مگر مسیح دگر بود او که می فرمود:
- اگر چه زنده، بود مرد! آنکه دانا نیست! (همان: ۱۱۳۲).
۴-۳- اساطیر ملّی
اساطیر ایران به مجموعه اسطوره‌های ایرانیان اشاره ‌دارد. این اسطوره‌ها ریشه آریایی داشته و تا میزان بسیار بالایی میان اقوام ایرانی و هندی وجه اشتراک دارد. اساطیر ایران از یک اصل و منشا آریایی مشتق شده است. آنچه از اساطیر کهن ایرانی امروزه باقی‌مانده بیش‌تر به اوستا باز می‌گردد. در آغاز هزاره یکم پیش از میلاد زرتشت اصلاحاتی را در عقاید و درپی آن اساطیر ایرانی پدید آورد. با این وجود در قسمت‌های متأخر اوستا مانند یشت‌ها عقاید و باورهای پیش از زردشت ایرانیان وارد دین شده که به عنوان منشا و منبع شناخت اساطیر ایرانی بکار می‌رود. بسیاری از اندیشه‌ها و اسامی مربوط به آیین زرتشت جزو اسطوره‌های ملّی ما به شمار می‌رود؛ امّا ما در این رساله، خود زرتشت را جزو اساطیر دینی آورده‌ایم و بر این باوریم که زرتشت و آموزه‌های آن بیشتر از آن که جنبه‌ی ملّی داشته باشند، حاوی عناصر دینی، اخلاقی و فرهنگی اند تا آن جا که خود زرتشت در مقام یک پیامبر آسمانی شناخته می‌شود: «اساطیر زرتشتی عمیقاً اساطیری است که در اصل، بعدها پیرامون دین زرتشت به وجود می‌آید و با اساطیر هند و ایرانی به آن صورت دقیق که روایات و قصّه‌ها و پهلوانی‌ها ذکر می‌شد، چندان رابطه‌ای ندارد» (بهار، ۱۳۹۰: ۵۶۰).
کهن‌ترین نمونه‌هایی که از صورت باستانی اساطیر ایران مانده‌است، اشاره‌هایی در اوستاست به‌ خصوص در یشت‌ها. چون یشت‌ها بیش از هر چیز مجموعه‌ای سرودهای نیایشی‌است اشارت‌های مفصل به اسطوره‌ها در آنها نیست. هر آنچه هست سربسته و کوتاه‌است. به هر حال همین اشارات کوتاه، و البته نسبتاً پرشمار، سخت به کار می‌آید. از جمله به کمک آنها صورت کهن نام شخصیت‌ها را می‌توان یافت. بخش دیگری از عناصر اسطوره‌ای ادبیات فارسی را حماسه‌ها تشکیل می‌دهند. به همین دلیل شاهنامه‌ی فردوسی که یک اثر حماسیِ ادبی است، با اسطوره‌های ملّی ما آمیخته است. «اساطیر و حماسه سرایی در ایران از هم جدا نیستند و در گذشته نیز از هم جدا نبودند. فقط می‌توانیم بگوییم که در اصل از یکدیگر جدا نبودند. این البتّه قانون عمومی نیست. در بسیاری از نقاط دنیا، حماسه‌ها به کلّی با روایات اساطیری‌شان جداست ولی در بسیاری از سرزمین‌ها، به ویژه در ایران، حماسه سرایی از اسطوره‌های خیلی کهن هند و ایرانی اصلاً جدا نبوده است» (همان: ۵۵۹).
بررسی منشأ پیدایش حماسه نشان می‌دهد که علیرغم تفاوت‌ها در برخی ویژگی‌های حماسه و اسطوره، تا چه اندازه دارای مشابهت‌های ساختاری بوده و منشأ پیدایش مشترکی دارند: «چون به نخستین ادوار حیات ملل نظر کنیم، می‌بینیم که هیچ ملّتی به وجود نیامده و به تحصیل استقلال و تحکیم مبانی ملیّت توفیق نیافته است مگر آن که اعصار و دوره‌های پر خطر را گذرانده و به اعمال پهلوانی دست زده باشد و بزرگان و پهلوانانی از او پدید آمده باشند که در ذهن وی اثری بزرگ بر جای گذارند. این خاطرات مایه‌ی ظهور روایاتی گشت که دهان به دهان و سینه به سینه نقل شد» (صفا، ۱۳۹۲: ۱۳).
«اسطوره‌های نوشته و نانوشته‌ی ایران را باید از لابلای برگ‌های تاریخ، دریافت‌های باستانشناسی و مواردی از این قبیل و نیز از کنش‌های آیینی این ملّت بیرون کشید.» (واحددوست، ۱۳۸۷: ۲۳). بنابراین اساطیر ملّی ایران در دو سطح مربوط به آیین زرتشت و حماسه‌های شاهنامه خلاصه می‌شود که در ذیل به بررسی آنها در شعر مشیری می‌پردازیم.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۴-۳-۱- آرش
آرش تیر انداز اسطوره‌ای ایران است. «اسطوره آرش کمانگیر از آن دسته داستان‌هایی است که در اوستا آمده و در شاهنامه از آرش در سه جا با افتخار نام برده شده ولی داستان آرش در شاهنامه نیامده است ولی در کتابهای پهلوی و نیز در کتاب‌های تاریخ دوران اسلامی به آن اشاراتی شده‌ است. در اوستا آرش را اِرِخشه خوانده‌اند و معنایش را نیز کسانی معناهایی کرده‌اند از آن دسته «تابان و درخشنده»، «دارنده ساعد نیرومند» و «خداوند تیر شتابان». داستان آرش به روزگار منوچهر باز می‌گردد که سپاه توران خاک ایران را لگدمال سم سواران خود نموده‌اند. سرانجام تورانیان پیشنهاد آشتی را می‌پذیرند با این شرط که کمانداری ایرانی برفراز البرزکوه تیری بیاندازد که تیر به هر کجا نشست آنجا مرز ایران و توران باشد. آرش داوطلب این کار می‌شود. به فراز البرز می‌رود و تیر را پرتاب می‌کند. هستی‌اش را بر پای تیر می‌ریزد؛ پیکرش پاره پاره شده و در خاک ایران پخش می‌شود و جانش در تیر دمیده می‌شود. تیر بر تنه درخت گردویی در کنارآمودریا می‌نشیند و آنجا مرز ایران و توران می‌شود بسیاری آرش را از نمونه‌های بی‌همتا دراسطوره‌های جهان دانسته‌اند؛ وی نماد جانفشانی در راه میهن است» (قلی‌زاده، ۱۳۹۲: ۴۳).
«در میان سپاهیان منوچهر تیراندازی ورزیده به نام آرش کمانگیر بود و او را شواتیر نیز می نامیدند میان ایران و توران سالها جنگ بود . در جنگی که میان افراسیاب تورانی و منوچهر در گرفت ، سپاه ایران در مازندران به تنگنا افتاد و سرانجام دوطرف به صلح و آشتی رضا دادند و برای آنکه مرز دو کشور تعیین شود ، هر دو پذیرفتند تا از مازندران تیری به سوی خاور پرتاب کنند ، هرجا تیر فرود آمد آنجا را مرز دو کشور کنند و دیگر هیچ‌کدام از آن فراتر نروند. آرش کمانگیر را برای این کار آماده کردند . آرش بزرگترین کماندار ایرانی بود و با نیرویی که داشت تیر را دورتر از همه پرتاب کرد. فرشته زمین به آرش گفت تا کمان بردارد و تیری به سوی خاور پرتاب کند . آرش دانست که پهنای کشور ایران به نیروی بازو و پرش تیر او بسته است و باید توش و توان خود را در این راه بگذارد اگرچه جانش را هم از دست بدهد . آرش برهنه شد و بدن خود را به شاه و سپاهیان نشان داد و گفت همه ببینید که من تندرستم و هیچگونه بیماری ای ندارم ، ولی می دانم که چون تیر از کمان رها کنم همه نیرویم با تیر از تنم بیرون خواهد رفت و جانم فدای ایران خواهد شد . پس از آن آرش تیرو کمان را برداشت و بر قله دماوند برآمد و به نیروی خداداد تیر را از شست رها کرد و خود بی جان بر زمین افتاد. خدا به فرشته باد فرمان داد تا نگهبان تیر باشد و آن را از آسیب نگه دارد . تیر از بامداد تا نیمروز در آسمان می رفت و از کوه و دشت و دره می گذشت ، نیمروز که شد در کنار رود جیحون بر ریشه درخت گردویی نشست . از آن پس آنجا را مرز ایران و توران قرار دادند و به یاد آن روز جشن گرفتند» (قنادی، ۱۳۸۱: ۸۸).
مشیری از تیراندازی اسطوره‌ای آرش به عنوان امری گشاینده و نجات‌بخش یاد می‌کند:
چه روزها و چه شب ها در آسمان و زمین
نگاه من، همه دنبال تیر آرش بود
رخ سیاوش را
درون جنگل آتش شکفته می دیدم
دلم در آتش بود! (ج۲: ۱۱۳۰).
۴-۳-۲- اسکندر
«اسکندر سوم مقدونیه معروف به اسکندر کبیر پادشاه مقدونیه باستان بود. او در سال ۳۵۶ پیش از میلاد در شهر پلا متولد شد و تاریخ‌پژوهان بیستم سپتامبر را روز تولد وی دانسته‌اند. اسکندر تا سن ۱۶ سالگی تحت تعلیم ارسطو قرار داشت و پس از آنکه پدر اسکندر، فیلیپ دوم مقدونیه، به قتل رسید، اسکندر در سال ۳۳۶ پیش از میلاد به جای او بر تخت سلطنت نشست. وی توانست تا پیش از رسیدن به سن سی سالگی یکی از بزرگ‌ترین امپراتوری‌های دنیای باستان را شکل دهد که از دریای یونان تا هیمالیا گسترده بود. او در جنگ‌ها شکست‌ناپذیر می‌نمود و هرگز شکست نخورد. از اسکندر به عنوان یکی از موفق‌ترین فرماندهان نظامی در سرتاسر تاریخ یاد می‌شود. اسکندر کشوری نیرومند و ارتشی کارآزموده را از سلطنت پدرش به ارث می‌برد. او در سال ۳۳۴ پیش از میلاد به آسیای صغیر که تحت کنترل هخامنشیان قرار داشت هجوم برد و سلسله نبردهایی را به راه انداخت که ده سال به درازا انجامیدند. اسکندر طی سلسله نبردهای سرنوشت‌سازی، به‌ویژه نبردهای ایسوس و گوگمل، اقتدار ایران را در منطقه در هم شکست. او متعاقباً داریوش سوم، شاهنشاه ایران، را به زیر کشید و سرتاسر شاهنشاهی ایران را تسخیر کرد. در سال ۳۲۶ پیش از میلاد اسکندر در پی دستیابی به انتهای دنیا و دریای بزرگ بیرونی به هند حمله کرد اما بنا‌بر تقاضای سربازانش سرانجام مجبور شد ناکام بازگردد. اسکندر در نظر داشت تا رشته نبردهایی را ترتیب دهد که با هجوم به عربستان آغاز می‌شد اما پیش از عملی‌کردن این رشته نبردها در سال ۳۲۳ پیش از میلاد در بابل درگذشت. پس از مرگ اسکندر، وقوع جنگ داخلی میان بازماندگانش منجر به ازهم‌گسیختگی امپراتوری پهناور او و ظهور حکومت‌هایی شد که توسط سرداران و وارثانش، موسوم به دیادوخوی، اداره می‌شدند. کشورگشایی‌های اسکندر موجب بروز تغییرات فرهنگی در دنیای آن روزها شد. او بیست شهر جدید بنیان گذاشت که نام اسکندر را بر خود داشتند و مشهورترین‌شان اسکندریه در مصر است. اسکندر با اسکان‌دادن مهاجران یونانی در جای جای متصرفات خود و به تبع آن با اشاعه فرهنگ یونانی در شرق باعث پدیدآمدن تمدن هلنی نوینی شد که وجهه‌هایی از آن حتی در رسوم و سنن امپراتوری روم شرقی در اواسط سده پانزدهم میلادی نیز مشهود بودند. اسکندر به‌سرعت به قهرمانی افسانه‌ای در شکل و شمایلی شبیه آشیل (اسطوره روئین تن یونان باستان) مبدل شد و در تاریخ و اساطیر فرهنگ‌های یونانی و غیریونانی نقش عمده و برجسته‌ای را بازی کرد» (بیانی، ۱۳۸۷۱۵۷).
اسکندر در ادبیات ایران هم شخصیتی افسانه‌ای یافته است. او که جزو دشمنان بوده در دوره‌ای به عنوان شخصیتی مذهبی و حماسی مورد تقدیر قرار گرفته است. در روایت‌هایی او از اعقاب حضرت ابراهیم خلیل معرفی شده است، برخی او را با «گیل گمش» اسطوره‌ی نامیرا مقایسه کرده اند.در بعضی داستان‌های ادبی اسکندر شخصیتی شبیه خضر نبی دارد که دنبال آب حیات است و… همین نسب‌سازی‌ها و افسانه‌پردازی‌ها و داستان‌های خیالی باعث شکل گرفتن «اسکندر‌نامه»ها در تاریخ و ادبیات ایران شدند و به این ترتیب اسکندر از دشمنی خونخوار به اسطوره تبدیل شد!
مشیری در مثنوی «نظامی» که به مدح و ستایش و تمجید از نظامی گنجوی پرداخته است، او را اسکندر جهان‌گشایی معرفی می‌کند که ابزار او واژه و جادوی کلام است:
…خضر است به گاه رهنمایی
اسکندر در جهان گشایی
بر مسند فضل چون ارسطو
داننده‌ی این نهاد نُه تو… (ج ۲: ۱۱۵۳).
۴-۳-۳- اشکبوس
در لغت‌نامه‌ی دهخدا ذیل این واژه آمده است: «اشکبوس. [ اَ ک َ / اَ ] (اِخ ) نام مبارزی است کشانی که به مدد افراسیاب آمده بود و افراسیاب او را بیاری پیران ویسه فرستاد و رستم پیاده به میدان او آمد و به یک تیرش به قتل آورد. (هفت قلزم) (برهان). نام مبارزی است که بمدد افراسیاب آمده بود و رستم او را کشت. (غیاث). و صاحب آنندراج آرد: نام مبارزی که به مدد افراسیاب آمده و رستم او را کشته است». (دهخدا ذیل واژه). رزم رستم و اشکبوس در ادبیات حماسی، مبین و نماد پایان دوره‌ی اشکانیان و آغاز دوره ی ساسانیان است.
به پاک مهری ایرج
به تنگ چشمی تور
به کینه توزی سلم
به نوشداروی پنهان، به گنج کیکاووس
به «اشکبوس» به توس. (ج۲: ۱۱۳۱).
۴-۳-۴- افراسیاب
افراسیاب شاه اسطوره‌ای توران، پسر پشنگ در شاهنامه است. او دشمن ایرانیان بود و داستان نبردهایش با ایرانیان و به ویژه رستم خواندنی‌ است. افراسیاب سپهدار خردمندی داشت به نام پیران ویسه. افراسیاب سرانجام به دست کیخسرو کشته شد. «در میان پهلوانان تورانی شاهنامه، پیران ویسه تنها کسی است که به او صفات عالی انسانی بخشیده‌ شده» (اسلامی ندوشن، ۱۳۸۷: ۲۱۶). «نام افراسیاب در اوستا فْرنگْرَسیَن به معنی «هراس‌انگیز» (یا کسی که به هراس می‌افکند) است» (یارشاطر، ۱۳۷۳ :ج ۱: ۵۷۰).
«سیمای افراسیاب در آثار اساطیری و تاریخی مقرون به شرّ و بدی است. خواه به همین دلیل و خواه به دلیل اینکه فردوسی در گزارش شخصیت او در نمایش بدی‌ها و شرانگیزی‌ها مبالغه کرده باشد، نتیجه این است که او در شاهنامه شرانگیزترین شخصیت انیرانی است که گسترده‌ترین جنگ را علیه ایران به راه می‌اندازد. او نماینده‌ی دو نیروی خشم و شهوت است، سیمای او چنانکه در متون تاریخی و اساطیری انعکاس یافته با آنچه در شاهنامه آمده، نشان می‌دهد که پندارها و گفتارها و کردارهای او، همه در دشمنی با ایران و آمیخته با شر و فساد است» (رنجبر، ۱۳۸۷: ۴۵).
مشیری، سست‌عهدی، بدنهادی افراسیاب را در شعر «خروش فردوسی»:
چه روزها که به جان می‌گداختم از خشم،
به سست عهدی « افراسیاب» سنگین دل.
به نابکاری «گرسیوز» و فریب «شغاد»،
به آنچه رفت از این هر سه بد نهاد به باد! (ج۲: ۱۱۳۱).
و در شعر «اشک زهره»، اینکه افراسیاب مظهر خشم است را انعکاس داده است:
این مه که چون منیژه لب چاه می‌نشست
گریان به تازیانه افراسیاب رفت
بگذار عمر دهر سرآید که عمر ما
چون آفتاب آمد و چون ماهتاب رفت
ای دل بیا سیاهی شب را نگاه کن
در اشک گرم زهره ببین یاد ماه کن (ج۱: ۴۰۰).
۴-۳-۵- البرز
ایوان بونینِ روسی (۱۸۷۰-۱۹۵۳) برنده‌ی نوبلِ ۱۹۳۳، شعری دارد به نام «البرز، اسطوره‌ی ایرانی»:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...