خود کارآمدی، توان سازنده ای است که بدان وسیله، مهارت‌های شناختی، اجتماعی، عاطفی و رفتاری انسان برای تحقق اهداف مختلف، به گونه ای اثربخش ساماندهی می شود. به نظر وی داشتن دانش، مهارت ها و دستاوردهای قبلی افراد پیش‌بینی کننده های مناسبی برای عملکرد آینده افراد نیستند، بلکه باور انسان در باره توانایی‌های خود در انجام آن ها بر چگونگی عملکرد خویش مؤثر است. بین داشتن مهارت های مختلف با توان ترکیب آن ها به روش های مناسب برای انجام وظایف در شرایط گوناگون، تفاوت آشکار وجود دارد. «افراد کاملاً می دانند که باید چه وظایفی را انجام دهند و مهارت های لازم برای انجام وظایف دارند، اما اغلب در اجرای مناسب مهارت‌ها موفق نیستند». باور افراد به خودکارآمدی خویش، بخش عمده‌ای از خودآگاهی آنان را تشکیل می‌دهد. برای ایجاد و تغییر نظام باورهای خود کارآمدی چهار منبع مهم تشخیص داده است. این منابع عبارتند از: تجربه های موفق، تجربه های جانشینی، ترغیب های کلامی یا اجتماعی و حالات عاطفی و فیزیولوژیک (بندورا، ۱۹۹۷).

‌بنابرین‏ بندورا خودکارآمدی را در تئوری شناختی اجتماعی خود به عنوان یک مفهوم مرکزی ارائه داد که به ادراک توانایی ها برای انجام دادن عملی که مطابق میل است، اشاره می‌کند (موریس[۱۹]، ۲۰۰۲). در نظام بندورا (۱۹۹۷) منظور از خودکارآمدی، احساس شایستگی و کفایت در کنار آمدن با زندگی است و در واقع عبارت است از یک عقیده ی محکم که ما بر اساس منابع اطلاعاتی مختلف توانایی هایمان را ارزیابی می‌کنیم. خودکارآمدی ‌به این معنی است که فرد فکر کند قادر است پدیده ها و رویدادها را برای رسیدن به وضعیت مطلوب با رفتار و کردار مناسب خود سازمان دهد(جاین و داوسون[۲۰]، ۲۰۰۹).

خودکارآمدی به معنای توانایی ادراک شده ی فرد در انطباق با موقعیت های مشخص است و به قضاوت افراد درباره توانایی آن ها در انجام­دادن یک کار یا انطباق با یک موقعیت خاص­مربوط است. خودکارآمدی به احساس عزت نفس،ارزش خود،احساس کفایت و کارایی در برخورد با زندگی اطلاق می شود(بندورا،۱۹۹۷). پورافکاری(۱۳۸۵) باورهای شخص ‌در مورد توانایی برای کنار آمدن با موقعیت های متفاوت را خودکارآمدی می­داند. باور خودکارآمدی بر بسیاری از جنبه­ های زندگی مثل گزینش اهداف، تصمیم گیری، میزان تلاش، سطح استمرار و پایداری و رویارویی با مسایل چالش برانگیز تأثیر دارد (بندورا، ۱۹۹۱).

خودکارآمدی به عمق اطمینان ما راجع به کارایی شخصی خود اشاره دارد ، افراد چنانچه خود را در موقعیت­های گوناگون ناتوان ببینند، ممکن است مشکلات را سخت­تر از واقعیت تصّورنمایند.رفتار نامناسب یا غیرانطباقی در این موقعیتهاممکن است ادراک فرد را از خود مبنی بر اینکه نالایق ، ناتوان و منفعل است ، تأیید کند.این امر موجب می شود که فرد از موقعیت های مشکل زا اجتناب نماید و یا از تلاش برای رفع آن بکاهد، ‌به این ترتیب دور باطلی ایجاد خواهد شد که همواره ادامه دارد(تارک،به نقل از نجاریان، ۱۳۷۱).

خودشناسی از طریق پردازش مهارت های شناختی، انگیزشی و عاطفی که عهده دار انتقال دانش و توانائیها به رفتار ماهرانه هستند، فعال می شود. به طور خلاصه، خودکارآمدی به داشتن مهارت یا مهارت ها مربوط نمی شود، بلکه داشتن باور به توانایی انجام کار در موقعیت های مختلف شغلی، اشاره دارد. باور کارآمدی عاملی مهم در نظام سازنده شایستگی انسان است. انجام وظایف توسط افراد مختلف با مهارت های مشابه در موقعیت های متفاوت به صورت ضعیف، متوسط و یا قوی و یا توسط یک فرد در شرایط متفاوت به تغییرات باورهای کارآمدی آنان وابسته است. مهارت ها می‌توانند به آسانی تحت تأثیر خودشکی یا خود تردیدی قرار گیرند، در نتیجه حتی افراد خیلی مستعد در شرایطی که باور ضعیفی نسبت به خود داشته باشند، از تواناِیی های خود استفاده کمتری می‌کنند. به همین دلیل، احساس خودکارآمدی، افراد را قادر می‌سازد تا با بهره گرفتن از مهارت ها در برخورد با موانع، کارهای فوق العاده ای انجام دهند(دلیری به نقل از وایت[۲۱]،۱۳۹۲)

پیاژه معتقد است طرحواره های خودکارآمدی طی درون سازی و برون سازی های بی شماری شکل می‌گیرد که در محیط های غنی رخ می‌دهد. خودکارآمدی به واسطه انگیزه درونی موجب می شود که فرد به طور خود انگیخته در محیط تلاش کند و به باورهای کارآمدی خود دست یابد. طبیعت همچون معلمی نامرئی است که فرد را به جنب و جوش وا می‌دارد تا ظرفیت های گوناگون خود را در مراحل متنوع و متفاوت تحول آشکار نماید (عباسیان فرد و همکاران، ۱۳۸۹).

خودکارآمدی درک شده عاملی مهم برای انجام موفقیت آمیز عملکرد و مهارت های اساسی لازم برای انجام آن است. عملکرد مؤثر هم به داشتن مهارت ها و هم به باور در توانایی انجام آن مهارت ها نیازمند است. اداره کردن موقعیت­های دائم التغییر، مبهم، غیرقابل پیش‌بینی و استرس ­زا مستلزم داشتن مهارت­ های چندگانه است. مهارت­ای قبلی برای پاسخ به تقاضای گوناگون موقعیت­های مختلف باید غالباً به شیوه ­های جدید، ساماندهی شوند. ‌بنابرین‏، مبادلات با محیط تا حدودی تحت­تأثیر قضاوت­های فرد ‌در مورد توانایی های خویش است. بدین معنی که افراد باور داشته باشند که در شرایط خاص، می‌توانند وظایف را انجام دهند. خودکارآمدی درک شده معیار داشتن مهارت های شخصی نیست، بلکه بدین معنی است که فرد ‌به این باور رسیده باشد که می‌تواند در شرایط مختلف با هر نوع مهارتی که داشته باشد، وظایف را به نحو احسن انجام دهد(دیگوری، ۱۹۶۶).

‌بنابرین‏ به عنوان نتیجه می توان بیان داشت که به طور ضمنی این ایده به صورت تاریخی ریشه در مفهوم اراده آزاد دارد. اراده آزاد به نوعی قائل شدن حق انتخاب و آزادی عمل برای شخص اشاره دارد. با تأکید بر این نکته که فرد و داشته هایش نقطه شروع عمل می‌باشند. این ایده در سال های اخیر توسط آلبرت باندورا و در حوزه روانشناسی در شبکه مفهومی پیچیده تری مطرح شد. او تحت تأثیر مکتب شیکاگو در جامعه شناسی که بر کنش وری انسان تأکید دارد و نیز عمل گرایی دیویی که موقعیت ها و تجربه های برخاسته از آن موقعیت ها را تلقی می‌کند، معنایی از عاملیت را مطرح می‌سازد که بیشتر نمودی سازنده گرایانه دارد. این عاملیت منشأ شکل گیری خودکارآمدی مد نظر باندورا است.

۲-۵ – اهمیت وضرورت خودکارآمدی

باندورا(۱۹۷۷) معتقد است که انتظارات کارآمدی از نظر اهمیت ، عمومیت وقوت متفاوتندمثلآً از نظر اهمیت موقعی که تکالیف ‌بر اساس سطح دشواری مرتب شده باشند انتظارات کارآمدی افراد مختلف ممکن است به تکالیف ساده یا تکالیف متوسط و یا پیچیده محدود شود . از نظر عمومیت بعضی تجارب انتظارات تسلط محدودی را خلق می‌کنند و بعضی یک احساس کارآمدی عمومی تری را می‌سازد که به موقعیتهای دیگر نیز گسترش می‌یابند . از نظر قوت ، انتظارات ضعیف براحتی به وسیله تجارب مخالف خاموش می‌شوند اما افرادی که انتظارات قوی دارند در تلاش‌های سازشی خود مقاومت بیشتری دربرابر تجارب مخالف دارند .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...