۲ – اختلال عاطفی

۱ -۲ – تعریف اختلال عاطفی

اختلال عاطفی طبقه تشخیص گسترده ای در روانپزشکی که تعدادی سندرم های مشترک در یک خصوصیت اساسی یعنی اختلال خلق یا عواطف را تا حدی که به ابعاد افسردگی یا تحریک برسد ، در بر می‌گیرد . معهذا ، این اصطلاح زمانی مورد استفاده قرار می‌گیرد که قرائن ( آشکار) اختلال فیزیکی یا یک بیماری روانی دیگر در کار نباشد ( کاپلان و سادوک، ترجمه پورافکاری، ۱۳۸۱) .

طبق تعریف راهنمای تشخیص و آماری اختلال‌های روانی روانپزشکی امریکا ( ۱۹۹۴ ) ؛ اختلال عاطفی اصطلاحی است کلی و مربوط می شود به اختلال روانی که در آن آشفتگی اساسی در عواطف و هیجانات فرد موجود می‌باشد ( مهدی پور ؛ ۱۳۷۹ ).

۲ -۲ – طبقه بندی مشکلات عاطفی

با پیشرفت و توسعه روانشناسی ، خصوصاً روانشناسی کودک و نوجوان ، گام بلندی در راه تشخیص و شناخت نوجوانانی که از نظر عاطفی با مشکلاتی مواجه هستند ، برداشته شده است . در این زمینه روانشناسی بالینی در رفع مشکلات عاطفی و رفتاری افرادی که نابهنجارند ، بسیار مؤثر افتاده است .

در سال ۱۹۰۸ آلفرد بینه اولین مطالعه علمی خود را ‌در مورد کودکان آغاز کرد . تا قبل از آن هیچگونه مطالعه ای که جنبه عینی و علمی داشته باشد . در شناخت مشکلات عاطفی و رفتاری کودکان معمول نشده بود . در آن زمان منابع تشخیص مشکلات عاطفی کودکان و نوجوان فقط محدود به استفاده از عوامل زیر می شد :

۱ – بررسی نوشته ها و یادداشتهای بزرگسالان که مبین خاطرات ایام کودکیشان بود .

۲ – استفاده از پرسشنامه . در این پرسشنامه‌ها از بزرگسالان می خواستند تا جزئیات رفتار زمان کودکیشان را شرح دهند .

۳ – گزارش روزانه از رفتار کودک و بررسی این گزارش‌ها ( مان ، ۱۹۷۲ ، ترجمه ساعتچی ، ۱۳۷۷ ).

امروزه طبق تقسیم بندی راهنمای تشخیصی و آماری اختلال‌های روانی انجمن روانپزشکان امریکا (DSMIW ، ۱۹۹۴ ) اختلال خلقی ، به اختلال های افسردگی ( افسردگی یک قطبی ) اختلال‌های دو قطبی و دو اختلال بر پایه سبب شناسی یعنی ، اختلال خلقی ناشی ا زبیماری جسمانی و اختلال ناشی از مواد تقسیم می‌شوند ( DSMIW ، ۱۹۹۴ ) .

‌در طبقه بندی III – DSMIW موارد زیر در اختلالات خلقی گنجانده شده اند :

۱ – اختلالات خلقی اساسی ( افسردگی ، افسردگی یک قطبی، مانیک ، پسیکوزمانیک – دپرسی ) .

a) اختلال دو قطبی – مرکب ، مانیک ، دپرسو . (b) افسردگی اساسی ، دوره واحد ، یا عود کننده.

۲ – سایر اختلالات خلقی اختصاصی – اختلال ادواری ، اختلال دیس تایمیک ( افسردگی نوروتیک، افسردگی ، پسیکونوروتیک ) .

۳ – اختلالات خلقی ناجور- اختلال دو قطبی ، افسردگی ( پورافکاری ، ۱۳۸۲ ).

طبقه بندی اختلال‌های روانی

قدیمی ترین تقسیم بندی مربوط به بقراط و جالینوس بوده است بقراط اختلالات روانی رفتار را به ترشحات بدن نسبت داده و ترشحات بدن را به چهار نوع صفرا ، سودا ، خون و بلغم تقسیم بندی کرده و جالینوس نیز بر همین اساس مزاجها را به اسامی صفرایی ، سودایی ، خونی و بلغمی نام نهاده است . بعدها کرچمر و شلدون ارتباط بین ساختمان بدنی و شخصیتی را پیشنهاد کردند و اختلالات شخصیتی و رفتاری را زائیده خصوصیات جسمانی و بدنی دانسته اند روانکاوان علت و منشاء اختلالات رفتاری و شخصیتی راتجربیات دوران کودکی و عوامل روانی یا سایکوژنیک دانسته اند (میلانی فر، ۱۳۸۰ ).

اختلال‌های کودکی تا چه میزان رواج دارد ؟

با شمارش تعداد کودکان مبتلا به اختلال رفتار ، در هر میزان می توان درجه شیوع را به دست آورد .

درجه شیوع معمولا حکم تعداد یا درصد چنین کودکانی را در جامعه دارد . و انتشار را می توان با شمردن تعداد کودکان تازه مبتلا شده در یک دوره زمانی خاص به دست آورد ( جعفرپور، ۱۳۷۹ ).

اگر فردی بخواهد از وجود اختلال‌های کودکی در جامعه اطلاع حاصل کند ؛ بهتر است از محیطهایی مانند کلینیک ها ، بیمارستان‌ها ، اقامتگاه های مخصوص ، ‌مطب‌های خصوصی کودکان مبتلا به اختلال رفتاری و مکان‌های مشابه این ها بازدید به عمل اورد . با این حال نوجوانی که ‌به این مکان‌ها آورده می‌شوند ، شاخص صحیح و قابل اعتماد اختلال‌های رفتاری نیستند . در گذشته دیده ایم که معیار قضاوت ‌در مورد وجود اختلال پیچیده است . افزون بر آن غالبا دیده می شود که مواردی وجود داشته است که به دلیل شرم ، ترس از بر چسب خوردن ، یا غفلت گزارش نشده است .

موضوع جدی دیگراین است که میزان‌های تشخیص به صورتی ثابت به کار نمی رود .امکان دارد در کلینیکی تخصصی کودکی را بیش از حد پر تحرک تشخیص دهند ، در حالی که در کلینیک دیگر همان کودک را ناتوان از یادگیری بدانند ، بدیهی است که این تشخیصهای متفاوت سبب بروز شک و تردیداختلال رفتار نسبت به اطلاعاتی می شودکه ‌در مورد اختلال‌های به خصوصی گردآوری شده است ( نلسو و ایزرائیل، ترجمه منشی طوسی، ۱۳۸۷)[۳۸].

هنجارهای اجتماعی فرهنگی

شاید جامع ترین ملاک برای قضات ‌در مورد اختلال رفتار ، نقش هنجارهای اجتماعی و فرهنگی باشد که سالیان قبل توسط انسان شناسی بنام روت بندیک ( ۱۹۸۴ ) [۳۹] به صورتی مؤثر شرح داده شد ، وی پس از مطالعه وسیعی که ‌در مورد فرهنگ‌های مختلف به عمل آورد ابراز داشت که هر جامعه ، رفتارهای معینی را انتخاب می‌کند که مناسب آن ، افراد خود را به گونه ای پرورش می‌دهند تا طبق آن عمل کنند . افرادی که بر اثر موضع گیری‌های قبلی ، خلق و خو یا تجربه های اکتسابی ، این رفتارها را از خود بروز ندهند ، اجتماع آن ها را افرادی کج رو و منحرف می شناسد . انحراف این افراد همیشه نسبت به معیارهای اجتماع سنجیده می شود .

در یک محدوده وسیع ، بهنجار بودن بر اساس فرهنگ تعربف می شود . بهنجاری در وحله اول واژه ای است برای آن بخش از رفتار که از نظر اجتماعی در هر فرهنگ پا گرفته است ؛ و نابهنجاری ، واژه ای است که به آن بخش از رفتار که در تمدن بخصوصی کاربرد ندارد ، اطلاق می شود ( جعفرپور ؛ ۱۳۷۹ ) .

بدون شک فرهنگی که کودک درآن پرورش می یابدتاثیری بر رشد هیجانی ، اجتماعی و رفتاری وی دارد . مطالعات مورد ی ‌در مورد فرهنگ‌های به سرعت در حال تغییر ؛ دال بر این فرع است ، به طور خلاصه شرایط اجتماعی و فرهنگی و تغییرات آن برجسته ای بر رفتار کودک دارد . مسئولیت‌های جدیدی بر عهده نوجوانان گذاشته می شود آشکارا تاثیرات فرهنگی بر رفتار ، مهم و معنی دار شده است ( کافمن [۴۰] ، ۱۹۹۲ ترجمه جوادیان ، ۱۳۸۶).

کودکان و بزرگسالان عادی میلی به گذراندن اوقات خود با چنین کودکانی ندارند مگر آنکه مجبور شوند . قابل فهم است که دیگران نسبت به کسانی که چنین خصوصیتی دارند عکس العمل مشابه نشان دهند شگفت انگیز نیست که این کودکان در جنگ دائمی با همه گرفتار باشند . مشکل از کجا آغاز می شود ؟ آیا آن با رفتاری شروع می شود که دیگران را خشمگین یا بی قرار می‌کند ؟ یا با یک محیط اجتماعی ناراحت و نامناسب برای کودکان آغاز می‌گردد که تنها پاسخ معقول به آن کناره گیری یا تهاجم است پاسخ ‌به این سوال ما بر اساس پژوهش‌های موجود غیر ممکن است .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...