۶ـ مهار کردن خطرهای قریش علیه قبایلی که تا کنون از ترس قریش فرصت نزدیک شدن به پیامبر را نداشتند;

۷ـ اجازه‌ ورود به مکه برای انجام دادن مراسم حج.

اوج موفقیت دیپلماسی پیامبر در ارتباط با قبایل را در سال نهم هجری می‏توان دید که نمایندگان طوایف مختلف عرب از هر سو برای بیعت و انعقاد پیمان‌های سیاسی به حضور وی در مدینه آمدند. در این سال، بیش از سی هیات از طوایف مختلف عرب که بیش‌ترشان از اعراب جنوب و مسیحی و یهودی و زرتشتی بودند، نزد پیامبر آمدند. روش پیامبر در جذب قبایل بر اصل آسانگیری و حفظ موقعیت اجتماعی سران قبایل مبتنی بود.

دولت پیامبر دارای تمامی عناصر موجده‌ی دولت بود. پیامبر جمعیت مدینه را خوب می‌شناخت. دو قبیله‌ی عرب اوس و خزرج، پایه های اساسی جمعیت شهر را تشکیل می‌دادند و در کنار این دو قبیله، سه طایفه‌ی یهودی زندگی می‌کردند: بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه که اقتصاد شهر در دست آن ها بود. یهودیان نسبت به اعراب از تمدن، فرهنگ و مذهب پیشرفته‌تری برخوردار بودند.

یهودیان مردمی آگاه، هوشیار، و فریبکار بودند که می‌توانستند سودمندترین یاران و یا خطرناک‌ترین دشمنان پیامبر باشند؛ لذا پیامبر برای جلب همکاری آنان بسیار کوشید و توانست یک جمعیت متشکل را در مدینه پدید آورد.

‌بر اساس حاکمیت، پیامبر می‌بایست مدینه را به شکل یک پایگاه اجتماعی، اقتصادی و مذهبی استوار در آورد و در آن یک رژیم سیاسی نیرومند را ‌بر اساس مکتب اسلام برقرار سازد؛ لذا پیامبر یک منشور اساسی برای اجتماع یثرب ‌بر اساس اسلام مدون ساخت تا حدود اجتماعی و حقوق افراد، گروه‌ها، طبقات جامعه و اقلیت‌ها و سیاست داخلی و خارجی مشخص گردد.

روابط با مسیحیان نجران

دیپلماسی پیامبر در برخورد با مسیحیان نیز در راستای دعوت به آیین جدید بوده است. برای این منظور، پیامبر نامه‌ای با این مضمون به اسقف نجران نوشت:

به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب. از محمد، پیامبر خدا به اسقف نجران. خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب را ستایش می‌کنم و شماها را از پرستش بندگان، به پرستش خدا دعوت می‌نمایم. شما را دعوت می‌کنم که از ولایت بندگان خدا خارج شوید و در ولایت خدا وارد آیید؛ و اگر دعوت مرا نپذیرید، باید به حکومت اسلامی مالیات بپردازید. در غیر این صورت، به شما اعلان خطر می‌شود.[۱۲]

اسقف نجران پس از خواندن نامه، موضوع را در شورای کلیسا مطرح کرد و تصمیم گرفته شد یک هیئت نمایندگی به مدینه بفرستد تا با پیامبر گفتگو کنند. شرح گفتگوهای آنان با پیامبر چنین است:

ــ پیامبر: «من شما را به وحدانیت خداوند و نیایش به پرستش او و تسلیم در پیشگاهش و اطاعت از دستورهای او فرا می‌خوانم.»

ــ نمایندگان نجران: «چنان که مقصود از اسلام، ایمتن به پرستش خدای یگانه‌ی هستی باشد، قبل از این، ما ایمان آورده و به فرمان‌های یگانه آفریدگار جهان عمل می‌نماییم.»

ــ پیامبر: «مکتب اسلام، نشانه هایی دارد که برخی از اعمال شما، آن علایم را نشان نمی‌دهند؛ و بیانگر آن است که هنوز به حقیقت اسلام روی نیاورده‌اید؛ از جمله معتقدات شما، پرستش صلیب، خوردن گوشت خوک و قائل شدن فرزند برای خداوند یکتاست که با روح حاکم بر اسلام سنخیت ندارد.»

ــ نمایندگان نجران: «او در نگاه ما خدا است؛ و چون مردگان را زندگی می‌بخشید و بیماران را شفا می‌داد و از گل پرنده‌ای ساخت و به پرواز درآورد که همگی حاکی از آن است که او خالق یکتاست.»

ــ پیامبر: «چنین نیست؛ زیرا که خالق شما، بنده‌ی خدا و مخلوق اوست که به فرمان خدای یگانه در رحم مریم قرار داده شد.»

ــ یکی از نمایندگان: «درست است که او فرزند خدا است؛ چون که مادرش مریم، بدون آنکه به زوجیت کسی درآید، او را زایید؛ ‌بنابرین‏، پدرش همان خدای عالمیان است.»[۱۳]

پس از آنکه نمایندگان نجران از نتیجه‌ مذاکرات با پیامبر متقاعد نشدند، راه مباهله را به وی پیشنها نمودند و متذکر شدند که دروغگو را لعن کنند و هلاک وی را از خداوند، درخواست نمایند. در این زمان، پیک وحی، آیه مباهله را به پیامبر نازل کرد و او را مأمور ساخت تا با آنهایی که در روند گفتگوی همراه با مجادله پیرامون خدا و آیین توحید، با وی زیر بار حق نمی‌روند، مباهله کند.

در مباهله، وقتی آن ها احساس خطر کردند، عقب نشینی نموده و تعهد کردند که نسبت به حکومت اسلامی وفادار باشند و با دشمنان همکاری ننمایند و هر ساله، مالیات بپردازند.[۱۴] این برخورد، نشان می‌دهد که پیامبر، تا جایی که امکان داشت، از دیپلماسی برای پیشبرد اهداف خود استفاده می‌کرد.

روابط با دولت‏های همجوار

الف‌ـ دولت‌های منطقه

۱ـ دولت یمن

کشور یمن در ناحیه جنوب شرق عربستان و اقیانوس هند در جنوب آن و دریای سرخ در مغرب آن قرار دارد. بارش منظم باران در این منطقه، باعث تمدن و آبادانی آن شده بود. بازرگانان یمن تجارت شرق دور را به عهده داشتند. و اروپای قدیم را به آسیا مرتبط می‌کردند. مسیحیت در این منطقه توسط حبشه ترویج می‌شد؛ اما پادشاهی «ذونواس» در قرن ششم و گرایش وی به یهودیت باعث شد که مسیحیان در تنگنا قرار بگیرند. و عده زیادی از آن ها به دستور ذونواس در خندق‌های آتش کشته شوند.[۱۵]

۲ـ دولت حیره

حیره در حدود صحرای شام و در سه مایلی کوفه بود. اهالی آن مهاجرانی بودند که پس از خرابی سد مأرب به آن جا مهاجرت کرده بودند. حیره یک دولت عربی و تابع حکومت ایران بود. پادشاهان آن از جانب امپراتور ایران انتخاب می‌شدند و به وی خراج می‌پرداختند، و از او اطاعت می‌کردند. دولت حیره با غسانی‌ها که متحد روم بودند، می‌جنگیدند. در این کشور، نظام سیاسی صورت بدوی داشت، و بر روابط عشایری و قبیله‌ای استوار بود.[۱۶]

۳ـ دولت غسان

غسان که امروز به شرق اردن معروف است، منطقه‌ای بود که به دلیل خرابی سد مارب عده‌ای از مردم، از جمله طایفه «ازد» به آن مهاجرت کردند و چون سرزمین حاصلخیزی بود، طایفه‌ی «ازد» در آن ناحیه مسلط شدند و بعدها بنام غسان معروف شدند. غسانی‌ها از سوی امپراتوری روم به رسمیت شناخته شدند و آن ها نیز در جنگ‌های ایران و روم، طرفدار روم بودند. غسانی‌ها تا ماجرای جنگ یرموک باقی بودند و پس از شکست روم در این جنگ، گروهی مسلمان شدند و گروهی دیگر به آسیای صغیر رفتند.[۱۷]

۴ـ دولت حبشه

حبشه در غرب دریای سرخ واقع شده و مروج مسیحیت بود. شاهان حبشه بیشتر تابع امپراتوری روم شرقی بودند. حبشی‌ها چند بار به یمن حمله کرده و آن را در تصرف داشتند. در سال ۵۷۰ م. به مکه حمله بردند و شکست خوردند. در سرزمین حبشه اقوام مختلف به صورت پراکنده زندگی می‌کردند و حکومت‌های محلی مختلفی را به ‌وجود آورده بودند؛ ولی حکومت مرکزی که نجاشی‌ها بودند، تقریباً بر دیگران سلطه داشته و حکومت‌های محلی کوچک، مطیع آن ها بوده و به حکومت‌های نجاشی مالیات می‌پرداختند.

برقراری ارتباط با حکومت حبشه، نخستین ارتباط پیامبر با خارج از شبه جزیره عربستان بود که پیامبر سعی داشت با بهره گرفتن از امکانات و امنیت خارج از شبه جزیره، راه را برای رسیدن به اهداف بلند مدت خویش هموار نماید.[۱۸]

۵ـ دولت مصر

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...