یکی از مسائلی که در سال‌های اخیر از مهمترین حوزه های تحقیق در روانشناسی تربیتی بوده و هست، حوزه ی هوش هیجانی و نقش مهمی است که این نوع از هوش در چگونگی سازگاری و موفقیت افراد ایفا می‌کند. نظریه هوش هیجانی بر حسب نظر سالووی و مایر ۱۹۹۰، حوزه ی وسیعی از توانایی‌های مرتبط با شناخت و به کارگیری هیجانات را در بر می‌گیرد، اساساً در ارتباط با جوانب مختلف هوش و رفتار افراد مورد مطاعه قرار گرفته است. این سازه ی روانی، که بیش از همه توسط بار- آن،۱۹۹۷ و گلمن،۱۹۹۵ مطالعه شده است، از جهات انگیزشی،مناسبات درون فردی و مناسبات بین فرد مورد تحقیق قرار گرفته و برخی از روانشناسان از جمله بار- آن و پارکر (۲۰۰۰)، رابطه ی هوش هیجانی با پنج مؤلفه شخصیتی (روان نژندی[۲۹]، برون گرایی[۳۰]، گشادگی رویی[۳۱]، سازگاری[۳۲] و وظیفه شناسی[۳۳]) را نیز بررسی کرده‌اند.

جدول ۲-۱) ظهور مفهوم هوش عاطفی (مایر، ۲۰۰۱)

۱- سال‌های ۱۹۶۹- ۱۹۰۰ هوش و عواطف به عنوان حوزه های جداگانه و محدود

مطالعه هوش: طی این دوره قلمرو روان آزمایی هوش توسعه یافت و فناوری پیچیده و پیشرفته آزمون های هوش به وجود آمد.

مطالعه عواطف: در حوزه ی عواطف، مباحث پیرامون مسئله مرغ و تخم مرغ بود که کدام ابتدا به وجود آمده است، اول واکنش های فیزیولوژیکی به وجود می‌آیند بعد هیجان یا بالعکس. در حیطه های دیگر داروین روی موضوع وراثت و تکامل و پاسخ های هیجانی بحث می کرد، اما طی این دوره، اغلب عاطفه به عنوان موضوعی که تحت تأثیر عوامل فرهنگی قرار می‌گیرد، مورد توجه بود. مطالعه های مربوط به هوش اجتماعی، در همان زمان که ارزیابی هوش مطرح شد و فعالیت های علمی ‌در مورد هوش کلامی و استدلالی در جریان بود، تعدادی از روانشناسان جهت شناسایی هوش اجتماعی تلاش می‌کردند. اما در کل می توان گفت تلاش ها در این مسیر تا حد زیادی دلسرد کننده و مفاهیم هوش محدود به شناخت بود.

۲- سال‌های ۱۹۸۹- ۱۹۷۰ مطالعات اولیه پیرامون هوش عاطفی

مطالعه های اولیه ‌در مورد هوش عاطفی طی این دو دهه صورت پذیرفت. در این دوره حوزه های شناخت و عاطفه مورد بررسی قرار گرفتند تا مشخص شود که عواطف و شناخت چگونه روی یکدیگر تأثیر متقابل دارند. اعتقاد بر این بود که افراد افسرده نسبت به سایرین ممکن است واقع بین تر و دقیق تر باشند و نوسان های خلقی ممکن است خلاقیت را افزایش دهند همچنین در این دوره حوزه ی ارتباطات غیر کلامی توسعه یافت و مقیاس هایی برای دریافت اطلاعات غیر کلامی (که گاهی عاطفی هستند) از چهره و قیافه ی افراد، اختصاص یافت. در حوزه ی هوش مصنوعی بررسی ها و آزمایش ها ‌در مورد این موضوع بود که رایانه ها چگونه می‌توانند حالت های عاطفی را درک نمایند.

نظریه جدید گاردنر ‌در مورد هوش چندگانه، از هوش درون فردی نام می‌برد که به توانایی دریافت و نمادپردازی عواطف اشاره داشت. کار آزمایش ‌در مورد هوش اجتماعی به درک این موضوع منجر شد که هوش اجتماعی شامل مهارت های اجتماعی، مهارت همدلی، نگش های جامعه پسند، اضطراب اجتماعی و عاطفی بودن می‌باشد.

۳- سال‌های ۱۹۹۳- ۱۹۹۰ ظهور هوش عاطفی

در این دوره ی چهار ساله که از ابتدای دهه ی ۱۹۹۰ شروع می شد مایر و سالووی چند مقاله در زمینه هوش عاطفی منتشر کردند. مقاله ها زمینه ی مناسبی را برای مطرح شدن مفهوم هوش عاطفی فراهم نمودند. در همین زمان نتیجه مطالعه ای که شامل معرفی اولین مقیاس ارزیابی توانایی هوش عاطفی بود با همین نام منتشر شد. همچنین در این دوره زیربناها و مفاهیم بنیادی هوش عاطفی به ویژه در زمینه علوم عصبی، توسعه پیدا کرد.

۴- سال‌های ۱۹۹۷- ۱۹۹۴ رواج و گسترش مفهوم هوش عاطفی

با انتشار کتاب هوش عاطفی توسط گلمن (روزنامه نگار) آثار و نوشته های علمی در این حوزه گسترش پیدا کرد. این کتاب پر فروش در سطح دنیا در تیراژ بالا انتشار یافت. مجله ی تایمز برای نامیدن مفهوم هوش عاطفی از EQ استفاده کرد. تعدادی از مقیاس های شخصیت تحت عنوان هوش عاطفی منتشر شدند.

۵- از سال ۱۹۹۸ تاکنون. تحقیق بر روی هوش عاطفی و نهادینه شدن آن در محافل علمی

به موازات ابداع آزمون های جدید برای سنجش هوش عاطفی و چاپ مقاله های پژوهشی در این زمینه، چندین تحقیق جهت شفاف ساختن مفهوم هوش عاطفی در حال انجام می‌باشند.

۲-۱-۴- تعاریف هوش هیجانی

هوش هیجانی به وسیله مایر و سالووی ‌به این صورت تعریف شده است: «هوش هیجانی عبارت است از توانایی ادراک عواطف، جهت دستیابی به عواطفی سازنده که به کمک آن ها بتوان به ارزیابی افکار، فهم عواطف و دانش عاطفی خود پرداخت و با بهره گرفتن از آن بتوان موجبات پرورش احساسات و رشد هوشی خود را فراهم ساخت(مایر و سالووی،۱۹۹۷). به نظر مارتینز(۱۹۹۷)، هوش هیجانی یک سری مهارت‌های غیر شناختی، توانایی ها و ظرفیت هایی است که توانایی فرد را در مقابل مطالبات و فشارهای بیرنی مقاوم می‌سازند. ویسینگر،هوش هیجانی را هوش به کارگیری عاطفه و احساس در جهت هدایت رفتار، افکار، ارتباط مؤثر با همکاران، سرپرستان، مشتریان و استفاده از زمان در چگونگی انجام دادن کار برای ارتقاء نتایج تعریف می‌کند (ویسینگر، ۱۹۹۸).

هوش هیجانی طبق نظر گاروی (۱۹۹۷) شامل چندین توانایی است که عبارتند از: توانایی پیگیری و با انگیزه بودن، توانایی کنترل تکانه ها، توانایی کنترل هیجانات و همدلی کردن. بار- آن نیز معتقد است که هوش هیجانی مجموعه ای از توانایی ها و قابلیت‌ها و مهارتهایی است که فرد را برای سازگاری با محیط و کسب موفقیت در زندگی تجهیز می‌کند و صفت هیجانی در این نوع هوش رکن اساسی است که آن را از هوش شناختی متمایز می‌کند (بار- آن، ۱۹۹۹).

۲-۱-۵- دیدگاه های موجود در باب هوش هیجانی

نگاهی به تعاریف متعدد هوش هیجانی دو خط نظری کلی را در این زمینه نشان می‌دهد: یکی دیدگاه اولیه از هوش هیجانی است که آن را به ‌عنوان نوعی از هوش تعریف می‌کند که هیجان و عاطفه را نیز در بر می‌گیرد. دوم دیدگاه ترکیبی که هوش هیجانی را با سایر توانایی ها و ویژگی‌های شخصیتی نظیر انگیزش ترکیب می‌کند.

۲-۱-۵-۱- دیدگاه توانایی (پردازش اطلاعات)

اصطلاح هوش هیجانی، اولین بار از سوی سالووی و مایر(۱۹۹۰)، به ‌عنوان شکلی از هوش اجتماعی مطرح شد. الگوی اولیه آن ها از هوش هیجانی سه حیطه از توانایی ها را شامل می شود:

    1. ارزیابی و ابراز هیجان: ارزیابی و ابراز هیجان در خود با دو مؤلفه کلامی و غیرکلامی،همچنین ارزیابی هیجان در دیگران با مؤلفه های فرعی ادراک غیر کلامی و همدلی مشخص می شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...