منابع پایان نامه ها | ۲-۴-۱-۳٫ نظریه ویلیام گلاسر[۷۸] – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
از آنجایی که همه نیازهای مطرح شده توسط مازلو به صورت سلسله مراتبی و زنجیرهوار به هم مربوطاند و پرداختن به آن خود نیازمند پژوهش مستقلی است. در این بخش برای اجتناب از طولانی شدن بحث به نیازهای محبت و تعلقپذیری پرداخته می شود. بعد از اینکه افراد تا اندازهای نیازهای نیازهای فیزیولوژیکی، و ایمنی را ارضاء کردندف نیازهای محبت و تعلقپذیری، مانند میل به دوستی، میل به همسر و فرزند، نیازه به علق داشتن به خانواده، محله، یا ملت برانگیخته می شود. اگر نیازهای محبت و تعلق افراد در همان سن کودکی ارضاء شوند، آنان احساس عزت نفس میکنند و حتی بزرگسالان خودشکوفایی میشوند که دیگر به محبت مستمر دیگران وابسته نیستند. آنها به عنوان بزرگسالان خودشکوفاف حتی درصورتی که تحقیر شوندف طرد شوند، و فراموش شوند، احساس-های عزت نفس خود را حفظ میکنند. به عبارت دیگر عزت نفس و خودشکوفایی از آن پس به ارضای نیازهای محبت و تعلق وابسته نیستند، یعنی اکنون به نیازهای سطح پایین که به آنها هستی بخشیدهاند وابسته نیستند. مازلو روابط میان فردی عمیق و نزدیک را به عنوان یکی از ملاکهای خودشکوفایی برشمرد، بنابرین ارزیابیهای خودشکوفایی باید از روابط میان فردی سالم را پیشبینی کنند
مازلو معتقد است که تمایل به پیوستن به سازمانها از نیاز به تعلق برمیخیزد. اگر چه نیاز به تعلقپذیری به اندازه نیازهای ایمنی و بدنی، بنیادی نیست ولی هیچ شکی درباره قدرت آن وجود ندارد. مردم جان خود را به خاطر افراد مورد علاقهشان، یا حتی برای افراد غریبه، به خطر میاندازند. مردم برای حفظ سازمانهایی که از آن ها حمایت میکنند، مانند دانشگاه و مدرسه تلاش میکنند. حفظ روابط خانوادگی از ابتدای تاریخ از ویژگیهای انسانها به شمار میآمده است. انسانها در روابط خود با دیگران معنای زندگی را پیدا میکند
۲-۴-۱-۳٫ نظریه ویلیام گلاسر[۷۸]
گلاسر (۲۰۰۳) ابتدا تئوری واقعیت درمانی[۷۹] را مطرح کرد و سپس برای تکمیل دیدگاه واقعیت درمانی نظریه انتخاب[۸۰] را مطرح کرد. در واقعیت درمانی واژه شخصیت و واژه هویت تقربیاً مترادف هم آمدهاند. واقعیت درمانی هویت را جزء لازم و اساسی تمام انسانها در همه فرهنگها میداند که از لحظه تولد تا مرگ ادامه مییابد. گلاسر معتقد است که هر فردی یک هویت متصور دارد، بدان وسیله احساس موفقیت یا عدم موفقیت نسبی می کند. گلاسر هویت را به دو بخش هویت توفیق[۸۱] و هویت شکست[۸۲] تقسیم می کند. در اغاز هویت همه کودکان هویت توفیق است ولی بعداً مقارن سن به مدرسه رفتن هویت شکست نیز ظاهر می شود. افرادی که هویت شکست دارند بی کسی را به شدیدترین وجه ممکن احساس میکنند و در حل مشکلات و معضلات زندگی با دشواریهای بسیاری روبرو هستند. در عوض کسانی که هویت موفقی دارند یا اصلاً احساس تنهایی نمیکنند یا اینکه حداقل آن را احساس میکنند. به علاوه این گروه به نحو سازندهای با مشکلاتشان درگیر میشوند و احساس ارزشمندی و عشق میکنند. بنابرین از نظر گلاسر افراد موفق دو خصیصه بارز دارند. یکی آنکه مطمئن هستند که شخص دیگری در این دنیا آنطوری که هستند به دلیل خصوصیاتی که دارند دوست میدارد، و آنها نیز متقابلاً فرد دیگری را در زندگی خود دارند که نسبت به او عشق میورزند. دوم اینکه آنها این درک و احساس را دارند که انسانهای با ارزشی هستند، و حداقل یک نفر در این دنیا آنها را با ارزش میانگارد.
به عقیده گلاسر هویت به طرق مختلفی رشد مییابد. یکی از راههای تکوین هویت داشتن ارتباط و درگیری عاطفی با خود و دیگران است. رشد هویت بر اساس آن چیزهایی است که دوست داریم مارا ارضاء میکنند. زیرا در مواردی که مورد محبت قرار میگیریم در ما تاثیر روانی عمیقی برجای میگذارند. اساس تشکیل هویت تلاشها و فعالیتهایی است که علاقهمند به تعقیب آنها هستیم و بر اثر تلاشها و فعالیتهای خود در مییابیم که ما که هستیم و چگونه عمل میکنیم. برخلاف سایر مکاتب که در آنها انواع مختلف غرایز و کششها به مثابه اجزای اصلی تشکیل دهنده شخصیت مورد بحث قرار می گیرند، در واقعیت درمانی اعتقاد بر آن است، یکی از نیازهای برجسته انسان، نیاز به اساسی اجتماعی به هویت است و از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. این نیاز همان نیاز هویت فردی است که با هویت اجتماعی فرد ارتباط نزدیکی دارد. نیاز به درگیری عاطفی جز لایتجزای لرگانیزم یه حساب می آید که نیروی کشش درونی اولیه برای هدایت تمام رفتار لست. مبادله محبت، قبول مسئولیت، داشتن هدف، و پذیرش واقعیت در تکوین هویت مؤثرند (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۹۰).
۲-۴-۱-۳-۱٫ گلاسر و نظریه نیازها
واقعیت درمانگران معتقدند که مشکل اغلب درمانجویانی که به مشاوره مراجعه میکنند اغلب این است که آنها درگیر رابطه ناخوشایند یا فاقد چیزی هستند که بتوان رابطه نامید. بیشتر مشکل درمانجویان از ناتوانی آنان در برقراری رابطه، صمیمی شدن با دیگران یا برقرار کردن رابطهای رضایت بخش با حداقل با یک نفر در زندگی ناشی می شود. نظریه انتخاب گلاسر (۲۰۰۳) اعلام میدارد که ما به صورت لوح سفید به دنیا نیامدهایم که منتظر بمانیم تا نیروهای پیرامون ما را به صورت بیرونی باانگیزه کنند. بلکه ما با پنج نیاز که به صورت ژنتیکی رمزگذاری شدهاند به دنیا میآییم: نیازهای بقاء، محبت و تعلقپذیری، قدرت یا پیشرفت، آزادی یا استقلال و تفریح، ما را در زندگی برانگیخته میکنند. هریک از ما از تمام این نیازها برخورداریم ولی نیرومندی آنها تفاوت دارد. برای مثال، همگی به محبت و تعلقپذیری نیاز داریم ولی برخی بیشتر از دیگران به محبت نیاز دارند. نظریه انتخاب براین اصل استوار است که چون به طور ذاتی موجوداتی اجتماعی هستیم، نیاز داریم محبت کنیم و محبت ببینیم. گلاسر (۲۰۰۳) معتقد است که نیاز به محبت محبت کردن و تعلقپذیری نیاز نخستین است زیرا ما برای ارضاء کردن سایر نیازها به افراد محتاج هستیم. در ضمن ارضاء کردن این نیاز از همه نیازها دشوارتر است زیرا باید فرد یاری بخشی داشته باشیم تا به ما کمک کند این نیاز را ارضاء کنیم.
۲-۴-۱-۴٫ نظریه بالبی
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 04:11:00 ب.ظ ]
|