گرچه مفهوم سلامت روان سال­ها موضوع مورد بحث در میان روان­پزشکان و روان­شناسان ودیگر دانشمندان علوم رفتاری بوده است . با این وجود هنوز تعریف قابل قبول و جامعی برای آن وجود ندارد. این امر تا حدودی ناشی از فقدان تعریف قابل قبول و عاملی از بهنجاری است و در بسیاری از موارد به زمینه­هایی مربوط می­ شود که نویسندگان مختلف به سلامت روانی پرداخته­اند(گنجی،۱۳۸۶) .

با مراجعه به منابع روان­شناسی به تعاریف زیادی برخوردار می­ شود که هم از نظر محتوا و هم از نظر اجمال یا تفصیل بسیار متفاوتند . برخی از این تعاریف که توسط صاحب‌نظران ارائه شده است به شرح زیر ‌می‌باشد:

-به عقیده شاملو(۱۳۸۳)، سلامت روانی عبارت است از ” مجموعه عواملی که در پیشگیری از ایجاد و یا پیشرفت روند وخامت اختلالات شناختی ، احساسی و رفتاری در انسان نقش مؤثر دارند” .

-به عقیده میرکمالی(۱۳۷۷)، سلامت روانی عبارت است از” پیشگیری از پیدایش بیماری روانی و ‌سالم‌سازی محیط روانی تا افراد جامعه (سازمان) بتوانند با برخورداری از شخصیت و روان متعادل با عوامل محیط خود رابطه برقرار کرده و در راه تأمین نیازها ، شکوفایی استعدادها و رسیدن به هدف­های متعالی فردی و اجتماعی خود بکوشند” .

-فدایی(۱۳۷۳) ، معتقد است که فرد سالم کسی است که از نظر کارکردهای روانی (از جمله اندیشه ، عاطفه ، ادراک و رفتار) دچار اختلال نباشد و با خود ، خانواده و اجتماع ، رابطه­ای هماهنگ و صمیمانه داشته باشد و وظایف و مسئولیت­های خود را در قبال خانواده و جامعه به خود انجام می­دهد.

-کارل مننجر[۲۷] می­گوید: سلامت روان عبارت است از (سازش فرد با جهان اطرافش در حداکثر امکان به طوری که باعث شادی و برداشت مفید و مؤثر او به طور کامل شود)(میلانی­فر،۱۳۸۴).

-گنیزبرگ[۲۸] ، بهداشت روانی را این چنین تعریف می­ کند (تسلط و مهارت در ارتباط صحیح با محیط ، بخصوص در سه فضای مهم زندگی: عشق ،کار و تفریح . وی برای توضیح بیشتر می­گوید: استعدادیافتن و ادامه کار،داشتن خانواده ، ایجاد محیط خانوادگی دلپسند، فرار از مسائلی که با قانون درگیری دارد، لذت بردن از زندگی و استفاده صحیح از فرصت­ها ، ملاک تعادل و سلامت روانی است) (میلانی­فر،۱۳۸۴) .

-بینیس[۲۹]، سه معیار را برای سلامت روان مطرح می­ کند که عبارتند از:

۱-سازگاری و توانایی حل مسائل زندگی با انعطاف نشان دادن ، به منظور تغییر نیازهای محیطی .

۲-مفهوم شخصیت، یعنی دانش و اطلاع درمورد سازمان درونی فرد.

۳-توانایی جستجو و درک صحیح خصوصیات واقعی محیط بویژه آنهایی که برای ایفای نقش سازگاری مناسب است (سلطانی راد،۱۳۷۵).

نظریه­ های موجود در زمینه سلامت روانی

دیدگاه مکاتب روانشناختی

۱-مکتب روانکاوی:

این مکتب معتقد است که سلامت روانی یعنی : کنش متقابل موزون بین سه عنصر مختلف شخصیت : نهاد[۳۰]– من[۳۱]– من برتر[۳۲] ، بدین صورت که من باید بتواند بین تعارض­های نهاد و من برتر تعادل ایجاد کند و چنانچه از عهده برقراری تعادل لازم برنیاید ، بهداشت روانی به هم می‌خورد و شخص دچار مشکل روانی می­گردد .

۲-مکتب زیست­گرایی:

طبق این مکتب که اساس روان­پزشکی را تشکیل می­دهد . سلامت روانی زمانی وجود خواهد داشت که بافت­ها و اندام­های بدن به طور سالم کار کنند . هر نوع اختلال در دستگاه عصبی و در فرایندهای شیمیایی بدن ، اختلال روانی به همراه خواهد آورد .

۳- مکتب رفتا­رگرایی :

این مکتب در تعریف سلامت روانی ، ‌بر سازگاری فرد با محیط تأکید دارد . این مکتب معتقد است رفتار ناسالم نیز ، مانند سایر رفتارها در اثر تقویت آموخته می­ شود . ‌بنابرین‏ از دیدگاه رفتارگرایی ، بهداشت روانی رفتاری است که با محیط یعنی با نوعی بهنجاری رفتاری ، سازگاری دارد . از دید این مکتب بهداشت روانی است آموخته می­ شود .

۴- مکتب انسان­گرایی:

این مکتب معتقد است که سلامت روانی یعنی، ارضای نیازهای سطوح پایین و رسیدن به سطح خودشکوفایی هر عاملی که فرد را در سطوح پایین نگه دارد و از خودشکوفایی او جلوگیری کند، اختلال رفتاری به وجود خواهدآمد.

۵- مکتب بوم شناسی:

بوم­شناسی مطالعه محیط­های زندگی موجودات زنده و مطالعه روابط این موجودات با یکدیگر و با محیط ، این دیدگاه معتقد است عامل موجود در محیط فیزیکی مثل سر و صدا یا آلودگی صوتی ، آلودگی هوا، زیادی جمعیت ، کوچکی محل سکونت و … می ­توانند بهداشت روانی فرد را به خطر اندازد(گنجی،۱۳۸۶).

دیدگاه متخصصان درمورد سلامت روانی

نظریه روانکاوی فروید:

به عقیده فروید،اکثر مردم به درجات مختلف روان­نژند هستند و سلامت روانی یک آرمان است نه یک هنجار آماری(هوگان[۳۳]،۱۹۷۶)به نظر فروید ویژگی­های خاصی برای سلامت روانشناختی ضرورت دارد و نخستین ویژگی خودآگاهی[۳۴] است . یعنی هرآنچه که ممکن است درضمیرناخودآگاه موجب مشکلی است شود،بایستی خودآگاه شودوخودآگاهی حقیقتی ممکن نیست مگر این که کنترل و غیرواقعی و غیرضروری یا زیاد از حد(من برتر) درهم شکسته شود(کورسینی[۳۵]،۱۹۷۳).خودآگاهی عنصر اصلی سلامت روانشناختی است. البته برای سلامت روانشناختی کفایت­کننده نیست بلکه معیارنهایی سلامت روانی از نظر فروید،بیگانگی منطقی از علاقمندی­ها و اشتیاقات عمومی ‌می‌باشد(گلداشتاین[۳۶]،۱۹۹۳).

فروید معتقد بود انسان متعارف کسی است که مراحل رشد روانی – جنسی خود را با موفقیت گذرانده باشد و در هیچ یک از مراحل آن بیش از حد تثبیت نشده باشد . البته از دیدگاه وی کمترانسانی متعارف به حساب می ­آید و هر فردی به نحوی از انحاء نامتعارف ‌می‌باشد(خدارحیمی،۱۳۷۳).

نظریه روانکاوی یونگ[۳۷]:

به عقیده یونگ(۱۹۶۸)،فرایند (تفرد)یکی از عوامل مؤثر در سلامت روان است. تفرد (در ساده ترین شکل آن عبارت است از تمیز تدریجی (من) یا خودآگاهی از ناخودآگاهی طوری که فرد به تدریج بیشتر و بیشتر از افکار و انگیزه­ های منشعب شده از ناخودآگاهی جمعی ، هوشیاروآگاه می­ شود) البته تشخیص و تمیز ناخودآگاهی تنها نیمی از داستان تفرد است همزمان با این تمیز بایستی نسبت­های خودآگاه و ناخودآگاه روان دوباره یکپارچگی ، شکیبایی، تحمل سختی­ها و پذیرش ناشناخت­ها ‌می‌باشد(مسعود زاده و همکاران،۱۳۸۱).

نظریه روانکاوی آدلر[۳۸] :

سلامت روانی به عقیده آدلر ،یعنی داشتن اهدافی مشخص در زندگی داشتن فلسفه­ای استوار و مستحکم برای زیستن ،داشتن روابط خانوادگی و اجتماعی مطلوب و پایدار مفیدبودن برای همنوعان ،داشتن جرئت و شهامت و قاطعیت درعمل برای نیل به اهداف خود،کنترل داشتن بر عواطف و احساسات ،داشتن هدف نهایی کمال و تحقق نفس پذیرفتن اشکالات و کوشش درحدتوان برای حل اشتباهات (خدارحیمی،۱۳۷۳؛به نقل از موسوی ده موردی ،۱۳۷۸).

نظریه رفتارگرایی اسکینر[۳۹] :

سلامت روانی و انسان سالم به عقیده اسکینر معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است و چنین انسانی وقتی با مشکل روبرو می­ شود از طریق شیوه اصلاح و رفتار برای بهبودی و هنجار کردن رفتار خود و اطرافیانش استفاده می­جوید و این را تا وقتی ادامه می­دهد که به سطح هنجار مورد پذیرش جامعه برسد.انسان سالم کسی است که تأثیرات اجتماعی بیشتری رابه خاطر رفتارهای نامناسبش از محیط و اطرافیانش دریافت کند (کورسینی به نقل از موسوی ده موردی ،۱۳۷۸).

نظریه انسان­گرایی راجرز[۴۰]:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...