پایان نامه -تحقیق-مقاله – قسمت 7 – 2 |
در قانون سابق ضمانت اجرایی برای قصاص بدون استیذان از مقام رهبری پیشبینی نشده بود که در قانون جدید و به موجب ماده ۴۲۰، عدم رعایت ترتیبات قانونی مستوجب مجازات تعزیری مذکور در کتاب پنجم خواهد بود.
از طرف دیگر، جعل حق قصاص براى اولیا، هیچ منافاتى با وجود حیثیّت عمومى در اینگونه دعاوى ندارد، زیرا بدون تردید، وقوع جرایمى مانند قتل و ضرب و جرح، موجب اخلال در امنیت و آسایش عمومى خواهد شد و براى دولت نیز حقى به منظور برخورد با این جرایم به وجود خواهد آورد، در نتیجه اگر اولیا نیز خواهان مجازات مرتکب باشند، قصاص هم حق خصوصى آن ها را تأمین خواهد کرد و هم حق عمومى جامعه را در برخوردارى از امنیت و آسایش، ولى اگر اولیا به هر دلیل خواهان مجازات نباشند، این موجب سقوط حق عمومى نخواهد شد و دولت مىتواند رأساً مرتکب را تعقیب و مجازات نماید، با توجه به نقش اساسى « ولىّ » در اجراى مجازات قصاص، به شناخت او از دیدگاه فقهى و قانونى مىپردازیم.
در فقه امامیّه دو دیدگاه متفاوت در مورد ولىّ مقتول و کسى که حق قصاص براى او به وجود مىآید، وجود دارد:
یک نظریه این است که متولى قصاص، کسى است که وارث اموال مقتول مىباشد، اعم از مرد و زن و خویشان بدون واسطه و حتى کسانى که به واسطه پدر یا مادر با مقتول مرتبط هستند، تنها زن و شوهر علىرغم این که از اموال یکدیگر ارث مىبرند، حق قصاص ندارند.[۸۶] این دیدگاه بین فقهاى امامیه مشهور است و مرحوم شیخ در «مبسوط» آن را به اکثر فقها نسبت داده است.
نظریه دیگر که خلاف مشهور است، این است که حق قصاص فقط براى خویشاوندان ذکور پدرى به وجود مىآید و خویشاوندان مادرى چه مرد باشند و چه زن، حق قصاص ندارند.
نتیجه این قول در واقع این است که زنها حق قصاص و طبعاً حق عفو ندارند، اعم از این که خویشاوند پدرى یا مادرى باشند. [۸۷]
بر اساس این قول نیز زن و شوهر و همچنین مادر و آن که از طریق او به مقتول مرتبط مىشود، حق قصاص نخواهند داشت. تنها تفاوت این دو نظریه در مورد مادر و کسانى است که از طریق او به مقتول مرتبط مىشوند و از او ارث مىبرند.
سوال این است که اصولاً حق قصاص ابتدائا براى چه کسى به وجود مىآید ؟ آیا حق قصاص ابتدائا براى خود مقتول به وجود مىآید و سپس مانند سایر « ماترک » او به ارث مىرسد یا این که حق قصاص ابتدائا براى اولیاى دم به وجود مىآید و ربطى به مسئله ارث ندارد. نتیجه این اختلاف نظر در این خواهد بود که اگر حق قصاص براى خود مقتول قرار داده شده باشد، پس از او بر اساس ضوابط ارث به ورثه منتقل خواهد شد و همه ورثه به نسبت سهمالارث خود در آن شریک مىباشند، مگر این که با دلیل محکم و قوى بعضى از ورثه استثنا شده باشند، ولى اگر این حق براى اولیاى دم قرار داده شده باشد، مىتواند بر اساس ضابطه دیگرى باشد و از قوانین ارث پیروى نکند ؛ مثلاً فقط براى خویشاوندان ذکور پدرى مقرر شده باشد.
عدهاى از فقها معتقدند که حق قصاص در اثر ایراد جنایت به وجود مىآید و چون جنایت بر خود مجنىعلیه وارد شده است، طبعاً حق قصاص براى خود او به وجود مىآید، لیکن چون مقتول به سبب موت نمىتواند این حق را استیفا کند، ورثه از طریق ارث در استیفاى این حق جانشین او مىشوند و این حق بین آن ها مشترک خواهد بود و به همین دلیل بر اساس سهم ورثه، بین آن ها تقسیم مىشود، همان گونه که مال مقتول بین آن ها تقسیم مىشود و مىتوان گفت همه کسانى که ارث قصاص را مطرح کرده اند، همین نظر را دارند.[۸۸]
عدهاى دیگر از فقها بر این عقیدهاند که حق قصاص ابتدائا براى خود ورثه جعل شده است، به دلیل این که حق قصاص براى تشفّى خاطر است و تشفّى نسبت به مقتول بىمعنا است و این اولیا و بازماندگان او هستند که باید تشفّى خاطر پیدا کنند، به همین دلیل، حق قصاص به صورت مساوى براى همه اولیا قرار داده شده است، نه به نسبت سهمالارث.
در این دیدگاه، اولیا، به اعتقاد برخى از فقها همان ورثه هستند و به اعتقاد برخى دیگر فقط عصبه داراى حق قصاص مىباشند، ولىّ این حق به نسبت مساوى براى همه قرار داده شده است و شاید دلیل دیگرى نیز براى این تساوى وجود داشته باشد و آن این که حق قصاص قابل تجزیه نیست و شرکت در چیزى که قابل تجزیه نباشد، محال است، چون شرکت در صورتى معقول است که قسمتى از شىء مشترک بتواند براى برخى از شرکا و قسمت دیگر آن براى عدهاى دیگر قرارداده شود، مانند شرکت در زمین یا خانه، در حالى که حق قصاص چنین نیست، بلکه مانند حق ولایت در نکاح بوده و غیر قابل تجزیه مىباشد.[۸۹]
علاوه بر این، به نظر مىرسد حق قصاص مترتب بر قتل عمد است و قبل از آن به وجود نمىآید و در نتیجه نمىتواند این حق ابتدائا براى مقتول جعل شود و از ظاهر آیه شریفه ( و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیّه سلطاناً… ) نیز همین استفاده مىشود. بعضى از فقها همچون مرحوم آیت الله خوئی که در کلمات خود به جاى « ارث قصاص » از «تولى قصاص» سخن گفتهاند به نظر مىرسد همین دیدگاه را داشته باشند. [۹۰]
در مورد قول اول که با موروثی بودن حق قصاص سازگار است، به اجماع مورد ادعاى على بنحسن فضّال و نیز به عموم ادله ارث و همچنین آیه شریفه استناد شده است، به این بیان که مراد از ولىّ در آیه شریفه همان وارث است. [۹۱]
با توجه به مجموع دلایل، مىتوان گفت حق قصاص ابتدائا براى خود مقتول قرار داده شده است ؛ یعنى همآن گونه که در قصاصِ اعضا، مجنىعلیه حق قصاص یا عفو یا دیه را دارد، در قصاص نفس نیز چنین است و نمىتوان گفت انسان نسبت به از دست دادن اعضاى خود حقى دارد، ولى نسبت به از دست دادن جان خود حقى ندارد، ولى در مورد قتل نفس چون امکان استیفاى این حق براى مجنىعلیه وجود ندارد، به نزدیکترین بستگان او منتقل مىشود تا آن ها با استیفاى این حق، تشفّى خاطر پیدا کنند و شاید معناى آیه شریفه ( و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیه سلطاناً) نیز همین باشد که آن ها اختیار استیفاى حقى که براى مجنىعلیه قرار داده شده است را پیدا مىکنند و به این وسیله بر مجنى علیه سلطه مىیابند.
تنها مانعى که باقى مىماند این است که حق قصاص مترتب بر قتل است و بدون آن، تحقّق پیدا نمىکند و پس از وقوع قتل نیز جعل حق براى مقتول بىمعنا است، بنابرین، باید این حق براى ورثه قرار داده شود. جواب این اشکال اینگونه داده شده است که ترتب حق قصاص یا دیه در قتل خطأ بر کشته شدن، ترتب زمانى نیست، بلکه ترتب رُتبى است، مانند ترتب معلول بر علّت ؛ به این معنا که از نظر زمانى فاصلهاى بین کشته شدن و به وجود آمدن حق قصاص یا دیه وجود ندارد و هم زمان با خروج روح از بدن، این حق به وجود مىآید، با این تفاوت که در قتل غیر عمد، مقتول مستحق دیه مىگردد و سپس به همراه سایر ماترک او به ارث مىرسد، ولى در قتل عمد مقتول درهنگام کشته شدن حق قصاص پیدا مىکند و پس از او ورثه یا همین حق را اعمال مىکنند و یا عوض آن را که دیه است به جاى خود آن مىگیرند. [۹۲]
فرم در حال بارگذاری ...
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 03:59:00 ب.ظ ]
|