محققان مدیریت در تحقیقات خود ‌به این موضوع دست پیدا کرده‌اند که افراد با سبک های شناختی گوناگون، سازمان های مختلفی( کیلمان[۶۹] و میتروف[۷۰]، ۱۹۷۶) و ادارات مختلفی (ویلیامز[۷۱] ؛ آرمسترانگ[۷۲] و مالکوم[۷۳]، ۱۹۸۵) را ترجیح می‌دهند.

کیرتون و مک کارتی(۱۹۸۸) این را بیان داشته اند که سبک شناختی به عنوان یک متغیر تاثیر گذار در عملکرد سازمانی می‌باشد. آنان بیان داشته اند که این ابزار برای کسانی که می خواهند تیم مؤثری را تشکیل دهند ، از طریق تشخیص جو شناختی مناسب ،کارکرد مفیدی را دارا می‌باشد. چالشی که حاصل می‌گردد باعث ایجاد تعادل مناسبی در تیم می‌گردد و باعث تعادل سریع تر بین اعضای یک تیم با سبک های شناختی گوناگون می شود. سبک شناختی اساس تعیین رفتار سازمانی و فردی می‌باشد که خودشان را در فعالیت های کاری در یک محیط کار در قالب یک سیستم سازمانی و فرایند ها نمایش می‌دهد(سادلر[۷۴] و بادگر[۷۵] ،۱۹۹۸). به عبارت دیگر دانستن سبک های شناختی کارکنان این موضوع را نشان می‌دهد که آن ها در کاری که دوست دارند به کار گمارده بشوند تا در آن کار بتوانند موفق شوند. این موضوع می‌تواند این را ثابت کند که چرا افراد با یک توانایی ، دانش و مهارت ، در سازمان به طور مختلفی کار می‌کنند.

۲-۱-۷-۱-تعاریف محققان از سبک های شناختی

بعضی از نویسندگان از قبیل هانی و مومفورد[۷۶](۱۹۸۲) ، کولب[۷۷] (۱۹۷۶) و اشمک[۷۸] (۱۹۸۸) از عبارت سبک شناختی[۷۹] به عنوان سبک های یادگیری یاد می‌کنند، بعضی دیگر از نویسندگان از قبیل آلینسون و هیرز[۸۰](۱۹۹۶) ، ریدینگ و چیما[۸۱] (۱۹۹۱) از همان واژه سبک شناختی یاد کرده و در تحقیقات خود استفاده می‌کنند ، برخی دیگر از نویسندگان از قبیل الثابت و دیویز[۸۲](۱۹۸۹) ، گریگورنکو و استرنبرگ[۸۳](۱۹۹۵) ، لئونارد و استراوس[۸۴](۱۹۹۷) از واژه سبک شناختی به عنوان سبک های تفکر[۸۵] نام می‌برند ، و یا افرادی همانند استرنبرگ[۸۶](۱۹۸۸) به اسم شیوه های فکر کردن[۸۷] نام می‌برند. در این تحقیق بر اساس بررسی ادبیات سبک شناختی ، از آن معادل سبک های تفکر[۸۸] یاد می شود (واندرهایدن[۸۹]، ۲۰۰۴، ۶).

طبق نظر ریدینگ و چیما (۱۹۹۱) تفاوت اصلی که بین سبک های شناختی و سبک های یادگیری ، در تعداد ابعاد خلاصه می شود: سبک های شناختی به صورت یک دو قطبی هستند در حالی که سبک های یادگیری دارای ابعادی متفاوت تر می‌باشد. ویتکین[۹۰] ، مور[۹۱] ، گودنوک[۹۲] و کاکس[۹۳] (۱۹۷۷) سبک های شناختی را تفاوت افراد در روش ادراک ، فکر ، حل مسئله، یادگیری و ارتباط با دیگران می دانند. تنانت[۹۴] (۱۹۸۸) سبک های شناختی را به عنوان ویژگی های افراد و رویکرد های ثابت در سازماندهی و پردازش اطلاعات می‌داند.

۲-۱-۷-۲-مدل دو بعدی سبک شناختی

میلر[۹۵] (۱۹۸۷) تحت عنوان نظریه شناختی شهودی ـ تحلیلی تلاشی در جهت یکپارچه سازی و وحدت بخشی به مفاهیم مطرح شده در خصوص سبک شناسی است. این نظریه در سال ۱۹۸۷ مطرح شد. ‌بر اساس این نظریه مدل پردازش اطلاعات انسان ‌بر اساس سه فعالیت شناختی اساسی، ادارک یا دریافت، تفکر یا حل مسئله و به خاطر آوری یا حافظه ثابت مستمر و تعامل بین آن ها شکل می‌گیرد. تفاوت ها و شباهت ها در سبک های پردازش بر حسب این سه نوع فعالیت در ابعاد مرتبط با هر یک از این فعالیت های شناختی، به وجود می‌آید. هر یک از این فعالیت های شناختی اصلی شامل فرایندهایی است و انسان در اجرای هر یک از فرایندهای مذکور می‌تواند به دو وجه یا دو شیوه یا دو مد عمل نماید( نورشاهی ،۱۳۸۵، ۳۳).

هیز و آلیسون(۱۹۹۴) بر اساس مدل فرایند- اطلاعات تئوری شهودی و تحلیلی سبک شناختی میلر(۱۹۸۷) سعی کرده‌اند تحقیقات خود را انجام دهند. میلر تمام سبک ها به دو دسته تحلیلی و کل گرایان بر اساس فعالیت های قسمت های سمت چپ و راست مغز، دسته بندی نموده است.این مدل که در جدول شماره(۲-۱) تفاوت ها و شباهت های بین این دو بعد را نمایان می‌سازد و این ابعاد را با فعالیت های شناختی ادراک ، تفکر ، حافظه مستمر و ارتباط بین آنان ، مرتبط می‌سازد . برای شناخت بهتر این جدول ، اصطلاحاتی نیز بایستی مورد توجه قرار گیرد ، ‌بنابرین‏ در ذیل به صورت تفصیلی گذری بر این اصطلاحات می‌گردد.

    • طبق نظر موآتس[۹۶] و اسچوماچر[۹۷] (۱۹۸۰) و نیز میلر (۱۹۸۷) ، ادراک به معنای فعالیت‌های منظم شناخت و توجه مستمر می‌باشد.

    • الگوی شناخت ، فرایند مقایسه ی اطلاعاتی می‌باشد که در گذشته در حافظه ذخیره شده است. الگوهای شناختی رخ می‌دهند از طریق :

    • تحلیل آینده و یا

    • تطابق آن با حالت اولیه ی آن تحلیل آینده یک نوع فرایند تحلیلی به شمار می‌آید که از طریق شکسته شدن محرک بر اساس ویژگی های مبنایی مشخصی به قسمت های اصلی آن، شناسایی می‌گردد. تطابق با حالت اولیه به معنای مقایسات تاریخی محرک با نسخه های ذهنی آن موضوع می‌باشد.

    • طبق نظر ماتلین[۹۸] (۱۹۸۳) و میلر(۱۹۸۷) توجه کردن به معنای تمرکز داشتن بر فعالیت های ذهنی است که بر روی جنبه خاصی از محرک و یا رویداد واقع می شود.

    • عمدی[۹۹] بودن هر حرکت نیز حاصل ساختارهای فرا ذهنی هر فردی می‌باشد که هر ورودی در اثر آن تبدیل به یک حالت هوشیارانه می شود.

    • کلمه اتوماتیک[۱۰۰] مربوط به سطح فراتر و نوعی پیش آگاهی می‌باشد.

  • وابستگی و غیر وابستگی های زمینه ای یک عبارت درونی می‌باشد که در اثر توجه کردن حاصل می شود.

فکر کردن فرایندی است که در طی آن اطلاعات ذخیره می‌گردد و نیز اطلاعات و محرک به منظور متناسب شدن با برنامه های رسیدن به اهداف تغییر شکل داده و دستخوش تغییراتی می‌گردد. این فرایند شامل فعالیت هایی از قبیل طبقه بندی استدلال قیاسی و قضاوتی می‌باشد.

    • طبقه بندی[۱۰۱] ما را به فراگیری تصویری از دسته بندی[۱۰۲] رهنمود می کند. طبق نظر کاگان و کوگان(۱۹۷۰) و میلر (۱۹۸۷) ، این فرایند یادگیری شامل :

    • فرمول بندی کردن

    • آزمایش فرضیات

    • ایجاد تفاوت در تصور افراد از دسته بندی ( روش خطی و یا موازی بودن آن) ، که مربوط به ابعاد کلی غیر تکرار در سبک های شناختی افراد می شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...