• جی بی واتسون[۴۰]، شخصیت را مجموعه سازمان یافته­ای از عادت می­پندارد (واتسون، ۱۹۱۴).

    • اریک اریکسون[۴۱] معتقد است که رشد انسان از یک سلسله مراحل و وقایع روانی- اجتماعی ساخته شده و شخصیت انسان، تابع نتایج آن ها است.

      • جورج کلی[۴۲] روش خاص هر فرد را در جستجو برای تفسیر معنای زندگی، شخصیت می­داند (کلی، ۱۹۷۴).

    • فروید[۴۳] در تعریف شخصیت اعتقاد دارد که شخصیت همان نهاد، خود و فراخود ‌می‌باشد (فروید،۱۹۷۴-۱۹۵۳)

  • شخصیت عبارت است از الگوهای رفتار و شیوه ­های تفکر که سازگاری فرد با محیط را تعیین ‌می‌کنند (اتکینسون و هیلگارد[۴۴]، ۱۳۶۸).

در حال حاضر شخصیت به روند اساسی و مداوم دربارۀ فرد اطلاق می­ شود و تعریف آن از دیدگاه هر دانشمند یا مکتب و یا گروهی به نظریه یا تئوری خاص آن ها بستگی دارد. لیکن تعریف نسبتاً جامع چنین است: شخصیت عبارت است از مجموعه ­ای سازمان یافته و واحدی متشکل از خصوصیات نسبتاً پایدار و مداوم که بر روی هم، فرد را از سایر افراد متمایز می­ کند (کریمی، ۱۳۸۹).

۲-۷ پیش فرض های اساسی شخصیت

در این قسمت به پیش فرض­های مهمی که دانشمندان شخصیت ارائه داده ­اند می­پردازیم، ‌می‌توان ادعا کرد بدون اشاره ‌به این پیش فرض­ها، شناخت و فهم نظریه­ های شخصیت و ماهیت آن ها ممکن نیست، چرا که تمام تئوری­های شخصیت، ‌بر اساس یک یا تعدادی از این فرضیه ­ها استوار است. این پیش فرض­ها عبارتند از: نگرش­های مختلف به ذات شخصیت و عوامل تعیین کنندۀ شخصیت.

اکنون به توضیح هر کدام از عوامل فوق می­پردازیم (قاسمی، ۱۳۸۲):

      1. نگرش­های مختلف به ذات شخصیت

در این موضوع سعی شده است که به ابعاد مختلف و ریشه ­های تفکیکی شخصیت انسان توجه گردد. چند مورد از این ابعاد عبارتند از:

    • جبر و اختیار[۴۵]: کارل راجرز معتقد است که انسان، فقط خصوصیات یک ماشین را ندارد بلکه موجودی است که تا حدودی آزادی و اختیار دارد و می ­تواند خود را بسازد و به زندگی خود معنا ببخشد.

    • منطقی و غیرمنطقی بودن[۴۶]: جرج کلی انسان را به عنوان عالم یا دانشمندی می­داند که فرایند عقلی و شناختی او، در تعیین رفتار و شخصیت او اهمیت ویژه­ای دارد، این درست برعکس نظریۀ فروید است. فروید اعتقاد داشت که اکثر رفتارهای ما، بر اثر انگیزه های ناخودآگاه غریزی انجام می­ شود و ما هیچگونه کنترلی بر آن ها نداریم.

    • کلی­گرایی و جزیی­گرایی[۴۷]: طرفداران نظریه کلی­گرایی مکتب گشتالت معتقدند که طبیعت بشر به نحوی ساخته شده است که فقط با مطالعۀ تمامیت وجودی او ‌می‌توان به شناخت او پی برد اما پیروان جزیی­گرایی بر این عقیده اند که برای شناخت انسان باید هر قسمت از اجزاء وجود و رفتار او، مستقل از دیگر اجزاء مورد مطالعه قرار گیرد.

    • فطرت گرایی و محیط گرایی[۴۸]: همیشه این سوال مطرح می­ شود که چه مقدار از شخصیت ارثی و به فطرت انسان بر می­گردد و چه مقدار آن با محیط و فرهنگ او ارتباط دارد؟ فروید در نظریۀ خود شخصیت انسان را متشکل از خصوصیات فطری می­داند در صورتی که واتسون مهمترین مسئله در فرضیۀ تکاملی شخصیت را محیط و فرهنگ می­داند.

    • ثبات و تغییرپذیری[۴۹]: فروید معتقد است که ساختمان شخصیت انسان در همان اوان کودکی به طور اساسی و زیربنایی شکل ‌می‌گیرد و پس از آن تغییرات جزیی و با ثبات است. در مقابل این عقیده، با نظریه­ های افرادی چون اریکسون، اریک فروم و کارن هورنای روبرو می­شویم، آن ها معتقدند که شخصیت پدیده ایست متغییر و به طور دائم در حال تغییر ‌می‌باشد.

        1. عوامل تعیین کنندۀ شخصیت

  • وراثت:

مقصود از وراثت عواملی است که به هنگام تشکیل جنین وجود دارند. شکل فیزیکی انسان، جذابیت صورت، جنس، خلق و خوی، ترکیب ماهیچه­ها، میزان انرژی و سلامت جسمی از جمله خصوصیاتی است که معمولاً بخش یا تمامی آن ها تحت­تأثیر وجود پدر و مادر بوده و بر اساس آن شکل می­ گیرند و شخصیت فرد عبارت است از ساختار مولکولی ژنها که در کروموزم قرار دارند (رابینز[۵۰]، ۱۳۸۵).

  • محیط

محیط یک مفهوم عمومی است که به همه اوضاع، نیروها و احوالی که از راه محرک­هایی که در فرد اثر
‌می‌کنند. پدیدارهایی فیزیکی، شیمیایی، بیولوژیکی و اجتماعی است که از خارج در موجود زنده اثر می­گذارند. به طور کلی عوامل و نیروهای خارج از فرد، که می ­توانند در رفتار او مؤثر واقع شوند. گرچه شرایط محیط طبیعی به مقدار قابل ملاحظه­ای در ساختن خلق و خوی آدمی مؤثر است ولی عامل بسیار مؤثری که استعداد اجتماعی فرد را به فعلیت ‌می‌آورد و شخصیت را پایه­گذاری می­ کند و او را به صفات خوب یا بد اجتماعی متصّف می­ کند، محیط تربیتی او ‌می‌باشد. معمولاً افراد بسیاری از صفات اجتماعی خود را از کسانی می­ گیرند که در محیط­های مختلف خانواده، مدرسه، آموزشگاه و کوچه و محله به طور متناوب با آنان در تماس هستند و در بسیاری موارد شاهد رفتارهایی از آنان هستیم که از محیط اجتماع کسب کرده ­اند.

همچنین از جمله عواملی که در تشکیل شخصیت مؤثرند عبارتند از فرهنگی که شخص در آن بزرگ
می­ شود، نخستین شرایط یا وضعیتی که برای او به وجود می ­آید، هنجارهای بین افراد خانواده، دوستان و گروه ­های اجتماعی، سایر عوامل ذی نفوذی که وی آن ها را تجربه می­ کند و محیطی که افراد در آن قرار
می­ گیرند. همه این ها در تشکیل شخصیت انسان­ها نقش بسیار مهمی ایفا ‌می‌کنند (رابینز، ۱۳۸۵).

حال که با پیش فرض­های شخصیت و عوامل مؤثر در آن آشنا شدیم به مکاتب شخصیت و بعضی از مهمترین نظریه­ های شخصیت می­پردازیم.

۲-۸ مکاتب شخصیت

مهمترین مکاتب شخصیت به هفت دسته کلی تقسیم می­گردد، که عبارتند از مکاتب سنخ شناسی، روانکاوی ، تحلیل عاملی، انسان گرایی، شناختی، یادگیری اجتماعی و انگیزشی.

با توجه به اینکه در این تحقیق از نظریه سرشت و منش استفاده شده است، لذا در اینجا تنها به نظریه­ های عاملی شخصیت اشاره می­ شود.

۲-۹ نظریه­­های عاملی شخصیت

۲-۹-۱ نظریه کتل

از آنجا که کتل[۵۱] شخصیت را پیش‌بینی رفتار شخص در اوضاع و احوال معین تعریف ‌کرده‌است ‌بنابرین‏ به نظر او یک نظریه شخصیت باید هدفش پیش‌بینی رفتار آدمی در شرایط معین باشد. به عقیده کتل تعریف دقیق شخصیت مستلزم آن است که محقق قبلاً مفاهیمی را که در مطالعه رفتار قصد به کارگیری آن ها را دارد به روشنی مشخص سازد به همین منظور، کتل مفاهیمی را که سازنده شخصیت هستند را به قرار زیر معرفی ‌کرده‌است، که مهمترین این مفاهیم صفت[۵۲] است.

بنا به تعریف کتل، ویژگی یا صفت، ساخت ذهنی یا استنتاجی است که از ملاحظه رفتار حاصل شده و نظم و پایداری آن رفتار تعریف نموده است. کتل به تحلیل و طبقه ­بندی مفصلی درباره صفات شخصیت دست زده است. صفات، عواملی شخصیتی هستند که با روش تحلیل عاملی از توده­ی انبوهی از اندازه گیری­های انجام گرفته بر روی آزمودنی­ها استخراج شده است. صفات گرایش­های واکنشی نسبتاً پایدار یک شخص هستند و واحدهای بنیادی شخصیت فرد را تشکیل می­د­هند. وی این صفات را بر اساس وجوه خاص به چند شکل طبقه ­بندی می­ کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...