شخصیت پردازی در رمان «همنوایی شبانهی ارکستر چوبها»- ... |
تمام دیشب باد میآمد. اتاق من تخته پاره ای بود در توفان. صدای غژغژ خمیدن اسکلت چوبی ساختمان را به وضوح میشنیدم. گربهی بندیکت بی وقفه صدا میکرد و هرازگاه صدای افتادن و شکستن چیزی، پیچیده در صدای باد، به چهرهی شب خط میزد (قاسمی، ۱۳۹۰: ۱۵۹).
در این متن توصیف فضای اطراف راوی به خوبی شخصیت پریشان و ذهن ملتهب او را نشان میدهد او فکر میکند که هر صدایی که از بیرون میآید برای او ساخته شده است و این نشان از بیماری پارانویای راوی دارد.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
اتاقهای سید تو در تو بود و فضای بزرگ تری داشت. دوش آب گرمی هم سید خودش اضافه کرده بود، در مجموع، اتاقهایشان را به شکل آپارتمان کوچکی در آورده بود که دیگر ربطی به اتاقهای زیر شیروانی نداشت بیشتر ظهرها هم غذایش را در رستوران میخورد (قاسمی، ۱۳۹۰: ۱۶۸).
در این پاراگراف به شخصیت جاه طلب و حریصِ سید اشاره میشود، که دوست داشت بهترینها را از آن خود کند.
با هر ضربهی تبر تمام ذرات اسکلت چوبی ساختمان به لرزه در میآمد و به غبارهای مردهی قرون پیش، از درزهای کف چوبی ساختمان، به هوا برمیخواست. در بخاریِ دیواریِ اتاقِ فریدون چند تکه چوب با شعلهی فردی میسوخت و دود میکرد. سه جفت چشم در فضای نیمه تاریک اتاق به من خیره شده بود که از آن میان دو چشم گداختهی پروفت به آسانی قابل تشخیص بود (قاسمی، ۱۳۹۰: ۱۸۷).
در این متن که توصیفی از فضای اتاق فریدون دارد. راوی صدای ضربههای تبر و دودی که از سوختن چوبها بر میخواست تصویری وحشتناک برای خود درست میکرد. و همچنین چشمان گداخته پروفت برای راوی سراسر ترس و دلهره بود.
شاخههای عودی که حواریون پروفت، مثل پرچم فتح، بالای در همهی اتاقها زده بودند میسوخت و بوی تند نفس گیر را در فضا پخش میکرد (قاسمی، ۱۳۹۰: ۱۸۸).
در این توصیف فضای آشفته و ویرانگر طبقه ششم را نشان میدهد.
در اتاق فریدون همچنان باز بود. شعلههای آتش بالا گرفته بود و دودی که از اجاق بر میخواست، از بالای در به داخل راهرو تنوره میکشید. فریدون نشسته بود روی زمین و به کمک تیرگی چوبی چانهی خمیری را پهن میکرد. دور تا دور اتاق چشمانی ملتهب به شعلههای آتش خیره شده بود (قاسمی، ۱۳۹۰: ۱۸۹).
در این متن که توصیفی از فضای اتاق فریدون دارد. راوی صدای ضربههای تبر و دودی که از سوختن چوبها بر میخواست تصویری وحشتناک برای خود درست میکرد. و همچنین چشمان گداخته پروفت برای راوی سراسر ترس و دلهره بود.
حالا که نگاه میکردم در پس همه اتفاقاتی که آن روز رخ داده بود، معنای واحدی میدیدم «بیا پایین. بیا پایین» حالا که نگاه میکردم در آن کلام رمزی بود. همچنان که در آن هجوم وقیحانهی قمریها، آن ضربههای هراس آور تبر، آن سوء قصدی که به جان شیطان اتاق شمارهی شش شده بود واین دودی که حالا سراسر راهرو را پوشانده بود و این نانی که یاد آور شام آخر بود (قاسمی، ۱۳۹۰: ۱۹۳).
توصیف فضای متن بالا، ناشی از بیماری پارانویای راوی دارد. از آنجا که نسبت به همه سوءظن زیاد دارد و همچنین حساسیت زیاد به مسائل جزئی و بی اهمیت از خود نشان میدهد. حکایت از اختلال شخصیت او دارد.
۳-۴-۵- انتخاب نام و شخصیت پردازی
بازیگران در داستان (شخصیتها) یا به اسم خاص نامیده میشوند مانند: پروفت، سید الکساندر، فریدون، رعنا و… یا کمی مبهم به اسم عام، مانند زن کلانتر، گارسن کافهی چراغهای دریایی، افسر سابق و….
«نقش اصلی نامِ هر شخصیت این است که نشان بدهد شخصیت مورد نظر را باید فردی خاص تلقی کرد و نه یک سنخ، این برازندگی نام نباید چنان باشد که به نقش اصلی آن خللی وارد آید» (لاج، ۱۳۷۴: ۳۰).
در بسیاری از آثار، نویسندگان نامها را با دقت و از روی قصد انتخاب میکنند. اکثر اشخاص داستانی با نامهایی که دارند در ارتباط هستند. انتخاب نام به ویژه نامی که از اثرادبی دیگر گرفته شده باشد هیچگاه بدون دلیل نیست و آن شخصیت با صاحب نامش میتواند ارتباط داشته باشد. گاهی این ارتباط میتواند وارونه و نقیض گونه باشد مانند انتخاب نام کاکارستم برای شخصیت منفی داستان «داش آکل» صادق هدایت، یا نام پروفت برای شخصیت منفی و روانی رمان «همنوایی شبانهی ارکسترچوبها»ی رضا قاسمی. نامگذاری تعدادی از شخصیتهای همنوایی شبانهی ارکستر چوبها حساب شده و براساس دلایلی است. بسیاری از نامهای شخصیتهای مذهبی و تاریخی در همنوایی شبانهی ارکستر چوبها دیده میشود. برخی از آنها در نامگذاری شخصیتهای رمان به قدمت گرفته شده اند و از برخی دیگر نیز تنها یاد شده است. در همنوایی شبانهی ارکستر چوبها هر شخص برای خودش ماسکی دارد، اسامی مستعاری که در برهههایی از زمان به آن نامها شناخته میشوند:
«پیش از انشعاب، البته. کلانتر اسمش مجید است، اما حسین هم صدایش میکنند. یک اسم دیگرش هم محسن است. تقی، که قبلا جای تو مینشست، هم علی صدایش میکردند. هم محمد. پروفت را نمی شناسم. همین قدر میدانم که اسمش حسن است. فریدون را هم یکی دو بار دیدم که مرتضی صدایش میکردند. سید هم یک وقتی اسم مستعارش کوروش بود، اما مهدی… نه، کسی را به این اسم نمی شناسم. » (قاسمی، ۱۳۹۰: ۱۳۳).
همهی این ماسکها و نامها، برای فرار از بحران بیهویتی و برزخ خود باختگی است. همه برای فراموشی گذشته، با هویت جعلی و پشت اسمی مستعار و تقریبا غربی پنهان شده اند. «دو اسمه بودن برمیگردد به موقعیت طبیعی این شخصیتهای تبعیدی. اسم مستعار داشتن برای آدمهای سیاسی یک امر طبیعی است. یک جور حفاظ است. راوی «همنوایی شبانهی ارکستر چوبها» آدم سیاسی نیست. بنابراین در یک جای رمان اشاره میشود که نام او یدالله است. اما از طرف فاوست مورنائو متهم میشود که کتابش را با یک نام جعلی (قاعدتأ رضا قاسمی) منتشر کردهاست. پس او هم وارد این چرخهی هویتهای جعلی میشود، به نوعی. یک بعد دیگر قضیه برمیگردد به فرهنگ ما. ما وقتی به دنیا میآییم نام گوش چپ و راست داریم. در اغلب اوقات هم نام یک گوش مذهبی است و نام گوش دیگر ایرانی باستانی. این تعدد نامها در رمان، به نوعی بازتاب این فرهنگ نیزهست» (قاسمی، نشریهکارنامه۱۳۸۳).
پروفت: پروفت در زبان فرانسوی به معنای پیامبر و پیشگو و غیبگوست. و در رمان حرکات و رفتارهای او به گونه ای است، که توهم فرستادهی خدا بودن برای پروفت مشخص شود. این که او در تقابل با دیگر ساکنان طبقهی ششم خود را پیشگو و مامور خدا معرفی میکند. «بعد ضمن اشاره به تورات اضافه کرده بود. طبق محاسباتی که در اینجاست، تخت اتاق شمارهی شش و تخت اتاق شمارهی دوازده تخت شیطان است!» (قاسمی ، ۱۳۹۰: ۱۰۴).
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-09-28] [ 08:57:00 ب.ظ ]
|