-
-
- ایدئولوژی به عنوان «آرمان غیرعقلانی معطوف به عمل» نیز به کار رفته است که چنین کاربردی شاید به علت ظهور ایدئولوژی های فراگیر قدرتمندی باشد که در روسیه، آلمان و ایتالیا شکل گرفتند و این بحث مطرح شد که چنین ایدئولوژی هایی به چه دلیل در این جوامع پاگرفت و دموکراسی های غربی چگونه میتوانند از تکوین آن ها ممانعت به عمل آورند. یکی از نتایج اولیه تمرکز بر ایدئولوژی های توتالیتر (تمامیتخواه)، نسبت دادن معنای مذموم به اصطلاح ایدئولوژی بود و برای حمله به «توتالیتاریانیسم» ایدئولوژی را سیستم باور معطوف به عمل غیرعقلانی ترجمه کردند. به عبارت دیگر، ایدئولوژی به عنوان ایدهآل های تحریف شده و گزینش سیستم اجتماعی مطرح گردید که ارزیابی سادهای از واقعیت ارائه میدهد.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
-
«خانم آرنت» معتقد است، ایدئولوژی ها پدیدههای تازهای هستند که در گذشته در زندگی سیاسی نقش چندانی به عهده نداشتند و پیش از هیتلر و استالین توانایی بالقوه آن ها هنوز کشف نشده بود. از نظر وی در ایدئولوژی های غربی سه ویژگی زیر وجود دارد:
نخست آنکه، نه تنها آنچه را در حال حاضر وجود دارد تبیین میکنند بلکه آنچه را که بر جهان گذشته و خواهد گذشت نیز تبیین میکنند. داعیه تبیین تام و وعده تبیین همه رویدادهای تاریخی را میدهند و مدعی تام گذشته و دانش تام نسبت به زمان حال و پیشبینی درست آینده هستند. دوم، تفکر ایدئولوژیک خود را از تجربه مستقل میداند، زیرا دیگر نیازی نمیبیند که از رخدادهای تازه چیزی بیاموزد. سوم، از آنجا که ایدئولوژی توان دگرگون کردن واقعیت را ندارد، تلاش میکند اندیشه را با روش های برهانی از قید تجربه آزاد کند. تفکر ایدئولوژیک واقعیت ها را در نظام منطقی و ذهنی سامان میدهد و برای این کار همه چیز را از یک قضیه مسلم و بدیهی آغاز میکند و آن ها را از همان قضیه استنتاج مینماید. احتجاج ایدئولوژیک نوعی قیاس منطقی است که وقتی قضیه اصلیاش را که همان نقطه عزیمتش میباشد، مستقر کند دیگر به هیچ تجربهای اجازه دخالت در تفکر ایدئولوژیک نمیدهد (اخوان منفرد، ۱۳۷۵: ۴).
«ریمون آرون» نیز ایدئولوژی ها را آموزههایی میبیند که دارای سه خصیصهاند، یکی خصلت عاطفی آن هاست که برخلاف اندیشههای ناب بیشتر طالب متقاعد کردن هستند تا بیان کردن، دیگری توجیه علایق و منافع است و سوم ساخت به ظاهر منطقی، عقلی و منسجمی است که در برخی از ایدئولوژی ها مانند مارکسیسم این نظم بیشتر است. ایدئولوژی تنزل اندیشه به سطح عمل است لذا مشوق و وسیله عمل سیاسی قرار میگیرد(بشلر، ۱۳۷۰: ۷ – ۸).
در ادامه به سایر نظریه پردازانی که درباره ایدئولوژی دارای نظریه می باشند پرداخته می شود،که در همین چهارچوب برخی از نویسندگان از اندیشه «پایان عصر ایدئولوژی» نیز حمایت کردهاند. از جمله «دانیل بل» معتقد است، جوشش ایدئولوژی در جهان غرب پس از جنگ جهانی دوم به تدریج میرود که خاموش شود، زیرا قالب های ساده ایدئولوژیکی توان تبیین پدیدههای پیچیده عصر ما را ندارند. وی معتقد استشرایط بحث ایدئولوژیک را دیگر نمیتوان در کشورهای پیشرفتهای مانند آمریکا و اروپای غربی یافت (اخوان منفرد، ۱۳۷۵: ۴).
«مارتین لیپست» نیز مدعی است که دموکراسی در دنیای غرب، نماینده جامعه خوب در مرحله عمل است. این موضوع در مقاله «فوکویاما» جنبه تازه و جالبی مییابد چه وی معتقد است سرنوشت انسان ها در ساختار دموکراسی لیبرال تحقق یافته است. نزد فوکویاما نقطه نهایی روند تاریخ که به قول هگل به سوی هدف خاصی میرود، دولت لیبرال دموکراتیک است و پایان تاریخ به معنای پیروزی یک ایدئولوژی واحد یعنی دموکراسی لیبرال میباشد که هیچ جانشینی ندارد; یعنی عصر مبارزات سیاسی بزرگ سپری گشته است. همچنین «کلایتون» از اضمحلال ایدئولوژی در احزاب سیاسی غرب صحبت کرده و روند آن را حتی در احزاب کارگری نشان داده است. البته باید بر برخی از جامعهشناسان مانند «لویی آلتوسر» که ایدئولوژی را به اعمال انسان ربط داده بر جدایی ایدئولوژی و علم تاکید دارند، معتقدند ایدئولوژی ملاط پیونددهنده جوامع انسانی و جزئی از اندامواره تمامیت اجتماع است و جوامع بشری در زندگی تاریخیشان ایدئولوژی را به عنوان عنصری کاملأ حیاتی و اساسی در تنفس و زندگی تاریخیشان ترشح میکنند. از نظر وی لازمه یک ایدئولوژی مانند محافظهکاری این است که راه های به هم پیوندزدن ساختارهای اجتماعی مانند مدرسه،کلیسا، اتحادیههای کارگری و خانواده که آلتوسر آن ها را «دستگاه های ایدئولوژیک دولتی» میخواند، بررسی کنیم، لذا صحبت از پایان ایدئولوژی بیمعنی است (مکنزی ۱۳۷۵: ۳۶ – ۳۸).
۲-۲- شرایط اجتماعی و سیاسی
شرایط اجتماعی و سیاسی که باعث دگرگونی اجتماعی می شوند، در برگیرنده هرگونه تغییرات در ساختار، نهاد یا سازمان اجتمـاعی است. از اینرو شیـوههای زندگی و نهادهای اجتماعی جهان امروزی با شیوههای زندگی و نهادهای اجتماعی گذشتهای نه چندان دور بشر، تفاوت اساسی یافته است. لذا در نیم قرن اخیر، ما شاهد یک نوع چرخش سریع و تند از انواع دگرگونی در نظم و ساختار اجتماعی هستیم که مردم، هزاران سال در آن میزیستهاند (بروس،۱۳۸۵: ۳۳۰).
گرچه دگرگونی اجتماعی و سیاسی، خصیصه همه جوامع است، اما منشأ اصلی دگرگونی اجتماعی وسیاسی، شامل محیط طبیعی، تغییرات جمعیتی، فکر جدید، تکنولوژی، حکومت، رقابت، جنگ، برنامهریزی و جنبش اجتماعی میشود ( بروس، ۱۳۸۵: ۳۳۰).
تحوّل اجتماعی عبارت از دگرگونی در ساخت اجتماعی؛ مثلاً در اندازه جامعه، ترکیب یا توازن میان بخشهای مختلف آن یا نوع سازمان جامعه است در نهایت، تحوّل اجتماعی را می توان تغییر در معانی و ارزشهایی که در جامعه یا زیرگروههای مهم جامعه وجود دارد، دانست (گولد،۱۳۸۲: ۲۲۶).
تحوّلات اجتماعی برآیند مجموعه تغییراتی است، که در طول یک دوره در یک یا چند نسل در طیف وسیعی از حوزه زندگی اجتماعی انسانها تحقّق میپذیرد. بنابراین تحوّلات اجتماعی، مجموعهای از فرآیندهاست که در زمان اندک، قابل ملاحظه نیست (گی روشه،۱۳۸۵: ۲۶).
این در حالی است که دگرگونی اجتماعی، در مدتزمان کوتاهی قابل رؤیت و مشاهده است؛ بهگونهای که افراد عادی در طول دوره زندگی خود، یک یا چند بار آن را مشاهده میکنند. افراد با تغییری که در یک پدیده ایجاد میکنند، خود میتوانند نتیجهی آن را ببینند. از اینرو تغییرات اجتمـاعی در محدودهی مکانی و اجتماعی معیّن تحقّق میپذیرد (گی روشه،۱۳۸۵: ۲۶).
در کل می توان اصول حاکم بر دگرگونی شرایط اجتماعی و سیاسی را به صورت زیر بیان کرد:
۱) کنشها و تصمیمات حکومت: جامعه همیشه در حال تغییر است؛ لذا حالت ایستا و یکسانی قابل رؤیت نیست؛ منتها کنشهای افراد و تصمیمات حکومت، باعث دگرگونی در جامعه میشود، که از این میان، برخی کنشها و تصمیمات، جامعه را بیش تر دگرگون میسازند. البته جوامع در دگرگونی اجتماعی از لحاظ کمّ و کیف، باهم تفاوت دارند. برخی از جوامع، بسیار سریعتر از جامعه دیگر در آهنگ دگرگونی قرار میگیرند.
۲) دگرگونی: که بیش تر، از تضاد اجتماعی پدید میآید؛ تا اعمال فردی؛ زیرا سازمانهای اجتماعی، اغلب با ناسازگاری همراهند. دگرگونی، زمانی پدید میآید، که مقامات سازمان، درصدد إعمال کاری برآیند؛ ولی دیگران با آن موافق نباشند. در این صورت، تعارضها بهوجود میآید، که با گذشت زمان، با دگرگونی همراه است.
۳) توافق وضعیت اجتماعی: توافق وضعیت اجتماعی با سازمانها، شتاب در تغییرات اجتماعی را به ارمغان می آورد، بهعنوان نمونه هیتلر از تأثیرگذاران بزرگ تغییرات در عصر خود بود. تلاش او برای برتری آلمان به جنگ جهانی منجر گردید،که با گذشت سالیان زیاد، آثار آن همچنان بر جای مانده است (شارون،۱۳۷۳: ۲۷۶).
۴) استعمارگرایی و استعمارزدایی: نظام استعماری هرچند بهعنوان نظام بسته و ایستا به اداره جامعه مستعمره میپردازد، ولی عملکرد استعمارگران عناصر بالقوه دینامک را در جامعه تقویت میبخشد. چون کشور استعمارگر خود بذر دگرگونی را در جامعه استعمارزده میکارد؛ که در برخی موارد بهسرعت باعث از هم پاشیدن نظام استمارگر میگردد. استعمارگر برخی از شرایط را برای خیز اقتصادی مانند وسایل حمل و نقل، ارتباطات، صنایع، الگوی رفتار اقتصادی و خدمات عمومی را فراهم میآورد. از طرفی توسعه اقتصادی در محدودهای کوچک را بهوجود میآورد که همراه با نابرابری اجتماعی و طبقاتی میگردد و با گذشت زمان دگرگونی را به ارمغان میآورد (گی روشه،۱۳۸۵: ۲۱۰).
۵) نخبگان اجتماعی: با توجه به نقش و جایگاهی که نخبگان اجتماعی از آن برخودارند، با کنشهای تاریخی، تاریخسازی میکنند و لذا جهت سرعت و کیفیت تغییر و دگرگونی جامعه را تعیین مینمایند. نخبگان اجتماعی توان ویژه و برجستهای در حفظ یا براندازی نظم موجود و یا برپایی طرح و سازمانی نو در جامعه دارند. این توانایی ناشی از استعداد، درک و قدرت ویژه و خارقالعادهی آنان است. به همین جهت برخی از متفکران، تاریخ را میدان عمل یا صحنه بازی نخبگان قلمداد میکنند و در تحلیل خود از تحوّلات تاریخی، محور و کانون بحث و استدلال را به گروه نوابغ اختصاص دادهاند. بهنظر آنان، تاریخ و تحوّلاتش را نخبگان بهوجود میآورند، بهویژه انقلاب ها که دگرگونی عمیق اجتماعی را رقم میزنند، به رهبری نخبگان تحقق می یابند (مطهری، ۱۳۶۶: ۲۲۸ ).
در ادامه برخی از عوامل مؤثر بر دگرگونی شرایط اجتماعی و سیاسی را شرح می دهیم:
- عامل جمعیتی: عوامل جمعیتی یکی از مؤثرترین عامل بر دگرگونی اجتماعی وسیاسی هستند؛ زیرا افزایش یا کاهش سریع جمعیت یک جامعه، در اثر حوادثی همچون طوفان، زلزله، سیل، جنگ و … می تواند باعث دگرگونی اجتماعی و فرهنگ در جامعه گردد؛ که بهسادگی قابل مشاهده است (رفیع پور،۱۳۸۲ :۳۴ (.
- عامل سیاسی و عملکرد رژیمها: روند دگرگونی در نهاد سیاست و تغییرسیاست رژیمهای سیاسی میتواند؛ بر سیر دگرگونی اجتماعی تأثیرگذار باشد، بنابراین با از بین رفتن یک رژیم و سر کار آمدن رژیم دیگر دگرگونیهای اجتماعی در نهادهای گوناگون جامعه تحقّق میپذیرد؛ زیرا رهبران سیاسی، معمولاً دارای ایدئولوژیهای خاصی هستند؛ که میخواهند آنرا در جامعه نهادینه کنند؛ تا از این طریق بتوانند به اهداف خود نائل آیند(رفیع پور،۱۳۸۲ :۳۵ (.
- عوامل تکنولوژی و نوآوری: عوامل تکنولوژی و نوآوری، در دگرگونی اجتماعی و فرهنگی، از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ زیرا با ظهور پدیدههای جدید در عرصه زندگی اجتماعی افراد جامعه، یک نوع جاگزینی برای وسایلی که تاکنون مورد استفاده قرار گرفته است، صورت میگیرد، که با خود، دگرگونیهایی را در جامعه به ارمغان میآورند. عوامل تکنولوژی و نوآوری، زمانی میتوانند در دگرگونی اجتماعی مؤثر باشند، که حداکثر افراد یک جامعه در خلق تکنولوژی و نوآوری و پذیرش پدیدههای نوظهور، نقش داشته باشند و آنرا مورد پذیرش خود قرار دهند. البته این انگیزه، بیش تر جنبه روانی دارد؛ زیرا افراد، معمولاً تنوعطلب، ابداعگر و کنجکاو هستند(روحالامینی،۱۳۸۳ :۲۷ ).
- عوامل جعرافیایی و محیطی: محیط جعرافیایی، یکی از عوامل تأثیرگذار بر دگرگونیهای اجتماعی است. شرایط محیطی که مردم در آن زندگی میکنند، بر چگونگی تجهیز وسایل و رشد صنایع مورد نیاز در آن محیط طبیعی و جغرافیایی مؤثر است؛ بنابراین در محیط نامساعد آب و هوایی، مانند مناطق قطبی، زندگی افراد، بسیار متغیر از مناطق استوایی یا دلتایی است. بههمین دلیل، ما بیش تر شاهد رشد تمدنها، در مناطق دلتایی که دارای زمینهای حاصلخیز میباشد هستیم. بهعلاوه محیطهایی که بهسادگی دسترسی به وسایل ارتباطی، با مراکز عمده تجاری و صنعتی را دارند؛ بیش تر از مکانهایی که از این امتیاز محرومند، دست خوش دگرگونی قرار میگیرند (گیدنز،۱۳۸۳: ۶۹۵).
- عامل دگرگونی فرهنگی؛ مطالعات نشان میدهد، که در تمام ادوار زندگی اجتماعی بشر، هیچ قوم و ملّتی یافت نشده که فرهنگ آنها ثابت و استوار مانده باشد. هرچند روند تغییر و دگرگونی، در میان اقوام و گروهها مساوی نبوده و از شدّت و ضعفهایی برخوردار بوده که عوامل متعددی در این روند نقش داشتهاند. در زندگی ابتدایی و سادهای که بشر داشته، جریان دگرگونی در فرهنگ، بسیار کند و آرام صورت میگرفته است؛ زیرا زمینههای دگرگونی سریع وجود نداشته است (زند وکیلی،۱۳۸۳: ۶۵).
۳- عناصر ایدئولوژی انقلاب
آنچه انسان را از سایر جانداران جدا می سازد، برخورداری او از موهبت ها و استعدادهای فکری و ذهنی و توانایی اندیشیدن و انتخاب کردن است. آرمان ها دارای دو بخش جهان بینی به معنی هست ها و نیست ها و به معنی بایدها و نبایدها هستند و همواره رابطه تنگاتنگی بین جهان بینی و وجود دارد. وقتی ما از هست ها و نیست های ویژه ای سخن می گوئیم، بایدها و نبایدهای خاصی را نیز در برابر خود می یابیم و البته واضح است که منطقاً نمی توان از یک گروه هست و نیست (یک جهان بینی خاص) هر نوع از باید و نباید را استخراج کرد. وجود رهبر، تشابه بی حد و اندازه ای با ایدئولوژی دارد. و به صورت مشخص وبارز از عناصر مهم کلیدی ایدئولوژی است. در جریان یک انقلاب همیشه یک ایدئولوژی حاکم نمیشود، بلکه انواع ایدئولوژیها در کنار یکدیگر فعال اند ولی ایدئولوژی عام تر و نزدیکتر به اکثریت (منظور کسانی است که در روند انقلاب نقش فعالتر و ایدئولوژی بارزتر و پذیرفتنی تری دارند) از درون خود رهبری را برای بسیح این نیروها در نظر می گیرد و نقش هم آوایی برای انقلاب شروع می گردد. این رهبر علاوه برداشتن ویژگیها سیاسی و اجتماعی و قشری باید شجاعت ایستادن در مقابل حکومت را هم داشته باشد. همچنین تعادل و تعامل با دیگر گروهها و دسته ها نیز در روند پیروزی نقش بسیار مهمی دارد.
به صورت کلی ، عناصری که باعث ایجاد یک ایدئولوژی می شود را به شرح زیر میآوریم :
- آگاهی سیاسی برای صفآرایی.
- نقد ترتیبات اجتماعی برای زیر سؤال بردن وضع موجود و ایجاد تنفر نسبت به آن.
- معرفی مجموعهای جدید از ارزش های فردی، اجتماعی و معنوی.
- طرح کلی جامعه مطلوب.
- معرفی برنامههای عملی برای رسیدن به اهداف، در جهت ویران کردن وضع موجود و ایجاد نهادهای نوین.
- ایجاد روحیه فداکاری، ایثار، صبر و شکیبایی انقلابی که لازمه عمل انقلابی و اقدام سیاسی در بسیج است.
- ساده سازی جهت پردهپوشی و تسهیل روند بسیج.
- ایجاد اعتماد به نفس و تعهد به اقدام عملی.
- ادعاهای مبتنی بر صداقت، حقانیت و عقلانیت برای توجیه پیروان.
- بسیج همگانی با اجرا کردن موفق کارکردهای فوق (اخوان مفرد، ۱۳۷۹: ۴۰).
۴-کارکرد ایدئولوژی انقلابی
ایدئولوژی بسیج دارای کار ویژه های اساسی زیر است :
- ارائه تعبیری ساده و عامه فهم از دشواری های موجود و تأکید بر وجوه مشترک اعتراض های گروه های مختلف اجتماعی.
- نکوهش وضع موجود و یافتن ریشه های نابسامانی و ناروایی متصور که اگر بتواند گناه همۀ ناروایی ها را به گردن مقام یا نهاد واحدی بیندازد و همۀ شکوه ها و اعتراض ها را بدان سو متوجه سازد، در امر بسیج کاراتر است.
- عرضۀ راه حل های عملی هم برای ویران کردن نهادهای موجود و هم برای ایجاد نهادهای نوین.
- ترسیم وضع مطلوب و تعیین اهداف غایی جنبش و معرفی وسایل دستیابی بدانها، با ذکر این نکته که تصویر وضع مطلوب آینده معمولاً در هاله ای از ابهام است تا نیروی تخیل پیروان ایدئولوژی انقلابی را بیش تر برانگیزد و به نیروی بسیج بیفزاید.
- عرضۀ تبیین تازه ای از تاریخ به سود جنبش و ستایش از گذشتۀ آن، در نتیجه وضع موجود وضعی منسوه اعلام می گردد که پاسداران آن باید به «زباله دان تاریخ» افکنده شوند.
- انجام بسیج همگانی البته چنانچه با انجام موفق کارکردهای فوق به عنوان ایدئولوژی کل جامعه پذیرفته شود (بشیریه ۱۳۷۲ : ۸۱ – ۸۳).
با بهره گرفتن از مطالب فوق، کارکردهای ایدئولوژی را به شرح زیر می آوریم و تأکید می کنیم که شرط تفوق ایدئولوژی در بسیج منجر به انقلاب، انجام موفق این کارکردهاست :
[یکشنبه 1400-09-28] [ 11:50:00 ب.ظ ]
|