بوتا[۶۳]، نیمن[۶۴]، و ورن[۶۵] (۲۰۰۶) در تحقیقی به ارزیابی برنامه آموزش کارآفرینی در زنان پرداختند که نتایج نشان داد که بین گروه آزمایش که تحت آموزش قرار گرفته بودند و گروه کنترل تفاوت معناداری وجود دارد و آموزش موجب افزایش کارآفرینی زنان شده است.
استربیک و همکاران (۲۰۱۰، به نقل از فکری،شفیعآبادی، رفاهی، و زابلی، ۱۳۹۲) با انجام پژوهشی به بررسی ” اثر بخشی آموزش کارآفرینی بر ارزشیابی دانش آموزان از مهارتهای کارآفرینی ” پرداختند
و متوجه شدند که این آموزشها برارزیابی دانشجویان از مهارتهای کارآفرینی خود ناچیز و بر تبدیل شدن به یک کارآفرین حتی منفی بوده است.
ورن و بوتا (۲۰۱۰) در تحقیقی به کاربرد عملی مدلهای آموزش کارآفرینی در آفریقای جنوبی پرداختند و در این پژوهش از سه مدل آموزشی شامل آموزش شغلی اولیه،آموزش شغلی پایه وآموزش شغلی پیشرفته استفاده کردند و بعد از گرفتن پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری بعد از سه هفته به این نتیجه رسیدند که اجرای هر سه مدل آموزشی بر عملکرد شغلی بهتر، اثر بخش بوده است.
آیدگو و همکاران (۲۰۱۱، به نقل از فکری و همکاران،۱۳۹۲) در تحقیقی به بررسی اثربخشی آموزش کارآفرینی بر افزایش مهارتهای کارآفرینی دانش آموزان سال آخر در یک پلی تکنیک در نیجریه پرداختند و متوجه شدند که بین آموزش کارآفرینی و افزایش مهارتهای مدیریتی کارآفرینی همبستگی مثبت وجود دارد.
هنگ[۶۶]، هنگ[۶۷]، کوی[۶۸]، و لاژوانگ[۶۹] (۲۰۱۲، به نقل از فکری، شفیعآبادی، رفاهی، و زابلی، ۱۳۹۲) در پژوهشی به ” بررسی عوامل مؤثر بر کارآفرینی و نقش آموزش کارآفرینی بر کارآفرین شدن دانشجویان ” پرداختند و متوجه شدند که کارآفرینی بیشتر به کیفیات پس از تولد وابسته است تا تواناییهای قبل از تولد. همچنین مشخص شد که آموزش کارآفرینی اثر آشکاری در پرورش دانشجویان کارآفرینان، تقویت دانش کسب و کار، و افزایش کیفیت کارآفرینی دارد.
بایرون[۷۰] (۲۰۱۳) در پژوهشی به بررسی اثر بخشی نظریه یادگیری اجتماعی بندورا و خودکارآمدی کارآفرینانه بر توسعه آموزش کارآفرینی دانش آموختگان پرداخت و به این نتیجه رسید که هر دو در توسعه آموزش کارآفرینی بسیار مفید و اثر بخش میباشند.
سادهرسون، مادسرعلی، سرمکنی[۷۱] (۲۰۱۳، به نقل از فکری، شفیعآبادی، رفاهی، و زابلی، ۱۳۹۲) در تحقیقی به ” بررسی اثر بخشی دوره اموزش کارآفرینی بر کارآفرین شدن دانشجویان علوم کامپیوتر و مهندسی ” پرداختند. آنان یک دوره آموزش کارآفرینی شامل دو بخش عمومی برای همه دانشجویان و بخش اختصاصی برای دانشجویانی که میخواستند تبدیل به یک کارآفرین بشوند و علاقه بیشتری به جزئیات داشتند برگزار کردند. نتایج نشان داد بیش از نیمی از دانشجویان علاقمند به یادگیری کارآفرینی شدند و یک سوم علاقه بسیار زیادی به یادگیری کارآفرینی پیدا کردند.
بخش دوم: تحقیقات انجام شده در داخل کشور:
مصحف، عابدی و بهرامی (۱۳۸۴، به نقل از فکری و شفیعآبادی،۲۰۱۳) در پژوهشی به بررسی اثربخشی مشاوره شغلی به شیوه نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز در تغییر نگرش کارآفرینانه دانشجویان دانشگاه اصفهان پرداختند. نتایج نشان داد که مشاوره شغلی به شیوه نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز در پس آزمون در تغییر نگرش کارآفرینانه دانشجویان مؤثر نبوده اما در آزمون پیگیری که پس از دو هفته اجرا شده معنا دار بوده است.
مهرابی (۱۳۸۵، به نقل از فکری و شفیعآبادی، ۲۰۱۳) در مطالعهای به بررسی اثربخشی مشاوره شغلی به شیوه نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز بر تغییر نگرش و افزایش رفتارکارآفرینانه کارجویان اداره شهر اصفهان پرداخت. نتایج نشان داد که مشاوره شغلی به شیوه نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز در تغییر نگرش کارآفریناه و افزایش رفتارکارآفرینانه کار جویان مؤثر بوده است.
پژوهشی به نقل از خوب (۱۳۸۸) که در مورد کارآفرینی کودکان ۸ تا ۱۶ ساله در آمریکا
اجرا شد نشان داد ۹۳% افرادی که در دوره آموزشی شامل (تدارک و آماده سازی کودکان در بهره برداری از فرصتهای محیطی و زمینههای کارآفرینی، آموزش مفاهیم کارآفرینی از جنبه علمی، ترکیب و ادغام مباحث کارآفرینی با دیگر موضوعاتی نظیر: ریاضیات، علوم اجتماعی، حل مسئله، یادگیری گروهی و تفکر در شرایط بحرانی) شرکت کرده بودند به خوبی اصول و مفاهیم کسب و کار و کارآفرینی را یاد گرفته اند.
صیادی و همکاران (۱۳۸۹) در تحقیقی به بررسی اثربخشی دو برنامه آموزشی مبتنی بر مدل چند محوری شفیعآبادی و مدل شناختی توماس و ولتهوس بر میزان توانمندسازی روان شناختی مشاوران پرداختند و متوجه شدند که هر دو روش در توانمند سازی مشاوران مؤثر است اما بین میزان تاثیرگذاری این دو روش تفاوت معناداری مشاهده نشده است.
فکری، شفیعآبادی، نورانی پور، و احقر (۱۳۹۰) در پژوهشی ” اثربخشی مشاوره شغلی به شیوه الگوی چند محوری شفیعآبادی را روی مهارتهای کارآفرینی زنان سرپرست خانوار” سنجیدند. نتایج این پژوهش نشان داد که الگوی چند محوری شفیعآبادی موجب افزایش مهارتهای کارآفرینی در زنان سرپرست خانوار گردید.
برماس و همکاران (۱۳۹۰) در مطالعهای به بررسی تأثیر مشاوره شغلی بر تغییر نگرش و افزایش رفتار کارآفرینانه و اشتغال زایی دانشجویان پرداختند. در این پژوهش گروه آزمایش تحت آموزش برنامه های مشاوره شغلی به سبک نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز قرار گرفتند. نتایج نشان داد که مشاوره شغلی به سبک نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز بر تغییر نگرش کارآفرینانه و افزایش رفتار کارآفرینانه مؤثر بوده است.
جلالی و همکاران(۱۳۹۰) در پژوهشی به بررسی تأثیر مشاوره شغلی گروهی به روش یادگیری کرامبولتز بر خودکارآمدی، باورهای ناکار آمد حرفه ای و باور به مهارتهای دانش آموزان پرداختند که نتایج تحلیلها نشان داد مشاوره شغلی به روش یادگیری کرامبولتز اثر بخش میباشد.
آقایی و همکاران (۱۳۹۰) به بررسی تأثیر مشاوره شغلی گروهی به روش یادگیری کرامبولتز بر انگیزش پیشرفت، انگیزش تحصیلی، نگرانیهای آینده تحصیلی – شغلی و پیشرفت تحصیلی پرداختند که نتایج نشان داد که مشاوره شغلی گروهی به روش یادگیری کرامبولتز بر انگیزش پیشرفت، انگیزش تحصیلی و نگرانیهای آینده تحصیلی – شغلی مؤثر بوده است اما بر پیشرفت تحصیلی آنان اثر معنا داری نداشته است.
فکری، شفیعآبادی، نورانی پور، و احقر (۱۳۹۲، الف-۲۰۱۲، ب-۲۰۱۲، ۲۰۱۳) در پژوهشی به “بررسی و مقایسه اثربخشی الگوی چندمحوری شفیعآبادی با نظریه محدودیت و سازش گاتفردسون بر مهارتهای کارآفرینی و رفتار کارآفرینانه دانشجویان دوره کارشناسی ارشد علوم انسانی دانشگاه آزاد
[پنجشنبه 1401-09-24] [ 03:25:00 ب.ظ ]
|