تو نیز اگر نشناسی مرا عجب نبود که هر چه در نظر آید از آن ضعیف ترم (همان،۴۶۳)
نه او به چشم ارادت نظر به جانب ما نمی کند که من از ضعف نا پدیدارم(همان،۴۶۴)
مگر دهان تو آموخت تنگی از دل من وجود من ز میان تو لاغری آموخت(همان،۳۳۶)
سعدی تو کیستی؟که در این حلقه کمند چندان فتاده اند که ما صید لاغریم(همان،۴۸۱)
کس دید چو من ضعیف هرگز کز هستی خویش در گمانم (همان،۵۶۴)
چنان شدم که به انگشت می نمایندم نماز شام که بر بام می روم چو هلال (همان،۴۳۵)
انگشت نمای خلق بودم مانند هلال از آن مه تام (همان،۵۶۳)
خواست تا عیبم کند پرورده ی بیگانگان لاغری بر من گرفت آن که ازگدایی فربه است
(همان،۷۱۵)
می توان گفت تصویری که شاعر از لاغری خود ارائه داده، واقعی است. زیرا این مطلب بسیار تکرار شده است.
۳-۱-۳-۲- قامت سعدی
سعدی از زیبایی کلام، عشق، شهر و دیار، سفرها، دانش ها و آن چه در پیرامون دیده است یاد نموده، امّا ذکری از شکل ظاهری و جسم خود نمی کند. احتمال آن می رود که بدن ضعیف و لاغر و جثه ی کوچک شاعر در این مهّم تأثیر داشته باشد. در یکی از غزلیّات سعدی، بیتی وجود دارد که احتمالاً بیانگر هیأت و قد خود شاعر بوده باشد. که گویا کوتاه بوده است. وی در این غزل که در مقام وصف قد بلند معشوق است، می گوید:
سعدی نگفتمت که به سرو بلند او مشکل توان رسید به بالای پست ما (سعدی،۱۳۸۴،۳۳۳)
۳-۱-۴- مذهب سعدی
سعدی در مقدّمه ی بوستان پس از نعت رسول اکرم (ص) ابیات زیر را بیان می کند:
نخستین ابوبکر پیر مُرید عمر پنجه بر پیچ دیو مَرید
خردمند عثمان شب زنده دار چهارم علی شاه دلدل سوار (همان، ۱۵۷)
شیخ اجل در آغاز قصاید، پس از حمد و ستایش خداوند، و نعت رسول اکرم، خلفای سه گانه را، ( به ترتیب خلافت ) سپس حضرت علی (ع) را این گونه مدح می گوید:
ای یار غار سید و صدیق نامور مجموعه ی فضایل و گنجینه ی صفا
مردان قدم به صحبت یاران نهاده اند لیکن نه هم چنان که تو در کام اژدها…
دیگر عمر که لایق پیغمبری بدی گر خواجه ی رسل نبودی ختم انبیا…
دیگر جمال سیرت عثمان که برنکرد در پیش روی دشمن قاتل سر از حیا…
کس را چه زور و زهره که وصف علی کند جبّار در مناقب او گفته هل اتی
زور آزمای قلعه ی خیبر که بند او در یکدگر شکست به بازوی لا فتی (همان،۶۰۶)
علاوه بر ابیات یاد شده و ذکر خلفا، در آثار سعدی ابیاتی وجود دارد که نشان از اعتقادات مذهبی او دارد. شیخ در بوستان گفته است:
مرا در نظامیّه ادرار بود شب و روز تلقین و تکرار بود (سعدی، ۱۳۸۴ ،۲۷۳ )
با توجّه به این که سعدی در این مدارس به تحصیل می پردازد، مستمری دریافت می کند و شب و روز کارش تلقین و تکرار است. قطعاٌ تحت تأثیر این مشرب فکری قرار گرفته و شافعی مذهب بوده است. دلیل دیگر، جهت شافعی بودن سعدی، عقاید جبری است که به شکلی آشکار در آثار شیخ وجود دارد و در هر مسئله ای وجود قضا و قدر را به تصویر می کشد.
رضا به حکم قضا گر دهیم یا ندهیم از این کمند نشاید به شیرمردی رست(همان،۶۶۳ )
قضا دگر نشود ور هزار ناله و آه به کفر یا به شکایت بر آید از دهنی (همان، ۱۳۸)
سعدی دارای مذهب شافعی است، امّا مذهب او، مذهب عاشقان پاکی است که گرفتار محدودیت های قشری نشده اند و در پناه همین پاکی و درستی است که می تواند به افراد اجتماع پند دهد، و سخنش شاه و وزیر و وکیل را تحت تأثیر قرار دهد. در کلامش رنگ و ریا وجود ندارد به همین دلیل دل ها را تسخیر کرده است.
۳-۱-۴-۱- ارادت به اهل بیت
علاقه ی سعدی به فرزندان حضرت فاطمه در اشعارش کاملاً پیداست و حتّی حضرت علی را در قصاید، برتر از خلفا مدح گفته است، که خواننده، در نگاه اول متوجّه می شود. سعدی در دیباچه ی بوستان گفته است:
خدایا به حق بنی فاطمه که بر قولم ایمان کنم خاتمه
اگر دعوتم رد کنی یا قبول من و دست و دامان آل رسول (همان،۱۵۷)
در آغاز قصاید نیز گوید:
یارب : به نسل طاهر اولاد فاطمه یا رب: به خون پاک شهیدان کربلا (همان،۶۰۶)
و:
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمّد بس است و آل محمّد(همان،۶۱۵)
۳-۱-۴-۲- سعدی موحّد
سعدی در مقدّمه ی بوستان و گلستان و هر جا که مجال یافته به یگانگی خداوند اقرار کرده است. در مقدّمه ی گلستان گفته است:
((منّت خدای را عزّوَجَل، که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت.)) ( سعدی،۱۳۸۴،۸)
در آغاز بوستان گفته است:
به نام خداوند جان آفرین حکیم سخن در زبان آفرین…
عزیزی که هر که از درش سر بتافت به هر در که شد هیچ عزّت نیافت (همان،۱۵۴)
در غزلیّات نیز گفته است:
برمن که صبوحی زده ام خرقه حرام است ای مجلسیان راه خرابات کدام است
(همان، ۳۵۳)
خرقه پوشیدن را برای خود حرام می داند و در این میان، به دنبال معرفت الهی است. و نیز در جای دیگر خرقه پوشی را مخالف یک رنگی می داند و می گوید:

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

یک رنگ شویم تا نباشد این خرقه ستر پوش زنار (همان،۴۲۹)
سعدی از دلق ریایی که پرده ای بر کفر است به یک رنگی پناه می برد و یک دلی و یکتاپرستی خود را اعلام می دارد.
۳-۱-۴-۳- سعدی عارف
برای عارف دانستن سعدی، نیازی به جستجو در اشعار او، و دیدن بیتی مبنی بر این که من عارف هستم، وجود ندارد. وقتی در مقدّمه ی گلستان یا بوستان و قصاید، آن گونه خداوند را ستایش می کند، جایی برای تردید در عارف بودن شیخ نمی گذارد. برگ سبز درختان خداشناسی می آموزد امّا همه کس نمی تواند این درس را فرا گیرد، مگر هوشیاران. بلبل و هر پرنده ای خداوند را تسبیح گویند امّا هر گوشی قادر به شنیدن این ذکر نیست، مگر گوش سعدی و دیگر عارفان. همه ی اجزای طبیعت، خداوند را ستایش می کنند و این از دید عارف پنهان نمی ماند. شیخ اجل، در گلستان از ارتباط خود با مشایخ و افراد صالح این چنین یاد می کند:
((پیش یکی از مشایخ گله کردم که: فلان به فساد من گواهی داده است. گفتا: به صلاحش خجل کن.)) (سعدی،۱۳۸۴ ،۵۳)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...