هنگامی که جز تندی و درشتی راهی نیست درشتی کن.
مدارا و پیشرفت سیاسی
وقتی اصل حکومت نیازمند رفق ومدارا است، ارتقاء دادن یک حکومت آن هم به این نحو که مشارکت مردم در حکومت بالا رود و نظام سیاسی از جهات مختلف به کیفیت قابل قبولی برسد، نیاز به مدارا از سطح حاکمان فراتر رفته و نیاز اوّل سایر نخبگان و تشکلهای سیاسی و اجتماعی همچون احزاب و گروهها میشود؛ در نظامهای سیاسی همچون نظام سیاسی «مردم سالار دینی» که مردم از جایگاه مهمی در تصمیم گیریهای سیاسی برخوردارند مدارا اهمّیت مضاعفی پیدا میکند زیرا در این فضا که توام با نوعی تضارب آراء بین نخبگان و گروهها است اهمّیت مدارا برای انسجام و آرامش جامعه، نیازی اساسی میشود.
در نظام «مردم سالار دینی» همچنانکه مردم برخی از وظایف دیروز حاکمان را از طریق حضور در انتخابات و فعالیت در گروههای سیاسی از آن خود کردهاند باید خصوصیات یک حاکم خوب را نیز کسب کنند تا بتوانند حضور سیاسی با کیفیتی داشته باشند که یکی از این خصوصیات رفق و مدارا است.
۲.آگاهی دادن
«در انسان غریزه حقیقت جویی و تحقیق وجود دارد، نفس دانایی و آگاهی برای انسان، مطلوب و لذّت بخش است. علم گذشته از اینکه وسیلهای است برای بهتر زیستن و برای خوب از عهده مسئولیت بر آمدن، فی حدّ نفسه نیز مطلوب بشر است. انسان اگر بداند رازی در ورای کهکشانها وجود دارد و دانستن و ندانستن آن تاثیری در زندگی او ندارد باز هم ترجیح میدهد که آن را بداند. انسان طبعا از جهل فرار میکند و به سوی علم میشتابد»[۱۵۹] یکی از زمینههای کرامت انسان نیز همین دانایی و آگاهی و تعقل ورزیدن است، از اینکه خداوند به انسان عقل و قدرت تشخیص عقلانی داده و به او قدرت دانش و شناخت با بهره گرفتن از ابزارهای شناختی را داده است میتوان پی به کرامت و ارزش او برد و در واقع یکی از امتیازاتی که خداوند به انسان عطا کرده که کرامت از آن انتزاع میشود همین امر است و این امتیاز هم موجب کرامت انسان شده و هم خبر از کرامت بلکه اکرم بودن خداوند میدهد همچنانکه در سوره علق فرمود: اقرا و ربک الاکرم الذی علم بالقلم…خداوندی که به انسان آگاهی داد اکرم است.
انسان با آگاهی یافتن به کرامت رسید پس بین کرامت و آگاهی یافتن و آگاهی دادن رابطه مستقیم است؛ انسانی که به آگاهی میرسد بهرهای از کرامت برده است و انسانی که به دیگری تعلیم داده است بهره بیشتری از کرامت دارد همچنانکه خداوند کریم نیز هنگامی که بحث تعلیم به انسان را مطرح میکند از خودش به «اکرم» یاد میکند. لذا به قطعیت میتوان ادعا کرد یکی از شاخصهای کرامت در اندیشه دینی آگاه بودن و آگاهی دادن است، از اینرو یکی از وظایف حکومت و حاکمان آگاهی دادن به مردم است امیر المومنین علی علیه السلام میفرماید: « أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقٌّ فَأَمَّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ فَالنَّصِیحَهُ لَکُمْ وَ تَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُمْ وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْ لَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْ مَا تَعْلَمُوا وَ أَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَهِ وَ النَّصِیحَهُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ وَ الْإِجَابَهُ حِینَ أَدْعُوکُمْ وَ الطَّاعَهُ حِینَ آمُرُکُم….»[۱۶۰] ای مردم! همانا من حقی برشما دارم و شما نیز بر من حقی دارید اما حق شما بر من خیرخواهی برای شما و پرداخت تمام حقتان از بیت المال و آگاهی دادن به شماست تا نادان نمانید و تربیت شما به هدف عمل به دانستههایتان، و اما حق من بر شما…..» فرازی که مورد استناد ما در این بحث است این بخش کلام حضرت هست که فرمود: « تَعْلِیمُکُمْ کَیْ لَا تَجْهَلُوا »، «آگاهی دادن به مردم» ابتدءا از باب قاعده لطف بر خداوند است و خداوند نیز این امر را بر عهده حاکم و حکومت گذاشته زیرا از نگاه اسلام حاکم جانشین خداوند در زمین است، لذا آگاهی دادن و تعلیم به عنوان یکی از حقوق مردم بر حاکم تلقی شده است. به تقریری دیگر چون خداوند مردم را به گونهای آفریده که میتوانند بدانند و دارای استعداد دانستن هستند و میتوانند از پرتو این دانایی به کمال برسند پس مردم حق دارند آنچه را که در کمالشان دخیل هست بدانند و به آگاهی نسبت به آن برسند، و حکومت الهی به عنوان حکومتی که پاسدار حقوق فطری انسانهاست باید این حق مردم و انسانها را به رسمیت شناخته و برای استیفای آن تمام تلاش خود را به کار گیرد. از منظر امیرالمومنین علی علیه السلام یکی از اهداف اصلی حکومت آگاهی دادن به مردم است به این جهت است که حضرت وقتی یکی از سربازانش در گرماگرم جنگ از او پرسش علمی و معرفتی میپرسد و با نهی و سرزنش سایر اصحاب حضرت مواجه میشود که چرا در این موقعیت چنین سوالاتی میپرسی؟! در مقام دفاع از پرسشگر برمیآید و جواب پرسشکننده را داده و میفرماید ما برای همین جنگ میکنیم. از این بالاتر چون «اسلام برای طرح سوال و بحث علمی، گر چه در مورد ضروریترین اصول و معارف اساسی اسلام باشد، جایگاه و ارزش خاص قایل است. اسلام هیچگاه جلوی سوال کردن را نمیگیرد و مانع آن نمیشود، نه تنها مانع نمیشود، که برای پاسخ به سوال و رفع شبهه تا آن حدّ اهمیت قایل شده که حتی اگر کسی از دشمنان اسلام در میان معرکه جنگ و آتش و خون گفت: من در مورد حقانیت و حقیقت دین شما سوال دارم، اسلام دستور داده شرایطی برای او فراهم آورید که بتواند بیاید و پاسخش را بگیرد، «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَعْلَمُونَ (توبه.۶) و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست پس پناهش ده تا کلام خدا را بشنود؛ سپس او را به مکان امنش برسان، چرا که آنان قومی نادانند[۱۶۱]»
این سنت و روش اسلام است بر خلاف سنت عدهای از حاکمان که برای دوام حکومت خود مردم را درجهالت نگه میدارند و اصلا مردم را سبک مغز و نابخرد بار میآورند تا همواره مطیع آنان باشند، نمونه آن فرعون است که به تعبیر قرآن با استخفاف قومش آنان را به اطاعت خود در آورد. قرآن میفرماید: «وَ نَادَى فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَ فَلاَ تُبْصِرُونَ أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَ لاَ یَکَادُ یُبِینُ فَلَوْ لاَ أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَهٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلاَئِکَهُ مُقْتَرِنِینَ فاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً فَاسِقِینَ » (زخرف/۵۱-۵۴) «و فرعون در قوم خود ندا کرد، و گفت: اى مردم آیا ملک مصر از من نیست و این نهرها از دامنه قصرم نمىگذرد؟ چرا پس نمىبینید؟ با این حال آیا من بهترم یا این مرد بى کس و خوار، که قادر بر بیان نیست اگر او هم کسى بود چرا (مثل من به علامت سرورى) دستبندى از طلا از طرف خدا ندارد، و یا (چون من که خدم و حشم دارم) ملائکه با او قرین نشدند، و بیاریش نیامدند؟پس به این وسیله قوم خود را ذلیل و زبون داشت در نتیجه اطاعتش کردند چون آنها مردمى فاسق بودند»[۱۶۲] چنانچه از ظاهر آیات فوق الذکر بر میآید فرعون برای جلب حمایت اجتماعی و اقناع مردمش نسبت به حق مشروعیت حکومت خودش و نامشروع بودن ادعای موسی به چندین محور تبلیغاتی متمسک شده است که از نظر منطقی هیچ یک از این ادعاها درست نیست زیرا نه سرزمین مصر ملک اوست و نه قرار است برتریهای ظاهری ملاک اعطاء رسالت باشد و نه اینکه انبیاء الهی قرار است مزین به دستبندهای طلا شوند و قرار نیست ملایک در روی زمین همراه انبیا باشند؛ فرعون با این ادعاهای غلط و تبلیغات پُر حجم خود و ارعاب به وسیله انواع شکنجهها، عقل مردمش را پوک کرد و آنها نمی توانستند درست بیاندیشند و بدین گونه بود که او را اطاعت میکردند، قرآن از این کارِ فرعون تعبیر به «استخفاف» میکند و میفرماید: «فاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ».( زخرف/۵۴) اگر فرعون به مردمانش توان درست اندیشیدن داده بود در واقع آنان را تکریم کرده بود که این، یکی از وظایف حکومت دینی است که راضی به استخفاف مردم در مقابل طواغیت و فرعونیان نشود و آنان را به سرمنزل علم و شناخت برساند.
استخفافی که فرعون بر قوم خود روا داشت به مراتب کمتر از هزاران نمونه استخفافیست که در این عصر و با بهره گرفتن از وسایل ارتباط جمعی و همه امکانات سخت و نرم، نسبت به مردمان روا داشته میشود تا آنان را به اطاعت از خود وادار کنند و عجیب و خیره کننده آن است که در عصر پیچیدهترین استخفافهای فرعونی، ادعای دفاع از حقوق انسانها و رعایت کرامت انسانی گوش عالَم را کر کرده است. برخی از این استخفافهای نوین عبارتند از: دموکراسیخواهی و حق مردم در تعیین حاکمیت که چیزی بیش از یک شعار نیست و در باطن حاکمیت احزاب قدرتمند و کارتلهای اقتصادی بزرگ دنیاست، یا آزادی خواهی و آزادی بیان و مطبوعات که در واقع آزادی اضلال و گمراهسازی مردمان ضعیف است و الا در همین قرن نسبت به برخی مسائل علمی همچون مساله هولوکاست که یک مسئله تاریخی است سختترین تنگنظریها اعمال میشود و از آزادی هیچ خبری نیست؛ در یک بیان کلی میتوان هر شعار و ایدهای را که فاقد معنای مستحکم درونی است یا کلمه حقی است که از آن اراده باطل میشود، از مصادیق بارز استخفاف دانست.
۲-۱. تفاوت منش حکومت دینی و حکومت غیر دینی
با توجه به اینکه حکومت باید آگاهی بخش و بصیرت بخش به مردمش باشد به روشنی پی به تفاوت منش حکومت اسلامی با حکومت غیر اسلامی میبریم که چقدر فاصله است بین این دو نوع حکومت در روش و منش و هدف؟! در کدام یک فریب مردم و دروغ به مردم و ناآگاه گذاشتن مردم برای اهداف شیطانی مجاز شمرده میشود و در کدام یک حتی برای اهداف به ظاهر الهی فریب مردم و سایر ابزارهای غیر مشروع مجاز نیست؟! در مکتب فکری امیرالمومنین علی علیه السلام رسیدن به هدف از هر راهی مشروع نیست و لو آنکه هدفی الهی باشد حضرتش در بیانی تاریخی در آنجا که از لشکریان خود مینالد میفرماید: «انی لعالم بما یصلحکم و یقیم اودکم و لکنی لا اری اصلاحکم بافساد نفسی»[۱۶۳] «همانا من به آنچه که موجب اصلاح شما و راست شدن کژیهایتان می شود آگاهم ولی حاضر نیستم به قیمت فاسد شدن خودم شما را اصلاح کنم» ظاهرا اصلاح این گروهی که مورد خطاب حضرت بودند از راههایی امکان داشته است که حضرتش ورود به آن روشها را موجب فاسد شدن خودشان میدانستند لذا میفرماید: «لا اری اصلاحکم بافساد نفسی» البته حضرت در بیانی دیگر پرده از ابهام در عبارت فوق برداشته و میفرماید: «و لقد علمت ان الذی یصلحکم هو السیف و ماکنت متحریا صلاحکم بفساد نفسی»[۱۶۴] «میدانم آنچه موجب صلاح شماست همان شمشیر (خشونت) است ولی من هرگز در پی صلاح شما به بهای فساد و تباهی خویش نبودهام».
۲-۲. شاخصهای آگاهی دادن و تعلیم
چون علم و آگاهی دامنه گستردهای دارد و ما در پی نشان دادن همه شاخصهای علم و آگاهی با تمام وسعتش نیستیم بر آن بخش از علم و آگاهی تکیه میکنیم که از شاخصهای پیشرفت سیاسی تلقی میشود و متعرض شاخصهای علم و آگاهی در سایر حوزهها نمیشویم، به تعبیری سادهتر ما در پی درک شاخصهای «علم و آگاهی سیاسی» هستیم.
۲-۲-۱. جهاد
شاید در بدو امر سوال شود که چه نسبتی بین «جهاد» و «تعلیم و آگاهی دادن» مردم هست که «جهاد» را به عنوان یکی از شاخصهای «تعلیم» ذکر کردیم؟ برای رسیدن به پاسخ این سوال ضرورت دارد مقدمهای ذکر شود، و آن اینکه: آنچه درباره ضرورت آگاهی دادن گفته شد شامل آن معارف و حقایقی است که دانستن آن برای انسان از مهمترین و ضروریترین دانشها محسوب میشود و سعادت و خوشبختی یا سیهروزی و بدبختی انسان در گروِ علم یا جهل نسبت به آن است، از ضروریترین علومی که حکومت باید نسبت به آن اگاهی بدهد، و جزو بهترین شناختها و «عالیترین معرفتی که به انسان و زندگی او معنا میدهد، و او را با هوبت واقعیاش آشنا میسازد و مسیر درست زندگی را برای رسیدن به سعادتی جاودانه، پیش روی وی مینهد، همان شناخت خداوند متعال است»[۱۶۵] سعادت و کمال آدمی آنقدر مهم است که حتی اگر احتمال بدهیم که با شناخت خداوند به سعادت ابدی میرسیم و در صورت نشناختن خداوند عالم به شقاوت و گرفتاری ابدی مبتلا میشویم باز عقل حکم میکند که ما راه معرفت خدا را بپیماییم؛ این شناخت آنقدر مهم است که شهید مطهری اعلی الله مقامه در کتاب جهاد از آن به عنوان یکی از «حقوق انسانی» یاد میکند[۱۶۶] و آن را در ردیف آزادی و حق حیات و سایر حقوق انسانی بر میشمرد. بنابراین تعلیم و آگاهی دادن مردم نسبت به شناخت خداوند از مهمترین حقوقی است که اعطاء آن موجب تکریم مردم، و سلب این حقّ از مردم به منزله نادیده گرفتن کرامتِ انسانی ایشان است، از این رو هر اقدامی که در راستای شناساندن خداوند به مردم و اعطاء این «حقّ انسانی» به ایشان، صورت بگیرد جزو شاخصهای کرامتِ انسانی نیز محسوب میشود.
از جمله اقداماتی که در این راستا در طول تاریخ توسّط انبیاء علیهمالسلام انجام شده است تا موانع شناخت خداوند برداشته شوند جهاد ابتدائی و جنگ با کفّاری بود، که مانعی برای شناخت مردم نسبت به خداوند متعال بودند از این رو جنگ نظامی به منظور فراهم شدن بسترِ جهاد علمی و تبلیغی از شاخصهای کرامت انسانی میباشد. امیرالمومنین علی علیهالسلام در بیانی حماسی جهاد را چنین توصیف میکنند: أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّهِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّهِ أَوْلِیَائِهِ وَ سَوَّغَهُمْ کَرَامَهً مِنْهُ لَهُمْ وَ نِعْمَهٌ ذَخَرَهَا وَ الْجِهَادُ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِینَهُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِیقَهُ فَمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَهً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّل[۱۶۷] « اما بعد همانا جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند آن را برای دوستان ویژه خود گشوده است و تجویز آن، برای وصول به کرامتی است از ناحیه خداوند، و نعمتی است که خداوند برای بندگان خاص خود ذخیره کرده است، جهاد لباس تقوا و زره نگهدارنده خدایی و سِپَر مطمئن اوست، هر که به قصد اعراض آن را ترک کند خداوند لباس ذلّت به او میپوشاند»؛ همچنانکه میبینیم مطابقِ این بیانِ امیرالمومنین، جهاد برای وصول به کرامت تجویز شده به گونهای که ترک آن موجب ذلّت میشود.
۲-۲-۲. سطح سواد و دانش عمومی مردم
یکی از شاخصهای علم و آگاهی در جامعه سطح سواد و دانش عمومی مردم میباشد، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله که برای تتمیم مکارم مبعوث شدند جهت بسترسازی جامعه و آماده شدن آن برای نیل به کرامتهای والاتر دانشجویی را واجب کردند، آنجا که فرمودند:«طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَهٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ أَلَا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ بُغَاهَ الْعِلْمِ»[۱۶۸] « دانشجوئی بر هر مسلمانی واجب است، همانا خداوند دانشجویان را دوست دارد»؛ به همین منظور «بعد از جنگ بدر هرکس از اسیران که فدیه نمىتوانست بپردازد، در صورتى که به ده تن از اطفال مدینه خط و سواد مىآموخت آزادى مىیافت.»[۱۶۹]
۲-۲-۳. رشد سیاسی
یکی از دانشهایی که جایگاه ویژهای در بین شاخصهای علم و آگاهی دارد شاخص رشد سیاسی آحاد جامعه و نخبگان و رهبران جامعه میباشد، رشد سیاسی نماگرهای متعددی دارد، که به بررسی برخی از آنها میپردازیم
۲-۲-۳-۱. دانشِ سیاسی
یکی از نماگرهای رشد سیاسی، دانش سیاسی متقن و مبتنی بر اصول میباشد، رشد سیاسی در هر جامعه تابعی از جایگاه دانشِ سیاسی در آن جامعه است، اگر دانش سیاسی در یک جامعه مبتنی بر اصول و مبانی صحیح فلسفی و در چارچوب مبانی دینی شکل بگیرد پایهای محکم برای رشد سیاسی آن جامعه خواهد بود، زیرا اساسِ رشد در هر رشتهای بر رشد علمی در آن رشته مبتنی است و اگر دانش و علم سیاست در یک جامعه بر مبانی ناصحیح مبتنی شود و ناهماهنگ با مبانی فلسفی و دینی باشد، نمیتوان انتظار داشت رشد سیاسی در آن جامعه اتفاق بیافتد، امروزه یکی از ابزارهای استکبار برای تسخیر جوامع، تسخیر دانشگاهها و فکر نخبگان دانشگاهی و جهت دادن فکر آنان به سمت و سوئی است که موجب شود آنها خود به دامان استکبار روند، در ایران نیز دانش سیاسی مبتنی بر فلسفه اسلامی و فکر دینی آکادمیک نشده و اصلا برای پاسخ به سوالات این جامعه درباره سیاست و حکومت و برای رفع نیازمندیهای این جامعه تولید نشده است، بلکه صرفا متونی است که در فرهنگ دیگر تولید شده، و نخبگان ما به ترجمه آن مبادرت کردهاند. عدهای گمان میکنند جامعه با این دانش سیاسی میتواند به پیشرفت دست یابد، زهی خیال باطل! بنابراین اساسیترین کار برای بهبود شاخصِ رشد سیاسی، اولا توجّه به اتقان و استحکام دانش سیاسی بر اساس مبانی فلسفی و دینی و ثانیا ارتقاء جایگاهِ این دانش در بین نخبگان و آحاد جامعه میباشد.
۲-۲-۳-۲. بصیرت سیاسی
«بصیرت بینایی و درک قلبی و آگاهی درونی است. از شعب علم است. نوعی معرفت که با ادراک عقلی همراه بوده و سبب هدایت انسان و تشخیص حق از باطل و درست از نادرست میگردد. بصیرت که از پایههای رسیدن به یقین است سبب رهایی انسان از جهان نمودها گردیده و انسان را با واقعیات جهان هستی آشنا میسازد. انسان بصیر با بینایی همراه با آزادی واقعیت خود و مختصات آن را به روشنی درک میکند به همین جهت برای هدایت انسان لازم است و افرادی که فاقد بصیرت باشند هدایت نمیشوند.»[۱۷۰] این آگاهی و شناخت قلبی و تشخیص حقّ از باطل، وقتی با توجّه به فتنههای عرصه سیاسی ملاحظه میشود، از آن به بصیرت سیاسی تعبیر میشود، البته چون فتنهها و فریبهای سیاسی از پیچیدگی خاصّی برخوردار هستند، لذا بصیرت سیاسی نیز اهمیت والایی دارد و رسیدن به این بصیرت نیز مستلزم صبوری و تلاش وافری میباشد. بررسی بصیرت سیاسی خود نیازمند تحقیقات مفصّل و مجزایی میباشد که از رسالت این تحقیق خارج است.
۲-۲-۳-۳. ارتباط رو در رو با مردم و مردمی بودن
یکی از شاخصهایی که موجب آگاهی حاکم از حال مردم و مردم نسبت به حاکم میشود مردمی بودن حاکم است به این معنا که بدون تشریفات خاص در بین مردم رفت و آمد کند و مانند خود مردم زندگی کند با اصناف مختلف ارتباط داشته باشد امیرالمومنین علی علیه السلام در نامه تاریخی خود به مالک اشتر نخعی میفرماید: «اما بعد هذا فلا تطولنَّ احتجابک عن رعیتک فان احتجاب الولاه عن الرعیه شعبه من الضیق و قله علم بالامور و الاحتجاب منهم یقطع عنهم علم ما احتجبوا دونه فیصغر عندهم الکبیر و یعظم الصغیر و یقبح الحسن و یحسن القبیح و یشاب الحق بالباطل و انما الوالی بشر لا یعرف ما تواری عنه الناس به من الامور و لیست علی الحق سمات تعرف بها ضروب الصدق من الکذب و انما انت احد رجلین اما امرء سَخَت نفسک بالبذل فی الحق ففیم احتجابک من واجب حق تعطیه او فعل کریم تسدیه او مبتلی بالمنع فما اسرع کف الناس عن مسالتک اذا ایسوا من بَذلِک...»[۱۷۱]. «نباید مخفی شدنت از مردمت را طولانی کنی که همانا غیبت حاکمان از حضور در بین مردم نوعی تنگ گرفتن بر مردم (عدم توسعه)[۱۷۲] است که منجر به کم دانایی نسبت به امور میشود؛ در پرده شدن از ناحیه حاکمان موجب میشود علم زمان غیبت از مردم بر ایشان مخفی بماند، پس منجر به این میشود که بزرگ نزد ایشان کوچک شود و کوچک عظیم شود و نیکی قبیح شود و قبیح نیکو شود و حق با باطل مخلوط شود همانا والی بشری است که نمیتواند آنچه را مردم از او مخفی کردهاند بشناسد و حق دارای نشانه روشنی نیست که به واسطه آن انواع راستی از دروغ قابل شناسایی باشد……» حضرت در این بیان خویش ارتباط نداشتن مستقیم حاکم با مردم و غیبت از فضای جامعه را شاخص ضد توسعه (ضیق) میدانند که آگاه نشدن از وضع صحیح جامعه و عدم بصیرت در برخورد با پدیدههای جامعه از نتایج آن است.
۲-۲-۳-۴. شفافیت و صراحت کارگزاران
یکی از شاخصهایی که با آن میتوانیم سطح آگاهسازی در جامعه را به محک بگذاریم شاخص شفافیت کارگزاران و حاکمان در برابر مردم و نوع نگاه مردم به ایشان است، روا نیست که حاکم از توجه به اذهان مردم غافل شود بلکه باید به گونهای عمل کند که در نگاه مردم شفاف باشد و هر گاه اذهان عمومی نیاز به توضیح خواست با بیان نقاط ابهامِ رفتار خود، ذهن مردم را از تحیر خارج سازد امیرالمومنین علی علیه السلام میفرماید:« إِنَّمَا یُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِینَ بِمَا یُجْرِی اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ» ؛ «همانا آنچه بر زبان بندگان خدا جاری است مایه احتجاج بر بندگان صالح خداست» یعنی بندگان صالح خدا باید در باره قضاوت بندگان خدا در باره خود جوابگو باشند، اگر قضاوت بندگان خدا در باره آنان خوب نیست این از چه چیز ناشی میشود؟ یا از کوتاهی در انجام وظیفه یا از کوتاهی در مدیریت اذهان عمومی نسبت به خویشتن؛ از نظر اسلام پیچیده بودن یک حاکم برای مردم و اینکه مردم نتوانند به نوع نگاه او برسند یک امتیاز محسوب نمیشود امام علی علیه السلام در بیانی خطاب به مالک میفرمایند: «و ان ظنت الرعیه بک حیفا فاصحر لهم بعذرک و اعدل عنک ظنونهم باصحارک فان فی ذلک ریاضه منک لنفسک و رفقا برعیتک و اعذارا تبلغ به حاجتک من تقویمهم علی الحق» «اگر مردمانت گمان کردند تو اهل تبعیض هستی پس عذر خود را به روشنی بیان کن و گمان بد آنان را با افشای عذرت، از خود برگردان که البته این مستلزم نوعی ریاضت نفسانی بر خودت و رفق و نرمی بر رعیت است و نوعی از عذرخواهی است که تو را به این هدف که آنان را بر حقگرایی وادار کنی میرساند». سابقا عرض شد که رفق یکی از شاخصهای کرامت انسانی است، حضرت در این جا بیان عذر را نوعی رفق با رعیت میداند علاوه بر آنکه بیان عذر و شفافیت حاکم موجب تقویت علم مردم به وضع حاکمان میشود و این خود نیز از شاخصهای کرامت انسانی است.
۲-۲-۴. روحیه پرسشگری:
البته منظور از این پرسشگری روحیه طرح سوال و پرسشگری در عرصههای علمی است، نباید از طرح سوال واهِمه داشت و فضا را بر آن بست، بلکه باید از آن استقبال کرد زیرا همواره سوال راه نزدیک شدن به علم میباشد، بر اساس روایت شریفهای که از امام صادق علیهالسلام نقل شده است سوال کلید علم است ایشان فرمودند: إِنَّ هَذَا الْعِلْمَ عَلَیْهِ قُفْلٌ وَ مِفْتَاحُهُ الْمَسْأَلَهُ[۱۷۳] «بر علم قفلی است و کلید آن سوال میباشد».
شاخصهای رفتاری لئامت
شناخت لئامت و شاخصهای آن به عنوان متضاد کرامت، کمک شایانی به شناخت شاخصهای کرامتِ انسانی می کند، این شاخصها در واقع شاخصهای منفی کرامت انسانی میباشند.
۱. جواب منفی به درخواست دوستان و همراهان
لقمان به در مواعظی که برای فرزندش دارد میفرماید: وَ إِذَا رَأَیْتَ أَصْحَابَکَ یَمْشُونَ فَامْشِ مَعَهُمْ وَ إِذَا رَأَیْتَهُمْ یَعْمَلُونَ فَاعْمَلْ مَعَهُمْ وَ إِذَا تَصَدَّقُوا وَ أَعْطَوْا قَرْضاً فَأَعْطِ مَعَهُمْ وَ اسْمَعْ لِمَنْ هُوَ أَکْبَرُ مِنْکَ سِنّاً وَ إِذَا أَمَرُوکَ بِأَمْرٍ وَ سَأَلُوکَ فَقُلْ نَعَمْ وَ لَا تَقُلْ لَا فَإِنَّ لَا عِیٌّ وَ لُؤْم[۱۷۴] «هنگامی که دیدی همسفرانت راه میروند با آنها قدم بزن و هنگامی که کار میکنند با آنها کار کن و هنگامی که صدقه میدهند و قرض میدهند پس با آنها ببخش و از آنکه بزرگتر از توست حرفشنوی داشته باش، و هنگامی که به تو دستوری دادند با از تو خواستهای داشتند پس قبول کن و نه نیار که نه و جواب منفی نوعی لئامت و ناتوانی است».
۲. استغفار همراه با اصرار بر گناه
استغفار به معنای بازگشت از راه معصیت خداوند و درخواست بخشش از طرف خداوند میباشد، برخی علیرغم اصرار بر راهی که در معصیت خداوند پیمودهاند با ذکر استغفار خود را دلخوش میکنند، امام علیهالسلام میفرمایند: اللَّهُمَّ إِنَّ الِاسْتِغْفَارَ مَعَ الْإِصْرَارِ لُؤْم[۱۷۵] «استغفار همراه با اصرار بر گناه نوعی لئامت و پستی است»
۳. موافقت با هوای نفس مستشیر
در نظام مشاوره بایدها و نبایدهایی وجود دارد، امام صادق علیهالسلام در بیانی میفرمایند: وَ خَفِ اللَّهَ فِی مُوَافَقَهِ هَوَى الْمُسْتَشِیرِ فَإِنَّ الْتِمَاسَ مُوَافَقَتِهِ لُؤْمٌ وَ سُوءَ الِاسْتِمَاعِ مِنْهُ خِیَانَهٌ[۱۷۶] «از خداوند بترس در اینکه با هوای نفس کسی که از تو مشورت میگیرد موافقت کنی، زیرا تلاش برای موافقت با هوای نفس او نوعی لئامت است و بد شنیدن از او ( خوب گوش نکردن به سخن او) خیانت است.
۴. کفران نعمت، تشکر نکردن
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1400-09-29] [ 12:45:00 ق.ظ ]
|