«و گفت طعامی مشته ی لقمه ی است از ذکر خدای در دهان یقین که حالت توحید آن لقمه را از مایده ی رضا برگرفته باشد با گمان نیکو به کرامت حق».(همان: ۳۹۶)
ابوعبدالله محمّد بن الخفیف«و گفت رضا بر دو قسم بود: رضا بدو و رضا از او رضا بدو تدبیر بود و رضا ازو در آنچه قضا کند».(همان: ۴۰۱)
ابوبکر کتانی«و گفت زاهد آن باشد که هیچ نیابد دلش شاد بود بنا یافتن آن وجد و جهد لازم گیرد و احتمال دل کند به صبر و راضی باشد بدین تا بیمرد».( همان : ۳۹۶)
ابوالحسن حصری«نقلست که سحرگاهی نماز گزاردم ومناجات کردم و گفتم الهی راضی هستی که من از تو راضیم ندا آمد که ای کذب که اگر تو از ما راضی بودی رضاء ما طلب نکردی».(همان: ۵۲۲)
ابوالحسن شهریاری کازرونی «و گفت که باید پیوسته به تحصیل علوم شرعی مشغول باشی که اهل طریقت و حقیقت را در همه حال از علوم گریز نیست بعد از آن چون علم آموختی از ریا و سمعت پرهیز کن و هر چه دانی پنهان مکن و پیوسته در طلب رضا، حق تعالی باش».(همان: ۵۳۱)
عزّالدّین محمودبن علی کاشانی درباره انواع رضا آورده است:رضای خدا در خالی بودن ازارادت هاهست.رضا به خدایی که اختیا ر بنده در دست اوست.رضای خدا در رفع اندوه دل.خشنودی و رضای بنده از خدا وخدا از بنده و سپردن همه اختیارات به خدا.رضای نفس، رضای قلب است و رضای قلب رضای رب است.اتصال رضای بنده به خدا در گرو نظر رضوان الهی است. طلب رضای «رابعه» از خدا.رضا به خدا و رضا از او و رضا بر او.
ابوعثمان مغربی«و گفت : هر که خلوت بر صحبت اختیار کند باید که از یاد کردن همه چیزها خالی بود مگر از یادکردن خدای تعالی و از همه ارادتها خالی بود مگر از رضای خدای تعالی و از مطابقت نفس خالی بود به جمله اسباب که اگر بدین صفت نباشد خلوت او را هلاک و بلا بود».(همان: ۵۳۶)
و قول ابن عطا« که الرّضا نظر القلب الى قدیم اختیار اللّه للعبد و انّه اختار له الافضل اشارت است باصل ترک اختیار. چه مطالعه ی اختیار کلّى و ملاحظه ی افضلیّت آن بترک اختیار جزوى فرماید».(کاشانی/۱۳۸۹: ۵۶۳،۵۶۴)
وقتى شبلى در صحبت جنید بر زبان کلمه ی لاحول براند جنید گفت :
«ذا من ضیق صدر و ضیق الصّدر من ترک الرّضا بالقضا».(همان: ۵۶۴)
«…دل با او خطاب مى‌کند.
اذا شئت ان ارضى و ترضى و تملکى زمامی ما عشنا معا و عنانیا
الا فــارمـقی الـدّنیا بعینى و اسمعـى باذنى فیها و انطقى بلسانیا…
اگر می خواهی که من و تو از یکدیگر خشنود باشیم و تا زنده ایم زمام اختیار و عنان وجود من به دست مالکیّت تو باشد دنیا را با دیدهمن بنگرو به گوش من بشنو و با زبان من سخن بگوی و همچنانک رضاى نَفس اثر رضاى قلب است رضاى قلب اثر رضاى ربّ است. هرگاه که نظر رضوان الهى بدلى تعلّق گیرد صفت رضا در او پدید آید. پس علامت اتّصال رضوان الهى بدل بنده اتّصال رضاى بنده بود بدو و کلام سهل رحمه اللّه اذا اتّصل الرّضا بالرّضوان اتّصلت الطّمأنینه فطوبى لهم و حسن مآب عبارت از این معنى است. و چون رضاى بنده لازم رضوان الهى است اتّصال رضوان به محلّى بى‌اتّصال رضا صورت نبندد و از اینجاست قول رابعه با سفیان ثورى اما تستحیى ان تطلب رضا من لست عنه براض در مقابله دعاى او که اللّهمّ ارض عنّا.(همان : ۵۶۴،۵۶۵)
و ابن سمعون گفته است:«الرّضا بالحقّ و الرّضا عنه و الرّضا له فالرّضا به مدبرا و مختارا و الرّضا عنه قاسما و معطیا و الرّضا له الها و ربّا». (همان : ۵۶۳،۵۶۷)
با بررسی «انواع رضا» در متون نثر عرفانی قرن چهار تاهشت هجری می توان گفت:
الف- قشیری با( ۵)مورد از رضای بنده از خدا ،رضای بنده از بنده ،رضای خدا از بنده ،رضا دادن به قضای الهی با دل یاد می کند.در تقسیم انواع رضا او به چهار تقسیم اشاره می کند. به رضای قضای الهی تأکید بیشتری داردزیرا در دو قسمت از کشف المحجوب آنها را بیان می کند.
ب-خواجه عبدالله انصاری در(۱)نمونه از رضای خدا به رضای خدا و رضای نفس یادمی کند.
ج-هجویری در(۶)موردازانواع رضا سخن می گوید که عبارتند از:رضا به فقر ،رضا به عطا، رضا به نعمای دنیا، رضا به بلا …. هجویری مانند میبدی از رضایی سخن می گوید که در آن رضا؛ رضای خدا از رسول اکرم می باشد.وقتی همه ی عالم و موجودات در کسب رضای خداست، خداوند بلند مرتبه در کسب رضای رسول خویش است.
د-میبدی در (۹) نمونه «انواع رضا» را بیان می کند که یک نمونه از آن«جلب رضای رسول اکرم»- صلی الله وعلیه وآله والسلم- از سوی خدا است؛ آن خدایی که عرش و فرش در تلاش و کسب رضایش می باشند، هم چنین از نمونه های جدیدی سخن می گوید که در آثار نویسندگان متون نثر عرفانی قرن چهار تا هشت هجری بهندرت دیده می شود.مانند: رضا به مرگ عارفانه ، رضای پیش از قضا، نسیم و رایحه ی رضا به آل فرعون و….
ه-نسفی به رضای فرشتگان به حکم الهی و رضاو خشنودی معشوق اشاره می کند.
و-نجم الدّین رازی(۵) نمونه از«انواع رضا» را ذکرمی کند.که جز یک مورد با نویسندگان دیگر قرن چهار تا هشت هجری مشترک ومشابه می باشد.رضا از خدا برای خدا، نمونه ای است که در آثار نویسندگان دیگر قرن چهار تا هشت هجری دیده می شود.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

ز- عطار(۲۷)نمونه«انواع رضا» را بیان می کند که به غیر از نمونه کمال رضای خدا ،رضا به روزی رسان (خدا) است. او رضاء به رضای خودرا که خدا فرموده است ،بیان می کند.در نمونه های دیگر مشابه با دیگر نویسندگان آورده است.
ح-
عزّالدّین کاشانی در (۴) نمونه به «انواع رضا» اشاره می کند.رضای متقابل بنده و خدا از هم، که در آثار نویسندگان دیگر دیده نمی شود.
با توجه به نمونه هایی که بیان شد،بیشترین تأثیر را به ترتیب عطار، میبدی، هجویری، نجم الدّین رازی، قشیری، عزّالدّین محمودبن علی کاشانی و خواجه عبدالله انصاری پذیرفته اند.نسفی از انواع «رضا» نمونه زیادی را ارائه نداده است. نمونه های بسیاری در این آثار «رضا به قضای الهی» می باشد. و از رضای دل در چند اثر یادمی شود. در کشف المحجوب از رضای دل مادر که خداوند آن را از زیارت کعبه واجب تر دانسته نمونه ایمی آورد.که تأکید بر یکی از نکات اخلاقی دینی در قرآن می باشد.کاربرد آیات قرآنی در این آثار زیاد نبوده است.
۴-۲-۲ مراتب و درجات رضا در متون نثر عرفانی قرن چهارتا هشت هجری

خواجه عبدالله انصاری رضا را سه درجه می داند: اوّل رضای عامه.درجه دوم رضابه هر چه از قضای رفته از خدای عزوجل؛ که قرآن عظیم نیز به آن اشاره کرده است و از رهنمود های خواص است. درجه ی سوم رضا بر رضای خدا است.
باب رضا(خشنودی و پسندگاری)
«…و آن بر سه درجه است. درجه ی نخستین : رضای عامه است. و آن رضاست. به اینکه خدای، پروردگار است با نپذیرفتن بندگی هر چه پائین تر از اوست و این قطب آسیا سنگ اسلام است و شرک اکبر را بزداید. و آن درست شود به سه شرط : اینکه خدای عزوجل بنده را از هر چیز محبوب تر باشد، و از هر چیز تعظیم کردنی تر، و از هر چیز شایسته تر برای طاعت. درجه دوم رضاست: از خدای عزوجل و آیات تنزیل (قرآن مجید ) از همین رضا سخن گوید و آن رضاست به هر چه قضا رفته و این از اوایل رهنمودی خاصه است. و آن درست شود سه شرط : یکسان بودن حالات نزد بنده. فرو افتادن خصومت با خلق. خلاصی از سوال نمودن و الحاح. درجه سوم : رضا است بر رضای خدای . آنگاه بنده نه ناخشنودی و نه خشنودی را از بهر خویش بیند. (این حال) ، او را بینگیزد، به ترک تحکم ، و بریدن اختیار و (بلکه) به فرو افکندن تمییز، گرچه در دوزخش برند».(خواجه عبدالله انصاری/۱۳۸۹: ۱۰۹،۱۱۲)

هجویری عارفانی را که به حق عارف اند و مشغول به خدمت وعبادت اند و طالب رضای خدا هستند دارای مراتب و درجات می داند.
از ابوالسری منصور بن عمار-رضی الله عنه- «… و آن که به حق عارف بود شغلش خدمت و عبودیت و طلب رضا باشد.پس عارفان به خود را طلب عبادت ، ریاضت بود و عارفان به حق را عبادت ، ریاست. این عبادت کند تا درجت یابد…».(هجویری /۱۳۹۲: ۱۹۴)

میبدی مراتب اهل رضا را مانند اهل بهشت یکسان نمی داند.رضای خداوند از بندگان مسلمانش را مانند سرایی می داندکه دارای درهایی است تا آن درها باز نشوند به درجات و مراتب نمی رسند.آن درگاه ها این است اوّل ادای فرایض و واجبات. دوم دوری از هر چیزی که خداوند حرام دانسته است.و این اسلام مورد رضای خداوند است. امروزه ما مسلمانان نیز به چنین مفاهیمی معتقد هستیم. آن که باید واجبات دینی را به درستی و مطابق با سنت انجام دادو حرام خدا را حرام وحلال خدا را حلال دانست و به آن ها عمل کرد.
«آن گه سرانجام اهل رضا و خوشنودی حق بیان کرد، گفت: هم درجات عند الله – اهل درجات عند الله.اشارتست که : اهل بهشت همه یکسان نیند، بلکه درجات ایشان متفاوت است، و منازل ایشان مختلف بقدر اعمال و معارف.(میبدی/۱۳۷۱ : ۲۸۸ ،ج ۲)
«گفته اند این اسلام پسندیده الله است. و «رضیت لکم الاسلام» بوی اشارت است بر مثال سرایی است که از راه گذر آن بر چهار درگاه است، و پس از آن در گاه ها چهار قنطره است، و پس از آن قنطره ها درجات و مراتب است، تا درگاهها باز نبرند و بدرجات و مراتب نرسند. اوّل درگاهی که بر راه گذر آنست اداء فرایض است. دوم اجتناب محارم».(همان : ۲۶ ،ج۳)

عطار مرتبه رضا را بالاتر از زهد می داند و قانع به رضا را به جای ورع و زهد بیان می کند. قناعت را اوّل مرتبه ی رضا می داند.او ترک شهوات را اوّل رضاذکر نموده است.رضا رااوّلین مرتبه ی موافقت آورده است. در مقایسه با صبر و رضا؛رضا را درجه ومرتبه عارفان می داند.
بشر حافی گفت: «رضی الله عنه ،از او پرسیدم که زهد فاضلتر یا رضا؟ گفت: رضا فاضلتر از آنکه راضی هیچ منزل طلب نکند بالای منزل خویش».(عطار: ۷۰)
ذکر ابوسلیمان دارائی- قدس الله روحه-«و گفت قناعت از رضا به جای ورع است و زهد . این اوّل رضا است و آن اوّل زهد. و گفت خدای را بندگان اند که شرم می دارند که با او معاملت کنند به صبر پس معاملت می کنند به رضا . یعنی در صبر کردن معنی آن بود که من خود صبورم ، اما در رضا هیچ نبود و چنانکه دارد چنان باشد. صبر به تو تعلق دارد و رضا بدو. (همان : ۲۱۱)
ذکر سهل بن التستری- قدس الله روحه العزیز-و پرسیدند از ابتداء احوال و نهایت آن، گفت:« ورع اوّل زهد است و زهد اوّل توکّل و توکّل اوّل درجه عارف و معرفت اوّل قناعت است و قناعت ترک شهوات و ترک شهوات اوّل رضاست و رضا اوّل موافقت است».(همان : ۲۳۹)
ذکر احمدخضرویه-قدس الله روحه العزیز-«و گفت صبر زاد مضطران است و رضا درجه عارفان است».(همان : ۲۶۳)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...