جایگاه زن در رمان شمس وطغرا از محمدباقر ... |
طغرا، طغای، ایلکان
ترک
مغولی
اسلام ، شیعه
اباقاخان، امیر انکیانو
ترک
مغولی
کیش مغولی
ماری، مارگیز، مریم
فرنگی
رومی
اسلام ، شیعه
کشیش، فرغون
فرنگی
یونانی
مسیحی
سعدالدوله
فارس
ایرانی
یهودی
۲ - ۹) مناسبات خانوادگی
ﻣﻔﻬﻮم ﺧﺎﻧﻮاده در اﻛﺜﺮ رﻣﺎنﻫﺎی اﻳﺮانی ﻧﻘﺶ ﻛﻠﻴﺪی دارد و ﻫﻤﻮاره ﻧﻘﺶ اﺻلی داﺳـﺘﺎن در درون ﺧﺎﻧﻮاده ﻣﻌﺮفی می ﺷﻮد. از ﺳﻮیی، ﭘﺮداﺧﺘﻦ ﺑﻪ نقشهایی که اﻧﺴﺎنها در خانواده به خود میگیرند، نقش مادر، نقش پدر و نقش فرزند حاکی از واقعیتهای موجودِ جامعه است. ﻣﺤﻘﻘﺎنِ ﻋﻠﻮمِ اﺟﺘﻤﺎیی، ﺧﺎﻧﻮاده را «ﮔﺮوهی از اﻓﺮاد ﻛﻪ رواﺑﻂ آﻧﺎن با یکدیگر بر اساسِ همخونی شکل میگیرد و نسبتِ به هم خویشاوند هستند» تعریف می کنند.(بهنام، ۱۳۷۲: ۶۴).
در این رمان، روابط خانوادگیِ افراد بر اساسِ احترامِ متقابل شکل گرفته است. فرزندان کاملاً مطیعِ والدین خود هستند و اگر هم ناچار به سرپیچی شوند با واسطه قراردادنِ افرادِ ذینفوذ نزد والدین سعی در برآوردنِ خواستِ خود میکنند. زن از شوهر حرف شنوی دارد و خواست وی را مقدم بر خواست خود میداند. مرد نیز تمام تلاشش را به کار میگیرد تا همسرش را بینیاز کند. رابطۀ زﻧﺎنِ داﺳﺘﺎن با یکدیگر نیز اینگونه است که در ﻧﻬﺎﻳﺖِ ﺻﻠﺢ و ﺻﻔﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ در ﻳک ﺧﺎﻧﻪ زﻧﺪگی میﻛﻨﻨـﺪ و ﻫـﻴﭻ ﻛﻴﻨـﻪ و ﺣﺴﺪی ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﻧﺪارﻧﺪ و اﮔﺮ ﻫﻢ از ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﻛـﺪورتی داﺷـﺘﻪ ﺑﺎﺷـﻨﺪ، ﺑـﻪ ﺧـﺎﻃﺮِ ﻣﺤﺒﺖ و ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺷﺎن از ﻫﻢ ﮔﺬﺷﺖ میکنند.
آنچه در این رمان به نظر میآید خلافآمدِ عادت باشد، این است که عشقِ قهرمانِ رمان مطلق نیست؛ یعنی این عشقِ آتشین پس از به ثمر رسیدن، مطلق و خودکفایی خود را از دست میدهد. سعید نفیسی در مورد این اختلاف طرحِ رمانِ شمس و طغرا با دیگر قصههایِ کلاسیک معتقد است که در قصههایِ کلاسیک حرکت دو عاشق به سمتِ یکیشدن و وحدت است و در اینجا به سمت چندپارگی و افتراق و این همان اتفاقی است که در آن دوره در فرهنگِ ایران در حال رخ دادن است (نفیسی، ۱۳۸۰: ۲۱۷).
۲ - ۱۰) مناسبات دوستی
در این رمان خواننده شاهد انواعِ مناسبات و روابطِ دوستانه است؛ این دوستیها گاهی بر اساسِ منافعِ شخصی و مذهبی شکل میگیرد؛ نظیرِ دوستیِ شمس با پهلوان محمد نجار: «[شمس] کاش ما با این پهلوان غیرتمند آشنا میشدیم. دور نیست خیلی به کار ما بخورد. [ کاکا خرم ] حسن کار این است که مذهب شیعه هم دارد. [شمس] پس واجب شد دوستی ما که هممذهب نیز هستیم» (خسروی، ۱۳۸۵: ۱۴۹).
گاه از سرِ ارادت و علاقه؛ همچون دوستیِ خواجه فخرالدین با شیخ سعدی: «خواجه در جوابِ شیخ گفت: قلبِ حضرتِ شیخ که آئینۀ نمایندۀ حقایق است، گواه خواهد بود که بزرگتر مقصود بنده از این سفر دستبوس پدر پاکضمیرم بوده و دیگر خیالات فرع آن» (همان: ۱۱۳).
گاه نیز دوستی ها صرفاً بر اساسِ روابطِ سیاسی است و طرفین در همه حال منفعتِ خویش را بر دیگری ترجیح میدهند؛ نظیر دوستیِ التاجو بهادر و امیر انکیانو: التاجو در حالی که مقداری پول مقروض است به اردو فرا خوانده میشود، زنش به او میگوید که از امیرانکیانو قرض نماید، جوابی که التاجو میدهد نمایانگر میزانِ درجۀ دوستی این دو نفر است « اولاً او بر من بسی شاق [ دشوار ] است از او قرض خواستن ثانیاً به قدری پولدوست است که هرگز نمیتواند همچو مبلغی را از خود جدا نماید و قطع دارم عذر خواهد آورد» (همان: ۲۳۷).
۲ – ۱۱) توصیف غذا
دربارۀ توصیف خوراکیها، از رمانِ شمس و طغرا نمیتوان چیز زیادی فهمید؛ زیرا در توصف غذاها به حداقل عبارت قناعت شده است. در اکثر موارد نیز برای توصیفِ سفره و غذا خوردنِ شخصیتها از عبارت «پس غذایی صرف نموده» استفاده میشود. به همین دلیل نمیتوان از تنوعِ غذایی نیز اطلاعاتی به دست آورد؛ اما در بعضی جملات از بعضی خوراکیها نام برده شده؛ نظیر «حال زحمت بر خود داده از آن شرابِ دوشین و مربا و نان قندی و کلوچهها بیاورید که با هم صرف کنیم» (همان: ۲۳۳). از سفرۀ مردمانِ فقیر نیز در شبِ گرفتار شدنِ شمس و همراهان در برف و بوران، نیز یادی شده که خود میتواند حاکی از محرومیتِ طبقاتِ پایین جامعه باشد؛ شمس از مردِ آسیابان میپرسد که خوردنی چه دارد و مرد میگوید که آرد و پیاز و روغن: «همان کافی است پیازبای گرمی برای آنها بساز تا من رفته باز آیم و تو را انعامی نیکو بدهم» (همان: ۳۱۹).
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
از دیگر خوراکیهایی که در این رمان از آنها یادی شده، میتوان: کباب، میوه، شربت، کبابِ خروس، گوشت گوسفندی، مرغ، برنج، روغن، آرد و نان را نام برد. از غذاهایِ سرد نیز تنها به ذکرِ نام اکتفا شده است؛ نظیر: انواعِ ترشی «بدون ذکر نام»، انواعِ شربتآلات و مرکبات.
۲ – ۱۲) نوع پوشش
از جاهایی که مایۀ خسروی در نویسندگی و داستانپردازی پدیدار میشود، اوصافِ اوست از قیافه و ظاهرِ اشخاص داستان. بدیهی است وقتی میخواهد قهرمانانِ اصلی و جلوۀ زیبایی و سر و لباسِ آنان را نمایش دهد بیشتر دادِ سخن میدهد (یوسفی، ۱۳۸۰: ۲۰۹). پوششِ عمومیِ زنانِ رمان عبارت است از چادر و معجر که تمام صورت و بدن را با آن میپوشانند؛ « شمس تا خواست جوابی بگوید، طغرا گفت: ای وای! من بیچاره بیچادر و معجری مدتی است در پیش شما نشسته و از خود بیخبرم» (همان: ۵۴).
لباسِ زنان در اندرون و در جایی که نامحرم نیست، کاملاً با وضعِ بیرون فرق میکند، بلکه با عریان نیز چندان فرقی ندارد «طغرا لباسی بسیار ظریف به سبکِ رومیان در بر داشت که سینه و گردن و پستانهایش عریان بود. و آستین را تا مرفق بالا شکسته و دو ساعدش چون دو استوانۀ بلور نمایان بود. نیم تاجی بر سر داشت و معجری بسیار نازک و لطیف بر زبر آن افکنده» (همان: ۳۹۵).
۲ – ۱۳) ساز و آواز
برخی از اشخاصِ داستان در رمان خسروی از یک نظرِ خاص در خور توجهاند و آن ذوقِ شعر و شاعری است. بیگمان طبع شعر و شخصیت و قریحۀ ادبی نویسنده و به عبارت دیگر پسند او یا سلیقۀ زمان موجب آمده که قهرمانان محبوب خود را در داستان به هنر شعر و شعرشناسی و نکتهگوییِ ادبی و نیز به خوشنویسی و دیگر هنرهای ظریف آراسته گرداند (یوسفی، ۱۳۸۰: ۲۰۹).
شمس و طغرل هر دو شاعرند و صدای خوبی نیز دارند. «طغرل با آواز دلکشی که داشت بنای خوانندگی نهاد و کمکم آواز را اوج داد، به قسمی که آن باغ پر شد، از آن صوت چون بلبل» (خسروی، ۱۳۸۵: ۷۳۳).
ماری نیز ساز مینوازد: «خیلی هنرها هم دارد. گویا ساز هم میتواند بزند که گاهی میپرسد آیا در شیراز ارغنون به دست میآید؟» (همان: ۵۵۰).
۲ - ۱۴) پایان خوش (happy end)
داستانِ شمس و طغرا از یک سرگذشتِ مرکزی، یعنی سرگذشت شمس تشکیل میگردد که چندین سرگذشتِ مجاورِ دیگر به آن ملحق میشوند. سرگذشت شمس، به معنای اخصِ کلمه، به پایان نمیرسد. در آخر جلد سوم، این شیخ سعدی است که در میان بازون او جان میسپارد نه شمس و نه پسرش طغرل. بر عکس، طغرا در همان جلد دوّم در اثر زلزله میمیرد؛ ماریونیزی و آبشخاتون پس از او زنده میمانند. اگر جلد چهارمی وجود داشت، ماری نیز در میگذشت و هما و / یا زن دیگری پس از او زنده میماند (بالایی، ۱۳۷۷: ۴۵۰).
میتوان گفت که ﻋﺎﻗﺒﺖِ ﺑﻪ ﺧﻴﺮ ﺷﺪن ﻗﻬﺮﻣﺎﻧﺎنِ اﻳﻦ رمان با تحققِ آرزوﻫﺎیشان، ﭼﻮن وﺻﺎلِ ﻋﺎﺷﻖ و ﻣﻌﺸﻮق، ﻣﺮدن و ﺷﻜﺴﺖِ رﻗﻴﺐ ﻳﺎ دﺷﻤﻦ و ﺑﻪ ﻃﻮرﻛلی ﺧﻮﺷﺒﺨتیِ ﻧﻬﺎیی، پایان خوشی را برای این رمان رقم زده، هر چند مرگ شیخ سعدی – البته در پیری – اندکی آن را تراژیک کرده است.
فصل سوم
۱) بیوگرافی محمد باقر خسروی
۱ – ۱) زندگی خسروی
یکی از پیشوایان نثر نوین ادبی، نویسندۀ نخستین رمانِ تاریخیِ ایران خسروی کرمانشاهی است. «محمد باقرمیرزا خسروی، فرزندِ محمدرحیم میرزا «فرزند محمدعلی میرزا دولتشاه فرزند ارشد فتحعلی شاه قاجار» در ۲۴ ربیع الثانی ۱۲۶۶ ه. ق. در کرمانشاهان به دنیا آمد و در همان شهر تحصیل کرد» (آرینپور، ۱۳۸۷: ۲۴۰).
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-09-28] [ 09:31:00 ب.ظ ]
|