۲-۳-۳- سبک غیر مداخلهای۱:
در این رویکرد بر اساس باور انسانگرایان، فرض بر این است که کودک انگیزه درونی برای شناخت دنیای واقعی دارد و نیازی به تحریک بیرونی ندارد؛ چراکه رشد تحت غریزه پدید میآید (مارتین و شوهو، ۲۰۰۳، ۳۱). یک معلم غیرمداخلهگرا به اصول اساسی در تعلیم و تربیت انسانگرایانه عقیده دارد یعنی به دانشآموزان فرصتهایی برای انتخاب و مدیریت یادگیری میدهد و این بدان معنا نیست که دانشآموزان انتخاب کاملاً آزادانه دارند اما اجازه شرکتکردن در بحثها در مورد آنچه مطالعه شده و آنچه مطالعه خواهد شد را دارند و اینکه چگونه جریان فرایندی کلاس را ادامه دهند (بابلی و جانسون، ۲۰۱۲؛ به نقل از معتمدی، ۱۳۹۱). بنابراین در این رویکرد معلم باور دارد، که باید به دانشآموزان فرصت داد تا انتخاب کنند و بر یادگیری خود، مدیریت کنند، البته این به معنای آزادی کامل نیست؛ بلکه به دانشآموزان اجازه میدهند در انتخاب مواد مطالعه، در تعیین روش مطالعه و حفظ نظم کلاس مشارکت داشته باشند (حمیدی، دهنوی و دماوندی، ۱۳۹۱: ۶). و مسئولیت اصلی کنترل کلاس در اختیار فراگیران است. قوانین و مقررات توسط آنان و با راهنمایی مدرس کلاس تدوین میشود. تأکید این شیوه بر تفکرات و احساسات شخصی افراد است. تفاوتهای فردی بسیار مهم تلقی میشود. به افراد کلاس فرصت داده میشود تا رفتارهای خود را کنترل کرده و نظارت نمایند. شیوههای مداخلهای عمدتاً حرکات و اشارات غیرکلامی، نشستهای خصوصی، مهارتهای ارتباطی و پیامهایی است که به افراد داده میشود (شریفیان، نصر و عابدی، ۱۳۸۶: ۴). در این شیوه دانشآموزان یا هیچ راهنمایی از معلمان دریافت نمیکنند یا راهنمایی کوچکی دریافت مینمایند. اگرچه ممکن است هر منبعی که لازم باشد، از جانب معلم تهیه شود. دانشآموزان باید برای خود تصمیم بگیرند که با مسائل روبهرو شده و در مورد دادهها جستجو کرده و سرانجام نتیجهگیری نمایند. این رویکرد بیساختار گاهی اوقات در علوم، ریاضیات و برای مواردی در مطالعات اجتماعی استفاده شده است. اما بازخوردها همیشه خوب نیستند به ویژه برای دانشآموزانی که مهارتهای مطالعاتی و خود مدیریتی ضعیفی دارند و در استدلال استنتاجی مشکل دارند (وست و ود، ۲۰۰۶؛ به نقل از معتمدی، ۱۳۹۱). در رویکرد غیر مداخلهگرایانه دانشآموزان مجاز به اعمال نفوذ قابل توجهی در کلاس درس میباشند و معلمان کمتر در تنظیم کردن رفتار دانشآموزان نقش دارند (اوریم، گوککی و انیسا، ۲۰۰۹: ۶۱۳). از اینرو معلم به دانشآموزان نمیگوید چه چیز درست و چه چیز اشتباه است یا چه کاری برای حل مسئله باید انجام شود؛ چرا که معلم باور دارد؛ دانشآموزان، خود قادر به یادگیری و کنترل رفتار خویش هستند (عالی و امینیزدی، ۱۳۸۷: ۱۱۴).
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
مهمترین ویژگیهای این سبک به شرح زیر است:
-
- مسؤولیت اجرای وظایف یادگیری و کنترل بین معلم و دانشآموز مشترک است.
-
- معلم دانشآموزان را برای بکارگیری فعالیتهای شناختی، عاطفی و فراشناختی در یادگیری ترغیب میکند.
-
- ترغیب به انجام فعالیتهای یادگیری بطور مستقیم از طریق ارائه دلایل و یا غیرمستقیم از طریق سوال کردن و دادن تکالیف درسی صورت میگیرد.
-
- وقتی دانشآموزان برخی از مسؤولیتهای یادگیری را بر عهده گرفت، برای استفاده از راهبردهای فراشناختی تحریک میشود.
-
- مسؤولیت معلم به فعالیت واداشتن و درخواست از دانشآموزان برای خلاصه کردن و ارزیابی عملکرد است (یوسفزاده و معروفی، ۱۳۸۹: ۸۷).
۲-۴- عوامل مؤثر در مدیریت کلاس
از مهمترین عواملی که در مدیریت بهینه کلاس درس نقش دارند میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
۲-۴-۱- دانش معلم
در طول تاریخ آموزش و پرورش، معلم همواره ستون و محور تعلیم و تربیت بوده است (سبحانینژاد و ملازهی، ۱۳۹۱: ۴۳). همینطور عملکرد معلم، بازتاب یکپارچهای از دانش، مهارت و نگرش اوست (جلیلی و نیکفرجام، ۱۳۹۳: ۱۳۱). بنابراین معلم باید آنقدر به موضوع درسی مسلط باشد که با بیان خوب و رسا چنان درس بدهد که دانشآموزان را مجذوب خود نماید. معلم باید پیوسته معلومات و اطلاعات خود را بهروز و نو کند. باید علم خود را گسترش دهد تا بتواند از عهده پاسخگویی به پرسشهای دانشآموزان در سطح بالاتر برآید. و از پاسخ دادن نادرست به سوالات دانشآموزان پرهیز کند. و در صورتی که جواب سوال دانشآموزان را نمیداند هم هود تحقیق کند و هم فراگیران را به تحقیق وا دارد (ناصرزاده، ۱۳۸۹: ۳۶). از اینرو هرچه سطح دانش معلمان در سطح بالاتری باشد، توانایی آنها برای اداره و مدیریت کلاس درس بیشتر خواهد شد.
۲-۴-۲- ویژگیهای شخصیتی
مجموعهای از ویژگیهای رفتاری هر فرد نماینده شخصیت آن فرد است. ویژگیهای شخصیتی آن جنبه از رفتار معلمان را شامل میشود که به نحوه برقراری ارتباط و رفتار اجتماعی معلمان با فراگیران در محیطهای آموزشی مربوط میشود (شاهولی، ۱۳۸۵: ۴۰۱). هر عملی که معلمان در محیط تحصیلی انجام میدهند، جنبه تربیتی دارد و به نحو مثبت یا منفی بر دانشآموزان و در نتیجه بر حرکت یک اجتماع اثر میگذارد. به همین جهت ویژگیهای شخصیتی معلمان و نوع رفتار آنان میتواند به نحو بارزی در پیشرفت یا افت تحصیلی دانشآموزان مؤثر باشد (نادری، ۱۳۵۷؛ نقل از قلیزاده و یاراحمدی، ۱۳۸۰: ۸۱). از لحاظ شخصیتی معلم باید فردی صبور، خونگرم، مهربان و اجتماعی باشد (ناصرزاده، ۱۳۸۹: ۳۷). هنگامی که روابط انسانی میان معلم و دانشآموزان برقرار باشد و معلمان به بروز رفتارهای همراه با محبت و احترام به دانش آموزان بپردازند، دانشآموزان به موضوعات درسی علاقهمند میشوند. از آنجایی که اکثر فعالیتهای کلاس درس در تعامل با دانشآموزان صورت میگیرد، اگر معلم از یک شخصیت مثبت، با ثبات و مهربان برخوردار باشد میتواند تعامل بهتری با دانشآموزان داشته و در وظایف آموزشی خود اثربخشتر باشد (سبحانینژاد و زمانیمنش، ۱۳۹۱: ۷۹). در زمینه ویژگیهای شخصیتی، معلمان باید از دو مهارت اساسی برخوردار باشند:
الف) مهارتهای ارتباطی: به کیفیت و نحوه ارتباط معلم با فراگیران مربوط است. این مهارت نشان میدهد که معلم برای درک موقعیت دانشآموزان چگونه به سخنان آنان فعالانه گوش داده و چگونه آنها را از انتظارات خود آگاه می کند تا ضمن به دست آوردن خواستههای خود، دانشآموزان نیز احساس رضایت نمایند (ایروانی و ابراهیمی، ۱۳۸۸: ۱۰۱).
ب) مهارتهای اخلاقی: بیانگر رعایت اخلاق و آداب مناسب اجتماعی در برخورد با دانشآموزان میباشد. رفتارهایی همچون صداقت در گفتار و رفتار (گشمرد و دیگران، ۱۳۹۰: ۴۸)، احترام به فراگیر (پاولینا، زوریسا و پونگراک۱، ۲۰۱۱)، و نوعدوستی (ایروانی و ابراهیمی، ۱۳۸۸) در زمره ویژگیهای شخصیتی معلمان اثربخش در بعد اخلاقی قرار دارند.
۲-۴-۳- روش تدریس
تحقق تدریس اثربخش در موسسات آموزش عالی وابسته به شرایط و زمینههای مختلفی است و مدیریت کلاس یکی از مهمترین این زمینهها است. در صورتیکه استاد از مهارتهای مدیریت کلاس برخوردار نباشد، علیرغم توانائیهای علمی، قادر نخواهد بود کلاس را به درستی مدیریت نماید و تحقق تدریس اثربخش در کلاسی که فاقد رویه مدیریتی صحیح است، با اشکال روبرو میشود (شریفیان، نصر و عابدی، ۱۳۸۶: ۲). نظریههای مختلف تدریس، قرائتها و برداشتهای مختلف از تدریس دارند و بر این اساس روشهای خاصی را برای تدریس پیشنهاد میکنند. نظریههای اولیه با نگاهی سنتی به پدیده تدریس، از آن به عنوان وظیفه اصلی مدرس یاد میکنند و بخشی دیگر از نظریات نوین تدریس، قائل به یک ارتباط دوسویه و تعاملی هستند. در واقع، این جهتگیری در نظریات سنتی و مدرن ناشی از تفاوت دیدگاه دانش شناختی آنهاست. مثلاً در نظریههای سنتی، نقش مدرس، انتقال دانش و اطلاعات پایه است. اما در نظریههای سازنده گرایی اجتماعی۱ و ارتباط گرایی۲، بیشتر بر خواهند داشت، تولید و ساخت دانش تأکید میشود (اسدی، ۱۳۹۱: ۴۰).
داگلاس۳ (۲۰۱۰) به نقل از مککچی۴ (۱۹۹۹) روش های تدریس و آموزش را بر اساس محوریت یادگیرندگان به دو شیوهی کلی منفعل و فعال تقسیم کرده است. شیوه منفعل شیوهای است که در آن فراگیر حالتی منفعل و پذیرا دارد و معلم نقش یک متخصص را دارد که اطلاعات را به دانش آموزان انتقال میدهد. این شیوه ها از شیوه های قدیمی تدریس هستند که شواهد پژوهشی متعدد اثربخشی آن را به چالش کشیدهاند. شیوه دوم شیوه فعال میباشد؛ مککچی بیان میدارد که گستردهترین و موفقترین روش های تدریس در زیر پرچم یادگیری فعال جمع شدهاند. مفهوم اساسی در این نوع یادگیری مشارکت همکارانه یادگیرندگان در فرایند اکتشاف، تجزیه و تحلیل، ارزیابی و استفاده از اطلاعات است. در یک دستهبندی دیگر، پارپالا و همکاران۵ (۲۰۰۷) از سه نوع شیوه آموزش شامل تحلیلی محض یا سنتی، سبک تدریس انعطافپذیر، و سبک تدریس کلگرا یا فراگیرمحور نام میبرند.
یکی از جامعترین تقسیمبندیها از شیوه های تدریس و آموزش از گراشا (۱۹۹۶) است. گراشا در پژوهش خود در مورد روشهای تدریس در آموزش عالی ۵ روش آموزش را بیان نموده است (به نقل از سینگ، گرور و کومار۶، ۲۰۰۸).
۲-۴-۳-۱- روش خبره، متخصص یا کارشناس۱
این معلمان دارای آگاهی و تجربههایی هستند که فراگیران به آن نیاز دارند. تلاش چنین معلمی برای حفظ موقعیتش به عنوان یک متخصص، ارائه دانش و ارتقاء کفایت علمی دانشآموزان از طریق رقابت بین آنها میباشد. او علاقمند به انتقال اطلاعات و اطمینان از آمادگی کامل دانشآموزان میباشد. محدودیت این روش آن است که اگر بیش از اندازه استفاده شود دانش معلم میتواند تهدیدی برای فراگیران کم تجربه باشد.
۲-۴-۳-۲- روش آمرانه۲
این مدرسان در بین دانشآموزان به سبب دانششان، از محبوبیت مطلوبی برخوردارند. توجه ایشان به بازخورد (منفی و مثبت) رفتار، دستیابی به اهداف و رعایت قوانین توسط فراگیران میباشد. ایشان راههای استاندارد، قابل قبول و درست را برای انجام امور پیشنهاد میکنند و بر راه های قابل قبول و انتظارات روشن در اموری که باید انجام شوند، تأکید دارند. این روش به طور استاندارد غیرقابل انعطاف و سختگیرانه است و برای فراگیران ایجاد انگیزش نمیکند.
۲-۴-۳-۳- مدل فردی۳
چنین معلمانی معتقد به مثالهای شخصی و ارائه یک مدل نمونه، برای چگونه فکر کردن و عمل کردن میباشند. در این روش تأکید بر نظارت مستقیم و مستمر است و این معلمان بر این باورند که روش تدریس آنها بهترین راه برای راهنمایی دانشآموزان است و درصورتیکه به استانداردها و توقعات مورد نظرشان نرسند، احساس بیکفایتی خواهند نمود.
۲-۴-۳-۴- روش تسهیل کننده۱
در این روش تأکید بر تعاملات فراگیر و معلم است. در این روش دانشآموزان را از طریق پرسیدن سؤال، بیان عقاید؛ پیشنهاد منطقی و تشویق آنها به توسعه بصیرت و انتخاب ارزیابی میکنند و روی همرفته به توسعه ظرفیت دانش آموز برای کسب استقلال در عمل و مسئولیت اشاره دارد. معلم با دانشآموز به صورت مشاورهای کار میکند و او را راهنمایی و دلگرم مینماید. انعطاف پذیری شخصی، تأکید بر نیازها و اهداف دانشجویان و جلب رضایت، از مزایای این سبک می باشد.
۲-۴-۳-۵- روش تفویضی۲
این معلمان علاقمند به توسعه ظرفیت دانشآموزان در انجام امور به طور مستقل میباشند. دانشآموزان به طور مستقل بر روی پروژه ها کار میکنند و معلم به عنوان شخص مطلع و کاردان در مواقع لازم در دسترس میباشد. مشارکت دانشآموزان برای پیشرفت حرفهای و ایجاد اعتماد و اطمینان باعث اعتماد دو طرفه میشود.
در ادامه در یک دستهبندی کلی میتوان روشهای تدریس، روش خبره، متخصص یا کارشناس، روش آمرانه و مدل فردی را که در آن معلم به صورت مستقیم مطالب را به دانشآموزان انتقال میدهد و مدیریت کلاس بر عهده معلم است در زیر چتر سبک مداخلهای قرار داد. روش تسهیل کننده که در آن اداره کلاس بر عهده معلم و دانشآموز با یکدیگر است در زیر چتر روش مشارکتی قرار میگیرد؛ و در نهایت روش تفویضی نیز که در آن دانشآموزان در انجام امور مستقل هستند در زیر روش غیر مداخلهای قرار می گیرد.
۲-۵- سبک مدیریت کلاس و ارزشیابی
ارزشیابی از میزان تحقق اهداف آموزشی یکی از کارکردهای ضروری مدیریت کلاس درس است که به وسیله معلمان تا حدودی انجام میشود (رجاییپور، کاظمی و آقاحسینی، ۱۳۸۷: ۳۶). ارزشیابی میزان تحقق اهداف آموزشی و همچنین نارساییهای یادگیریها را مشخص میکند. ارزشیابی در کلیه مراحل تدریس با هدفهای گوناگون به معلمان کمک میکند تا بدانند تا چه اندازه هدفهای آموزشی تحقق یافته است. شیوه ارزشیابی به عنوان یکی از حلقههای فرایند مدیریت کلاس درس بر نحوه ارائه مطالب، تدریس، نظم و انضباط، شیوه رهبری معلم و ورابط معلم و شاگرد تأثیر میگذارد (صمدی، رجائیپور، آقاحسینی و قلاوندی، ۱۳۸۷: ۱۶۰).
۲-۶- تاریخچه ارزشیابی آموزشی
از گذشتههای بسیار دور تاکنون، معلمان برای پیبردن به میزان موفقیت فراگیران و اطمینان از آنچه آموختهاند به شکلهای گوناگون آنان را ارزشیابی کردهاند. به عبارت دیگر قدمت ارزشیابی احتمالاً با قدمت آموزش برابر است (یادگارزاده، ۱۳۸۴: ۶۲). ارزشیابی در معنای غیر رسمی و به مفهوم قضاوت در خصوص عملکرد افراد بطور مشخص توسط چینیها و از دو هزار سال قبل از میلاد بکار میرفته است (محمدی، فتحآبادی، یادگارزاده، میرزامحمدی و پرند، ۱۳۸۸: ۱۵). ارزشیابی آموزشی به عنوان جوانترین شاخه علمی حوزه تخصصی علوم تربیتی در نیم قرن اخیر رشد یافته است. این حوزه که در حال حاضر سالهای بزرگسالی را طی میکند، در دهه (۱۹۶۰) دوران کودکی را سپری کرد و در دهه (۱۹۸۰) با رشدی قابل ملاحظهای طی کرد و به دوران پختگی رسید (کانر، آلتمن و جکسون۱، ۱۹۸۴: به نقل از بازرگان، ۱۳۸۰: ۲). نظر بر این است که رالف تایلر۲ را بایستی بنیانگذار ارزشیابی آموزشی به مفهوم جدید آن دانست. شکلگیری رسمی ارزشیابی آموزشی را با فعالیتهای وی در سالهای ۱۹۴۰ میلادی مرتبط میدانند؛ ضمن اینکه اولین تعریف مشخص و روشن برای ارزشیابی آموزشی را نیز به او نسبت دادهاند.
حوزه ارزشیابی آموزشی حوزه نسبتاً جدید در آموزش است. قبل از سال ۱۹۶۵ کارهای بسیار کمی در این زمینه صورت گرفته بود و به همین ترتیب تفکر چندانی هم در این زمینه وجود نداشت. متأسفانه بر سر این مسئله که ارزشیابی چیست و مطالعات ارزشیابی را نیز چگونه باید انجام داد توافقی گسترده وجود ندارد. ارزشیابی آموزشی به عنوان یک حوزه تخصصی مرهون تلاش دانشمندانی مانند تایلر، اسکریون، استیک، بیبای، استافیلبیم، ورتن، سندرز و … است. در ایران نیز ارزشیابی آموزشی به عنوان یک حوزه تخصصی مستقل برای اولین بار در دانشگاه بوعلی سینای همدان در دهه ۱۳۵۰ شمسی رواج پیدا کرد. و به دنبال آن چندین مقاله و جزوه در این زمینه چاپ و منتشر گردید (کیامنش، ۱۳۷۹: ۶).
۲-۷- تعریف ارزشیابی
همانند سایر واژههای علومتربیتی، در خصوص مفهوم ارزشیابی توافق نظر کامل وجود ندارد و شاید بتوان گفت که به تعداد متخصصان و صاحبنظران این قلمرو، تعریف ارزشیابی وجود دارد (فتحیواجارگاه، ۱۳۸۴: ۲۰۲). فرهنگ روانشناسی آرتوربر (۱۹۸۵) ارزشیابی را در معنی عام “تعیین ارزش و یا اهمیت یک چیز” میداند و به صورت خاصتر ارزشیابی را “تعیین میزان موفقیت یک برنامه، یک درس، یک سلسله آزمایش، یک دارو و …، در رسیدن به هدفهای اولیه آنها” میداند (کیامنش، ۱۳۷۱: ۱۲۱).
در فرهنگ فارسی دهخدا و معین واژه ارزشیابی و ارزشیاب یا عامل ارزشیابی به کار برده نشده است. ولی “واژههای ارزیابی” و “ارزیاب” تعریف شدهاند. در فرهنگ دهخدا نیز، ارزیابی “عمل یافتن ارزش هر چیز” و ارزیابی “کسی که ارزش هر چیزی را معین میکند". در فرهنگ معین نیز ارزیابی “عمل ارزش و بهای هر چیز، سنجش و بررسی حدود هر چیز و برآورد کردن ارزش آن” و ارزیاب، کسی که ارزش هر چیزی را معین میکند (خورشیدی و ملکشاهیراد ، ۱۳۸۲: ۳۹).
تایلر ارزشیابی را وسیلهای جهت تعیین میزان موفقیت برنامه در رسیدن به هدفهای آموزشی میداند (زارعی، ملکی و سبزیپور، ۱۳۹۱: ۱۳۲). ارزشیابی به فرایند نظامدار جمع آوری، تحلیل و تفسیر اطلاعات گفته میشود به این منظور که تعیین شود آیا هدفهای مورد نظر تحقق یافتهاند یا در حال تحقق یافتن هستند و به چه میزانی (گی۱، ۱۹۹۱: به نقل از سیف، ۱۳۸۶: ۳۶). ارزشیابی فرایند ساختارمند جمع آوری و تفسیر اطلاعات اطلاق میگردد که تحقق اهداف مورد نظر برنامه و میزان ان را تعیین می کند (کمان۲ و همکاران، ۲۰۱۱: ۵۴۴). هستینگ و مادایوس۳(۱۹۷۱) ارزشیابی را جمع آوری منظم شواهد و اطلاعات تغییرات واقعی ایجاد شده در فراگیران تعریف میکنند (صفوی، ۱۳۸۲؛ به نقل از شریفیان، نصر و عابدی، ۱۳۸۸: ۱۰). منظور از ارزشیابی پیشرفت تحصیلی، سنجش عملکرد یادگیرندگان و مقایسه نتایج حاصل با هدفهای آموزشی از پیش تعیین شده، به منظور تصمیمگیری در این باره میباشد که آیا فعالیتهای آموزشی استاد و کوششهای یادگیری دانشجویان چه میزان، به نتایج مطلوب انجامیدهاند و به چه میزان؟ (سیف، ۱۳۸۶: ۴۹۴).
در ارزشیابی پیشرفت تحصیلی این سؤال مهم مطرح میشود که چگونه اطمینان پیدا کنیم:
-
- دانشآموزان، آموزشهای داده شده را به درستی فراگرفتهاند؟
- تلاشهای دانشآموزان برای یادگیری تا چه اندازه اثربخش بوده است؟