شناخت کلی فرد از خود که ممکن است مثبت یا منفی باشد خودپنداره می‌گویند که از ۱۸ ماهگی در فرد شکل می‌گیرد.پرورش خودپنداره با آگاهی فرد از اینکه موجودی جدا از بقیه اشیای محیط است شروع می شود. (هارت ۱۹۸۸)

به طور کلی خودپنداره افراد به طبیعت مادی آن ها بستگی دارد هر چه زمان بگذردخودپنداره ‌بر ابعاد روانی تأکید بیشتری می ورزد.

تعریف عملیاتی نوجوانی:

دوره نوجوانی یکی از حساس ترین وبحرانی ترین مراحل زندگی آدمی است. نوجوان از مرز کودکی گذشته وارد مرحله نوینی شده است.ورود به دوره نوجوانی فرد رابا مشکلات فراوانی مواجه می‌کند که بحران خودشناسی،مشکل اجتماعی شدن،اختلال‌های عاطفی ومشکلات جنسی از جمله این مشکلات است که فرد نوجوان با آن دست وپنجه نرم می‌کند.با فرارسیدن دوره بلوغ در نوجوان تاحدودی زندگی آرام وبی دغدغه دوران کودکی افراد تمام می شود.بزهکاری جوانان ونوجوانان مورد

بحث مجامع علمی قرار گرفته و راه حلهایی برای آن پیشنهاد شده است ‌و دوره نوجوانی به دلیل تحولات بلوغ و ارزش‌ها وبحران هویت مرحله ای است که بزه بیشتر در آن اتفاق می افتد.

بزهکار:

به کسانی اطلاق می شود که قانون شکن هستند،یعنی کسانی که از قانون تبعیت ‌و پیروی نمی کنند کیفیت قانون را نمی دانند وبه اصالت ومنع قوانین معتقد نیستند.(فرجاد ۱۳۷۰ ) در این پژوهش نوجوانان بزهکار به افرادی اطلاق می شود که به علت اعمال خلاف قانون وزیرپا گذاشتن نظم ومقررات جامعه دارای پرونده کیفری بوده وبه علت اینکه زیر۱۸سال سن دارند وطبق قانون مجازات عمومی در کانون اصلاح و تربیت استان نگه داری می شود.

اهمیت وضرورت موضوع

اهمیت موضوع مطرح شده در این است که نوجوان بزهکار بتواند با بهره گرفتن از مشاوره گروهی به شیوه مراجع محوری باعث تغییراتی در خودپنداره اش شود واز فردی که نابهنجاراست وقوانین مورد پسند جامعه را رعایت نمی کند به فردی بهنجار تبدیل شده وباعث تقویت خودپنداره مثبت خویش شود.در این تحقیق انتظار می رود که درمانگر فرایند یادگیری را ‌در مراجع تسهیل کند لذا اینکه مراجع در طول درمان به دانش شخصی وخودآگاهی برسد ودرنتیجه راه های کسب دانش خود را بشناسد واین خیلی مهمتر از ارزیابی ها وتصورات شخصی درمانگر درباره مراجع واختلال رفتاری اوست.همچنین او باید به شناخت عمیق تری از مفهوم خود دست یابد واین مهم را درک کند که خودپنداره او تأثیر بسیار زیادی روی رفتارها وعملکردهایش دارد.

اهداف تحقیق

در تحقیق حاضر پژوهشگر قصد دارد تأثیر مشاوره گروهی به شیوه مراجع محوری در تغییر خودپنداره نوجوانان بزهکار را بسنجد.از آنجا که بزهکاران به صورت گروهی عمل می‌کنند وتحت تأثیر دوستان قرار دارند مشاوره گروهی می‌تواند در شناخت روابط گروهی وکمک به آن ها جهت تبادل بهتر وتصمیم گیری مشترک مناسب تر مفید باشد.فیش مشاوره گروهی را برای جامعه ستیزها مؤثر می‌داند ومی گوید که در مشاوره گروهی برای بزهکاران محیط امنی فراهم می شود وآنان در جمع خودشان را بهتر بیان می‌کنند. (فرجاد ۱۳۷۱)

هدف اصلی تحقیق

شناخت میزان تأثیر مشاوره گروهی به شیوه مراجع محوری در تغییر خودپنداره نوجوانان بزهکار.

اهداف جزئی تحقیق

۱) شناخت وضعیت خودپنداره نوجوانان بزهکار.

۲) شناخت متغیرهای مؤثردرمیزان تأثیرمشاوره گروهی مراجع محوربر خودپنداره(متغیرهایی چون سن- تحصیلات- درآمد خانواده)

فرضیه های تحقیق

۱) مشاوره گروهی به شیوه مراجع محوری در تغییر خودپنداره نوجوانان بزهکار مؤثر است.

۲) بین میزان تأثیرپذیری خودپنداره با مشاوره گروهی به شیوه مراجع محوری و سطح سواد رابطه وجود دارد.

۳) بین میزان تأثیرپذیری خودپنداره با مشاوره گروهی به شیوه مراجع محوری و درآمد خانواده رابطه وجود دارد.

۴) بین میزان تأثیرپذیری خودپنداره با مشاوره گروهی به شیوه مراجع محوری و سن رابطه وجود دارد.

فصل دوم

مبانی نظری و

پیشینه تحقیق

نظریه های مراجع محوری

رویکرد مراجع محوری به مفاهیم روانشناسی انسانی وابسته است.فرضیات کلی این رویکرد اینگونه هستند که مردم اساساً قابل اعتماد می‌باشند.آن ها استعداد بالقوه وسیعی برای فهم خودشان وحل مشکلاتشان بدون مصاحبه مستقیم با درمانگر دارند واگر درمانگر آن ها در رابطه درمانی شریک و همراه کند آن ها برای خود رهبری ورشد قابلیت ‌هایشان توانا می‌شوند. (کوری ۲۰۰۲)

روش مراجع محوری،روشی انسانی برای مشاوره گروهی است که درآن هر فردی به خود ودیگران برای بهبود بخشیدن به رفتار کمک می‌کند. راجرز(۱۹۵۱)انسان را اصولاً موجودی منطقی،اجتماعی،پیشرونده،واقع بین،سازنده،همکاری کننده وقابل اعتماد می انگارد.انسان تمایل دارد ومی کوشد تا به تحقیق خود نائل آید.روان درمانی ومشاوره نوعی یادگیری است که بدان وسیله مراجع به کسب بصیرت جدیدی درباره خود ورفتارش موفق می شود.رفتارمعلول است وبراثرعوامل ادراکی به وجود می‌آید. مشاوره تجربه کردن وآزمودن احساسات است که بدان وسیله مراجع به احساسات واقعی خود پی می‌برد.

(شفیع آبادی در ترسیم نظریه راجرز ،دایمرینگ وراسکین (۱۹۹۲)) چهار دوره تکاملی را برای این نظریه تعریف کرده‌اند:

اولین دوره در سال ۱۹۴۰بوده،راجرز با ابداع نظریه اش تحت عنوان مشاوره غیرمستقیم به رویکردهای سنتی روانکاوی فردی واکنشی نشان داد. نظریه او ‌بر ایجاد فضایی مثبت وسازنده توسط درمانگر تأکید دارد او هنگامی که با فرضیات کلی نظریه اش کار می کرد ‌در خودش عشق مفرطی احساس می کرد.در همین پیوستاراوبا شیوه های معمولی درمانی،مثل تفسیرکردن،هدایت کردن،اشاره کردن ،تشخیص دادن وقانع کردن مبارزه می کرد.اساس عقیده او اینگونه بود که مفاهیم وشیوه های تشخیص ناکافی وزیانبار است ومورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد.‌به این دلیل او اینگونه عوامل را از رویکرد خود حذف ‌کرده‌است.

درمشاوره غیرمستقیم ازکاربرد این عوامل روی مراجعان اجتناب می‌کند وبه جای آن به عکس العمل نشان دادن،متمرکزشدن وطبقه بندی کردن رفتار،ارتباط کلامی ‌و غیرکلامی مراجع در رابطه اقدام می شود.درطی این دوره اولیه تأکید ‌بر پذیرش احساسات بیان شده از سوی مراجع است.در این دوره تکنیک اصلی روشن سازی احساسات با هدف ایجاد بینش نسبت به احساسات است. (کوری۲۰۰۲ )

روان درمانی مراجع محوری

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...