مسئولیت کیفری اشخاص دارای نقیصه عقلی- فایل ۵ |
۱-۱- فقر انگیزه محیطی: برای آنکه قوای ذهنی کودک از ابتدا به نحو احسن رشد کند، احتیاج به محرکات طبیعی دارد و هر قدر شرایط محیطی از نظر ایجاد محرک نامناسبتر باشد قوای ذهنی کودک رشد بدتری خواهد داشت. طبق بررسی های صورت گرفته در آمریکا در مناطقی که دبستان و سینما وجود نداشته، وسایل ارتباط با شهر خیلی محدود بوده و به طور خلاصه از لحاظ انگیزه های محیطی محدودیت داشته است، کودکان رشد هوش محدودتری داشته اند. و بر عکس کودکانی که از وسایل ارتباطی، دبستان،آموزگار، تلفن، فروشگاه و غیره برخوردار بوده اند رشد هوشی کودکان مناسبتر بوده است[۱۹]. بنابراین کودکان محیط های نامساعد با کودکان هم سال خود در محیط های مساعد از لحاظ هوشی درجات پایین تر برخوردارند[۲۰].
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
۱-۲- کمبودهای عاطفی: بررسی های فراوان نشان داده است که کودکانی که از نظر پیوندهای عاطفی با مادر یا اطرافیان دچار فقر شدید بوده اند اکثرا به اختلالات شخصیتی و ناسازگاری های اجتماعی و نارسایی های هوشی مبتلا شده اند و این اختلالات در خانواده هایی که به عللی از هم پاشیده شده اند یا احیاناً روابط عاطفی والدین با کودک نامساعد بوده است زیاد دیده می شود. در خانواده هایی که همبستگی عاطفی بین اعضای خانواده وجود ندارد یا مسلماً شرایط عاطفی متعادل و مساعد نخواهد بود و کودک همانندسازی با رفتارهای نا متناسب داشته که موجب اختلالات رفتاری و رشد نارسایی هوشی می شود.
۲- عوامل احتمالی موثر در رشد هوش: در اینجا به عواملی که در صورت وجود ممکن است کارایی هوش افزایش یابد اشاره می شود.
۲-۱- رابطه هوش کودک با میزان تحصیلات پدر و مادر: متاًسفانه نتایج حاصله از آزمایش ها و تحقیقات در این باره ضد و نقیض است؛ اگر چه تحصیلات پدر و مادر در رشد هوش کودک مورد قبول اکثریت محققان است ولی باید دانست که تاثیر آن در همه ی موارد یکسان نیست؛ آنچه مسلم است پدران و مادرانی که تحصیلات بهتر دارند یا بهتر تربیت شده اند می توانند محیط مساعدتری برای رشد کودک از نظر جسمی، روانی و عاطفی فراهم کنند. تحقیق نف (Neff reasch) نشان داده است میناگین هوشبهر(IQ) دانشآموزان دبستانی در طبقات اجتماعی و اقتصادی بالا ۱۵ تا ۲۰ واحد بیشتر از هوشبهر (IQ) کودکان طبقات اجتماعی پایین تر بوده است.[۲۱] هر چند استنتاج از تحقیق نف به صورت کلی به دلیل عدم حجیت استقرا[۲۲]، نتیجه صحیح ختم نمی شود.
و همچنین در خانواده های بی سواد پایین اجتماعی هم فرزندان با هوش کم نیست؛ ولی این نتایج به صورت بالقوه و نسبی صحیح می باشد.
۲-۲- تاثیر زندگی شهر و روستا: بررسی های انجام شده نشان داده است که هوشبهر کودکان شهری به طور متوسط بالاتر از هوشبهر کودکان روستانشین است. ولی به دلایل ذیل تاثیر قطعی شهرنسشینی بر هوش بیشتر مورد تردید قرار می گیرد:
اولا آزمون های هوشی توسط شهرنشینان تهیه و روی کودکان شهری میزان می گردد و چون با تجارب شهرنشینان بیشتر هماهنگی دارد مسلم است که کودکان شهری بهتر می توانند به آنها پاسخ داده و هوشبهر(IQ) بهتری کسب نمایند.
ثانیا به تجربه ثابت شده است که روستا نشینانی که از هوشبهر(IQ) بالاتری برخوردارند به شهرهای کوچ می کنند و در نتیجه از تعداد افراد با هوش در روستا کاسته شده و به تعداد آنها در شهر افزوده می شود.
۲-۳- مسائل بهداشتی و پزشکی: مسلم است، همانطور که بیماری های مختلف، حوادث و تصادفات در خانواده های بی بضاعت فراوان است، نقیصه های عقلی نیز به علت محدودیت های بهداشتی و پزشکی در این خانواده ها فراوان به چشم می خورد. و همچنین بدیهی است وقتی تغذیه مادر در دوران بارداری و شیردهی به نحو مطلوبی انجام نگیرد و مادر ویتامین های لازم برای رشد را به کودک خود نرساند، رشد هوشی کودک مطلوب نخواهد بود. وجود کودکان معلول ذهنی در کشورهایی که با فقر غذایی مواجهند این امر را تایید مینمایدوالبته مجدداً لازم است اشاره شود که تأثیر مسائل بهداشتی و پزشکی بر رشد کودک قطعی نیست بلکه احتمالی می باشد.[۲۳]
مبحث دوم: مصداق یا مصادیق اشخاص دارای نقیصه عقلی:
در اینجا به مصداق نقیصه عقلی در فقه و همچنین مصادیق مختلف آن در علم روانشناسی پرداخته می شود.
گفتار اول: مصداق نقیصه عقلی در فقه:
در کتب فقهی «عته» معادل و مصداق نقیصه عقلی و کلمه « معتوه» که در کتب مختلف فقهی به کار رفته شده است اسم مفعول از کلمه ی «عته» می باشد. «عته» در لغت به معنای عدم تشخیص و تمیز، عدم درک و نادانی[۲۴] آمده است. و در اصطلاح فقهی حالتی است که شخص به رغم آنکه عرفاً دیوانه تلقی نمی شود و به واسطه ی خلقت ناقص عقل امر و نهی و حسن و قبح را نمی فهمد[۲۵] در روایت صحیحه ای از امام جعفر صادق صراحتاً عنوان «معتوه» به کار رفته است و در این روایت معتوه همسنگ مجنون دانسته شده است[۲۶]. بنابراین در فقه تشیع «معتوه» در حکم مجنون می باشد. لازم به ذکر است در هیچ یک از قوانین جزایی ما عنوان «عته» یا نقیصه عقلی به کارنرفته است.
در کتاب شرح اللمعه شهید ثانی در مورد شرایط قصاص، یکی از آنها اینگونه بیان کرده است:« کمال العقل – فلایقتل المجنون بعاقل و لامجنون سواءُ کان المجنون دائماً ام ادواراً اذا قتل حال جنون ولدیه ثابته علی عاقله، لعدم قصد القتل فیکون کخطا العقل و لصحیحه محمد ابن مسلم عن ابی جعفر (ع) قال: کان امیرالمومنین(ع) یجعل الجنایه المعتوه علی عاقله خطا کان او عمدا»[۲۷] همانطور که ملاحظه می شود، این است که شهید ثانی در این مورد کمال عقل و بالندگی عقلی صحبت می کند و اینکه درابتدا از جنون بحث کرده و در آخر آن روایت صحیحه محمد بن مسلم را آورد. از معتوه بحث کرده و این امر نشان می دهد که «عته» چیزی غیر از جنون است در غیر این صورت در آخر نیز از جنون بحث می کرد نه معتوه و همچنین قرار دادن جنایت عمدی معتوه بر عهده عاقله این نکته را تأیید می کند که معتوه در حکم مجنون است ممکن است اینگونه استنباط شود که با توجه به تبعیت قانونگذار ایران بعد از انقلاب از قوانین اسلامی و امکان رجوع قاضی به کتب فقهی، به دلیل بداهت امر اشاره ای به نقیصه عقلی و عته نشده است ولی این نتیجه گیری ایراد دارد زیرا اولا ایران یک کشور متمدن و دارای قوای سه گانه و مجلس می باشد که یکی از مهمترین وظایف مجلس شورای اسلامی تصویب قوانین به زبان فارسی می باشد ثانیاً بین فقها و حقوقدانان در زمینه مسئولیت کیفری نقیصه های عقلی (عته) اختلاف وجود دارد و جا دارد قانونگذار با تصویب قانون به این اختلاف نظر ها پایان دهد. در این گفتار لازم است به احکام حقوقی و جزایی شخص معتوه در فقه اشاره شود.
بند اول: احکام حقوقی شخص معتوه در فقه:
اصطلاح «رشد» در فقه و حقوق مدنی به آن «ملکه» و «حالت نفسانی» شخص اطلاق می شود، که دارنده آن کیفیت نفسانی توانایی تشخیص «نفع و ضرر» را دارد. به عبارت دیگر، «رشد» به معنی «عقل معاش» بوده و رشید کسی است که دارای وصف «رشد» باشد و چنین کسی دارای ملکه اصلاح مال است و اموالش را تباه نمی کند و کسی که فاقد این وصف و کیفیت نفسانی است، اگر به حد جنون نرسد و صغیر هم نباشد، «سفیه» نامیده می شود و وصف او را سفه می گویند[۲۸] ماده ۱۲۸۰ قانون مدنی، اشعار می دارد:« غیر رشید کسی است که تصرفات او در اموال و حقوق مالی عقلایی نباشد» همانطور که خواهد آمد، عدم رشد جزایی، با عدم رشد مدنی ملازمه ای دارد ولی عکس آن صادق نیست؛ بدان معنا که کسی که فاقد رشد جزایی است؛ قطعاً فاقد رشد مدنی است ولی در صورتی که فردی دارای رشد جزایی باشد؛ ممکن است دارای رشد مدنی، نباشد. آنچه روشن و مبرهن است؛ این است که «معتوه» قطعاً دارای بالندگی عقلی نمی باشد و فاقد رشد جزایی است، لذا معتوه قطعاً از رشد مدنی نیز مبری می باشد. لازم به ذکر است «معتوه» دارای «اهلیت تمتع» می باشد زیرا هر فرد به صرف اینکه موجودی انسانی تلقی شود اجمالاً می تواند برخوردار از حقوق بوده و حقوق دیگران نیز در باره اش اعمال شود و بدین ترتیب دارای اهلیت و جوب (تمتع) خواهد بود[۲۹] قانون گذار در ماده ۱۲۱۳ قانون مدنی اعمال حقوقی غیر رشید را غیر نافذ قلمداد کرده آنان را فاقد اهلیت اداء کامل دانسته است و در عین حال تملک بلاعوض توسط آنان را پذیرفته است، که برخی از حقوقدانان این دو امر را با اصطلاح های اهلیت تملک و اهلیت تصرف نامگذاری کرده اند.[۳۰] تا کنون محرز گردید، که «معتوه» قطعاً فاقد رشد مدنی است. اما سؤالی که اکنون مطرح می شود این است که با توجه به اینکه ماده ۱۲۱۱ قانون مدنی «جنون را به هر درجه که باشد موجب حجر دانسته است» و اعمال حقوقی مجانین را به طور کلی (مالی و غیر مالی) باطل اعلام کرده است؛ آیا می توان «معتوه» را مشمول ماده ۱۲۱۱ قانون مدنی دانست؟ جواب این است که اشخاص «معتوه» در علم روانشناسی امروز دارای دسته های مختلف می باشند – که در ادامه ی بحث به بررسی آن ها پرداخته خواهد شد- که شدید ترین آنها کاناها که هوشبهر(IQ) 0-25 و سن غقلی حداکثر یک کودک سه ساله و درجه متوسط آنها کالیوها با هوشبهر (IQ) 26-50 بوده و سن عقلی بین سه تا هفت سال می باشد و بهترین نوع آ نها کودن ها هستند که هوشبهر ۵۰ تا ۷۰ داشته و سن عقلی آن ها در حد یک کودک ده ساله هستند. در مورد دو دسته اول- که قوه تمیز یا وجود ندارد و یا بسیار ضعیف است با توجه به اینکه مبنای قانونگذار مدنی از تقسیم بندی محجورین قوه ممیزه آن ها بوده است و در قانون مدنی نیز اعمال حقوقی صغیر و غیر صغیر و مجنون به طور کامل باطل و لااثر است، الحاق این دو دسته با مجانین به دلیل تشابه و بعضاً داشتن رابطه عموم و خصوص با آنها اولی است، لذا به مصلحت جامعه و شخص است که اعمال حقوقی کانا و کالیو باطل باشد ولی در مورد دسته سوم (کودن ها) با توجه به اینکه دارای شعور و قوه ی تمیز جزئی دارد، الحاق آن ها به اشخاص غیر رشید با مبنای قانونگذار سازگار تر می باشد لذا اعمال حقوقی مالی آن ها غیر نافذ است.
بنددوم: احکام جزایی شخص «معتوه» در فقه:
این اشخاص همانطور که اشاره شد در فقه تشیع فاقد مسئولیت کیفری هستند ولی طبق تبصره ۱ ماده ۵۱ قانون مجازات اسلامی «تأدیب» آنها امکان پذیر است. بنابراین در صورت ارتکاب جرایم حدی و جرایم مستوجب تعزیر و مجازات های بازدارنده ؛ حد و مجازات های تعزیری و بازدارنده از آن ها برداشته می شود ولی مورد ارتکاب جرایم علیه اشخاص وضعیت متفاوت می باشد. در صورتی که این اشخاص عمداً مرتکب جرایم علیه اشخاص شوند، عمل آن ها «در حکم خطای محض» بوده و عاقله ی آنها مسئول پرداخت دیه خواهند بود. این نکته که در روایت صحیحه ی امام صادق و در کتاب «شرح اللمعه» از شهید ثانی تصریح شده است، در قانون اسلامی ۱۳۷۰ برای صغار و مجانین پذیرفته شده است. ماده ۲۲۱ همین قانون مقرر می دارد «هرگاه دیوانه با نابالغ عمداض کسی را بکشد خطا محسوب و قصاص نمی شود بلکه باید عاقله ی آنها دیه ی قتل خطا را به ورثه مقتول بدهد» ولی پذیرش خطا محسوب نمودن جنایات عمدی دیوانه و نابالغ، دلالتی بر منع آن در مورد اشخاص «معتوه» ندارد و به لسان فقها «اثبات شی نفی ما عداه نمی کند» زیرا در قوانین کیفری ما رجوع به فتاوی معتبر اهمیتی اساسی دارد و در قانون اساسی نیز به آن تصریح شده است.
گفتار دوم: مصادیق نقیصه عقلی در روانشناسی:
دراین گفتار به تقسیم بندی نقیصه های عقلی از بعد روانشناسی در چهاربند جداگانه پرداخته می شود.
بند اول:کاناها( کور ذهن ها):
این گروه با بهره هوشی کمتر از ۲۵ شدیدترین درجه کم هوشی را نشان می دهند؛ این ها عقب مانده تر از آن هستند که حتی بتوانند از خود مواظبت کرده و خود را در مقابل خطرات روزانه حفظ کنند؛ ممکن است در آتش بسوزند، به روی خود آب جوش بریزند و یا خانه خودرا گم کنند. این افراد علاوه بر نارسای شدید فعالیت های ذهنی مبتلا به ناهنجاری های حسی و حرکتی و بدشکلی های سر و صورت و کوتاهی اندام نیز می باشند. شکل چشم، گوش و دندانها طبیعی نیستند و تقریبأ همیشه مبتلا به حملات صرع یا فلج مغزی هستند. تکلم و رشد گویایی در درجات بسیار ابتدایی متوقف می شود. قضاوت و استدلال وجود ندارد، دقت و حافظه یا اصلاً دیده نمی شود یا خیلی ضعیف است. بعضی آنها را عقب مانده وابسته یا پناهگاهی (Dependent or custodial) نیز می گویند. درجات پایین این گروه را افرادی تشکیل میدهند که به هیچ وجه فعالیت ذهنی ندارند و به اصطلاح یک زندگی نباتی (Vegetative) دارند ولی درجات بالاتر قدری فعال تر و قادر به تکلم یک یا چند کلمه هستند. این افراد محروم، در حقیقت مصرف کننده اقتصادی اجتماع هستند. انتظار به زندگی در این افراد خیلی کم، اکثراً به علت ابتلا به بیماری های عفونی، سینه پهلو، صرع ضربه های ومغزی حاصل از آن و عفونت ها از بین می روند. با پیدایش داروها مرگ و میر آنها کاهش یافته و در نتیجه تعداد این اشخاص روز به روز در حال افزایش است. در این اشخاص هیچ گونه آثار بهبودی حاصل نمیشود. نگهداری این کودکان در خانه و کانون خانوادگی، مضرات بهداشتی و تربیتی متعدد دارد و مانع رشد طبیعی سایر کودکان از نظر عاطفی و تحصیلی شده و تعادل عصبی و روانی والدین و اطفال دیگر را برهم می زند[۳۱].
بند دوم: کالیوها (کند ذهن ها) :
این افراد با بهره هوشی بین ۲۶ تا ۵۰ متوسط درجه کم هوشی را نشان می دهند. به طور کلی کند ذهن ها موجوداتی هستند وابسته به دیگران، شاد و خوشحال و دوست داشتنی هستند. توانایی های آنها در سنین مختلف، شبیه کودکان ۳ تا ۷ ساله است ولی هرگز در رفتار، گفتار و کردار به یک کودک عادی ۷ ساله نمی رسند. این اشخاص می توانند انجام امور خیلی ساده و آسان را فراگیرند و تا اندازه ای قادر نیستند مشکلات خود را از خطرات عادی حفظ نموده و از عهده خوردن غذا و لباس پوشیدن و نظافت خود برآیند ولی به هیچ وجه قادر نیستند مشکلات خود را رفع کنند. قادر به آموختن مواد درسی مانند خواندن و نوشتن نیستند و قوه تعمیم و تمیز ندارند. امور و کارهای ساده و معمولی زندگی را خیلی به آهستگی و با تاخیر میآموزند ولی برای یادگیری مسائل پیچیده استعداد کافی و تمرکز فکری ندارند. اگر در مدارس مخصوص کودکان دارای نقیصه عقلی به آموزش و پرورش بپردازند و از روش های آموزشی و تربیتی مخصوص استفاده نمایند به خصوص در آنهایی که بهره هوش نزدیک به ۵۰ دارند شاید بتوانند خیلی به کندی چند کلمه ای خواندن یا نوشتن بیاموزند.
به طوری که ملاحظه می کنید، پیشرفت در این افراد مأیوس کننده است. در این گروه نیز از ناهنجاری های جسمی و اختلالات حسی و حرکتی موجود است ولی چهره این گروه وضع نامتعادل و بد قواره گروه قبلی را ندارد. قضاوت این اشخاص نیز بهتر از گروه قبلی است ولی ابتدایی و ناکامل است و از لحاظ عاطفی وضع متغیری دارند. از آنجایی که افراد این دسته تربیت پذیرند و وابستگی نسبی دارند لذا به آنها نیمه وابسته (semidependent) نیز می گویند. اخیراً با بهره گرفتن از روش های درمانی و تربیتی در مدارس و کلاسهای مخصوص (sepecial training in special school) توانسته اند، در یادگیری و پرورش نسبی استعدادها و مهارت های این اشخاص پیشرفت حاصل نمایند.[۳۲]
بند سوم: کودن ها:
با بهره هوشی بین ۵ تا ۷۰ قابلیت آموزشی بیشتری دارند هرچند این افراد نیز قادر به حل مشکلات زندگی نیستند ولی با آموزش می توان آنها را آماده انجام کارهای ساده و پذیرش برخی مسئولیت ها نمود.
«کسانی که نقیصه ی عقلی دارند در دوران کودکی مستعد اختلالات رفتاری بوده و در بزرگسالی رفتار عجیب و یا اعمال هیستریک شدیدی را که در برخی از بیماری های روانی اسکیزوفرنی مشاهده میشود، از خود نشان می دهند.»
سن عقلی این گروه از کودک ۱۰ ساله تجاوز نمی کند. در این افراد استعداد های ذهنی به طور کلی ضعیف است. در اعمال مالی ذهنی، در قضاوت و استدلال نارسایی دارند و به راهنمایی، نظارت و مراقبت افراد مطلع محتاجند. افراد این دسته ممکن است دچار ناهنجاری های بدنی باشند ولی نقص حرکتی مانند: لکنت زبان و تأخیر در راه رفتن نادر و کمیاب نیست. کودن ها عموما از لحاظ تکلم و گویایی عقب ماندگی دارند. فرهنگ لغات محدودی دارند و چون این وضع را حس می کنند لذا احساس حقارت کرده و در نتیجه دچار آشفتگی های عاطفی از نوع خجالت زدگی یا افسردگی و یا خودرایی و گوشه گیری می شوند. چون نوسان هوشبهر بین ۵۰ از یک طرف و ۷۰ از طرف دیگر است لذا در این دسته بعضی افراد هستند که در همه زمینههای جسمی، روانی عقب ماندگی دارند و دسته دیگر فقط در بعضی از جنبه های فعالیت خود عقب ماندگی داشته و در برخی فعالیت ها به عکس به پیشرفت هایی ممکن است نایل شوند. کودن ها از توجه، دقت و تمرکز فکری زود خسته می شوند. با آنکه دیر آموزند ولی کارهای فنی و حرفه ای را در شرایط مساعد فرا می گیرند اما قدرت ابداع و ابتکار ندارند. به علت عدم رشد کامل شخصیت، این افراد زود باور، تلقین پذیر و در حل مشکلات و دفاع از خود عاجزند. از قدیم کودن ها به دو دسته تقسیم می شوند: کودن های آرام یا هماهنگ (harmonic) یعنی افرادی مطیع ، سربه زیر و مایل به انجام کارهای مفید و کودن های ناآرام یا ناهماهنگ (disharmonic) یعنی افراد مبتلا به اختلالات عاطفی و خلق و خو، بی قرار، مضطرب و جار و جنجالی، دسته اخیر اغلب به عنوان وسیله ی اجرای جرایم مورد استفاده قرار می گیرند. نکته ای لازم است در اینجا در تکمیل بحث اشاره شود این است که والدین کاناها و کالیوها همیشه از نظر هوشی در حد عادی اجتماع هستند ولی بر عکس والدین افراد کودن عموما در ردیف کودن ها هستند[۳۳].
بند چهارم: عقب مانده های ذهنی خفیف (مرزی):
این گروه از نقیصه های عقلی با شدت کاناها، کالیوها و کودن ها نیستند.
هوشبهر (IQ) این گروه حداقل ۷۱ می باشد و حداکثر آن را از هوشبهر یک فرد معمولی کمتر است. درجات پایین این گروه، دارای ضعف قوای فکری هستند. لذا قادر به قضاوت صحیح استدلال مطلوب نیستند. از ابتکار، ابداع و انتقاد عاجزند اما آنچه می آموزند می توانند از نو بیان کنند و بسازند. این اشخاص می توانند معلومات عمومی لازم و مورد نیاز را برای زندگی روزمره کسب نمایند. مفاهیم پیچیده و دقیق را در نمییابند، افراد این گروه اگر با شرایط تربیتی صحیح و راهنمایی تحصیلی و حرفه ای مدارج رشد را بپیمایند و دچار اختلالات عاطفی و هیجانی و ناسازگاری های اجتماعی و دشواری های شغلی و اقتصادی نشوند، میتوانند در شرایط مساعد از زندگی آرام و مساعد بهره مند شوند، در تولید ثروت سهمی داسته باشد، برای همکاران و خانواده خویش فردی مطیع و فرمانبردار باشند.
این افراد مسلماً به راهنمایی و نظارت روانپزشکان و مددکاران اجتماعی نیازمندند زیرا به تنهایی نمی توانند از عهده انجام دادن مسئولیت های مختلف برآیند. طبقات بالای این گروه جز در مواردی که انتقاد، استدلال و بیان لازم است تفاوت محسوسی با دیگران نشان نمی دهند.
این افراد در کودکی جزو کودکان دیرآموز هستند و می توانند با افراد عادی در مدارس عادی تحصیل کنند. به طور خلاصه این گروه همانهایی هستند که معمولا زود گول می خورند و با کمترین پاداش تحت تاثیر دیگران وادار به اعمال خلاف می شوند، تشخیص آنها از اشخاص عادی به طور معمولی مشکل است و برای اظهار نظر احتیاج به معاینات دقیق تر و آزمون های مفصل تر می باشد[۳۴]. در بعضی موارد قوه شعورشان نمی تواند به آنها کمک کند. قدرت اراده و قوه در این عده کمی مختل است.[۳۵] لازم به ذکر است این اشخاص جزء اشخاص دارای نقیصه عقلی نمی باشند و دارای مسئولیت کیفری نسبی (تخفیف یافته) هستند از این به بعد هر وقت واژه نقیصه ی عقلی در این پایان نامه به کار می رود، منظور کاناها، کالیوها و کودن ها هستند.
فصل دوم
ماهیت حقوقی اعمال مجرمانه و مسئولیت کیفری اشخاص دارای نقیصه عقلی
این فصل پایان نامه به دو مبحث جداگانه تقسیم می شود و ابتدا ماهیت حقوقی اعمال مجرمانه اشخاص دارای نقیصه عقلی مورد بررسی قرار گرفته و به این نکته پرداخته می شود که آیا اعمال مجرمانه اشخاص جرم می باشد یا خیر؟ و در مبحث بعد وضعیت مسئولیت کیفری اشخاص مذکور تشریح خواهد شد.
مبحث اول:ماهیت حقوقی اعمال مجرمانه اشخاص دارای نقیصه عقلی
ماهیت در لغت به معنای «حقیقت و طبیعت و نهاد و سرشت چیزی»[۳۶]آمده است. و در اصطلاح ماهیت هر شی عبارت است از چیستی آن شی. هرگاه از ذات یک شی سؤال می شود پاسخ صحیح، ماهیت آن شی است؛ مثلاً اگر بپرسیم این شی چیست و پاسخ بشنویم کیف یا کتاب است، این پاسخ ها همگی بر ماهیت اشیای مورد سؤال دلالت دارند.[۳۷] آنچه در این فصل مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار می گیرد، این است که اعمالی که واجد ضمانت اجرای کیفری هستند، در صورتی که از سوی اشخاص دارای نقیصه ی عقلی ارتکاب یابند، دارای چه ماهیتی در قانون هستند؟ آیا جرم می باشند یا خیر؟
در این راستا دو نظریه وجود دارد در دو گفتار مختلف در این مبحث به آن اشاره خواهد و در پایان به نظری که با منطق حقوقی سازگارتر است اشاره خواهد شد برای تجزیه و تحلیل کامل این مبحث را به دو گفتار تقسیم نموده و در گفتار اول به نظریه «جرم نبودن افعال مجرمانه ی اشخاص دارای نقیصه عقلی» و استدلالات مختص به آن اشاره می شود و در گفتار دوم به نظریه جرم بودن اعمال مجرمانه شخاص دارای نقیصه عقلی و استدلالات این نظریه اشاره می شود در پایان با توجه به استدلالات هر دو نظریه مذکور در مقام مقایسه و قضاوت بین این دو دیدگاه ماهیت اعمال مجرمانه اشخاص دارای نقیصه ی عقلی را به طور کلی، مشخص نموده و در پایان فایده عملی بحث مطرح می شود.
گفتار اول: نظریه جرم نبودن و دلایل:
طبق این نظر برای اینکه بتوان فردی را به موجب رفتارش مستحق کیفر شناخت، باید تحقق جرم از جانب او ممکن باشد. به عبارت روشن تر تنها کسی را می توان مجازات کرد که پیش از آنکه اهلیت مجازات داشته باشد، رکن مادی و روانی جرم بتواند از او صادر شود. ابتدائاً لازم است شخص اهلیت مادی داشته باشد. اصطلاح اهلیت مادی حاکی از وضعیتی است که شخص به واسطه آن در عالم واقع، قدرت مادی لازم برای انجام جرم و ایجاد نتیجه مجرمانه (رکن مادی) داشته باشد.[۳۸] با توجه به توضیحات فوق برای تحقق عنصر مادی جرم، صرف وجود مستقل انسانی کافی است به عبارت دیگر صرف تولد حمل از شکم مادر و استقلال جنین دارای اهلیت مادی برای ارتکاب جرم می باشد.
در کنار اهلیت مادی همزمان با قدرت یافتن فرد برای محقق ساختن رکن روانی جرم، رفتار او می تواند وصف مجرمانه به خود بگیرد، داشتن چنین قدرتی را «اهلیت جنایی» می نامند. اهلیت جنایی نمایانگر وضعیتی است که فرد علاوه بر عنصر مادی بتواند عنصر روانی جرم (قصد ارتکاب عنصر مادی) را نیز داشته باشد. و بدین ترتیب واقعیت بیرونی جرم که متکی به دو عنصر یاد شده است به طور کامل از جانب او ممکن شود. اهلیت جنایی مرتبه ای از رشد عقلانی است که فرد قادر به تشخیص ماهیت افعال خود و نتیجه طبیعی آن ها باشد.[۳۹] فرد تنها هنگامی که ماهیت رفتار خود را می شناسد و رابطه آن را با نتایجش درک می کند می تواند نتیجه افعال خود را تصور و نتیجه را قصد کند و بدین ترتیب رکن روانی جرم را محقق سازد از این رو مورد خطاب قاعده جنایی قرار می گیرد و از ارتکاب جرم نهی می شود در این وضعیت می توان فرد را مجرم نامید.[۴۰] سؤالی که در قالب نظریه می توان مطرح کرد این است که آیا اشخاص دارای نقیصه عقلی دارای اهلیت جنایی (که این اشخاص را واجد قصد مجرمانه می کند) هستند یا خیر؟ سؤال بعدی که می تواند مطرح شود این است که آثار عملی جرم بودن یا نبودن اعمال مجرمانه ی نقیصه های عقلی چیست؟ جواب سؤال دوم در پایان این مبحث توضیح داده خواهد شد. اما در مورد سؤال اول این نظریه معتقد است که اشخاص دارای نقیصه ی عقلی وضعیت غیر جنایی دارند بنابراین اعمال آن ها جرم محسوب نمی شود. دلایلی که می توان در آثار فقها و حقوقدانان طرفدار این نظریه ذکر کرد عباتند از:
بند اول: عدم درک خطاب (امتناع تکلیف):
با توجه به اینکه بعضی از فقها تعلق ابتدایی را به کسی که خطاب را نمی فهمد نا صحیح می شمارند[۴۱]و اینکه مکلف باید عاقل باشد، چندان که خطاب را بفهمد؛ چرا که مقتضای تکلیف اطاعت و امتثال است و این دو جز یا فهم تکلیف میسر نمی شود[۴۲] بدین ترتیب تکلیف فردی که فاقد قدرت فهم خطاب است تکلیف به محال تلقی می شود و ممکن نیست چرا که خطاب در بر گیرنده امر به فهمیدن است و به کسی که نمی تواند بفهمد نمی تواند امر به فهم کرد. با توجه به نکات مورد اشاره اگر فهم خطاب را نوعی «وسع» بدانیم و تحت الشمول این آیه کریمه قرار گیرد که «لاتکلیف نفسٌ الا وسعها»[۴۳] فرد در چنین درجه ای به واسطه ی عدم درک خطاب اساساً نمی تواند مخاطب قاعده قرار گیرد لذا در چنین شرایطی نه تنها در خصوص تکلیف جزایی پاسخگو نخواهد بود امکان الزام او به تکلیف جنایی نیز وجود ندارد. بنابراین نقیصه های عقلی که خطاب را نمی فهمند طبعاً از درک مفاهیم انتزاعی (مانند علیت) نیز عاجز هستند و در نتیجه اعمالشان نیز وصف مجرمانه نمی گیرد.
بند دوم: عدم درک علیت (ناتوانی در تحقق رکن روانی):
دلیل دومی که می توان از لابه لای آثار طرفداران این نظریه پیدا کرد این است که حتی بر فرض توانایی درک خطاب نقیصه های عقلی این افراد تابع حقوق جنایی نیستند و به عبارت دیگر حتی اگر دلیلی که در فوق با آن اشاره کردیم هم نادرست باشد باز هم می توانیم با استناد به دلیل دوم غیر مجرمانه بودن ماهیت اعمالشان را ثابت کنیم؛ چرا که اگر فرد نتواند رابطه بین افعال و اشیاء و نتایج را تشخیص دهد، در عمل نخواهد توانست از ماهیت رفتار خود آگاه باشد و طبعاً در چنین شرایطی نمی توان او را از نظر کیفری مسئول قلمداد کرد، هرچند که خطاب را بفهمد و امر و نهی را به نحوی تشخیص دهد، چه اینکه اساساً چنین فردی فاقد ادراک لازم برای ایجاد رکن روانی جرم است. برخی از مواد قانونی نیز که ضعف روانی طفل و مجنون برای داشتن قصد مجرمانه را مورد توجه قرار داده اند، این نظر را تأیید می کند. به عنوان مثال ماده ۲۹۵ و ماده ۳۰۶ قانون مجازات اسلامی جنایت های عمدی و شبه عمدی دیوانه و نابالغ را به منزله خطای محض و نه خود خطای محض قرار داده است و خطای محض نیز جنایتی فاقد عنصر روانی است. قانونگذار بدین وسیله توانمندی ذهنی آنان را برای قصد مجرمانه نپذیرفته و رفتارآنها را در عین دارا بودن ضوابط عمد یا شبه عمد از نظر روانی به درجه خطای محض تنزل داده است. تبصره ۲ ماده ۱۹۸ قانون مذکور نیز بیرون آوردن مال از حرز توسط دیوانه یا طفل غیر ممیز را در حکم مباشرت دانسته و بدین ترتیب آنان را به منزله ی ابزار وسیله، فاقد ادراک روانی لازم برای دخالت در جرم قلمداد کرده است. حال در چنین درجه ای از ادراک حتی اگر فرد توانایی فهم خطاب را داشته باشد، اما فقدان رکن روانی (قصد مجرمانه) مانع از آن است که عقلای جامعه او را تحسین یا تقبیح کنند. بنابراین اعمال مجرمانه ی وی نیز جرم نمی باشد.
گفتار دوم: نظریه جرم بودن و دلایل:
این نظریه معتقد است هر فرد انسانی با «اهلیت مادی» برای ارتکاب جرم متولد می شود، به همین دلیل انسان بودن شرط کافی برای ارتکاب جرم می باشد[۴۴] و از آن جایی که اشخاص دارای نقیصه ی عقلی متصف به انسان بودن هستند اعمال آن ها وصف جرم به خود می گیرد. ولی مسئولیت کیفری ندارد. زیرا لازمه ی مسئولیت کیفری داشتن اهلیت کیفری است، در حالی که این اشخاص اهلیت کیفری ندارد. اهلیت کیفری را می توان وضعیتی روانی دانست که فرد با گذر از توانایی دارای قصد مجرمانه که موجب می شود بتوان او را مجرم نام داد، به درجه ای از تکامل عقلانی میرسد که می تواند ارزش اجتماعی عملش را بفهمد و بدین ترتیب با قدم گذاشتن به مرحله ی تمیز، اهلیت مجازات را پیدا کند. از این رو اهلیت کیفری در تناسب با مسئولیت کیفری قابل شناسایی است، مفهومی که به رغم اهمیت شناخت دقیق آن، قوانین کیفری اغلب نه آن را تعریف کرده و نه ارکان آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده اند. و به پیروی از ساختار کلاسیک و سنتی حاکم بر حقوق کیفری، اغلب تنها از طریق احصای عوامل رافع مسئولیت، علل اباحه و … به تبیین عینی حدود و ثغور آن توجه کرده اندو قانونگذاران بدین ترتیب کوشیده اند توجه خود را به وضعیت روانی افراد در قالب تقسیم شده از پیش تعیین شده ای نظیر «دیوانگان» و «صغار» که از ضابطه ای عینی و بیرونی برخوردارند نشان دهند[۴۵] قانون مجازات اسلامی نیز همین رویه را پیش گرفته و از باب چهارم از کتاب اول خود ذیل عنوان حدود مسئولیت جزایی، طفولیت و جنون را رافع مسئولیت کیفری دانسته است. اما در قوانین جزایی برخی از کشورها ارکان مسئولیت کیفری را مد نظر داشته و بدان اشاره کرده اند مثلاً قانون عقوبات لبنان در ماده ۲۱۰ مقرر می دارد«نمیتوان فردی را محکوم به مجازات کرد مگر از روی آگاهی و اراده اقدام به فعل (ممنوع) کرده باشد[۴۶]»
حقوق جنایی معاصر به دنبال مجازات هر موجودی که جرم از او صادر شده باشد، نیست. زیرا مجازات تنها به موجودی تعلق می گیرد که رفتار مجرمانه قابل انتساب به وی باشد و این امر محقق نمی شود مگر اینکه عمل ممنوعیت از آگاهی و آزادی اراده او سرچشمه گیرد. بدین ترتیب پیش فرض اینکه موجود در قلمرو مسئولیت کیفری مطالعه شود «انسان بودن» اوست که این قاعده قانونی نانوشته (عرف) در بین کلیه نظام های حقوقی معاصر است و داشتن ادراک و اراده آزاد به عنوان ارکان تشکیل دهنده مسئولیت کیفری بحث را ویژه افرادی می کند که از توانمندی های ذهنی لازم برای داشتن ادراک و اراده آزاد برخوردار باشند.
ولی دررابطه با تجزیه و تحلیل ادراک و اختیار معلوم می شود که اختیار خود ناشی از ادراک است و بدین ترتیب ادراک محور اصلی «اهلیت کیفری» خواهد بود که اشخاص دارای نقیصه ی عقلی فاقد آن یا از ضعف آن رنج می برند به عبارت دیگر اراده آزاد (اختیار) و ادراک در عرض همدیگر نیستند که دو عنوان مجزا ومستقل از هم یا به زبان علمای منطق متباین نیستند؛ بلکه اراده آزاد در طول ادراک قرار دارد. اگر مسأله ی اختیار (اراده آزاد) را به طور دقیق بنگریم متوجه خواهیم شد که اراده به عنوان عامل درونی از دو طریق محدود می گردد، یکی از ضعف ادراک که مانع می شود فرد بتواند گزینه های متعدد پیش روی خود را به درستی شناسایی کند[۴۷] نقیصه های عقلی دارای ضعف ادراک می باشند و به نظر می رسد دارای محدودیت اراده نیز می باشند و دیگری فشار های ناشی از محیط های پیرامون (چه فیزیکی باشد، چه روانی؛ چه عامل آن انسانی باشد، چه اوضاع و احوال)[۴۸] بدین ترتیب اختیار ابتدا ناشی از وجود ادراک و سپس فقدان فشارهای پیرامونی است. بنابراین وقتی صحبت از اهلیت کیفری می شود تنها «ادراک» است که باید مورد بررسی قرار گیرد.
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-09-28] [ 08:21:00 ب.ظ ]
|