جرات ورزی چهار مؤلفه دارد که برای استفادهی مناسب و مؤثر از مهارت جرات ورزی باید بر آنها مسلط باشیم. (هارجی، ساندرز و دیکسون، ترجمه فیروز بخت، ۱۳۸۴)
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
محتوا: محتوای عملی جرات ورزی عبارت است از ابراز حقوق و بر زبانآوردن اظهاراتی که این ابراز حقوق را مناسب و مسئولانه جلوه می دهند.
۱-عناصرپنهان: منظور آن دسته از افکار، ایده ها و احساساتی هستند که بر توانایی برای جرات ورزی تأثیر میگذارند، شامل دانش(آگاهی از حقوق خود و نحوه احقاق آنها، همچنین آگاهی از وضعیت دیگران در رابطه با حقوقمان)، اعتقادات(اصلاح اعتقاداتی که مانع جرات ورزی میشوند، یعنی همان چیزی که اوّلی و نریچ(۱۹۷۶) نام آن را بازسازی شناختی نامیدهاند)، ادراک اجتماعی(داشتن درک درست و دقیق از رفتار دیگران).
۲-فرایند: نحوه ارائه ی پاسخهای صبورانه هم نقش مهمی در موقعیت این پاسخها دارند: مثل زمانبندی پاسخهای کلامی و غیرکلامی، داشتن مهارت های کنترل محرک، ارائه تقویت و ….
۳-پاسخهای غیرکلامی: شامل سطح مناسب تماس چشمی، اجتناب از حالت چهرهای مناسب، استفادهی صحیح از ژستها در حین صحبت و بهکار بردن ژستهای نامشخص در حین گوشدادن، راست نگهداشتن بدن، استفاده از فرا زبانهای مناسب(مثل پاسخدهی اندک، دادن پاسخهای کوتاه، سلامت، بلندی صدا و تغییردادن لحن آن، قاطعیت زیاد)
کارکردهای جرات ورزی:
استفادهی ماهرانه از جرات ورزی به ما کمک می کند تا:
۱-جلوی پایمالشدن حقوق خود را بگیریم.
۲-تقاضاهای نامعقول دیگران را ردکنیم.
۳-بتوانیم از دیگران درخواستهای معقولی کنیم.
۴-با مخالفتهای نامعقول دیگران برخورد درست و مؤثری کنیم.
۵-حقوق دیگران را به رسمیت بشناسیم.
۶-رفتار دیگران در برابر خودمان را تغییر دهیم.
۷-از تعارضات پرخاشگرانه غیرضروری خودداری کنیم.
۸-در هر موردی، موضع خود را با اعتماد به نفس و آزادانه مطرح کنیم. (بهروزی،۱۳۸۸)
عوامل مؤثر بر جرات ورزی:
عوامل چندی بر ماهیت، مقدار و اثربخشی جرات ورزی تأثیر میگذارند.
جنسیت: از جمله عواملی که در جرات ورزی تأثیر میگذارند، جنسیت طرفین است، برای مثال، مک دونالد(۱۹۷۵) دریافت که مردان تمایل کمتری برای رد درخواستهای زنان از خود نشان می دهند و نیز کمتر مایلاند از زنان پرسش ناراحت کننده ای داشتهباشند. زنان هم گزارشکردند که مایل نیستند تمایل خودشان را به گزاردن قرار ملاقات با مردان بیان کنند و یا از مردان انتقاد کنند.( به نقل از رضایی نژاد،۱۳۸۹) در جنبش حقوق زنان، توجه زیادی به مهارت جرات ورزی شده است، تا جایی که آموزش جرات ورزی را در دستور برنامه های آموزشی خود قرار داده است. افزایش مقالات و کتابهای خود یاری زنان و پرطرفدار بودن برنامه های جرات ورزی زنان نیز شاهدی بر این مدعاست که زنها در این زمینه به کمک بیشتری نیاز دارند.
موقعیت: جرات ورزی رفتاری موقعیتی است، یعنی با توجه به تغییر موقعیتها که در روابط بین فردی اتفاق میافتد، جرات ورزی نیز دستخوش تغییر میگردد. بدین معنا، رفتاری نسبی تلقی می شود. میتوان گفت موقعیت و شرایط بیرونی نیز در میزان جرات ورزی نقش قابل ملاحظهای دارند. اسلیر و دیگران (۱۹۷۵) از پژوهشهای مفصل خود نتیجه گرفتند که اشخاص، گاهی در یک وضعیت میانفردی ابراز وجود می کنند و در وضعیتی دیگر ابراز وجود نمیکنند. علاوه بر این، برخی افراد در جرات ورزیهای منفی مشکل ندارند امّا نمی توانند جرات ورزیهای مثبت انجام دهند. برخی افراد در خانه به راحتی جرات ورزی می کنند امّا در محیط کار نمی توانند، یا برعکس. در این مواقع، باید بر وضعیت و استراتژی مناسب برای غلبه بر مشکلات تمرکز کنیم.
زمینه فرهنگی: زمینه فرهنگی نیز بر جرات ورزی تأثیر می گذارد، برای مثال، خرده فرهنگهایی که اعتقادات مذهبی شدیدی دارند عملاً ابراز وجود را به عنوان یک روش معتبر رد می کنند و به سلطه پذیری توصیهشده در انجیل عمل می کنند. بنابراین آموزش جرات ورزی برای این افراد بیمعنا و نامناسب خواهد بود. همانطور که فرنهایم (۱۹۷۸) خاطرنشان می کند، جرات ورزی یک مفهوم فرهنگی است، یعنی جرات ورزیهایی که در آمریکا و اروپا مناسب هستند، در فرهنگهایی که فروتنی، بردباری و یا خدمتگذاری را مقدس میدانند ممکن است شایسته و مناسب نباشد.
سن: پاردک و دیگران( ۱۹۹۱) پس از بررسی دانشجویان دوره های تکمیلی آمریکا بین سن و ابراز وجود همبستگی معنادار و مثبتی پیداکردهاند. افرادی که سن بیشتری دارند یا در جرأتورزانه عملکردن، با تجربهترند، بیشتر بر احقاق حقوق خود پافشاری می کنند. جرات ورزی در برخی شرایط، دشوارتر است. این شرایط عبارتاند از تعامل با دیگران در خانه یا محل کار آنها، ابراز وجود در کشور یا حوزه فرهنگی دیگر، هنگامی که تک و تنها هستیم و دوستان و همکارانمان در کنارمان نیستند، هنگامی که مجبوریم بر دوستان و همکاران قبلی خود اعمال قدرت کنیم، وقتی با سالمندان سر وکار داریم، وقتی با افراد بیمار در حال مرگ یا بستگان آنها ارتباط داریم، هنگام برخورد با فقرا و محرومان، هنگام تعامل با متخصصان قدرتمند و ارشد، در برابر جنس مخالف یا هنگام ارتباط با افراد ناتوان.
ویژگیهای اشخاص جرأتورز:
جرات ورزی عملکردی است که دارای جنبه های شناختی، هیجانی و رفتاری است و نمایانگر توانمندی فرد در برخورد مؤثر با خواسته های محیطی میباشد، فردی که دارای جرات ورزی مناسب است نه تنها در مواجه با مشکلات و عوامل تنشزا رویارویی بهتری دارد، بلکه به جهت رفتار موفقّیتآمیز در برخورد با این عوامل، ارزیابی شناختی مثبتتری از خود داشته و به تبع آن، عواطف و هیجانات مثبتتری را نیز تجربه مینماید. (هنرمند،تقوی و عطاری، ۱۳۸۷)
فردی که با جرأت است می تواند ارتباط نزدیک با دیگران برقرارکند، خودش را از سوء استفاده دیگران دور نگهدارد و دامنه وسیعی از نیازها و افکارمثبت و منفی را ابراز نماید، بی آنکه احساس گناه و اضطراب نماید یا به حقوق دیگران لطمه بزند(اتلر[۹۴]،۱۹۹۱). در مقابل، افرادی که جرات ورزی پایینی دارند، در باورها و احساسات و عقایدشان حتی برای خود ارزش قائل نبوده و اصل شباهت احساسی خود با دیگران را رد می کنند، در پاسخ علیه رفتارهای نادرست ناتوانند و نیز خواستههایشان نسبت به دیگران را کماهمّیت میدانند. (سلطانی،۱۳۸۴) رفتار جرأتورزانه با خود پندارهی مثبت، عزتنفس، تسلط خود بسندگی، و اعتماد به نفس، همگرایی و همبستگی دارد و رفتارهای غیر جرأتورزانه بازدارنده و اجتنابی هستند و همبستگی مثبت و بالایی با ترسها، هراسها و اضطراب اجتماعی و انواع پرخاشگریهای درونی دارد. (محامد،۱۳۷۸)
راهبرد تصمیم گیری مجدد
مقدمه:
پایه اصلی راهبرد تصمیم گیری مجدد این است که یک فرد در کودکی خود از سوی والدین، نزدیکان و دیگر افراد یک سری پیامهایی دریافت کرده و در پی آن تصمیماتی گرفتهاست و به دنبال آن نمایشنامه زندگی خود را مینویسد. در درمان از مراجع خواسته می شود که به صحنه اصلی که مرتبط با شکل فعلیاش است برگردد و مراجع روی احساسات، رفتار، ارتباطاتی که در آن زمان داشته صحبت می کند و توضیح میدهد و درمانگر به او کمک می کند تا او بتواند تصمیمات جدیدی بگیرد. این راهبرد به فرد کمک می کند تا بتواند داستان جدیدی در مورد زندگیاش بنویسد. درمانگر مسئولیت انجام مراحل را به عهده میگیرد (تا حدی شبیه به رهبر گروه)، امّا مسئولیت انتخابها بر عهده مراجع است. (آلن،۲۰۰۹)
باب و مری گلدینگ از این نظریه پیروی می کنند که وقتی شخص در مورد مشکلی گیر کردهاست این بدان معنا است که دو بخش از شخصیت او با نیروی یکسان به دو جهت مخالف فشار وارد میآورند. نتیجه تنها این خواهدشد که شخص انرژی زیادی را صرف می کند ولی به هیچجا نمیرسد، این وضعیت تنگنا نامیده می شود. گلدینگ نظریهاش را با به تصویرکشیدن تنگناها به عنوان چیزی که بین حالات مختلف من اتفاق میافتد، بسط و توسعه داد. در درمان برطرفکردن تنگناها معمولاً با روش گشتالت، معروف به « روش دو صندلی روبهروی هم » انجام میپذیرد. مراجع بخشهای متضاد خودش را در صندلیهای مختلف تصور می کند، سپس به نوبت خودش هریک از آن بخشها می شود و گفتوگویی را به منظور حل تضاد انجام میدهد. در طی این روند، احساسهای سرکوبشده «کودک» ممکن است اغلب به سطح بیایند. (استوارت و جونز، ۱۹۸۷، ترجمه دادگستر، ۱۳۸۶)
کاربرد نظریه تحلیل تبادلی به همراه تکنیکهای گشتالت با هدف رسیدن به قرار داد مراجع است. این روش خیلی ساده است، ابتدا از مراجعین خواسته می شود تا احساسشان را که تجربه می کنند توضیح دهند و آنها را به زبان خودشان بیانکنند. بعد از مراجع خواسته می شود که شرایط مشابه آن در کودکی داشته را توضیحدهد. فرض این فرایند ایناست که در شرایط پراسترس مردم راههای آشنای دیدن دنیا را تجربه می کنند و الگوهایی را که به موازات تصمیمات گذشتهشان است را دوباره عمل می کنند. بعد از اینکه با صحنه نمایش اوّلیه تماس ایجاد شد، تکنیکهای گشتالت برای بیان احساسی که در ابتدا حل نشده بودند، مورد استفاده قرار میگیرند. نتیجه این فرایند درمان و رشد شخصی فرد است. اغلب مراجعین برای درک عینی شرایط اصلی و اینکه چگونه آنها زندگیشان را به پایان رساندن « نمایشنامه اوّلیه » وفق دادهاند، آمده اند. روش تصمیم گیری مجدد برای درمان افرادی که با پیامهای والدی منفی زندگی می کنند، مؤثر است. (سرات، ۲۰۰۲)
چگونگی شکل گیری راهبرد تصمیم گیری مجدد
امروزه ۳ مکتب اصلی در تحلیل رفتار متقابل قابل تشخیص است و درمانگران معمولاً از روشهای تلفیقی استفاده می کنند. مکتب کلاسیک که اریک برن ارائه داد، مکتب تصمیم گیری مجدد که باب و مری گلدینگ پایهگذار آن بودند و نظریه تحلیل تبادلی را با روشهای درمانی گشتالت ترکیب کردند. مکتب سوم، مکتب نیروگذاری روانی است که شیف پایهگذار آن بود. در این مکتب مراجع تشویق می شود که به دوران کودکی بازگشت کرده و سپس فرصتی مییابد تا خود را دوباره انجامدهد. (جونز و استوارت، ۱۹۸۷، ترجمه دادگستر، ۱۳۸۶)
تحلیل تبادلی بعد از استقبال مردم در دهه۱۹۷۰، به دلیل زبان اسرارآمیز و ضعف پژوهشی به تدریج جایگاه خود را به عنوان یک نظام رواندرمانی شاخص، از دست دادهاست. با این حال تحلیل تبادلی نیروی مقوله قدرتمندی برای دیدگاه های میانفردی بوده است. آینده تحلیل تبادلی در ترکیبشدن آن با نظامهای دیگر رواندرمانی نهفته است. تحلیل تبادلی در زوجدرمانی، خانوادهدرمانی اغلب با نظریه سیستمی ترکیب می شود. راهبرد تصمیم گیری مجدد، تحلیل تبادلی را با گشتالتدرمانی پیوند میدهد و بسیاری از تحلیلگران تبادلی خود را با مکتب وجودی ارتباط میدادند. (پروچسکا و نورکراس، ۲۰۰۷، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۹)
شالوده متون تحلیل تبادلی این است که، موضع زندگی هرکس را میتوانیم تغییر دهیم همچون اشخاص این مواضع را با نوعی تصمیم گیری اتخاذ کرده اند. در تحلیل تبادلی به این کار، « تصمیم گیری مجدد» میگویند. یعنی «واقفشدن بر اطلاعات ضبطشده، منسوخداشتن آنها و اتخاذ تصمیمات جدید» (منینگر، ۱۹۹۴، ترجمه فیروز بخت، ۱۳۸۴)
راهبرد تصمیم گیری مجدد
تصمیم گیری مجدد یک روش کمتر شناختهشده ایست که توسط یک مددکار اجتماعی به نام ماری مککلورگلدینگ و شوهر روانپزشک مرحومش، رابرت گلدینگ، در سال ۱۹۷۰ گسترشیافت. درمان تصمیم گیری مجدد( گلدینگ و گلدینگ ، ۱۹۷۹، ۱۹۸۹) تلفیقی از تحلیل تبادلی اریکبرن و گشتالتدرمانی پرلز است. تحلیل تبادلی یادگیری عاطفی اوّلیه (تصمیماتکودکی) را در میان بافت یک پاسخ کودکی به امرونهیهای والدین نگاه می کنند. امرونهیهای والدینی، پیامهای کلامی و غیرکلامی والدین هستند.(برای مثال: خودت نباش، انجام نده، فکر نکن، لایق نباش، باهوش نباش و غیره) بچهها به شکل عاطفی پاسخ می دهند و سپس تصمیماتی را شکل می دهند. (ارزیابی تمامیتخواه از خود در تعاملات) (برای مثال، من هیچ نیرویی ندارم، من به اندازه کافی خوب نیستم، من لیاقت زندگی با خودشان ندارم، من ارزش دوست داشتن ندارم، من نمیتوانم اعتماد کنم) که آنها تا بزرگسالی حمل می کنند. من تصمیمات و ارزیابیها از زندگی اغلب رشد می کند. در واکنش به دردهای روانی مزمن بزرگسالی به چنین ارزیابیهایی از خود میرسند که: من امنیت ندارم، من در رنج و زحمت هستم، من تحت کنترل نیستم، چنین ارزیابیهایی از خودکاری در بزرگسالی میشوند و واکنشهای بزرگسالی را به محیط بدون آگاهی شکل میدهد. (آشکارشدن در نمایشنامههای بزرگسالی) تصمیم گیری مجدد به درمانگر کمک می کند تا این ارزیابیها از خود تعاملات در حال حاضر را تعیینکند و جستوجو کند نشانه های موجود را که این تصمیمات و عواطف تحت تأثیر آن را بیانکند. بعد از اینکه درمانگر بتواند ارزیابیهایی از خود در تعاملات را مشخصکند، سپس درمانگر از بیمار میخواهد به زمانی برگردد که آن ارزیابی خاص از خود در تعاملات را در گذشته تجربه کردهبود. درمانگر آنقدر این سوأل را از بیمار میپرسد تا او را به آن زمان برگرداند. بعد از بازگشت آگاهانه به آن سن، سپس درمانگر از بیمار میخواهد که روی احساسات مختلف زیاد (ترس، اندوه، عصبانیت، گناه و غیره) مربوط به آن حادثه تأمل کند. بیمار تشویق می شود تا با منع (شخص یا حادثه) در صندلی خالی گشتالتدرمانی پرلز صحبتکند یا هرحادثهای که بیمار را برای صحبتکردن با منع مثل اینکه در اتاق حاضر وجود دارد، تشویق می کند. این کار به بیمار کمک می کند تا مسائلی را که قبلاً به طور کامل انجام نداده به انجام برساند. (برگر، ۲۰۰۶)
بعد از اینکه با بهره گرفتن از صندلی خالی مکالمهای صورتگرفت، باید این کار ناتمام با «گفتن خداحافظ» پایان پذیرد. اگر فرد نتواند احساسات بیاننشده خود چون: رنجشهای قدیمی، ناکامیها، آزردگیها، احساسات گناه و حتی عشقی را که نتوانست بر زبان بیاورد را بگوید، از رشد و پیشرفت آتی وی جلوگیری می کند تا یک ارزیابی جدیدی از خود در تعاملات (یک تصمیم گیری مجدد) بسازد، به عبارت دیگر من کنترل دارم، من به اندازه کافی خوب هستم، من خوبم، من سالمم و غیره. (کلگ، ۲۰۰۴)
گلدینگ و گلدینگ (۱۹۹۷) در پشت این مداخلات چندهدف واضح دارند: آنها میخواهند صحنهای را بیآفرینند که به جای اینکه با تراژدی به انتها برسد، پایان خوبی داشتهباشد. همچنین از نظر آنان نکته قابل تأمل در ایناست که مراجع تصمیم بگیرد که دیگر زندگیاش را تغییردهد. اگر آنها (درمانگر) احساس کند که مراجع به جای آنکه سعی در تصمیم گیری جدید در زندگیاش داشتهباشد، از دیگران عیبجویی کرده و آنها را سرزنشکند و بخواهد رفتار دیگران را عوضکند آنها میفهمند که جلسات آنها درمانبخش نبوده است.
اصولکلی راهبرد تحلیل تبادلی:
تحلیل تبادلی، یک روانشناسی اجتماعی و نیز روشی برای بهبودبخشیدن به ارتباطات است و در حقیقت یک تئوری جهانی ارتباط برای انواع گوناگون فرهنگ هاست. همچنین در این نظریه تلاش می شود، اشخاصی که تحت درمان قرار میگیرند به درجهای از رشد شخصی برسند که بتوانند راه حل مشکلاتشان را خودشان بیابند. (انجمن تحلیل ارتباط محاوره ای، ۲۰۰۸، نقل از جوادی)
کوری معتقد است تحلیل تبادلی به منزله یک روش درمان تعاملی است که بر جنبه های شناختی، عقلانی و رفتاری در فرایند درمان تأکید می کند و هدف آنها افزایش آگاهی و توانایی فرد برای تصمیم گیری و تغییر جریان زندگی خود است. (کوری، ۱۹۹۴، نقل از یوسفی و همکاران،۱۳۹۰)
اریکبرن در دهه ۱۹۵۰، نظریهاش را درباره تحلیل تبادلی پروراند، او میگفت ارتباط کلامی خصوصاً از نوع رودرروی آن، محور روابط اجتماعی انسان و همچنین محور روانکاوی است. برای برن نقطه شروع وقتی بود که دو نفر به هم میرسند و یکی از آنها سر صحبت با دیگری باز می کند. او این مواجهه را محرک رفتار متقابل میدانست و واکنش طرف مقابل را پاسخ رفتار متقابل شخصی که محرک را میفرستد، کنشگر است و فرستندهی پاسخ، پاسخگر به این ترتیب تحلیل رفتار متقابل، روش بررسی این رفتار متقابل است که « من با تو کاری میکنم و تو در جوابم کاری میکنی » (فیروز بخت، ۱۳۸۸)
زمانی که برن ( ۱۹۷۰-۱۹۸۰ ) تصمیم گرفت به درمانجویان خود و نه معلمانش گوشکند، به طور تصادفی به پدیده ارتباط مردم به صورت والد، کودک و بالغ دستیافت. برن در زمان مناسب در جریان درمان پرسید: کدام جز درمانجو حرف میزند، پسر بچه یا مرد عاقل و بالغ؟ در همان لحظه با پرسیدن این سوأل، تحلیل تبادلی متولد شد. (پروچسکا، ۲۰۰۷، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۹)
برن در عین حال معتقد است که شخصیت ۳ حالت جداگانه یعنی « من والد » « من بالغ » و« من کودک » سازمانیافته است که در ارتباطات می تواند از هرکدام از این ۳ حالت استفاده کرد. ارتباط « بالغ با بالغ » «والد با والد » و یا « کودک با کودک » تکمیلی هستند و به ارتباطهایی منجر می شود که هردو طرف احساس می کنند که یکدیگر را میفهمند. تا وقتی تبادلهای هر دو نفر مکمل باشد. ارتباط به آرامی و به نحو شایستهای پیش میرود. (چپمن، ۲۰۰۷)
الگوی حالات من (والد-بالغ-کودک)
در این نظریه، ترکیبی از ۳ حالت من که در طول زندگی فرد شکلگرفته و ارزشگذاری شدهاست، در واکنشهای رفتاری او قابلملاحظه میباشد، در واقع الگوی رفتاری یا شخصیت فرد را تشکیل میدهد. گرچه بعضی حالت من در افراد مختلف جنبه مسلط دارد، امّا بر حسب موقعیت، واکنشهای فرد یا حالات من او تغییر می کند و به طور کلّی در این نظریه از جبرگرایی فرویدی به سوی توانایی فرد برای تغییر الگوهای رفتاری گرایش پیدا شود.
مشخصات حالات من در جدول ۱-۲ نمایش داده شدهاست.
مشخصات رفتاری و نوع ارزشگذاری رفتار در حالات «من»
[یکشنبه 1400-09-28] [ 09:21:00 ب.ظ ]
|