فرهنگ بزرگ روان شناسی لازاروس، بهداشت روانی را چنین تعریف می‌کند: استعداد برای هماهنگ، خوشایند و موٌثر کار کردن، برای موقعیت های دشوار، انعطاف پذیر بودن و برای بازیابی تعادل خود، توانایی داشتن.

سازمان جهانی بهداشت، بهداشت روانی را چنین تعریف می‌کند: بهداشت روانی در درون مفهوم کلی بهداشت جای می‌گیرد و بهداشت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقش های اجتماعی، روانی، جسمی، بهداشت تنها نبود بیماری یا عقب ماندگی نیست. در این تعاریف، همان‌ طور که ملاحظه می شود، سازگاری با محیط اهمیت زیادی دارد. طبق این تعاریف، شخص باید بتواند با محیط خود(اعضای خانواده، همکاران، همسایگان و به طور کلی اجتماع) خوب سازگار شود، از نظر بهداشت روانی بهنجار خواهد بود. این شخص با تعادل روانی رضایت بخش پیش خواهد رفت، تعارض های خود را در بیرون و روان حل خواهد کرد و در مقابل با ناکامی های اجتناب ناپذیر زندگی مقاومت خواهد داشت. اگر کسی توان انجام دادن این کارها را نداشته باشد و در نتیجه با محیط خود به شیوه نامناسب و دور از انتظار برخورد کند، از نظر روانی بیمار محسوب خواهد شد، زیرا با این خطر روبه رو خواهد بود که تعارض های حل نشده خود را به صورت نوروز(اختلال های خفیف رفتاری) نشان می‌دهد و به شخص نوروتیک تبدیل شود. ‌بنابرین‏، بهداشت روانی مردم از اهمیت بسزایی برخوردار است و به همین دلیل، امروزه، جوامع مختلف بسیج شده اند تا سیاست های مربوط به بهداشت روانی و پیش‌بینی بیماری های روانی را سازمان دهند. این سیاست ها، که می‌توانند ارزش های انسانی و اقتصادی بسیار بالایی داشته باشند. ایجاب می‌کنند که پیش از هر چیز، نیازهای بهداشت روانی شناخته شود. منظور از نیازهای بهداشت روانی این است که عوامل تصمین کننده آن، مخصوصاً ‌در مورد کودکان را بشناسیم؛ به علت های اختلال آن پی ببریم و با چگونگی درمان بیماری های روانی آشنا شویم. آراسته معیار ایده آل در سلامت روانی را تکامل روانی می‌داند و انسان کامل را انسان ایده آل می‌داند ومعتقد است که انسان کامل فردی است که وحدت عمل و نظر دارد و نیروهای درونی را با هم هماهنگ کرده واز لحاظ بیرونی نفعش با نفع خود یکنواخت باشد(هارفام[۲۶]، ۲۰۰۴).

از سوی دیگر فروید سلامتی را یک افسانه ایده آل می‌داند. کورت اسلر[۲۷] معتقد است که نمی توان بهنجاری را به دست آورد چرا که فرد سالم بایستی به طور کامل از خودش، افکارش و از احساساتش آگاه باشد.

ملانی کلاین[۲۸] بر این اعتقاد است که بهنجاری با منش قوی مشخص می شود و توانایی کنار آمدن با هیجانات متعارض، قابلیت تجربه لذت بردن، تعارض و توانایی عشق ورزیدن. اتورانک بهنجاری را توانایی عشق ورزیدن بدون ترس، گناه و اضطراب و همچنین مسئولیت پذیری برای اعمال مشخص خود فرد می‌داند. اریک اریکسون بهنجاری را توانایی غلبه بر دوره های زندگی می‌داند، اعتماد در مقابل بی اعتمادی، خودمختاری در مقابل شرم و شک، ابتکار در برابر احساس گناه، جدیت در مقابل حقارت، هویت در مقابل سر در گمی نقش، صمیمیت در مقابل خود مشغولی و انزوا، مولد بودن در برابر بی حاصلی و مرحله انسجام و کمال در مقابل یأس و انزوا می‌داند (گنجی حمزه، ۱۳۸۸).

در خصوص تعاریف بهداشت روانی، مکتب زیست گرایی که اساس روان پزشکی را تشکیل می‌دهد، معتقد است بهداشت روانی زمانی وجود خواهد داشت که بافت ها و اندام های بدن به طور سالم کار کنند و هر نوع اختلال در دستگاه عصبی و در فرایند شیمیایی بدن، اختلال روانی به همراه خواهد آورد. مکتب روانکاوی معتقد است که بهداشت روانی یعنی، کنش متقابل موزون بین سه عنصر مختلف شخصیت:نهاد ،من و من برتر. بدین صورت که من باید بتواند بین تعارض های نهاد من و برتر تعادل به وجود آورد. مکتب رفتارگرایی، در تعریف بهداشت روانی، بر سازگاری فرد با محیط تأکید دارد این مکتب معتقد است که رفتار ناسالم نیز، مثل سایر رفتارها، در اثر تقویت آموخته می شود. ‌بنابرین‏، بهداشت روانی نیز رفتاری است که آموخته می شود. مکتب انسان گرایی معتقد است که بهداشت روانی، یعنی ارضای نیازهای سطوح پایین و رسیدن به سطح خودشکوفایی. هر عاملی که فرد را در سطح اختلال رفتاری به وجود خواهد آورد. و بالاخره آخرین تعریف از بهداشت روانی، تعریف ‌بر اساس مکتب بوم شناسی است. بوم شناسی یعنی، مطالعه محیط های زندگی موجودات زنده و مطالعه روابط فیزیکی آن موجودات با یکدیگر و با محیط. این دیدگاه معتقد است که عوامل موجود در محیط مثل سر و صدا، آلودگی هوا، زیادی جمعیت، کوچکی محل سکونت و به خطر افتادن حریم، می‌توانند بهداشت روانی فرد را به خطر اندازند. هارتمن (۱۹۴۸) تعادل روانی را که با این ترکیب تعریف می کند که من، بتواند تطابق بین نهاد و ابر من ایجاد نماید و خواست های آن ها را نفی یا ترد ننماید او قبلاً انعطاف پذیری من را به عنوان عاملی در سلامت فکر مطرح ساخته بود(حسن زاده چایجانی ، ۱۳۸۶).

ابعاد سلامت روانی

حتی امروز علاوه بر بعد جسمی ، روانی و اجتماعی ، جنبه معنوی را هم در نظر می گیرند و باید توجه داشت که ابعاد مختلف سلامتی و یا بیماری بر یکدیگر اثر کرده و تحت تأثیر یکدیگر قرار دارند. چنانچه مشکلات جسمی بر روان فرد مشکلات روانی بر جسم او و نیز هر دوی آن ها بر جامعه و اختلالات موجود در جامعه بر هر دو بعد دیگر سلامتی اثر می‌گذارند لذا اقدامات انجام شده برای ارتقای سلامتی باید به تمام جوانب سلامتی فردی (جسمی و روانی و معنوی) و سلامت کلی جامعه توجه داشته باشد.

بعد جسمی:

معمول ترین بعد سلامتی ، سلامت جسمی است که نسبت به ابعاد دیگر سلامتی ساده تر می توان آن را ارزیابی کرد. سلامت جسمی در حقیقت ناشی از عملکرد درست اعضا بدن است. از نظر بیولوژیکی عمل مناسب سلول ها و اعضا بدن و هماهنگی آن ها با هم نشانه سلامت جسمی است. به عنوان نمونه بعضی از نشانه های سلامت جسمی عبارت است از:

ظاهر خوب و طبیعی، وزن مناسب، اشتهای کافی، خواب راحت و منظم، اجابت مزاج منظم، جلب توجه نکردن اعضاء بدن توسط خود فرد ، اندام مناسب ، حرکات بدنی هماهنگ ، طبیعی بودن نبض و فشار خون و افزایش مناسب وزن در سنین رشد و وزن نسبتاً ثابت در سنین بالاتر و …

بعد روانی:

بدیهی است سنجش سلامت روانی نسبت به سلامت جسمی مشکل تر خواهد بود در اینجا تنها نداشتن بیماری روانی مد نظر نیست بلکه قدرت تطابق با شرایط محیطی، داشتن عکس العمل مناسب در برابر مشکلات و حوادث زندگی جنبه مهمی از سلامت روانی را تشکیل می‌دهد نکته دیگری که باید در اینجا به آن اشاره کرد اینکه بسیاری از بیماری های روانی نظیر اضطراب، افسردگی و غیره بر روی سلامتی جسمی تأثیرگذار است و ارتباط متقابلی بین بیماری های روانی و جسمی وجود دارد. بعضی از نشانه های سلامت روانی عبارت است از:

سازگاری فرد با خودش و دیگران، قضاوت نسبتاً صحیح در برخورد با مسائل، داشتن روحیه انتقادپذیری و داشتن عملکرد مناسب در برخورد با مشکلات.

بعد معنوی:

یکی از زمینه‌های عمده بیماری ها و مشکلات روانی و عوارض جسمی و اجتماعی آن احساس پوچی، بیهودگی و تزلزل روحی است که ناشی از فقدان بعد معنوی در افراد است. ایمان، هدفدار بودن زندگی، پای بند اخلاقی، تعاون، داشتن حسن ظن و توجه بیشتر به مسائل معنوی زندگی باعث کاهش اضطراب، تزلزل روحی و عوارض ناشی از آن می شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...