ترجمه :
حزن را آزمودم آن هنگام که هوا مانند دود تیره و تاریک بود
سپس حزن را آزمودم وقتی چون اژدها به خود می پیچید
آن گاه حزن را آزمودم که چون تنوره آتش زبانه می کشید
و لیکن این حزن ، هیولای مبهمی است ، درنده و نا آشنا
ای پروردگار پس به او بگو که این سرزمین را ترک کند
زیرا که می خواهم در روز ( آسایش ) زندگی کنم .
در ادامه عبدالصبور اندوه عمیق انسانی را که از تراژدی انسانی سرچشمه می گیرد ، بیان می کند . شعر او لبریز از حزنی انسان دوستانه می باشد تا آن جا که گویی حزن در شعر رمانتیک او تجسم یافته است و این اندوه نسلی است که مبنای وجود یک انسان است :
هناک شیٌ فی نفوسِنا حزینُ
قد یَختَفی ، و لا یَبینُ
لکنهُ مَکْنُونُ
شیٌ غریبٌ ….. غامضٌ ….. حَنُونٌ
( عبدالصبور ؛ ۱۹۹۸: ۱/۱۰۹)
ترجمه :
در اندرون ما چیزی است غمگین
گاهی نهان می شود و آشکار نمی شود
لکن نهفته است
چیزی عجیب ، پیچیده ، مهربان
شاعر در ابیاتی دیگر از دیوانش ریشه ی اصلی پیدایش حزن و اندوه را در جوامع مختلف خصوصاً سرزمین و بلاد عربی اوضاع بدی که بر جامعه حاکم است ، می داند . او اندوه را همانند دزدی می داند که آرام و بی صدا در اعماق شب بر سر انسان یورش می آورد و دنیای او را ویران می سازد . این اندوه برای انسان آن قدر سنگین و گران تمام می شود که حتی باعث نابودی و ناتوانی انسان می شود و خود این امر نیز باعث به وجود آمدن شرایط بد جامعه و اوضاع حاکم بر آن می شود :
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
حزنٌ تَمدّدَ فی المدینۀ ِ
کاللَّصِ فی جوفِ السِکینۀِ
و أقامَ حُکاماً طغاۀً
الحزنُ قَد سملَ العیونِ
الحزنُ قَد عقدَ الجباۀ َ
لِیقیمَ حُکاماً طغاۀً
( عبدالصبور ؛ ۱۹۹۸ : ۱/ ۳۸ ، ۳۷ )
ترجمه :
اندوه در شهر جاری می شود
همچون دزدی در دل آرام شب
حاکمان سرکش را بر تخت می نشاند
این اندوه چشمان را میل می کشد و نابینا می کند
چهره در هم می کشد
تا حاکمان سرکش را بر تخت بنشاند
چون اشعار خانم تیموریه را در مورد پدیده ی حزن و اندوه مطالعه می کنیم می فهمیم که ریشه ی به وجود آمدن غم و اندوه در زندگی وی به خاطر مرگ دخترش توحیده در سن جوانی بود ؛ به گونه ای که باعث شد او دچار درد چشمی گردد و مدت ها از این مسأله رنج ببرد ؛ پس غم و اندوه در اشعار عائشه جنبه ی شخصی داشته که ناشی از مشکلات و تقدیری است که در زندگی شاعر به وجود آمده است :
تَخَالَفَــت الأُسَاۀُ : بِطُـــولِ وَعــدٍ یُعَــــلِلُنی ، وَ یَـــأسُ فِیـهِ حَیــنی
وَ مَن فَــظٍّ یُهَـــدِدُنی جَــــهَاراً بِمَبضَـــعِهِ المَصُـــوبِ فی الیَــدَینِ
وَ عَهــدِی بالمِــیاهِ حَــیاۀُ نَفـسی فَمـــالِی قَد ظَمَـــئتُ بِــماءِ عَیــنی
وَأبسُــطُ لِلظـــُلامِ أکُـــفَ بَثّی وَ أشــقی لَوعَـــــۀً بالظَـــــلمَتَینِ
یَنافِـــرُنی ألسُــــنَا فَأفِرُّ مِــــنهُ کَأنَّ الضـــُوءَ یَطلُــــبُنی بِـــــدَینِ
نَعانِی أبیـــضَ القَرطــــاسِ لَـما جَفـــانی الیَـــومَ نُــورُ الأسوَدَیــنِ
وَ قَد جَفَــت دَواتی وَ هِــیَّ تَـبکی لَمَا قَد راعَهـــَا مِـــن طُـــولِ بَیـنی
وَ أقلامِـــیِ قــَد أنشَـــقَت لِأنی حَرِمــــتُ مَســــاسَها بِالإصبَـــعَینِ
( تیموریه ؛ بی تا : ۵۳ )
ترجمه :
غم و اندوه مخالفت کرد ، و مرا وعده امروز و فردا می داد از این رو نا امیدی بر زبان و هنگامه ی من تسلط دارد .
[یکشنبه 1400-09-28] [ 11:02:00 ب.ظ ]
|