۲-۱۱ کاربردهای حل مسئله

مفهوم حل مسئله توسط دزوریلا و نزو (۱۹۸۲) چنین تعریف شده است: فرآیندشناختی – رفتاری خود رهنمون[۳۶] که فرد بااستفاده ازآن تلاش می‌کند راه حل های مقابله مؤثر یا انطباقی با مشکلات روزمره رابیابد. برطبق این دیدگاه حل مسئله یک فرایند مقابله هشیار،عقلانی، پرتلاش[۳۷] و هدفمند است که می‌تواند توان فرد را برای درگیری مؤثر با طیف وسیعی از موقعیت های فشارزا بالا ببرد( دزوریلا و چانگ، ۲۰۰۴ ).

‌بر اساس تعریف های موجود می توان نتیجه گرفت که سازه وسیع مقابله فعالیت های حل مسئله را در بر می‌گیرد، ولی هر مقابله ای حل مسئله نیست. شاید بعضی فعالیت های مقابله ای به طور معناداری با فعالیت های حل مسئله همپوشی دارند، از سوی دیگر ممکن است روابط علی با حل مسئله داشته باشند و شاید بعضی دیگر نیز مستقل از حل مسئله باشند ( دی زوریلا و شیدی، ۱۹۹۲ ) .

توانایی حل مسئله با شیوه مقابله درگیر با مسئله انطباقی ارتباط می‌یابد. حل مسئله ناکارآمد نیز با راهبرد های مقابله ای غیر انطباقی[۳۸] ارتباط دارند ( واتسون و تارپ، ۱۹۹۷ ) .

۲-۱۲ فرایند ۵ مرحله ای نزو

نزو ( ۱۹۸۷ ) یک فرایند ۵ مرحله ای را پیشنهاد می‌کند که اگر به نحو سود مندی به کار گرفته شود فرد را نسبت به فشارزاهای بیرونی مقاوم و در برابر مشکلات کمتر آسیب پذیر می‌سازد.

الف) جهت یابی مشکل[۳۹] دانستن اینکه مشکل وجود دارد .

ب) ایجاد راه حل های متنوع[۴۰]

ج) تعریف و ضابطه بندی مشکل[۴۱]

د) تصمیم گیری[۴۲]

ه) اجرای راه حل و تأیید آن[۴۳]: انجام راه حل انتخاب شده، نظارت و ارزیابی موفقیت آن وتقویت خود برای موفقیت ها

۲-۱۳ فرایند حل مسئله از دیدگاه گلد فرید

بسیاری از تحقیقات شیوه ها و مدل های حل مسئله را مطرح ساخته اند. نظارت محققان نشان می‌دهد که حل مسئله، برروی استفاده از تجربه و دانش قبلی، تفکر عمیق و استفاده از مهارت‌های شناختی برای حل مسائل متمرکز می شود. این فرایند نه تنها به حل مسئله کمک می‌کند بلکه می‌تواند افراد را در تعامل با یکدیگر تشویق و موجب پیشرفت مهارت‌های شناختی آن ها به هنگام یادگیری گروهی شود. در این بخش به توضیح مراحل حل مسئله از دیدگاه گلد فرید می پردازیم که عبارتند از: ۱ – تشخیص ۲ – تعریف و فرمول بندی مسئله ۳ – ایجاد راه حل های بدیل ۴ – تصمیم گیری ۵ – اثبات .

شکل۴-۱ فرایند حل مسئله از دیدگاه گلد فرید

اگر ما مراحل حل مسئله را مشخص می‌کنیم، مقصودمان این نیست که در زندگی واقعی حل مسئله دقیقاً به همین صورت انجام می‌گیرد یا باید انجام گیرد. ممکن است شخصی از یک مرحله به مرحله دیگر برود و برگردد. مثلاً ممکن است در مرحله تصمیم گیری باشد آنگاه قبل از تصمیم گیری برای اطلاعات بیشتر به مرحله تعریف مسئله باز گردد. علاوه بر این، در هنگام برخورد با مسائل پیچیده ممکن است فرد در یک زمان روی چندین مسئله فرعی کار کند و در هر مورد از نظر پیشرفت در مرحله ی متفاوتی باشد. بحث زیر را نباید توصیفی از نحوه معمول حل مسئله قلمداد کرد، بلکه برعکس باید آن را روش اکتشافی در سازماندهی شیوه های درمانی به حساب آورد. (دیویسون ،گلد فرید [۴۴]، ۱۹۷۶، ترجمه: احمدی علون آبادی، ۱۳۷۱ ).

جهت یابی مسئله یک فرایند فراشناختی می‌باشد که در اجرای مجموعه ای از طرح های با ثبات عاطفی – شناختی درگیر می‌باشد و توصیف می‌کند که چگونه یک شخص به طور کلی ‌در مورد مسائل فکر می‌کند و در زندگی خود، آن ها را حساس می‌کند درست به همان اندازه ای که توانایی حل مسئله را در خود می‌یابد. جهت یابی مسائل یک شخص، ممکن است موجب تسهیل در عملکرد حل مسئله شود یا مانع از حل آن گردد. ( دیویسون گلد فرید، ۱۹۷۶، ترجمه: احمدی علون آبادی، ۱۳۷۱) .

حل مسئله، یعنی جستجوی یک راه حل از طریق کشف و به کارگیری مهارت‌های حل مسئله می‌باشد. تحقیقات گوناگون اثبات کرده‌اند که جهت یابی حل مسئله و مهارت‌های آن برای حل مسائل زندگی واقعی و انطباق با آن حائز اهمیت می‌باشد ( دزوریلا و نزو، ۱۹۸۲ ).

۲-۱۴ مفهوم حل مسئله از دیدگاه های مختلف

حل مسئله ،یک استراتژی آموزشی می‌باشد که در یاد گیری گروهی به کار برده می شود. پژوهشگران این استراتژی را به شیوه های مختلفی تعریف کرده‌اند که در زیر به چند مورد از آن ها می پردازیم. دزوریلاونزو، (۱۹۸۲)، مسئله گشایی را فرایندی می‌داند که به وسیله آن فرد می کوشد یک راه حل مناسب برای یک مشکل پیدا کند. آن ها مسئله گشایی را، یک فرایند خود محور می دانند که شامل استراتژی هایی برای غلبه بر مسئله است. این فرایند شامل سه جزء است: ۱- مسئله یا مشکل ۲ – یک راه حل ۳ – فرایند مسئله گشایی .

وایت[۴۵]، (۲۰۰۳) مسئله گشایی را فرآیندی می‌داند که به وسیله آن فرد تلاش می‌کند تا یک راه حل مؤثر برای یک مسئله ویژه پیدا کند. (هیرنل[۴۶]، ۲۰۰۰، به نقل از آلتن، ۲۰۰۳ ).

دابسون[۴۷]، (۲۰۰۱) حل مسئله را یک فرایند جهت دار و هدفمند می‌داند که در آن شخص تلاش می‌کند تا راه حل های مؤثر و سازگاری برای حل مسائلی که به طور روزمره با آن ها مواجه می شود را بیابد. وی حل مسئله را رویکردی هدفمند، منطقی و هوشیارانه می‌داند..

حل مسئله را مهارتی پایه و اساسی برای شناسایی یک مسئله می‌داند که بر روی تحلیل موقعیت دشوار تمرکز می‌کند و معمولاً شامل مرحله تصمیم گیری است. یک رویکرد سیستماتیک در حل مسئله به فرد در شناخت بهتر خود و نشان دادن عکس العمل مناسب به موقعیت های دشوار کمک می‌کند .

۲-۱۵ ابعاد و دسته بندی مهارت‌های زندگی

آموزش مهارت‌های زندگی در ارتقاء و افزایش سلامت افراد می‌باشد صاحب نظران تقسیم بندی های گوناگون ولی مشابهی برای مهارت‌های زندگی بیان کرده‌اند که مشتمل بر چندین مهارت اصلی و اساسی هستند که در ذیل به چند مورد از آن ها اشاره می شود:

((بالد و فریسنا)) مهارت‌های زندگی را شامل موارد زیر می دانند: پرورش تفکر انتقادی و تحلیل اطلاعات، کنترل رفتار، کسب دانش و مهارت‌های بیشتر، ایجاد ارتباطات دو جانبه و رضایت بخش و اصلاح محیط فیزیکی و اجتماعی خود.سازمان بهداشت جهانی ده مهارت را به عنوان مهارت‌های اصلی زندگی معرفی ‌کرده‌است. این ده مهارت از سوی یونیسف و یونسکو نیز به عنوان مهارت‌های اصلی زندگی شناخته شده اند. این مهارت‌ها عباتند از :

۱ – مهارت خود آگاهی[۴۸]

۲ – مهارت همدلی[۴۹]

۳ – مهارت برقراری ارتباط مؤثر[۵۰]

۴ – مهارت مدیریت خشم[۵۱]

۵ – مهارت رفتار جرئت مندانه[۵۲]

۶ – مهارت حل مسئله[۵۳]

۷ – مهارت مقابله با استرس[۵۴]

۸ – مهارت تصمیم گیری[۵۵]

۹ – مهارت تفکر خلاق[۵۶]

۱۰- مهارت تفکر انتقادی[۵۷] (ناصری،۱۳۸۷).

سازمان بهداشت جهانی ده مهارت فوق را به سه طبقه یا گروه اصلی تقسیم می‌کند :

مهارت‌های مرتبط با تفکر نقاد یا تصمیم گیری: این مهارت‌ها شامل همه آن چیزهایی است که با توانایی‌های جمع‌ آوری اطلاعات، ارزیابی و توانایی بررسی نتایج هریک از این اطلاعات بر اعمال خود و دیگران مرتبط می‌باشد. در این گروه از مهارت‌ها فرد می آموزد که چگونه تاثیر ارزش‌های خودش و دیگران را بر راه حل های انتخابی خویش تحلیل کند .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...