طبق مدل پردازش هیجانی فوآ و کوزاک (۱۹۸۶) اختلال­های اضطرابی به عنوان نقایص خاص در شبکه­ های هیجانی حافظه در نظر گرفته می­ شود. آن ها معتقدند که شبکه ترس افراد مبتلا به اختلال­های اضطرابی از طریق برآوردهای نادرست از تهدید، ارزش دادن بیش از حد به رویدادهای ترسناک و عناصر افراطی پاسخ (مانند واکنش فیزیولوژیکی) مشخص می­ شود و نسبت به تغییر مقاوم هستند. این پایداری می ­تواند بازتاب شکست در دسترسی به شبکه ترس باشد، به دلیل اینکه اجتناب فعال از محتوای شبکه ترس مانع رویارویی همزمان با موقعیت­های اضطراب برانگیز در زندگی روزمره می­ شود. علاوه بر این اضطراب می ­تواند به دلیل اختلال در مکانیسم خاموش سازی تداوم یابد (بارلو، ۲۰۰۸).

بورکوویک و همکاران (۱۹۹۳) نگرانی را به عنوان زنجیره­ای از افکار و تصاویری تعریف کرده ­اند که دارای درون مایه عاطفی منفی و نسبتاً غیر قابل کنترل­اند و دلالت بر تلاش فرد جهت مسئله گشایی روانی ‌در مورد موضوعات واقعی یا خیالی دارد، پیامدهای آن ها نامعلوم است، اما شامل یک یا چند پیامد منفی است. (لانگلوی،[۱۲] فریستون، لادوسر، ۲۰۰۰؛ موریس و همکاران، ۲۰۰۵؛ دیوی[۱۳] و ولیز، ۲۰۰۶؛ هانگ[۱۴]، ۲۰۰۷) به عقیده بورکوویک، ری[۱۵]، استوبر[۱۶] (۱۹۹۸) نگرانی به دو دسته تقسیم می­ شود، نگرانی آسیب­شناختی که بر مبنای فراوانی، شدت و مدت نگرانی، توانایی افراد در کنترل آن و اختلال در کارکرد فرد، از نگرانی غیر آسیب­شناختی متمایز می­ شود (ریق[۱۷]، و ساندرسون، ۲۰۰۴) به عبارت دیگر، هنگامی نگرانی جنبه آسیب­شناختی به خود ‌می‌گیرد که مزمن، افراطی، و کنترل ناپذیر شود و باعث از بین رفتن لذت زندگی فرد شود (کوین[۱۸]، اومیت[۱۹]، و دوزیس[۲۰]، ۲۰۰۸) به علاوه، نگرانی غیر آسیب­شناختی به احتمال کمتری همراه با علایم فیزیولوژیک نگرانی آسیب­شناختی است (ریق و ساندرسون، ۲۰۰۴).

بورکوویک و همکاران (۲۰۰۴) معتقدند نگرانی شکل دیگری از اجتناب شناختی است، که از پردازش هیجانی موضوعات ترس­آور جلوگیری می­ کند، مانند اجتناب رفتاری از مارها که مانع از پردازش مؤثر ترس در افراد مبتلا به فوبی مار می­ شود. بورکوویک و همکاران (۲۰۰۴) ‌بر اساس سال­ها پژوهش هدف­دار، پیشنهاد ‌می‌کنند که نگرانی برای اجتناب از تجارب ناخواسته متعددی عمل می­ کند: تصاویر آزاد دهنده، برانگیختگی فیزیولوژیک، رویدادها یا پیامدهای منفی در آینده، و احتمالاً، هیجان شدید و دردناک مرتبط با تروماهای گذشته و یا عوامل بین فردی و اجتماعی. در حقیقت، نگرانی تا حد زیادی کلامی- زبان شناختی- فکری است و کمتر به صورت تصویر سازی است. تجسم موضوعات هیجانی در مقایسه با تفکر کلامی- زبان­شناختی درباره چنین موضوعاتی پاسخ­های فیزیولوژیک و هیجانی بیشتری را فرا می­خواند. (ورانا[۲۱]، کات برت[۲۲]، و لانگ[۲۳]، ۱۹۸۶)، علاوه بر این، نگرانی در عین اضطراب ذهنی، پاسخ فیزیولوژیک به تصویر ذهنی تهدید کننده را سرکوب می­ کند (بورکوویک و هو[۲۴]، ۱۹۹۰؛ بورکوویک، لیونفیلدز[۲۵]، ویسر[۲۶]، و دیل[۲۷]، ۱۹۹۳).

به عقیده بوکوویک و همکاران (۲۰۰۴) نگرانی علاوه بر اجتناب از تجارب درونی آزاردهنده، می ­تواند به عنوان اجتناب از رویدادهای خارجی واقعی عمل کند. انسان­ها دارای ظرفیت منحصر به فردی برای تفکر ‌در مورد آینده و پیش ­بینی رویدادهای آینده هستند، و همین قابلیت به انسان­ها اجازه می­دهد که راه­های دخیل احتمالی در رویدادهای خواسته و ناخواسته را شناسایی کنند. به عبارت دیگر، توجه به آینده، منجر به رفتار حل مسئله پیشگیرانه و پیشگیری از تهدید می­ شود. هنگامی که این راهبرد شناختی به طور روزمره به غلط به کار برده می­ شود، مانند زمانی که هیچ تهدید واقعی وجود ندارد، یا زمانی که مشکل پیش رو به طور مبهم تعریف شده است، این فرایند نگرانی ممکن است به واسطه فقدان فاجعه به طور منفی تقویت شود. اگر افراد به غلط فقدان پیامدهای منفی را به اشتغال ذهنی قبلی­شان با نگرانی نسبت دهند، همچنان به نگرانی به عنوان وسیله­ای برای اجتناب از تهدیده­های بیشتر در آینده تکیه خواهند کرد. افرادی که نگرانی بیشتری دارند، فرصت کمتری دارند تا آنچه در غیاب نگرانی ممکن است رخ دهد، را تجربه کنند. افراد مبتلا به GAD به طور معمول باورهای مثبت مختلفی درباره نگرانی دارند و نگرانی­ را به عنوان روشی مؤثر برای جلوگیری از پیامدهای منفی و یا آمادگی برای رویدادهای ناخواسته در نظر می­ گیرند.

در نهایت، نگرانی شدید ممکن است به عنوان شیوه­ای برای اجتناب از موضوعات هیجانی مشکل­ساز عمل کند. اگر چه تفکر درباره احتمال تهدید در آینده موجب پریشانی و اضطراب ذهنی می­ شود، در عین حال می ­تواند توجه افراد را از تجارب هیجانی دردناک­تر منحرف کند. افرادی که از GAD رنج می­برند، نسبت به گروه غیر مضطرب این دلیل را برای نگرانی قبول دارند (بورکوویک و رومر، ۱۹۹۵) افراد مبتلا به GAD همچنین به احتمال بیشتری نسبت به همتایان غیر مضطرب خود تجاربی در گذشته از قبیل رویدادهای تروماتیک (رومر، مولینا[۲۸]، لیتز[۲۹]، و بوکوویک، ۱۹۹۷) و دلبستگی ناایمن نسبت به مراقب خود در دوران کودکی (کسیدی[۳۰]، ۱۹۹۵؛ شات[۳۱]، و همکاران، ۱۹۹۷) گزارش کرده ­اند. ‌بنابرین‏، بسیاری از افراد مبتلا به اختلال اضطراب فراگیر، قبل از اینکه مهارت­ های لازم برای پردازش و سازگاری با چنین رویدادهایی، به طور طبیعی در آن ها ایجاد و رشد یافته باشد، ممکن است از رویدادهای عاطفی رنج ببرند، و در نتیجه نگرانی به عنوان شیوه­ای برای مدیریت هیجانات منفی حل نشده مرتبط با وقایع دوران کودکی همچنین وقایع بین فردی جاری عمل می­ کند.

به طور خلاصه در این مدل اعتقاد بر این است که نگرانی یک فعالیت غالباً کلامی و تفکر محور است که سبب بازداری تصویرسازی ذهنی آشکار می­ شود و با فعالیت بدنی و هیجانی رابطه دارد. این بازداری جسمانی و هیجانی مانع تجربه فرایند هیجانی با ترس می­ شود، فرآیندی که به لحاظ نظری مستلزم خوگیری و خاموشی است. (بهار، دی مارکو[۳۲]، هکلر[۳۳]، مالمن[۳۴]، و استاپلز[۳۵]، ۲۰۰۹). لذا ‌می‌توان نگرانی را به عنوان نوعی تلاش شناختی غیر مؤثر برای حل مسئله و حذف تهدید ادراک شده، در نظر گرفت که همزمان با آن از تجارب جسمانی و هیجانی آزارنده اجتناب می­ شود. (بورکوویک و همکاران، ۲۰۰۴) ‌بر اساس این مدل، تصاویر ذهنی فاجعه آمیز جای خود را به فعالیت کلامی کاهنده پریشانی و فعالیت جسمانی می­ دهند. ‌به این ترتیب، نگرانی از طریق حذف تصاویر آزارنده و ترسناک به طور منفی تقویت می­ شود. (بورکوویک، ۱۹۹۴؛ بورکوویک و همکاران، ۲۰۰۴) همچنین نگرانی به واسطه باورهای مثبت و اجتناب از پیامدهای منفی در آینده، بیشتر تقویت می­ شود. باورهای مثبت هنگامی تقویت می­شوند که رویدادهای منفی اتفاق نمی­افتد یا به طور مؤثری مدیریت می­شوند، در نتیجه نگرانی بیشتر و بیشتر تقویت می­ شود (بهار و همکاران، ۲۰۰۹) در واقع، اجتناب شناختی فرآیندی است که به واسطه آن اجازه گریز از تصاویر ذهنی ترسناک سریع­تر اتفاق می ­افتد و این تصاویر حتی با سرعت بیشتری بر می­گردند (فریستون و همکاران، ۱۹۹۶، به نقل از دوپی[۳۶] و لادوسر، ۲۰۰۸).

۲-۶-۲-مدل فراشناختی اختلال اضطراب فراگیر (MCM)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...