مسلم است که در ازدواج بین مرد و زنی که دارای دو تابعیت اند لازم است به نحوی دوگانگی تابعیت آن ها به وحدت تبدیل شود.به طور معمول،در اثر ازدواج تبعه دو کشور تابعیت مرد به زن تحمیل می شود. در این مورد هدف تقویت و تحکیم خانواده و ایجاد یک وحدت معنوی است و به هیچ وجه مقصود و نادیده گرفتن هویت او نیست. به همین جهت هر گاه به هردلیلی زن و شوهر از یکدیگر جداشوند، زن به سادگی می توان به تابعیت سابق خود بازگردد.[۱۰۶]
آثار پذیرش این امر در مواد ۹۷۶ بند۶ و ماده۹۶۳ دیده می شود. طبق مواد مزبور اشخاص ذیل تبعه ایران محسوب می شوند :« …هر زن تبعه خارجی که شوهر ایرانی اختیار کند».
هم چنین ماده ۹۶۳ قانون مدنی مقرر می دارد: «اگر زوجین تبعه یک دولت نباشند روابط شخصی و مالی بین آنها تابع قوانین دولت متبوع شوهر خواهد بود».
اصل وحدت کارکرد مدیریتی مرد را تقویت می کند. توضیح آن که معمولا اقامتگاه مرد تابعی از مکانی ست که اشتغال او وابسته به آن است.
مبحث دوم:تخصصی کردن و جداسازی عنصر فرهنگی از اقتصادی
در نظام حقوق خانواده شایسته سالاری و اصل انتخاب افضل جهت اعمال نقش ها یکی دیگر از جهت گیری های کلی است..در توضیح نظریه ی پارسونز تخصصی سازی و تفکیک نقش های زن وشوهر بیان شد اکنون بیش تر توضیح داده می شود. منظور از تخصصی سازی شناسایی و تعریف کارکرد عمده و غالب یک عنصر است نه کارکرد انحصاری.
گفتار اول: مفهوم و مبانی تخصصی کردن عناصر خانواده
تخصصی سازی نقش های اجتماعی به منزلۀ مجموعه ای از انتظارات هستند که در هر جامعه از دارندگان یک وضعیت اجتماعی توقع می رود. این نقشها با مشاهده، تقلید، آموزش و… در فرایند جامعه پذیری فراگرفته می شوند. هر نقش، هنجارها و شرح وظایف مربوط به خود را دارد و انتظار می رود هر فرد مطابق با آن عمل کند. بنابراین به واسطۀ همین نقش ها، وظایف و امور در جامعه تخصیص می یابند. در این میان، نقش های زناشویی به دلیل اهمیت و وفور قابل بررسی و تعمق جدیاند؛ نقشهایی که به واسطۀ ازدواج زن و مرد به وجود آمده و زن و شوهر را در جایگاه های جدید خود قرار می دهند و ازدواج پیوندی مقدس تلقی شود یا قراردادی اجتماعی، فرقی نمیکند؛ مهم ظهور نقشهای جدید و به تبع آن هنجارها و ارزش هایی است که جامعه برای صاحبان این موقعیت ها تعیین می کند.در صورتی که این نقش ها دارای انتظارات متعارض باشند، پدیده تضاد نقش ظاهرمی شود و این در شرایطی است که زن و شوهر خود را درگیر شرح وظایفی ناهمگون، نابرابرو در تضاد می بینند مسأله تضاد نقش های زناشویی اگرچه یک موضوع جدید نیست، اما مسلماً یک بحث واقعی و رو به تزاید است. به نظر می رسد یکی از موارد مهم در تعیین این نقش ها و همچنین تضاد بین آنها، مسأله جنسیت است؛ چرا که جامعه شرح وظایف متفاوتی را برای زنان و مردان مشخص می کند و انتظار دارد که افراد با توجه به جنسیت خود هنجارهای مربوط را بپذیرند و به آن عمل کنند اگرچه تحقیقات متعدد نشان داده است که تعیین و توزیع نقش ها بر اساس جنسیت، اساساًفرهنگی است و به میزان ناچیزی به ملاحظات بیولوژیک بستگی دارد ولیکن تا چندی قبل، این مسأله حاصل یک نظام طبیعی محسوب می شد که وظایف و نقش های متفاوتی را برعهده زنان و مردان می گذارد.حال باتوجه به این جامعۀ جدید هویت های تازهای را برای زنان و مردان تعریف می کند، مسألۀ تعارض و تضاد هنجارهای موجود در نقش ها دو چندان شده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

در این میان، به نظر می رسد کلیشه های جنسیتی در این خصوص جایگاه ویژه ای دارند؛
کلیشه‌های جنسیتی[۱۰۷] مجموعه‌ای از باورهای فرهنگی و اجتماعی مشترک هستند که قابلیت‌ها و ویژگی‌های خاصی را به افراد، یعنی زن و مرد نسبت می‌دهند و خانواده، نهادهای آموزشی، گروه‌های هم‌سالان، رسانه‌ها و دیگر نهادهای فرهنگی و اجتماعی در بازتولید این کلیشه‌ها مؤثر هستند.
چرا که این کلیشه ها به منزله ی مجموعۀ باورهایی در مورد ظاهر جسمانی، نگرش ها، علایق، صفات روانی، روابط اجتماعی و نوع شغل زنان و مردان، از اهمیت کلیدی در تعیین نقش های زناشویی برخوردارند باتوجه به اینکه کلیشه های جنسیتی صفات خاصی را به مردان و زنان نسبت می دهند که وجود نوعی تبعیض و نابرابری در آن آشکار است، سبب بروز تفاوت ها و تبعیضاتی در انتظارات نقش های زناشویی می شوند. اگرچه کلیشه ها الزاماً منعکس کننده واقعیت نیستند، بلکه معرف باورهای مشترک در مورد چگونگی افراد محسوب می شوند؛ لیکن به دلیل تأثیراتی که بر مخاطبانشان می گذارند اهمیت ویژه ای دارند. افزون بر این، علی رغم تغییرات زیادی که درنقش های زنان و مردان در جامعه به وجود آمده، باورها درباره خصوصیات و صفات وابسته به جنسیت تغییر زیادی نکرده است این مسایل سبب می شود، انعکاس کلیشه ها درتعیین شرح وظایف نقش های زناشویی توأم با ابهام، سردرگمی و تعارض بوده و تضاد نقش نتیجۀ آشکار آن باشد که کشمکش های ناشی از آن می تواند علاوه بر آسیب های جدی به روابط زن و شوهر و خانواده، در ادامه، جامعه را دچار سردرگمی و به همریختگی اجتماعی کند. نقش های زناشویی به واسطۀ ازدواج زن و مرد شکل می گیرد و شامل مجموعه ای ازنقش های مرتبطاند؛ که جامعه انتظار دارد زن و شوهر آن را انجام دهند. در خصوص نقش و تضاد نقش های زناشویی دیدگاه ها و نظرات مختلفی وجود دارد، برخی به تقسیم نقش جنسیتی معتقد بوده و عدهای دیگر بر عدم تفکیک نقشها براساس جنسیت تأکید دارند.جامعه شناسان کاکردگرا و از جمله پارسونز طرفدار سرسخت تقسیم نقش ها براساس جنسیت هستند.
پارسونز این تقسیم نقش را بهترین شکل، برای حفظ وحدت خانوادگی میداند و تداخل هر نوع نقش دیگر را سبب برهم خوردن تعادل زندگی به حساب می آورد؛ چرا که معتقد است، به خصوص در حالت اشتغال زن، او حالت بیانگر را از دست داده و تبدیل به رقیب شغلی شوهر خود می شود،رقابت زن و شوهر با یکدیگر سبب ناهماهنگی خانواده می شود.
برخلاف نظر یاد شده که بر تقسیم و تفکیک نقش ها براساس جنسیت مبتنی است،
دیدگاه های دیگری نیز این مسایل را مورد سؤال قرار داده یا با آن مخالفت کرده اند؛ از جمله:
ویلیام گود معتقد است که توزیع نقش ها براساس جنسیت موضوعی اساساً فرهنگی است
و تنها به میزان ناچیزی به ملاحظات بیولوژیکی بستگی دارد .فمنیست ها نیز ضمن انتقاد به فرضیه هایی که به ساختار و کارکرد خانواده می پردازد،مدعی اند که در طبیعت شکل مشخصی برای خانواده وجود ندارد و مبنای ساختاری وایدئولوژیکی خانواده را در هر جامعه ساختهای اجتماعی و مفروضات ذهنی افراد نسبت به نقش انسان تشکیل می دهد. برای مثال، این که مردان نمی توانند کارهای خانه را انجام دهند، وجود ندارد. مسأله فقط این است که مردم جامعه معتقدند این کارها برای مردها درست نیست و از همین رو قابلیت آن را ندارند. به گفتۀ فمنیست ها، در خانواده دو ساختار در هم تنیده برای انقیاد زنان دست اندرکارند:
جایگاه زن در مقام همسر در خانواده؛
روندهای تربیتی خانواده که منش های زنانه و مردانه را در فرزندان نهادینه می کند وآنان همین منش را به فرزندان خود منتقل می کنند و به این ترتیب سلطۀ مرد و فرودستی زن.
در همین زمینه برخی جامعه شناسان معتقدند که زنان در زندگی خانوادگی چند حوزه تعارض را تجربه میکنند:
تقسیم جنسی کار: از زنان انتظار می رود مسؤولیت کارهای خانه و بچه داری را برعهده بگیرند و این یعنی که زنان از نظر مالی به مردان وابسته میشوند و به پولی که آن را مال خود بدانند، دسترسی ندارند.
تفاوت نیازهای عاطفی زنان و مردان: از زنان انتظار می رود با کلافگی ها و عصبانیت شوهر و فرزندانشان بسازند؛ ولی خودشان کسی را ندارند که به او روی بیاورند.
تفاوت توان بدنی و بنیه اقتصادی زن و شوهر: که ممکن است سبب شود زنان اختیاری بر منابع مالی نداشته باشند، از شرکت در فعالیتهای اجتماعی ناتوان باشند و حتی با خشونت فیزیکی از جانب شوهر روبه رو شوند.
فمنیست های لیبرال نیز معتقدند که مسئولیت مادر بودن عامل تعیین کننده ی عمده درتقسیم نقش های جنسیتی است که زنان را عموما بًه کارکردهای همسری، مادری و به حریم خصوصی خانه و خانواده و در نتیجه به یک رشته رویدادها و تجربه ها مرتبط می سازد که با تجربه های مردان تفاوت دارند. در این محیط اجتماعی، زنان تفسیرهای متمایزی از دستاورد ها به عمل می آورند، ارزش ها و مصالح متفاوتی کسب می کنند، دربرقراری روابط باز مهارت بیش تری از خود نشان می دهند، بیش تر از مردان توجه دلسوزانه به دیگران نشان می دهند و با زنان دیگر مادران، خواهران، دختران، همسران و دوستانی که هر یک در عرصۀ جداگانه سکونت دارند، شبکۀ حمایت خاصی تشکیل می دهند.در ادامه، تحلیلگران شبکۀ اجتماعی معتقدند زنان به خاطر تقسیم نقش مبتنی بر جنسیت که زنان را در عرصه های خصوصی و خانه محدود می کند، عموماًپیوندهای کمتر و خانوادگی بیشتری دارند؛ زنان کمتر قادرند از شبکه شان در جهت دستیابی به منابع مؤثر و مفید استفاده کنند، در حالی که مردان استفاده بیش تری از شبکه های وسیع و چندگانه در جهت پیشرفت کاری و پیدا کردن شغل می کنند.تضاد نقش های زناشویی، حاصل برخورد هنجارهای موجود در نقش های زن و شوهر یا حاصل برداشت نادرست آنها از انتظارات نقش ها ست که سبب ابهام و کشمکش در نقش ها می شود.در این خصوص، بارنت مسألۀ تکثر نقش های زنان را مطرح میکند و معتقد است این مسأله موجب اضطراب و فشار بیشتری بر زنان می شود. وی ضمن اشاره به این مطلب مهم که ایفای چند نقش عمده به صورت همزمان، موجب زایل شدن انرژی محدود فرد می شود، بیان می دارد که زنان در پاسخگویی به انتظارات و نیازهای هر دو نقش (خانوادگی و شغلی) با مشکلاتی همراه هستند؛ چرا باتوجه به نقشهای همسری، مادری، شغلی و… که هریک نیز از نظر ارزشمندی و مرتبه در رده بالایی قرار دارند، انجام همزمان آن ها فرد را دچار تعارض و گاهی تضاد نقش می کند.
برخی دیگر از جامعه شناسان علت تضاد نقش های زناشویی را در این مهم می دانند که دو نقش معارض، از لحاظ نهادی در سطح واحدی قرار ندارند. غالباً یکی از آنها از سوی جامعه بیشتر توصیه شده، حال آنکه دیگری که بیشتر شخصی است ریشه در گرو ه هایی دارد که سازماندهی و ساختار ضعیف تری دارند، بر این اساس نقش حرفه های زن از نظر ماهوی تضادی با نقش خانگی او ندارد، با این همه متضاد می شود؛ زیرا تجویزهای اجتماعی ایجاب می کنند که زن خود را کاملاً وقف هریک از آنها بکند و اولویت را به نقش خانگی دهد.
در همین زمینه،یکی دیگر از جامعه شناسان معتقد است تضاد میان کار و خانواده یکی از جنبه های تضاد نقش است و اشاره می کند که تضاد نقش ها یا تضاد میان کار و خانواده به ویژه درخانواده هایی که زن و شوهر هر دو شاغلند، بر روی کاهش سازگاری زناشویی شان تأثیرمی گذارد و یادآور می شود که دو متغیر در رابطۀ میان تضاد کار و خانواده مداخله کرده، تأثیرش را بر ناسازگاری زوجی کم می کند. یکی حمایت همسر به ویژه از جانب شوهر برای زن، از تأثیر تضاد نقش زنان بر عدم سازگاریشان می کاهد. این حمایت ها می تواند شامل حمایت احساسی، آگاهی دهنده و رفتاری باشد، عامل دیگر رعایت انصاف در توزیع کارهای خانه است. وی معتقد است که انصاف در تقسیم کارهای خانه بر جوانب گوناگون خوشبختی همسران تأثیر می گذارد و تحقیقات وی نشان داده است که این دو متغیر هم به طور مستقیم و هم به طور غیرمستقیم بر سازگاری زناشویی آنها تأثیر مثبت دارد از طرفی محدودیت های ساختاری و هنجاری ناشی از تقسیم جنسیتی نقش ها، این اجازه را به مردان می دهد که تا دو هویت یا نقش خانوادگی وشغلی داشته باشند؛ ولی زن ها می باید از یکی به نفع دیگری بگذرند و به همین علت غالبا بًیش تر از مردان تعارض این دو نقش یا هویت را تجربه می کنند.
همانگونه که مشخص است بیشتر نظرها و تحقیق های صورت گرفته در خصوص تضاد نقش در دو حیطه خانواده و کار است. افراد به عنوان بازیگر در جامعه موقعیت هایی را اشغال نموده اند و نقش هایی را که بر عهده دارند، بازی می کنند. این نقش ها که به واسطۀ هنجارهای اجتماعی خاص در هر جامعه تعیین می شود؛ حاوی شرح وظایف ویژه ای است و انتظار می رود هر فرد براساس قواعد حاکم بر آن ها و استعداد و شخصیت خود در صحنه زندگی اجتماعی بازی کند. ازآن جا که در تعیین نقش، جنسیت عامل اساسی محسوب می شود و غالبا بر این اساس درفرایند جامعه پذیری زنان و مردان با الگوها و قالب های متفاوتی پرورش می یابند. در نتیجه از آنها انتظار می رود تا باتوجه به جنسیتشان به ایفای نقش های خود بپردازند؛ این مسأله سبب می شود که در صورت خروج و فاصله از آنها مورد اعتراض و مجازات جامعه قرار گیرند. باتوجه به اینکه در انتظارات نقش زنان و مردان در خصوص اجرا در صحنه زندگی اجتماعی تفاوت های کلی وجود دارد، تناقضاتی در این زمینه آشکار است؛ چرا که نقش های زنان غالبا آًنها را محدود در عرصه های خصوصی باقی می گذارد، درحالی که مردان با محدودیتی درگذر از عرصه ها و خصوصا عرصه های عمومی مواجه نیستند.
باتوجه به اینکه هر فرد در یک موقعیت نه تنها با یک نقش بلکه با مجموعه ای ازنقش ها در ارتباط است، این امکان وجود دارد که ارزش ها و انتظارات این نقش ها با هم اختلاف داشته باشد، که در این صورت فرد با انتظارات نقشی ناهمگون، ناهماهنگ وکشمکش آمیزی مواجه می شود و تضاد نقش و درگیری میان این نقش ها حادث می شود. تضاد در مجموعه نقشی به دلیل ایجاد دودلی و اضطراب در بازیگر نقش ها و زیرسؤال بردن شایستگی موقعیتی و توانایی وی در انجام وظایف مربوط، موجب کاهش کارایی و نارضایتی فرد می شوند.این احتمال وجود دارد که در انتظارات موجود در مجموعه نقشی زناشویی، ناهمگونی وتعارض وجود داشته باشد و به واسطۀ تعداد زیرنقش ها، هنجارهای مربوط و اولویت های موجود در مجموعه، تضاد نقش به وجود آید. این قضیه از آنجا شکل عینی تر به خود می گیرد که هنجارهای مربوط به نقش های زنان و مردان براساس جنسیت و عموماً بر اساس برتری جنسی مرد نسبت به زن تدوین شده است و تبعیض جنسیتی در آن آشکار است. بر این اساس، با توجه به این که جامعه عموماً به نقشهای سنتی زنان در مجموعه نقشی اهمیت مرکزی می دهد و مردان درگیر در مجموعه، قدرت بیشتری داشته، غالباً افراد در این مجموعه از زنان تقاضای بیشتری جهت ایفای نقش های سنتی دارند؛ به نظر می رسد هنجارهای موجود زنان در مجموعه نقشی دارای ابهام و تناقض بیشتری نسبت به مردان است.
بنابراین محتمل است که زنان با تعارض و تضاد در مجموعه نقشی بیش تر مواجه باشند. مسألۀ تضاد نقش در مجموعه نقشی زنان و مردان، خصوصاً زنان به دلیل فاصلۀ کلیشه ها و الگوهای قالبی جنسیتی از واقعیتهای جامعۀ امروز سبب شده است تا این مسأله رشد کمی و کیفی فراوانی داشته باشد از تحلیل مسیر صورت گرفته میتوان نتیجه گرفت که تنها ۵ متغیر تنوع نقش ها، میزان درآمد زن، ساعات کار زن، ساعات کار شوهر و پایبندی به کلیشه های جنسیتی دارای اثر مستقیم معنادار بر تضاد نقش هستند و ساعات کار زن بالاترین میزان اثرغیرمستقیم را بر تضاد نقش دارد. همچنین تنوع نقش ها به منزلۀ یک متغیر واسط جهت اثرغیرمستقیم اکثر متغیرها بر متغیر وابسته، نقش کلیدی و اساسی داشته است. همچنین ساعات کار شوهر بالاترین اثر علی را بر تضاد نقش دارد.[۱۰۸]
در ادامه به پژوهشی اشاره می شود که محور اصلی آن بررسی میزان تضاد نقش های زناشویی در زنان متأهل جوان ( ۲۰ تا۳۵ ساله) است. به دلیل اهمیت کلیشه های جنسیتی به عنوان باورداشت های هر جامعه درمورد زنان و مردان، تلاش گردید که تأثیر این مسأله بر تضاد نقش مورد واکاوی قرار گیرد؛ چرا که تضاد نقش به دلیل درگیری و تعارضاتی که بین نقش ها یا هنجارهای یک نقش ایجاد می کند، سپس ایجاد اضطراب و دودلی در فرد و همچنین در سطح کلان سبب ایجاد بی نظمی اجتماعی می شود. در مجموعه نقش های زناشویی ودر مرحلۀ اجرا و نمایش خود دچار تعارض و تضاد می شوند و این مسأله سبب بروز مشکلات و سردرگمی هایی در آنها می گردد. همان گونه که از یافته های این تحقیق در خصوص ارتباط متغیرهای زمینه ای با تضاد نقش کلی مشخص می شود. ساعات کاری زن و مرد رابطۀ قوی را با تضاد نقش نشان میدهند؛ که بر اساس آن هرچه ساعات کاری زن بیش تر باشد، میزان تضاد نقش بیشتری را احساس میکند که امری بدیهی به نظر میرسد و با افزایش ساعات کار مرد میزان این تضاد کاهش می یابد که علت آن را در تکیۀ امور و نقش های مشترک بر دوش زنان و عدم انتظار به خاطر شرایط شغلی مرد می توان بیان کرد. مسألۀ مهم در میزان احساس تضاد نقش، تعدد نقش ها و تنوع آنهاست؛ چرا که باافزایش تعداد نقش ها، میزان تضاد افزایش می یابد که امری طبیعی به نظر میرسد.
در خصوص پایبندی به کلیشه های جنسیتی یافته های پژوهش حاکی از تأثیر این متغیر بر تضاد نقش است و با افزایش پایبندی به کلیشه ها میزان تضاد نقش کاهش می یابد. مسلماً کلیشه های جنسیتی به دلیل داشتن الزامات خشک و غیرقابل انعطاف در مورد جنسیت همراه با تبعیض جنسی، ملاک مناسبی محسوب نمی شوند و در صورت اعتقاد افراد به آن سبب می گردند که، زنان خود را درگیر و در تعارض بین نقش های سنتی و مدرن و همچنین تنوع نقش ها احساس کنند. به این معنی که زنان پایبند به کلیشه های جنسیتی مصممند تا الزامات نقش های سنتی خود از جمله نقش های خانه داری و مادری را مطابق با هنجارهای جامعه و عرف با همان شدت و حدت انجام دهند؛ در نتیجه در مواجهه با چند نقش، نقش های غیرسنتی و نقش های جدید را در حاشیه قرار داده، تأکید بیشتری بر نقشهای سنتی دارند. این مسأله سبب می شود تا تضاد نقش را کمتر احساس کنند. زیرا معتقدند نقش های سنتی از جمله همسری و مادری در اولویت نقش های زناشویی قرار دارند. بنابراین خود را کمتر درگیر نقش های جدید و مدرن میکنند. مضاف بر اینکه احتمالاً زنان غیرسنتی تنوع نقش بیشتری دارند و اولویت خاصی برای نقش های جدید قائلند و این امر خود سبب بروز تعارض می شود،به این دلیل که الزامات جامعه نقش های سنتی زنان را ترغیب و تشویق می کند، در نتیجه این زنان تضاد نقش بیشتری را احساس میکند. در حالی است که نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون حاکی از تأثیر معنادار فقط ۳ متغیر از کل متغیرهای زمینه ای و متغیر مستقل بر تضاد نقش است. تحلیل مسیر، اثر علیّ جامعی را در خصوص اثرهای سایر متغیرهای زمینه ای بر میزان تضاد نشان میدهد. اگرچه تعداد فرزندان، سن زن، تحصیلات زن، شاغل بودن زن، تحصیلات مرد، طبقۀ اجتماعی خانواده زن و شوهر، تفاوت سنی زوجین رابطه معناداری را با تضاد نقشنشان نمی دهد لیکن این عوامل از طریق تأثیری که بر تنوع نقش ها و تعداد فرزندان دارند، به صورت غیرمستقیم بر میزان تضاد نقش مؤثرند. در این میان تنوع نقش ها، میزان درآمد زن، ساعات کار زن و ساعات کار مرد از مهمترین متغیرهای زمینه ای هستند که دارای اثر مستقیم و معنادار بر میزان تضاد هستند این در حالی است که عدم پایبندی به کلیشه های جنسیتی تأثیری مستقیم بر میزان تضاد نقش احساس شده دارد که مبانی تئوری نیز مؤید آن است. به نظر می رسد جهت کاهش تعارض نقش لازم است تا مکانیسم های اجتماعی به کار گرفته شود که نه در سطح فردی، بلکه در سطح اجتماعی به تعدیل این مسأله بپردازد. بر این
اساس، برابری جنسیتی و جامعه پذیری دوجنسیتی، ضرورت هایی انکارناپذیرند. مسلماً این امر جز با تغییر و تحول و مداخله در جریان یادگیری نقش ها امکان پذیر نیست که مهمترین اصل در این زمینه آموزش و آگاهسازی هایی عمومی است که باید صرفنظر هرگونه تبعیض جنسیتی انجام گیرد. مسلماً حل یا کاهش تعارض نقش های زنان و مردان، علاوه بر آثار مثبت فراوان بر دو جنس، می تواند منشأ پویایی و توانمندی کل جامعه محسوب شود.[۱۰۹]
سیاست پیشنهادی در حوزه اشتغال زنان .محدودیت قانونی در کار تمام وقت زنان متاهل موازی با تساوی حق اشتغال است.
گفتار دوم: زن به عنوان عنصر فرهنگی
گفته شد که از مجموعه ی سیاست هایی که در نظام سیاست جنایی موجود است پی می بریم که زن عنصر فرهنگی است.[۱۱۰] ذیلا به مواردی اشاره می شود.
در مقایسه با کارکرد مرد و با نگرش سیستمی به نظام خانواده، زن به عنوان عنصر فرهنگی مطرح است و کارکرد فرهنگی زن از ابتدای ورود به سیستم بهینه می شود. با این توضیح که از طریق پیشگیری وضعی و تامین حقوق و امتیازات مالی صورت می پذیرد و پس از ورود به خرده نظام خانواده، این کارکرد از طرق دیگری که به آن پرداخته خواهد شد تضمین می شود.
یکی از اهداف اصلی و مهم پیشگیری وضعی به هم زدن موقعیت مساعد و مناسب بزه دیدگی و جلوگیری از وقوع بزه دیدگی ازین طریق است. باید وضعیت و شرایط مناسب را آنگونه رقم زد و طراحی نمود که فرد درشرف بزهکاری، فرصت ارتکاب جرم را بدست نیاورد و درنتیجه، بزه دیدگی تحقق نیابد. فرصت وموقعیتهای بزه دیدگی موارد زیادی را شامل می شود که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
ازبین بردن جاذبه هایی که موجب جلب بزهکاران به سمت بزهدیدگان می شود؛ مانند الزام به رعایت حجاب در سیاست جنایی اسلام. در جرائم خاصی، زنان به لحاظ موقیت خاص جسمی, روحی, عاطفی و اجتماعی در معرض بزه دیدگی افزون تری هستند اگرچه تصور می شود زنان بیشتر در معرض بزه دیدگی هستند اما بدیهی است که در همه ی انواع جرائم اینگونه نیست. باوجود این، بزه دیدگی زنان در پاره ای جرائم خاص مانند تجاوزات جنسی و خشونتهای خانگی, همسرآزاری و امثال آنها بشدت بالاتر از مردان است.و احکام مختلفی مانند حجاب به منظور محافظت از زنان در بعد فردی و اجتماعی تشریع شده است.
در خصوص تاثیر حجاب در بهینه سازی رکن فرهنگی به قرآن کریم که در آیه ای به این حجاب را به عنوان یک عامل بازدارنده معرفی می کند اشاره می شود:
ای پیامبر به همسران و دختران خود و زنان مؤمنین بگو روسری های خود را بر سر افکنند. این امر برای شناخته شدن آنان مناسب تر است تا مورد آزار و اذیت قرار نگیرند.[۱۱۱]
نکته ی بسیار مهم و اساسی پیشگیرانه در آیه ی فوق این است که میگوید زنان باید خود را بپوشانند تا شناخته شوند و مورد بزه دیدگی و اذیت قرار نگیرند. این بیان نشانه ی اینست که در جرائم علیه زنان، بزهکاران معمولا آماج های خاصی را انتخاب می کنند. دربرابر این آماج ها تحریک پذیری بیشتری دارند و ارتکاب جرم علیه زنان محجبه وعفیف کمتر اتفاق می افتد. لذا توصیه شده زنان حجاب را رعایت کنند تا بعنوان یک زن عفیف شناخته شوند و مورد آزار و اذیت قرارنگیرند.[۱۱۲]
در راستای بهینه سازی کارکرد رکن فرهنگی با تشریع حقوق مالی و الزامی کردن حجاب از قرار گرفتن رکن فرهنگی در موقعیت بزه دیدگی تا حد زیادی پیشگیری شده است. حقوق و امتیازات مالی موجب می شود که زنان ابتدا به سنجش موقعیت پرداخته و با برآورد و تخمین همه ی موارد از جمله امنیت اجتماعی اقدام به گزینش شغل و…کنند. با مقایسه ی این موقعیت زنان با موقعیت مردان که خودکفایی مالی را در اولویت قرار می دهند و ای بسا سایر موارد را نادیده گرفته و یا کم اهمیت می پندارند، اهمیت و تاثیر تشریع امتیاز مالی در افزایش امنیت زنان و بهینه سازی کارکرد رکن فرهنگی روشن می شود.
گفتار سوم: بهینه سازی کارکرد عنصر فرهنگی
منظور از بهینه سازی طراحی روابط درون سیستمی و برون سیستمی یک عنصر در رابطه با عناصر دیگر است به نحوی که کارکرد عنصر مورد نظر تضمین شود.؛ توضیح آن که در یک سیستم روابط به دو قسم برون سیستمی و درون سیستمی تقسیم می شود.روابط درون سیستمی روابط زن و شوهر در خانواده ست و برون سیستمی روابط افراد و عناصری ست که عضو خانواده نیستند.
بند اول : مدیریت تکریم مدار عنصر فرهنگی
همان طور که در فصل اول گفته شد استراتژیک بودن یک نظام به مفهوم تعریف روابط بین عناصر به بهترین شکل ممکن؛ بیشترین اثر و بازدهی و کمترین هزینه در یک نظام سیاست جنایی است.که این امر در مدیریت روابط برون سیستمی عناصر نیز باید رعایت شود به این مفهوم که طراح سیاست جنایی یا در نظام ما همان شارع مقدس روابط این عنصر با عناصر دیگر را بایستی به گونه ای طراحی و تعریف کند که بهترین شکل ممکن باشدبه منظور بهینه سازی کارکرد عناصر بایستی هم روابط درون سیستمی و هم برون سیستمی به کیفیتی طراحی شود که بیشترین بازدهی داشته باشند این امر با شناخت دقیق ویژگی ها و قابلیت های خاص هر عنصر و توجه به کارکردهای خاص آن امکان پذیر است. مواردی که در طراحی کیفیت روابط عناصر ضروری است. گفته شد که زن عنصر فرهنگی خرده نظام خانواده است شارع در مدیریت این عنصر و روابط درون سیستمی و برون سیستمی این عنصر اصل مدیریت تکریم مدار را مد نظر قرار داده است که در نهایت تناسب با کارکرد آن است که اعمال کارکرد فرهنگی بدون اصل مدیریت تکریم مدار این عنصر، امکان پذیر نمی باشد ؛ به این معنا در برخورد با عناصر دیگر با احترام ویژه ای با این عنصر برخورد می کند در تعریف روابط این عنصر با عناصر دیگر تکریم و احترام یکی از اجزای این تعریف است.تکریم و حفظ حرمت کامل همچنین به معنای آن است که فرد مورد بازرسی قرار نگیرد و اطلاعات مربوط به او ضبط نشود، حتی اگر خود او هم در این مورد مخالفتی نداشته باشد . این اصل از مجموعه ی احکام: سیاست جنایی ویژه و منحصر بفرد اسلام در برخورد با منافیات عفت، اماره فراش،سیاست جنایی اشد در برخورد با افترا در خصوص انجام منافیات عفت، لعان، لزوم حجاب و توصیه های اخلاقی و بستر سازی های فرهنگی با هدف تکریم، قابل استنباط است.
نتیجه ی این اصل که ناشی از نگرش سیستمی و هومیوپاتیک به خانواده است این است که علی رغم امکان استفاده از آزمایش های پزشکی و نتیجه ی قطعی و یقینی محصل از آن، در مواردی که اماره فراش جاری می شود حکم به انجام این آزمایش ها خلاف شرع است. در واقع هدف شارع استحکام خانواده با رعایت تکریم عنصر فرهنگی است نه کشف این وقعیت که نسب واقعی چیست به عبارت دیگر مصلحتی در این اماره وجود دارد که اساس جامعه اسلامی است و بسیار مهم تر از اثبات نسب که حقی فردی ست می باشد.همانطور که اماره فراش تعریف رابطه عنصر فرهنگی مطلوب با عنصر اقتصادی مدیریتی است ، استراتژی یا راهبرد لعان تعریف رابطه عنصر فرهنگی نامطلوب، یا مظنون به نامطلوبیت، با عنصر اقتصادی مدیریتی مطلوب است.همان طور که گفته شد سیاست باید متعلق به زمان و مکان اجرا باشد و نکته ی دیگر این که یک نظام سیاست جنایی کارآمد نظامی است که به تناسب هر مسئله بتواند راه حل ارائه بدهد به عبارت دیگر تنوع وگستردگی سیاست ها به تناسب گستردگی موضوعات. برای توضیح بیشتر کارکرد های طلاق لعان و اماره فراش را باهم مقایسه می کنیم.لعان وضعیتی است که عنصر اقتصادی به نامطلوب بودن عنصر فرهنگی پی برده است در حالی که طلاق به جهت هزینه آور بودن ؛وجود نحله و اصل رجعی بودن راه حل مناسبی نیست این جا بایستی یک استراتژی طراحی شود که ضمن این که جهت حمایت از مرد در آن رعایت شده باشد،اثر بازدارندگی نیز داشته باشد به عبارت دیگر تنها تنها در موارد لزوم و ضرورت از آن استفاده شود. در این قسمت به توضیح مختصر سیاست اماره فراش پرداخته می شود و به بحث لعان در قسمت های بعدی میپردازیم.
یکی ازقواعد فقهی معروف قاعده فراش می باشد.«مستند قاعده فراش حدیث معروف «الولد للفراش و للعاهر الحجر» می‏باشد که محدثین شیعه و سنی این حدیث را با همین الفاظ از قول رسول خدا (ص) در کتب حدیثی خود در موارد مختلف نقل کرده‏اندهر یک از زن و شوهر فراش یکدیگرند همچنان که هر یک از آن دو لباسی برای دیگری می‏باشند. به موجب آن چنانچه انتساب طفلی به پدرموردشک وتردید قرارگیرد باشرایطی،نسب آ ن طفل به پدراثبات می گردد،اینقاعده درحقوق ازاینجهت که یکی ازادله اثبات نسب قانونی طفل به حساب میآید ومطابق آن کودک متولد شده ملحق به شوهرمی شود،معروف به اماره فراش است ودوماده ۱۱۵۸ و ۱۱۵۹ قانون مدنی ایران نیزمبتنی براین قاعده بوده وماده ۱۳۲۲ ق.م نیزصراحتاآن راازامارات قانونی به حساب آورده است.[۱۱۳]
منظور از فراش در عبارت « الولد للفراش» این است که طفل اختصاص به زوج شرعی دارد، عاهر: به معنی فرد زناکار است از عهر به معنی زنا و فسق و فجور می‏باشد. الحجر در لغت به معنای سنگ است، احتمال دارد کنایه از این باشد که زانی هیچ حقی ندارد و همچون سنگ و خاک بی ارزش است. …فراش یک اماره معتبر است که به ظنون غیرمعتبر خلاف آن اعتنا نمی‏شود… در هر حال اگر قطع حاصل شد به اینکه طفل متعلق به صاحب فراش نیست، مجالی برای اجرای این قاعده نمی‏ماند ؛ زیرا این اماره، صرفا در هنگام شک دارای اعتبار است مثلا اگر ثابت گردد که زوج به دلیل مسافرت طولانی مدت یا حبس و امثال آن غائب بوده، باتوجه به احتساب مدت حمل، طفل ملحق به او نمی‏شود.
حمایت از حقوق کودکانی که در خانوده متولد و دارای نسب مشروع می‏باشند و حفظ حرمت خانواده‏ها ایجاب می‏کند که نسب طفل نیاز به اثبات نداشته باشد و نفی آن نیز به سادگی پذیرفته نشود. تنها راه معقول در چنین مواردی استفاده از امارات قانونی است. در حقوق ما نیز مانند سایر کشورها، قانونگذار طفل متولد در زمان زوجیت را ملحق به شوهر می‏داند و برای احراز این امر که طفل در اثر نزدیکی زن و شوهر به وجود آمده است از حداقل و اکثر حمل یاری می‏گیرد. در ماده ۱۱۵۸ ق.م آمده است: «طفل متولد در زمان زوجیت ملحق به شوهر است مشروط به این که از تاریخ نزدیکی تا زمان تولد کمتر از ۶ ماه و بیشتر از ۱۰ ماه نگذشته باشد.»

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...