تعریف لغت شخصیّت ریشه در کلمه ی لاتین دارد واین کلمه به نقاب یا ماسکی گفته می شود که بازیگران تئاتر در یونان قدیم به صورت خود می بستند .به مرور معنای آن گسترده تر شد ونقشی را که بازیگر ،ایفا می کرد را در بر گرفت . بنا بر این مفهوم اصلی وا ولیّه ی شخصّیت ، تصویری از صوری واجتماعی است وبراساس نقشی که فرد در جامعه بازی می‌کند ، ترسیم می شود .یعنی در واقع ،فرد به اجتماع خود شخصیّتی ارائه می دهدکه جامعه ‌بر اساس آن ،اورا ارزیابی می کند . شخصیّت را ‌بر اساس صفت بارز یا مسلّط ویا شاخص فرد نیز تعریف کرده‌اند وبراین اساس است که فرد یا درون گرا ویا برون گرا پر خاش گر و امثال آن می دانند ‌و نظری اجمالی به تعاریف شخصیّت،نشان می‌دهد که تمام معا نی شخصیّت را نمی توان در یک نظریه خاص یافت . بلکه بستگی دارد به نوع تئوری یا نظریه ی هر دانشمند ،برای مثا ل کارل راجرز[۲۲] : شخصیّترایک خویشتن سازمان یافته ی دائمی می‌داند که محور تمام تجربه های وجودی ماست یا آلپورت[۲۳] از شخصیّت به عنوان یک مجموعه ی عوامل درونی که تمام فعّا لیت های فردی را جهت می‌دهد نام می‌برد .

گوردون آلپورت [۲۴](۱۹۳۷)شخصیّت را چنین تعریف ‌کرده‌است : سازمان پویایی از سیستم های روان تنی فرد است که رفتارها وافکار خاص اورا تعیین می‌کند (سیاسی،علی اکبر -۱۳۷۲).

هر کس ویژگی ها وخصلت هایی دارد که اولا مشابه یا به اصطلاح کپی شده دیگران نیست .دیگر آن که این صفات در طی زمان نسبتا پایدار ند .بنا بر این اگر امروز کسی را با هوش ،وظیفه شناس می‌دانیم احتمال آن که درماه ها ویا حتی سال های آینده خصلت هایی نظیر فوق از خود نشان دهد بسیار زیاد است .(لارسن[۲۵] ۱۹۸۵)،کوستا ومک کرا[۲۶] ۱۹۸۸ بارون وگرین برگ[۲۷] ۱۹۹۰،به نقل از ابوقداره ۱۳۷۵).

در حال حاضر شخصیّت به روند اساسی ‌و مداوم درباره ی فرد انسان ،اطلاق می شود وتعریف آن از دیدگاه هر دانشمند ،یا هر مکتب وگروهی به نظریه یا تئوری خاص آن بستگی دارد . لیکن تعریف نسبتا جامع این که شخصیّت عبارت است از مجموعه سازمان یافته و واحد متشکل از خصوصیّات نسبتا پایدار ‌و مداوم که برروی هم یک فرد را از سایر افراد متمایز می‌کند.

در زبان روزمره مردم یکدیگر را با عباراتی مانند «بسیار با شخصیّت » توصیف می‌کنند.معمولا این راهی است برای بیان این مطلب که فرد مورد نظر به مجموعه متنوعی از رفتارهای جالب توجه اجتماعی را از خود نشان می‌دهد.اما از زبا ن یک روانشناس گفتن اینکه فرد از شخصیّت بیشتر یا کمتر برخوردار است کاملا بی معنی خواهد بود.هرچند جنبه‌های فردی شخصیّت از قبیل درجه برون گرایی را می توان اندازه گرفت اما خود شخصیّت مفهومی گسترده و پیچیده است که کمیّت در نمی آید.مسئله قضاوت اخلاقی درباره ی اینکه چه ویژِگی هایی به وجود آورنده ی شخصیّت خوب یا بد است مورد نظر ما نیست.گرچه این نکته روشن است که وجود خاصی از شخصیّت یک فرد می‌تواند از دید اجتماع کم و بیش مطلوب باشد.برخی از نظریه پردازان شخصیّت را به معنای کلیه صفات پایدار یک فرد تلقی کرده‌اند در حالی که دیگران این واژه را ‌در مورد ویژِ گی های قابل مشاهده ای که ماهیت بارز شناختی ندارد به کار برده اند.یعنی اینکه شخصّیت شامل ویژگی هایی نظیر هوش و استعداد نیست(مامن پوش،مریم -۱۳۸۵).

بعضی از این پژوهشگران که در این حوزه نیز به تحقیق اشتغال دارند شخصیّت را بر حسب تجارب فرد از جهاتی که در آن زندگی می‌کند تعریف می‌کنند که در نوشته های نظریه پردازان دیگر به تجرب فردی اشاره ی کمتری شده است.(یا حتی اشاره نشده است)در این آثار رفتار فردی مورد تأکید قرار گرفته است.با توجه ‌به این چندگانگی دید گاه ها می توان چنین نتیجه گرفت که شخصیّت تعریف ساده و صحیحی ندارد و هر کس تعریف خود را بر اساس آنچه از نظر او مهم است و با توجه به کاربردی که از نظر شخصیّت در ذهن دارد انتخاب می‌کند.بدین ترتیب اگر گرایش به رویکرد فروید داشته باشید ممکن است اهمیّت نقش ناخودآگاه را در تعریفی که از شخصیِّت می کنید بگنجانید.اما یک تعریف رفتار گرا بر اساس رفتارهای آموخته و قابل مشاهده خواهد بود (شکلتون و فلچر [۲۸]) برای اینکه شخصیت را دقیق تر تعریف کنیم می توان به منبع آن نگاهی بیندازیم.شخصیّت از واژه لاتین پرسونا[۲۹] گرفته است که به نقابی اشاره دارد که هنر پیشه ها در نمایش به صورت خود می زدند.پی بردن به اینکه چگونه پرسونا به ظاهر بیرونی اشاره دارد یعنی چهره علنی که به اطرافیانمان نشان می‌دهیم آسان است.

تعریفی از شخصیّت در یکی از واژه های استاندارد با این استدلال موافق است.این تعریف می‌گوید : شخصیّت به گونه ای که بر دیگران اثر می‌گذارد است.در دهه ی ۱۹۶۰ والتر میشل[۳۰] روانشناس باعث مجادله ای در روانشناسی ر شد که درباره تاثیر نسبی متغیّر های شخصیّتی پایدار مثل صفات و نیازهای متغیّر های مربوط به موفقیّت بر رفتار بود.(میشل ۱۹۷۳، ۱۹۶۸ به نقل از شولتز[۳۱] ) یک تعریف معمول و نسبتا کلی که مورد توجه اغلب روانشناسان است را به عنوان تعریف شخصیّت بیان می‌کند. هنگامی که درباره شخصیّت صحبت می شود مقصود این نیست که یک شخصیّت گیرا ونافذ دارد نگرشی مثبت یا منفی به زندگی دارد . هنگامی که روانشناسان درباره ی شخصیّت صحبت می‌کنند مقصودشان مفهومی پویا است که بیانگر رشد ‌و تکامل کل سیستم روانی شخص است(همان منبع) .

گو ردن ال پورت (۱۹۳۷)شخصیّت ،همان شخصیّت پویا دردرون فرد است که از سیستم های روانی ‌و فیزیکی تشکیل شده و تنها عاملی است که تعیین کننده ی سازش فرد با محیطش می‌باشد (سیاسی ، علی اکبر-۱۳۷۳)

شخصیّت ‌را می‌توان جمع کل راهایی دانست که یک نفر بدان وسیله در برابر دیگران از خودش واکنش نشان می‌دهد .شخصیّت یک انسان بالغ به وسیله ارث ومحیط تشکیل وبا موقعیّت ها ی مختلف تعدیل می شود .در خصوص عامل وراثتی باید گفت که شخصیّت فرد عبارت است از :

ساختار مولکولی ژن ها که در کروموزوم قرار دارند

ویژگی های شخصیّتی

اولین اقداماتی که در زمینه شناخت ساختار شخصیّت صورت می‌گیرد بر محور اقداماتی می چرخد که در زمینه ی شناسایی وتشخیص خصوصیّات همیشگی است ونشان دهنده ی رفتار می‌باشد . این ویژگی ها عبارتند از کم رویی ،پرخاشگری ،حجب ،ریا ،تنبلی ،وفاداری وبزدلی .(قربانی ، الیاس -۱۳۸۲)

مرادی در یک تحقیق تعداد خصوصیات فردی را به ۱۷۱ مورد رسانید ولی متوجه شدکه نمی تواند برای همه آ نها تعریف دقیقی ارائه بکند .نتیجه کار این شد که تعداد خصوصیّات فردی را به ۱۶عامل شخصیّت کاهش بدهد (مرادی،داود- ۱۳۸۱)

شانزده ویژگی شخصیّتی :

۱-خوددار درمقایسه با متجاوز

۲-کم هوش درمقایسه با پرهوش

۳-تحت تاثیر احساس ‌در مقابل‌ با پایدار در برابر هیجان

۴-سلطه پذیر در مقایسه با سلطه گر

۵-جدی در مقابل تن آسا – بیعار

۶- مصلحت بین – خود غرض در مقایسه با با وجدان – وظیفه شناس

۷-ترسو در مقابل با متهور

۸- یک دنده در مقایسه با حساس

۹- قابل اعتماد در مقایسه با بد گما ن

۱۰- اهل عمل در مقایسه با تخیلی – خیال پرداز

۱۱-بی غل وغش – ساده درمقایسه با زیرک – موذی

۱۲-متکی به نفس در مقایسه با بیمناک

۱۳-محافظ کار در مقایسه با ‌آب‌دیده مجرب

۱۴-وابسته به گروه در مقایسه با خود بسنده

۱۵- مهار نشده – بی اراده درمقایسه با کنترل شده – با اراده

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...