کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو



 



بی شک این دوره از فعالیت های مرکز مطالعات فرهنگی بیرمنگام بیش از همه وامدار آثار و نوشته های استوارت هال است. هال شاخص ترین چهره مطالعات فرهنگی است که با رجوع به نظریه «هژمونی» گرامشی به احیاء نگاه انتقادی گرامشی به فرهنگ می پردازد. در یک نگاه کلی آثار هال در مطالعات فرهنگی را می توان به سه دوره تقسیم بندی کرد:
مطالعه تلویزیون (اواسط دهه ۱۹۷۰)
مطالعه پوپولیسم اقتدارگرای تاچری (اواخر دهه ۱۹۸۰)
پروژه چند فرهنگ گرایی (اواخر دهه ۱۹۹۰ و بعد از آن)
دوره دوم مبتنی بر شکل گیری ایده های هال درباره ایدئولوژی و بازنمایی است و نوشته ها و آثار هال درباره بازنمایی و اهمیت آن در فرهنگ رسانه محور امروزی، این مفهوم را به یکی از بنیادی ترین مسائل حوزه مطالعات فرهنگی مبدل کرده است. هال، بازنمایی را به همراه تولید، مصرف، هویت و مقررات، بخشی از چرخه فرهنگ می داند. او در ابتدا این ایده را مطرح می کند که «بازنمایی معنا و زبان را به فرهنگ ربط می دهد» (Hall، ۱۹۹۷، ۱۵) و سپس در ادامه بحث خود، به بسط ابعاد مختلف ایده بازنمایی (که مشتمل بر مفاهیم معنا، زبان و فرهنگ است) می پردازد و از خلال تحلیل های خود نگاهی جدید به مفهوم بازنمایی را شکل می دهد. مفهومی که به گفته خود هال فرایندی «ساده و سرراست» نیست. هال برای بیان چگونگی ارتباط میان بازنمایی، معنا، زبان و فرهنگ سعی می کند برداشت های متفاوت از بازنمایی را در یک طبقه بندی نظری کلی بیان کند. از این منظر، نظریه های بازنمایی در سه دسته کلی قرار می گیرند:

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

نظریه های بازتابی
نظری های تعمدی
نظریه های برساختی.
«در نگاه بازتابی ادعا بر این است که زبان به شکل ساده ای بازتابی از معنایی است که از قبل در جهان خارجی وجود دارد. در نگاه تعمدی یا ارجاعی گفته می شود که زبان صرفاً بیان کننده چیزی است که نویسنده یا نقاش قصد بیان آن را دارد. نگاه برساختی به بازنمایی مدعی است که معنا «در» و «به وسیله» زبان ساخته می شود.»
هال با بهره گرفتن از دیدگاه نشانه شناسی منتج از آرای سوسور و نگاه گفتمانی برگرفته از دیدگاه های میشل فوکو نشان می دهد بازنمایی دارای ویژگی های برساختی است. برساختی بودن بازنمایی برای استوارت هال از خلال نگاه به زبان به مثابه رسانه محوری در چرخه فرهنگ شکل می گیرد که معانی به وسیله آن در چرخه فرهنگ، تولید و چرخش می یابند. بنابراین هال زمانی که از فرایندهای بازنمایی صحبت می کند و اصطلاح «نظام بازنمایی» را برای بیان نظام مفهومی خود جعل می کند از دو مرحله صحبت می کند:
نظامی مشتمل بر تمام گونه های موضوعات، افراد و حوادث که به واسطه مجموعه ای که آن را «بازنمایی ذهنی» می نامیم، اشکال مختلفی از مفاهیم را سازماندهی، دسته بندی و طبقه بندی
می کنیم و به واسطه چنین نظام طبقه بندی می توان بین هواپیما و پرنده (با وجود این که هر دو در آسمان پرواز می کنند) تفاوت قائل شد.
در یک مرحله بالاتر ما این مفاهیم را با یکدیگر به اشتراک می گذاریم و به اصطلاح مفاهیم فرهنگی مشترکی را می سازیم تا تفسیری واحد نسبت به جهان را به اشتراک بگذاریم. بنابراین صرف وجود مفاهیم کافی نیست و ما نیاز به مبادله و بیان معانی و مفاهیم داریم و این امر ما را به نظام بازنمایی دیگری سوق می دهد که همانا «بازنمایی زبانی» است (ibid، ۱۸).
برای هال زبان در مفهوم عام آن مطرح است و طیف وسیعی مشتمل بر زبان نوشتاری، گفتاری، تصاویر بصری، زبان علائم حرکتی، زبان مد، لباس، غذا و … را در بر می گیرد. هال خود در این باره می گوید : «آنچه من به عنوان زبان مورد بحث قرار می دهم بر مبنای تمام نظریه های معناشناختی استوار است که بعد از «چرخش زبانی» در علوم اجتماعی و مسائل فرهنگی مورد توجه قرار گرفته است» (Hall، ۱۹۹۷، ۱۹).
بر این اساس هال در درون نظام زبان از سه گانه مفاهیم، اشیاء و نشانه ها یاد می کند و معتقد است مجموعه ای از فرایندها، این سه مقوله را به یکدیگر مرتبط می کند. هال این فرایند را «بازنمایی» می نامد و براساس چنین ایده ای معتقد است که معنا برساخته نظام های بازنمایی است. بر مبنای چنین نگاهی به زبان و در مرکزیت قرار گرفتن مسأله زبان برای هال، می توان نظریه های بازنمایی را به شکل مجددی بازخوانی کرد. بر این اساس، رویکرد بازتابی معتقد است که کارکرد زبان مانند یک آینه، بازتاب معنای صحیح و دقیقاً منطبق از جهان است. این دیدگاه هم ارز با نگاه یونانی ها به هنر و زبان تحت عنوان واژه «مامسیس» است. آنها اشعار هومر را تقلید مستقیم از حوادث حماسی می دانستند. هال در این باره معتقد است که به عنوان مثال، تصویر بصری دو بعدی از گل رز یک نشانه است و نباید آن را با گیاه واقعی یکسان دانست و نمی توان کلمه رز را هم ارز با آنچه در واقعیت به صورت یک گیاه وجود دارد، دانست و در عین حال هم «باید توجه داشته باشیم که با گل واقعی که در باغچه می روید نمی توان تفکر را پیش برد و عرصه تفکر نیازمند انتزاعات نشانه ای است» (ibid، ۲۴).
هال رویکرد دوم به بازنمایی که آن را رویکرد تعمدی (یا ارجاعی) می نامد اینگونه تشریح می کند: «در این دیدگاه، «کلمات» معنایی را که مولف قصد آن را دارد، با خود حمل می کنند. اما این دیدگاه دارای کاستی هایی است ما نمی توانیم تنها منبع منحصر به فرد و یکه معنا در ساحت زبان باشیم؛ چراکه این رویکرد زبان را به یک بازی تماماً خصوصی بدل می کند و این در حالی است که زبان نظامی سراسر اجتماعی است» ((ibid، ۲۵).
هال رویکرد سوم را منطبق با ویژگی عمومی و اجتماعی زبان می داند. بر مبنای این رویکرد، چیزها هیچ معنای خودبسنده ای ندارند بلکه ما، معانی را می سازیم و این عمل را به واسطه نظام های بازنمایی مفاهیم و نشانه ها انجام می دهیم. برساخت گرایی، وجود جهان مادی را نفی نمی کند ولی معتقد است که آنچه معنا را حمل می کند جهان مادی نیست بلکه نظام زبانی یا نظامی که ما برای بیان مفاهیم از آنها استفاده می کنیم حمل کننده معنا هستند و این کنشگران اجتماعی اند که نظام مفهومی فرهنگ خود و نظام زبان شناختی و سایر نظام های بازنمایی را برای ساخت معنا مورد استفاده قرار می دهند تا جهانی معنادار و در ارتباط با دیگران را بسازند. براساس دیدگاه برساختی نباید جهان مادی را که حاوی چیزها و افراد هستند با کنش های نمادین و فرایندهای بازنمایی، معناسازی و عمل زبانی مغشوش کرد چراکه معنا نه به کیفیت مادی نشانه ها بلکه به کارکردهای نمادین نشانه ها بستگی دارد. آنچه در رویکرد برساختی مورد توجه قرار می گیرد فرا رفتن از دیدگاه ساختارگرایی است که میراث سوسوری زبان شناختی متکی بر آن است. سوسور در مجموعه مفاهیمی که در درسهای زبان شناسی عمومی مطرح کرده است بر دوگانه لانگ (نظام زبان یا بخش عام زبان) و پارول (زبان در کاربرد) اشاره می کند. آنچه از این مفهوم سازی سوسوری در بازنمایی برساخت گرایانه مورد استفاده قرار می گیرد نگاه لانگ گونه به زبان است که همان بخش اجتماعی زبان است. پارول به فرد اجازه می دهد که «چه» بگوید اما لانگ بنا به ماهیت عام خود به او اجازه نمی دهد که «هرگونه» که بخواهد آن را به زبان آورد (بگوید). این نکته ای است که هال از
زبان شناسی سوسوری اخذ می کند: زبان امری اجتماعی است و زبان فردی و خصوصی امری محال است. نگاه سوسوری به زبان شناسی و در شکل عام تر آن به نشانه شناسی از دیدگاه هال دارای کاستی هایی است که هال علیرغم اینکه دیدگاه برساخت گرایی به زبان و بازنمایی را تحت تأثیر زبان شناسی سوسوری استوار کرده است آنها را به شکل زیر بیان می کند:
سوسور به چگونگی ارتباط میان دال و مدلول اشاره نمی کند.
سوسور به سویه های سوری (فرمال) زبان توجه می کند و زبان به مثابه پنجره ای به جهان را نادیده می گیرد.
نگاه سوسور به زبان مبتنی بر رویای علمی بودن است. زبان گرچه قاعده مند است ولی نظامی بسته نیست و نمی توان آن را بر عناصر فرمال آن تقلیل داد (ibid، ۳۴).
این سه نقد هال را به سه متفکر دیگر ارجاع می دهد: پیرس، فوکو و دریدا. بر خلاف سوسور که چگونگی ارتباط میان دال و مدلول بیان نمی کند، پیرس در نظام نشانه شناسی خود به کرات از ارجاعات صحبت می کند و بدین ترتیب به شکل جدی تری ارتباط میان دال و مدلول (که البته در نظام نشانه شناختی پیرسی از سه گانه نمود، موضوع و تفسیر استفاده می شود) را بسط می دهد. گرچه آنچه سوسور با عنوان دلالت مطرح کرده است شامل معنا و ارجاع می شود با این حال، توجه بیشتر او به خود دال و مدلول است تا به چگونگی ارتباط آن. نقد دوم به طور ضمنی اشاره به مسأله «قدرت» در زبان دارد. نگاه غیر فرمال به زبان آن را نظامی خنثی نمی بیند بلکه زبان را نظامی می پندارد که قدرت در خلال آن جریان می یابد و این مسأله ای است که در دیدگاه سوسوری مورد اغفال واقع شده است. نهایتاً اینکه نگاه بسته سوسوری به نظام زبان، هال را به دیدگاه باز دریدایی به زبان رهنمون می کند، جایی که زبان دارای ویژگی تعویقی است و معنا با لغزش از دالی به دالی دیگر به تعویق می افتد و به نظامی باز مبدل می شود.
هال نمونه برجسته ای از آثاری را که بری از این کاستی های نشانه شناختی به مطالعه متون مختلف فرهنگی- اجتماعی پرداخته است در آثار رولان بارت می یابد. در آثار بارت زبان در معنای عام آن در لباس و غذا نیز متبلور می شود و اسطوره شناسی های بارت نظام تحلیلی بدیعی پیش می کشد که بر مبنای دلالت های ضمنی و سریع، رویکردی در نشانه شناسی پی ریزی می کند که کارایی بالایی برای تحلیل چگونگی انتقال معنا و بازنمایی های بصری حاصل می کند که صرفاً به کارکرد واژه ها به عنواننشانه های زبانی توجه نمی کند بلکه مدل زبانی را در گستره وسیع تری از مجموعه کنش های فرهنگی به کار می گیرد. هال به گواه آثار بارت می گوید: «آنگونه که مشاهده می شود پروژه علم معنا مکرراً به رویکردی غیر قابل دفاع تبدیل شده است. معناسازی و بازنمایی به شدت به بخش تفسیری علوم انسانی و فرهنگی گرایش یافته است که در آن موضوع سوژه، اجتماع و فرهنگ با رویکرد پوزیتویستی قابل جوابگویی نیست» (ibid، ۴۲).
هال با اتخاذ چنین دیدگاهی به آرای دریدا نزدیک می شود که معتقد است که هر نوشته ای، همواره نوشته های دیگر را به دنبال خود می آورد و بر این اساس تعویق و تفاوت معنایی هرگز نمی تواند تماماً در درون نظام دوتایی به هدف خود برسد. بنابراین مطالعات فرهنگی به مانند سایر روش های تحلیل کیفی به «چرخه معنایی» متمرکز می شود که شکل بارز آن را در تحلیل های هرمنوتیکی (تأویل گرا) و تفسیری می توان سراغ گرفت. بنابراین در برهه سوم، مطالعات فرهنگی تحت تأثیر آثار دریدا (۱۹۷۹) و لاکلائو و موفه (۱۹۸۵) به این نتیجه می رسد که طبقه، نژاد، جنسیت، ملیت و جزء آن، معنای جوهری و ذاتی خود را از دست داده اند. در آثار این متفکران نشان داده می شود که هیچ چیزی بیرون از گفتمان وجود ندارد. هویت، قدرت و معنا به شکل مجموعه ای از عناصر و مفاهیم فهمیده می شود. از این منظر، معنا هرگز تثبیت نمی شود و همواره متناقض است چراکه حضور یک معنا همواره بر مبنای بین المتونیت و غیاب سایر معانی شکل می گیرد. «حضور همواره بر طراحی و تدبیر استوار است که در این معنا قدرت در پس تثبیت آن قرار می گیرد» (Rojek،۲۰۰۷، ۵۸).
هال معتقد است نگاه صرف نشانه شناختی، فرایندهای بازنمایی را صرفاً به زبان محدود می کند و آن را به نظامی بسته فرو می کاهد که به واسطه ایستا بودن مورد تهدید جدی قرار می گیرد. اما گسترش و بسط بازنمایی در معنای متأخر آن که مبتنی بر ایده فوکویی – دریدایی است، آن را به «منبعی برای تولید دانش اجتماعی بدل می کند که سیستمی باز و مرتبط با کنش های اجتماعی و مسأله قدرت است» (Hall، ۱۹۹۷، ۴۲).
این نکته اساس دیدگاه برساختی در حرکت از نشانه شناختی خنثی به سوی تحلیل های فرامتنی است. در نتیجه سوژه را که در دیدگاه نشانه شناسی از مرکز زبان زدوده شده بود دوباره احیا می کند و موضوع بازنمایی را به حوزه گسترده تر دانش و قدرت وصل می کند. از زبان به گفتمان، نگاه فوکویی به بازنمایی روژک معتقد است که در برهه چهارم مطالعات فرهنگی، اندیشه های میشل فوکو در مرکزیت مباحث قرار می گیرد. «آثار فوکو درباره تاریخ و گفتمان هم، هم ارز با دوگانه فرهنگی – بازنمایی است» (Rojek، ۲۰۰۷، ۶۱).
فوکو سوال از بازنمایی با نهادهای سیاسی، اشکال مختلف زندگی اجتماعی و نظام های ممنوعیت و اجبار مرتبط می کند. در نگاه اول، چنین نگاهی، فوکو را در جبهه برهه متنی – بازنمایی قرار می دهد اما فوکو صرفاً به این برهه تعلق ندارد بلکه از تحلیل متنی – بازنمایی فاصله گرفته و به سمت تاریخ، قدرت، دانش و معضلات مرتبط با عدالت اجتماعی و دولت فرا می رود.
روژک روش کار فوکو (تبارشناسی دانش و قدرت) و تأثیر آنها در تولید حقیقت را اینگونه تعریف می کند: «تبارشناسی در اینجا به معنای نظام های بازنمایی و اهدافی است که نسخه هایی از فرهنگ را خلق می کند و آنها را به درجه حقیقت ارتقا می دهد» (ibid، ۶۲).
مهم ترین تفاوت میان فوکو و دیدگاه نشانه شناختی، نگاه گفتمانی فوکو است. او به جای زبان از گفتمان به مثابه یک نظام بازنمایی استفاده می کند. بنابراین مفهوم «گفتمان» از منظر فوکو صرفاً یک مفهوم «زبان شناختی» نیست بلکه «گفتمان فوکویی تلاشی است برای فائق آمدن به تمایز سنتی زبان و پراکسسیس» (Hall، ۱۹۹۷، ۴۴). او معتقد است که معنا و اشکال معنایی درون گفتمان ساخته می شوند بنابراین فوکو نیز دارای رویکرد برساخت گرایی است اما برخلاف سوسور، توجه خود را به تولید دانش و معنی از خلال گفتمان معطوف می کند نه به واسطه زبان.
این دیدگاه فوکو که هیچ چیز خارجی از گفتمان وجود ندارد به این معنا نیست که او هستی مادی واقعی در جهان را نفی می کند. بلکه فوکو معتقد است که هیچ چیز خارجی از حیطه گفتمان «معنادار» نیست. هال این دیده فوکویی را که اشیاء و کنش ها صرفاً در درون گفتمان معنا می یابند و موضوعات دانش می شوند در دل نظریه «برساختی» معنا و بازنمایی می داند. هال در بررسی اجمالی در آثار فوکو، مولفه های موجود درباره سوژه ها و موضوعاتی مانند دیوانگی، تنبیه و جنسیت در دیدگاه فوکویی را در شش دسته زیر قرار می دهد:
گزاره ها یا احکامی درباره این موضوعات که شکل خاصی از دانش درباره این موضوعات را ارائه می دهد.
قواعدی که روش های خاص صحبت کردن درباره این گزاره ها را تعیین می کنند و مشخص می کنند در یک دوره تاریخی خاص، چه چیزهایی «قابل بیان» و چه چیزهایی «غیر قابل بیان» هستند.
سوژه هایی مانند دیوانه، زن هیستریک، جنایتکار و فرد منحرف که به گفتمان شکل می دهند و این هدف (شکل گیری سوژه) به وسیله دانش و روش های برساختی اقتدار در زمان های مختلف آنچه که از سوژه انتظار می رود را مشخص می کند.
این دانش متضمن معنای برساختی «حقیقت» درباره آن موضوع و وابسته به برهه تاریخی خاص است.
کنش های درون نهادها در ارتباط با سوژه ها (درمان پزشکی برای دیوانه، تنبیه برای گناهکار و انضباط برای منحرف جنسی) که نقش آنها قاعده مندسازی و سازماندهی سوژه ها یا دیده های نهادی است.
گفتمان های جدید مرتبط با قدرت و سلسله مراتب و حقیقت جدید برای تنظیم کنترل های اجتماعی در مسیرهای جدید شکل می گیرد و جانشینی گفتمان متقدم می شود.
در تمام شش نکته فوق، مفهوم «تاریخ» به شکل بارزی متجلی است. فوکو با بهره گرفتن از مفاهیم گفتمان، بازنمایی، دانش، حقیقت در یک مجموعه تاریخی از نگاه غیر تاریخی نشانه شناسی می گسلد و نشان می دهد که در هر دوره زمانی، گفتمان اشکال خاصی از دانش، ابژه، سوژه و پراکتیس را تولید می کند که متفاوت از دوره های دیگر است. فوکو معتقد است که هیچ الزامی برای تداوم این دوره ها وجود ندارد. دوره متأخر تفکر فوکو بیشتر به رابطه قدرت و دانش معطوف می شود. یکی از بنیادی ترین مفاهیم این دوره که هال در راستای تبیین نظریه بازنمایی برساختی خود از آن استفاده می کند «آپاراتوس نهادی» است. این مفهوم فوکویی را با مثالی از آثار فوکو شرح می دهد: مثلاً مفهوم فوکویی آپاراتوس تنبیه شامل مجموعه متنوعی از مولفه های اجرایی، گزاره های علمی، موضوعات فلسفی، اخلاق و جزء آن می شود و برای این اساس آپاراتوس شامل مجموعه استراتژی ها و روابطی از نیروهاست که گونه هایی از دانش آن را پشتیبانی می کنند (ibid، ۴۷).
بنابراین آپاراتوس نهادی از منظر فوکو اشاره به روابط پس زمینه ای دانش، گفتمان و قدرت دارد که نقش مهمی در بسط ایده بر ساختارگرایی در نظریه بازنمایی دارد و باعث می شود بازنمایی از در غلتیدن به یک نظریه «رسمی چارچوب بندی شده ناب» نجات یافته و شکل تاریخی، عملی و جهانی پیدا می کند. هال به درستی اشاره می کند که چنین منظری، فوکو را به مارکسیست کلاسیک نزدیک می کند ولی نقد فوکو از مارکسیست مبنی بر تقلیل گرایی مارکسیست از مقوله طبقه و ادعای حقیقت مداری آن و تلاش برای جانشین کردن ادعای خود با ادعای دانش بورژوازی، او را از نگاه مارکسیستی جدا می کند. به طور کلی اگر بخواهیم دیدگاه فوکو و سودمندی آن برای نظریه بازنمایی برساخت گرا را خلاصه کنیم باید بگوییم که فوکو نیز مانند نشانه شناسان نقش مهم و محوری برای بازنمایی قائل است لیکن سعی می کند تمام عناصر و مولفه هایی که در بازنمایی نقش دارند تحت لوای «گفتمان» مورد کنکاش قرار دهد.
بنابراین او تعریفی بسیار گسترده تر از «زبان» برای گفتمان قائل می شود و آن را در بافتی تاریخی مورد بررسی قرار می دهد. فوکو دیدگاه گفتمانی خود را درباره سوژه نیز به کار می بندد. گرچه مرگ فوکو مانع از به پایان رسیدن پروژه آخر فوکو (که درباره سوژه بود) شد، لیکن در آثار دیگر او می توان به نگاه فوکویی سوژه پی برد. سوسور نقش سوژه را از مسأله بازنمایی حذف کرده بود. او معتقد بود که زبان با ما صحبت می کند. اما فوکو از چنین دیدگاه خنثی فراتر می رود و معتقد است که سوژه در درون یک گفتمان ساخته می شود؛ چنین سوژه ای (سوژه گفتمان) نمی تواند خارج از گفتمان باشد بلکه موضوع گفتمان است.
دورو با نگاهی بافت محور دیدگاه های گفتمانی فوکو را به کار می بندد و مفهوم بازنمایی را تضمین سوالات زیر می داند:
چه جنبه هایی از واقعیت در فرایند بازنمایی برجسته می شوند و چه سویه هایی از آن نادیده گرفته می شود؟
محتوای رسانه ای برای بیان جهان اجتماعی از چه گفتمان ها و ایدئولوژی هایی استفاده می کند؟
محتوای رسانه ای محصول چه عناصری از روابط نابرابر قدرت است؟
چگونه اشکال به خصوصی از محتوای رسانه ای به شکل افکار عمومی می پردازد؟
اشکال به خصوص رسانه ای چگونه طبقه، جنسیت، قومیت و مواردی از این دست را به تصویر
می کشند؟ (ibid، ۱۷).
در این راستا، فوکو در نظم اشیاء به بررسی تابلوی نقاش معروف اسپانیایی با عنوان «لاس میناس» می پردازد. این نقاشی سوالی درباره بازنمایی مطرح می کند. فوکو برای ارائه برخی نکات کلی درباره تئوری بازنمایی و برخی نکات خاص درباره نقش سوژه در گفتمان از آن استفاده می کند. استوارت هال خوانش بدیع فوکو از نقاشی ولاسکوئز را در ۸ نکته خلاصه می کند که به شرح زیر است:
این نقاشی در عین حال که صحنه به تصویر کشیده شدن صورت شاه و ملکه اسپانیای در حال نقاشی را نشان می دهد، درباره چگونگی بازنمایی و عمل سوژه نیز حرف می زند. این نقاشی دانش مربوط به خود را تولید می کند و بازنمایی و سوژه لایه زیرین پیام آن اند.
به وضوح، بازنمایی موجود در نقاشی ولاسکوئز، بازتاب یک «حقیقت» یا تقلیدی از واقعیت نیست و گفتمان تصویر با چیزی فراتر از یک تلاش ساده برای ارائه تصویر دقیق و آینه ای از آنچه هست، سر و کار دارد.
از یک منظر، همه چیز در نقاشی قابل رویت است. اما این نقاشی درباره چیزی است که نمی توان دید اما در عین حال به همان اندازه قابل مشاهده است. شاه و ملکه هم در نقاشی هستند و هم نیستند. آنها به شکل مستقیمی در صفحه بوم نقاشی نشده اند ولی «غیاب» آنها در آینه پشت سر نقاش بازنمایی شده است. برمبنای گفته فوکو، معنای تصویر با بازی درونی پیچیده حضور/ غیاب تولید می شود.
تعداد متنابهی جانشینی و تغییر مکان در نقاشی به وقوع پیوسته است. به نظر می رسد سوژه نقاشی (عنصر مرکزی تصویر) دختر ملکه باشد اما در عین حال مرکز نقاشی می تواند شاه و ملکه باشد. شاه و ملکه در صحنه وجود ندارند ولی تمام افراد حاضر در نقاشی (ندیمه ها، دختر ملکه، نقاش و حتی مرد حاضر در پشت ندیمه ها) در حال نگاه به شاه و ملکه هستند. بنابراین همه چیز بستگی به نوع نگاه شما دارد که از چه منظری به تصویر نگاه می کنید.
باتوجه به جایگاه نگاه کردن اینکه چه کسی به چه کسی یا چه چیزی نگاه می کند می توان به چگونگی عملکرد تصویر به مثابه یک گفتمان پی برد.
می توان به فوکو اعتراض کرد و گفت که نقاشی فوق معنای پیچیده ای ندارد و صرفاً وابسته به رابطه ناظر با تصویر است. ناظر معنای آن را تکمیل می کند و معنا در گفتگوی میان ناظر و نقاشی برساخته می شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1400-09-28] [ 09:28:00 ب.ظ ]




شایستگی‌ به عنوان مهارت‌ها، دانش، توانایی‌ها و دیگر ویژگی‌هایی تعریف می‌شوند که یک شخص برای انجام مؤثر یک شغل نیاز دارد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

پیپل سافت (۲۰۰۳)

مجموعه‌ی از دانش، مهارت‌ها و رفتارهای قابل سنجش و قابل مشاهده که در موفقیت یک شغل یا پست سهیم هستند.

مرسمن و دیگران[۶۳] (۲۰۰۳)

شایستگی: دانش، توانایی‌ها و نگرش‌های لازم برای انجام اقدامات در ابعاد معین مطابق با استانداردهای خاص.

گروه گارتنر (۲۰۰۴)

شایستگی: مجموعه‌ای از مشخصات شامل مهارت‌ها، دانش و ویژگی‌هاست که موجب عملکرد می‌شوند یا آن را پیش بینی می‌کنند.

کاسکا و استاک[۶۴] (۲۰۰۵)

شایستگی: ترکیبی از دانش، مهارت‌ها و نگرش‌هایی که موجب عملکرد مناسب در یک حوزه معین می‌شوند.

باون ـ کلوی[۶۵] , و دیگران (۲۰۰۵)

شایستگی: توانایی بکار گیری دانش، مهارت‌ها، نگرش‌ها و ارزش‌ها مطابق با استانداردهای عملکرد مورد نیاز در یک بافت خاص.

رابرسون (۲۰۰۶)

شایستگی: مجموعه‌ای از رفتارهایی است که به عنوان وسیله برای رسیدن به نتایج و یا پیامدهای مطلوب به کار می‌رود.

آماتتی و کارنس[۶۶] (۲۰۰۹)

شایستگی‌ها را مجموعه‌ای از دانش، مهارت‌ها، نگرش‌ها / مشخصه‌ های مرتبط به هم که برای انجام موفقیت آمیز وظایف یا مسئولیت‌های شغلی لازم‌اند.

جدول شماره ۱: تعاریف شایستگی از دیدگا ه‌های مختلف اقتباس از رابرسون (۲۰۰۶)؛ مطلبی اصل (۱۳۸۶)؛ عریضی (۱۳۸۴)
با توجه به تعاریف ارائه شده از شایستگی در جدول شماره (۱) میتوان در مجموع آن را چنین تعریف نمود. به کارگیری مجموعهای از مؤلفه ها نظیر دانش، مهارت، نگرش توانایی در محیط به منظور موفقیت و بهبود عملکردهای شغلی. در همه تعاریف ارائه شده آن چه زمینه‌ای مشترک داشت وجود عواملی نظیر دانش، مهارت و نگرش و توانایی به چشم میخورد که خود نشان از اهمیت داشتن این مؤلفه ها آنهم در حد مطلوب برای فرد را نشان میدهد.
۲-۱-۱-۲- ابعاد شایستگی مدیران
فریسن[۶۷] (۱۹۹۴) نقشهای جدید برای مدیران درنظر می گیرد. نقش مدیران به عنوان تاریخ دان ; ۲ - مدیران به عنوان مشوقین ; ۳ - مدیران نقش چراغ هدایت را دارند; ۴ - مدیران به عنوان یک انسان شناس. که هرکدام از این مقوله‌ها خود می‌تواند به عنوان یک شایستگی مطرح گردد. اینکه مدیران با چه استانداردی کار می کنند مهم نیست. مدیران موثر باید در به وجودآوردن تیم کاری ماهر باشند، مدیران باید ریسک را بپذیرند و راستی، صداقت، مسئولیت پذیری را به نمایش درآورند و آماده گرفتن نقشهای جدید باشند (الوانی، ۱۳۸۸). در گزارش سازمان مدیریت صنعتی (۱۳۸۳) آمده است ” به طور عمومی میتوان شایستگی‌ها را در ابعاد دانش، مهارت، توانایی و نگرش که از مهارتهای اساسی مدیران است تقسیمبندی نمود". هر کدام از این ابعاد در زیر توصیف میشوند.
دانشفرایند توسعه دانش و معلومات نظری به گونه معمول از راه تحصیل در سطوح دانشگاهی حاصل می‎شود. توسعه دانش و معلومات زیربنای توسعه مهارتها، و نگرش به شمار می‎آید، و به تنهایی و به خودی خود، تأثیر چندانی در توسعه شایستگی‌های مدیریتی ندارد.
مهارت: عبارتست از توانایی پیاده‌سازی علم در عمل. مهارت از راه تکرار کاربرد دانش در محیط واقعی به دست آمده و توسعه می‎یابد. توسعه مهارت منجر به بهبود کیفیت عملکرد می‎شود بدون آن، در بسیاری از موارد، معلومات، منشاء تأثیر زیادی نخواهند بود. برای مثال هیچ مدیری بــدون به کارگیری و تجربه کردن اصول کار تیمی در عمل، نمی‎تواند مهارت کار تیمی را با مطالعه کسب کند.
توانایی: یک توانش خصلتی با ثبات و وسیع را مصور می‌سازد که شخص را برای دستیابی و نهایت عملکرد در مشاغل فیزیکی و فکری مقید می‌سازد. در واقع توانایی و مهارت، مشابه هم بوده و تفاوت آنها در این است که مهارت ظرفیتی خاص برای انجام فیزیکی کارهاست اما توانایی ظرفیت انجام کارهای فکری را مشخص می‌سازد.
نگرش: عبارتست از تصویر ذهنی انسان از دنیا و پیرامون آن. تصویر ذهنی انسان چارچوبی است که میدان اندیشه و عمل وی را تبیین کرده، شکل می‎دهد. درک انسان از پدیده‎های پیرامون خود و تصمیم‎گیری وی برای عمل، بر مبنای تصویر ذهنی اوست (فتحی و شعبانی راوری، ۱۳۸۶).
۲-۱-۱-۳- ابعاد، معیارها و زیر معیار‌های شایستگی عاطفی ـ اجتماعی
شایستگی‌های عاطفی- اجتماعی دارای ابعاد و معیارهایی هستند که هر معیار نیز دارای زیر معیارهای خاص خود می‌باشد. صاحبنطران بسیاری در خصوص شایستگی‌های عاطفی و یا اجتماعی و همچنین معیارهای آنها به بحث و بررسی همت گماشته‌اند که در زیر به تشریح آن میپردازیم.
گلمن برای شایستگی عاطفی ـ اجتماعی ۲ بعد و برای آن ۲ بعد، ۵ معیار را بیان می‌کند که البته هریک از این معیار‌ها دارای زیر معیار‌هایی می‌باشند، در اینجا به شرح آنها پرداخته می‌شود:
۲-۱-۱-۳-۱- شایستگی‌های شخصی
عبارتست از اینکه فرد چگونه خود را مدیریت کند. این بعد دارای ۳ معیار خود آگاهی، خود تنظیمی، خود انگیزشی می‌باشد:
۲-۱-۱-۳-۱-۱- خود آگاهی
گولمن خودآگاهی را چنین تعریف میکند که فرد باید بصیرت داشته باشد و از حالات درونی، نقاط قوت و ضعف خود و منابع درنی خود آگاه باشد. این معیار شامل ۳ زیر معیار می‌باشد:
الف ) آگاهی عاطفی: یعنی اینکه فرد نسبت به عواطف خود و تاثیرات آنها آگاهی و شناخت دارد.
ب) خود ارزیابی صحیح و دقیق: به مفهوم آگاهی فرد از محدودیت‌ها و نقاط قوت خود است.
ج) اعتماد به نفس: به معنای اطمینان از ارزش‌ها و ظرفیت‌های خود می‌باشد.
۲-۱-۱-۳-۱-۲- خود تنظیمی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:28:00 ب.ظ ]




۶٫۹۳۷۷

۹۸۰

۶۲ ۵۷

۶٫۵۶۶

۱۰۹۸

۵۳

۶٫۸۰۷۶

۱۲۱۵

۶٫۹۲۵۵

۱۲۹۴

۶٫۸۵۸۲

جدول ۲،۵: جهت هلیکوپتر
شکل ۴،۵: (الف) نتایج آستانه در شرایط نوری مناسب (ب) نتایج آستانه در نور روشن باعث سطوح روشن در پس زمینه.

پایداری در هوا
آزمون برای اولین بار درگیر نگه داشتن هلیکوپتر معلق در هوا در مرکز صفحه نمایش به منظور تست سرعت حلقه کنترل می باشد. این آزمون توسط هلیکوپتر به سمت بالا به نقطه معلق در هوا مورد نظر انجام شده است. این نقطه ثبت شده است و به عنوان یک مرجع استفاده می شود. و بیشتر هلیکوپتر بالاتر از نقطه مرجع نقل مکان کرد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

خلاصه
کنترل سیستم در سه مرحله جداگانه، ردیابی، کنترل و ترکیب ردیابی و کنترل می باشد. نتیجه مرحله کنترل، قابلیت کنترل هلیکوپتر با بهره گرفتن از یک کامپیوتر و بورد کنترل کننده رادیو کنترل بود. نتیجه مرحله ردیابی توانایی ردیابی هلیکوپتر با بهره گرفتن از تشخیص رنگ و عمل آستانه گیری در تصویر بود. که مختصات هلیکوپتر و گرایش عمومی استخراج شد. در نتیجه آخرین مرحله از اجرای توانایی خودکار کنترل هلیکوپتر با بهره گرفتن از ردیابی و کنترل ترکیب شد.
فصل ۵
بحث، نتیجه گیری و پیشنهادات

کنترل پتانسیومتر دیجیتال
IC [۳]پتانسیل دیجیتال یک مقاومت متغییر کنترل شونده با میکروکنترلر میباشد که با پروتکل spi کار می کند. در بازار ایران ۲ نوع از این IC با نام های ad8403 و mcp4101 موجود می باشد, مقدار مقاومت این ۲ IC 10 کیلو اهم است که به وسیله فرامینی که از طریق میکرو ارسال می کنیم می توانیم این پتانسیومترهارا در ۲۵۶ حالت قرار دهیم یعنی بازه هایی با مقاومت ۳۹ اهم خواهیم داشت(۱۰k/256=39)
این IC با میکروکنترلر Atmega32 توسط مبدل سریال به USB به کامپیوتر متصل می شود و میزان باود ریت ۹۶۰۰ تعیین شده است.
شکل۶،۴: دیتاشیت پتانسیومتر دیجیتال AD8403

کنترل هلیکوپتر از طریق کامپیوتر
برای تست عملکرد کنترل برنامه در ++c که از طریق وبکم عمل پردازش تصویر انجام می شود و داده ها از طریق پورت سریال به بورد ساخته شده انتقال داده می شود سپس از طریق بورد به رادیو کنتل منتقل شده و بعد از آن از طریق مادون قرمز به هلیکوپتر منتفل می شود. این داده های سریال با ایجاد یک پنجره با دکمه و نوارهای لغزان برای افزایش و یا کاهش گاز، و جهت هلی کوپتر به جلو یا عقب یا سمت چپ و راست ارسال می شوند.
شکل ۷،۴: هلیکوپتر نمونه استفاده شده در پروژه

ردیابی
رنگ هلیکوپتر مورد استفاده در این پروژه زرد می باشد. برای تشخصی رنگ هلیکوپتر از تابع های پردازش تصویر برای رنگ در محدوده رنج رنگ زرد استفاده شده است. تابع مورد استفاده inRenge [۴]بوده است که برای استفاده از این یک ردیابی رنگ استفاده می شود. شکل ۸٫۴ تغییرات را نشان می دهد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:28:00 ب.ظ ]




یوسف و همکارانش در یک مدل اجرایی، روش دستیابی به چابکی سازمانی را بیان می کنند. بر طبق این مدل، هر سازمانی برای دستیابی به چابکی نیازمند شناسایی و پرورش شایستگی های محوری خود است. این شایستگی ها مشخص می کنند که سازمان از چه توانایی هایی در کالبد خود بهره می برد. سپس گلوگاه ها و موانع موجود بر سر راه پاسخگویی به تغییرات و به عبارتی آن عواملی که سازمان را از رسیدن به عملکرد دلخواه باز می دارد، شناسایی و بر مبنای ویژگی های چابکی، ساز و کارهایی برای مقابله با آنها طراحی می شود. این ساز و کارها باید در عین برطرف کردن موانع و گلوگاه های سازمان، عملکرد آن را بهبود بخشیده و جایگاه رقابتی سازمان را ارتقاء دهند.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

چابکی
مبانی رقابتی
گلوگاه ها و موانع
ویژگی های چابکی
شایستگی ها
شکل۲- ۵ : روش کلی نیل به چابکی سازمانی (یوسف و همکاران، ۱۹۹۹)
۲-۲-۲-۱۱- دیدگاه رامش و دیویدسون در مورد تولید چابک(۲۰۰۷)
بر مبنای ملاک های بیست گانه چابکی، رامش و دیویدسون (۲۰۰۷) به این نتیجه رسیدند که تولید چابک تابعی از سیستم تولید انعطاف پذیر و سیستم تولید ناب است. آنها معتقدند تعاریف بی شمار تولید چابک در ادبیات نظری، حاکی از تفاوت میان آنها نیست، زیرا مبنای اصلی تمامی آنها این است که تولید چابک به معنای توانایی سازمان های تولیدی برای واکنش سریع نسبت به نیازمندی های بازار است. بنابراین تولید چابک از تغییرات بنیادین و ریشه ای در سیستم، فرهنگ و سبک های مدیریتی موجود در محیط های سنتی تولید استقبال می کند. آنها ملاک ها یا معیارهای بیست گانه‌ی تولید چابک را این گونه معرفی می کنند: ساختار سازمانی، تفویض اختیار، شرایط فیزیکی تولید، وضعیت کیفیت، وضعیت کارکنان، وضعیت بهره‌وری، چرخه‌ی عمر محصول، عمر محصول- خدمت، مشارکت کارکنان، ماهیت مدیریت، استقبال از پاسخ های مشتری، بهبود طراحی، متدولوژی تولید، برنامه ریزی تولید، مدیریت هزینه یا بهای تمام شده، مدیریت زمان، نوع اتوماسیون، فناوری اطلاعات، یکپارچگی، تغییر در فرایندهای فنی و اداری، و برون سپاری(۵۷).
۲-۲-۳- هوش هیجانی
پژوهشگران از طریق سنجش مفاهیمی مانند مهارت‌های اجتماعی، توانمندی‌های بین فردی، رشد روان شناختی و آگاهی‌های هیجانی که همگی مفاهیم مرتبط با هوش هیجانی هستند به بررسی ابعاد این نوع هوش پرداخته‌اند. عده‌ای معتقدند هوش هیجانی را نخستین بار سالووی و مایر[۱۳] در سال ۱۹۹۰ بکار برده‌اند ولی عده‌ای دیگر به این عقیده‌اند که تاریخ به کارگیری این مفهوم بسی زودتر از این تاریخ و مشخصاً توسط داروین به کار برده شده، و این زمانی بود که داروین[۱۴] بیان داشت که ابراز عواطف در رفتار سازگارانه افراد نقش اساسی ایفا می‌کند (۳).
پیشینه هوش هیجانی را می‌توان در ایده‌های ویه چسلر[۱۵] به هنگام تبیین جنبه‌های غیر شناختی هوش عمومی جستجو کرد. ویه چسلر در صفحه ۱۰۳ گزارش ۱۹۴۳ خود درباره هوش می‌نویسد: «کوشیده‌ام نشان دهم که علاوه بر عوامل هوش، عوامل غیر هوشی ویژه‌ای نیز وجود دارد که می‌تواند رفتار هوشمندانه را مشخص کند. نمی‌توانیم هوش عمومی را مورد سنجش قرار دهیم مگر این که آزمون‌ها و معیارهایی نیز برای سنجش عوامل غیر هوشی در اختیار داشته باشیم».
ویه چسلر در صدد آن بود که جنبه‌های غیر شناختی و شناختی هوش عمومی را با هم بسنجد (۷) لیپر[۱۶] (۱۹۴۸) نیز بر این باور بود که «تفکر هیجانی» بخشی از «تفکر منطقی» است و به این نوع تفکر یا به معنای کلی‌تر «هوش» کمک می‌کند. روان شناسان دیگری نظیر مییر[۱۷] ۱۹۹۳ نیز پژوهشهای خود را بر جنبه‌های هیجانی هوش متمرکز کرده‌اند. (۷).
شایان ذکر است که ایده «هوش هیجانی» پس از ۵۰ سال بار دیگر توسط گاردنر[۱۸] (۱۹۸۳) استاد روان شناسی دانشگاه ‌هاروارد دنبال شد. گاردنر هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگون (زبانی، موسیقیایی، منطقی، ریاضی، جسمی، میان فردی و درون فردی) می‌داند. او وجوه شناختی مختلفی را با عناصری از هوش غیر شناختی یا به گفته خودش «شخصی» ترکیب کرده است. بعد غیر شناختی (شخصی) مورد نظر گاردنر مشتمل بر دو مؤلفه کلی است که وی آنها را با عناوین استعدادهای درون فردی و مهارت‌های میان فردی معرفی می‌کند (۱۳).
ابعاد هوش هیجانی در مدیریت و رهبری با بهره گرفتن از تعریف (گلمن[۱۹]، ۱۹۹۹) از هوش هیجانی به شرح زیر می‌باشد (۳۷)
۱ ـ خودآگاهی: خود آگاهی یا تشخیص احساس در همان زمان که در حال وقوع است، بخش مهم و کلیدی هوش هیجانی را تشکیل می‌دهد. توانایی کنترل و اداره لحظه به لحظه احساس‌ها نشان از درک خویشتن و بصیرت روان شناسانه دارد. مدیران و رهبرانی که درجه‌ی بالایی از خود آگاهی دارند، با خود و دیگران صادق هستند و می‌دانند که چگونه احساس‌هایشان بر آنها، سایر مردم و عملکرد شغلی‌شان تأثیر می‌گذارد آنها با یک احساس قوی از خود آگاهی با اعتماد به نفس، در استفاده از قابلیت کوشا هستند.
۲ ـ خود کنترلی (خود مدیریتی): کنترل و اداره احساسات مهارتی است که بر پایه خود آگاهی شکل می‌گیرد. مدیران و رهبران قادرند محیطی از اعتماد و انصاف خلق کنند، عامل خود نظم دهی به دلایل رقابتی بسیار مهم است، زیر در محیطی که سازمان‌ها مستهلک می‌شوند و فناوری کار با سرعتی گیج کننده تغییر شکل می‌یابد. فقط افرادی که بر هیجان‌هایشان تسلط یافته‌اند، قادر به انطباق با این تغییرات هستند.
۳ ـ خود انگیزی: هدایت احساس‌ها در جهت هدف خاص برای تمرکز، توجه و ایجاد انگیزه در خود بسیار مهم است. کنترل احساس‌ها زمینه ساز هر نوع مهارت و موفقیت است و کسانی که قادرند احساس‌های خود را به موقع بر انگیزانند، در هر کاری که به آنها واگذار شود، سعی می‌کنند مولد و مؤثر باشند.
۴ ـ همدلی: توانایی دیگری که بر اساس خود آگاهی عاطفی شکل می‌گیرد، همدلی با دیگران است که نوعی مهارت فردی محسوب می‌شود، آنها با ملاحظه و فکر، احساس‌های کارکنان را همراه با سایر عوامل در تصمیم گیری‌ها در نظر می‌گیرند. امروزه همدلی به عنوان جزئی از رهبری بسیار مهم است، رهبران همدل بیشترین همدردی را با افراد اطرافشان نشان می‌دهند.
۵ ـ مهارت‌های اجتماعی یا تنظیم روابط با دیگران: هنر ارتباط با مردم به مقدار زیاد، مهارت کنترل و اداره احساس‌‌های دیگران است. این مهارت نوعی توانایی است که محبوبیت، قوه رهبری و نفوذ شخصی را تقویت می‌کند. مهارت‌های اجتماعی می‌تواند به عنوان کلید قابلیت‌های رهبری در اکثر سازمان‌ها در نظر گرفته شود. زیرا وظیفه رهبر انجام کار از طریق دیگر افراد است. در این راستا رهبران به مدیریت مؤثر روابط نیاز دارند و مهارت‌های اجتماعی آن را ممکن می‌سازد (۱۲) .
۲-۲-۳-۱- هوش عاطفی از دیدگاه مایر و سالووی
جان مایر و پیتر سالووی نخستین بار در سال ۱۹۹۰ اصطلاح «هوش عاطفی» را مطرح کردند و از آن زمان به تحقیقات خود بر روی اهمیت این ساختار ادامه داده‌اند. مدل هوش عاطفی مایر ـ سالووی نشان می‌دهد که هوش عاطفی شامل دو محدوده است: تجربی و توانایی در درک و مدیریت عواطف بدون الزاماً درک احساساتی که به درستی یا به طور کامل آنها را تجربه می‌کند. هر محدوده به ۲ شاخه تقسیم می‌شود که از مراحل روانشناسی پایه‌ای تا مراحلی پیچیده‌تر که عاطفه و معرفت را در بر دارد. متغییرات این شاخه‌ها عبارتند از درک عاطفی و تحلیل عاطفی، مدیریت عاطفی و فهم عاطفی (۶۵)
۲-۲-۳-۲- هوش هیجانی از دیدگاه بار ـ آن
مؤلفه‌های اصلی هوش هیجانی از دیدگاه بار آن: ۵ مولفه‌ و عوامل تشکیل دهنده آن‌ها ۱۵ عامل در زیر چیکده مفهوم هر یک از این ۵ مولفه و ۱۵ عامل تشکیل دهنده آن‌ها ارائه می‌شود. توصیف گسترده این مولفه‌ها را در دستور عمل اجرای پرسش‌نامه سنجش بهره هیجانی بار ـ آن (۱۹۹۰) می‌توان یافت.
۲-۲-۳-۳- مدل هوش هیجانی در محیط کار
جردن، شانازی، هارتل و هوپر[۲۰](۱۹۹۹) ابعاد هوش عاطفی در محیط کار را به صورت مدلی نشان داده‌اند، در این مدل بر اساس ابعاد مایر، سالووی و کاروسو، شاخصهای فرعی‌تر تبین و ارتباط آنها با هوش عاطفی مرتبط با خود و دیگران را تشکیل دهنده هوش عاطفی محیط کار است که به صورت شکل زیر بیان شده است.(۴۵)
آگاهی از احساسات و هیجانات
توانایی در مورد احساسات
توانایی بکارگیری احساسات و هیجانات خود و دیگران
توانایی کشف نادرستی ابراز شد
توانایی تشخیص احساسات و هیجانات
برقراری ارتباط و همدلی
توانایی مدیریت احساسات و هیجانات خود و دیگران
مدیریت عاطفی در محیط کار
درک عاطفی
مدیریت عاطفی
فهم عاطفی
تحلیل عاطفی
شاخصهای فردی
شاخصهای مایر و سالووی
شکل ۲-۶ : مؤلفه‌های هوش عاطفی در محیط کار
۲-۲-۳-۴- هوش هیجانی از دیدگاه دانیل گلمن
گلمن[۲۱] در کتاب هوش هیجانی خود به نقل از سالووی توصیف مبنایی خود از هوش هیجانی را درباره استعدادهای فردی در پنج توانایی اصلی تشریح می کند:

    1. شناخت عواطف شخصی: (خودآگاهی)[۲۲]به معنای اگاهی از خویشتن، توان خود نگری و تشخیص دادن احساس‌های خود به همان گونه‌ای که وجود دارد و توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای به دست آوردن بینش و ادراک می باشد.
    1. به کارگیری درست هیجانها: (اداره هیجانها، خود مدیریتی)[۲۳]به معنای اداره یا کنترل هیجانها، کنترل احساسات به روش مطلوب و تشخیص منشاء این احساسات و یافتن راه‌های اداره و کنترل ترس‌ها و هیجانها و عصبانیت و امثال آن است. قدرت تنظیم احساسات خود، نوعی توانایی است که بر حس خود آگاهی متکی می‌باشد. افرادی که به لحاظ این توانایی ضعیف‌اند دائماً با احساس ناامیدی و افسردگی دست به گریبانند در حالی که افرادی که در آن مهارت زیادی دارند به راحتی می‌توانند ناملایمات را پشت سر بگذارند. این توانایی کمک شایانی است برای از بین بردن تهدیدهای محیطی و یا کم کردن ضعف‌های درونی.
    1. برانگیختن خود: (خود انگیزی)[۲۴]به معنای جهت دادن و هدایت عواطف و هیجانها به سمت و سوی هدف، خویشتن داری هیجانی و به تأخیر انداختن خواسته‌ها و بازداری تلاش‌هاست.
    1. شناخت عواطف دیگران: (همدلی)[۲۵](هم حسی) به معنای حساسیت نسبت به علایق و احساسات دیگران و تحمل دیدگاه‌های آنان و بها دادن به تفاوت‌های موجود بین مردم در رابطه با احساسات خود نسبت به اشیاء و امور است. همدلی اساس مهارت مردم است. کسانی (مدیران و تجار) که از همدلی بالایی برخوردار باشند به علائم اجتماعی ظریفی که نشان دهنده نیازها یا خواسته‌های دیگران است توجه بیشتری نشان می‌دهند. این توان آنها در حرفه‌های مدیریت و فروش که مستلزم مراقبت و توجه به دیگرانند موفق می‌سازد.
  1. حفظ ارتباط‌ها: (مهارت‌های اجتماعی)[۲۶]تنظیم روابط به معنای اداره هیجانهای دیگران و برخورداری از کفایت‌های اجتماعی و مهارت‌های اجتماعی است در حقیقت بخش عمده‌ای از هنر برقراری ارتباط مهارت کنترل عواطف در دیگران است.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:27:00 ب.ظ ]




عده‌ای نظریه موازنه قوا را شناخته شده ترین و موثرترین نظریه موجود برای توضیح ماهیت روابط بینالملل از قرن ۱۶ به بعد دانسته اند.[۳۹] فقدان موازنه سخت دربرابرآمریکا پس ازجنگ سرد، عدم شکل گیری اتحادیه های نظامی درمیان قدرتهای بزرگ،رویکرد رئالیستی به نظریه موازنه قوای ساختاری را با بحران روبرو ساخت .اما نئورئالیستهایی مانند والتز همچنان اعتقاد دارند که همچنان باید منتظر رفتارهای توازن بخش در مقابل آمریکا باشیم هر چند چنین امری ممکن است با تاخیر صورت گیرد.[۴۰] او اعتقاد دارد که نظام تک قطبی پایدار نخواهد ماند زیرا هم وظایف متعدد هژمون و هم این مسئله که قدرت مستقل از اراده و نیت برای سایرین خطرساز است،نظام تک قطبی را سرانجام به قهقرا خواهند برد و دیگران و نگران از تمرکز قدرت در برابر این هژمون به موازنه گرایش پیدا خواهند کرد.اما او در این مرحله به یک نکته مهم اشاره می کند وآن اینکه تصمیمات هژمون بر کیفیت تحولات آتی در باب تنش زا یا صلح آمیز بودن شکل گیری موازنه بسیار تاثیر گذار خواهند بود.[۴۱] این اشاره والتز برای کار ما بسیار حیاتی است زیرا تصمیمات هژمون بر نوع ساختارهای موضوعی حاکم در سیاست بین الملل هم بسیار تاثیر گذارند و سلسله مراتب سیاستهای عالی یا دانی را تعیین می کنند.در این راستا هژمون می تواند با اهمیت قائل شدن برای مسائل اقتصادی در مقابل مسائل سیاسی و نظامی حتی بر کیفیت ساختار و نوع قطبیت آن تاثیر بگذارد.در تقابل با والتز افرادی مانند ویلیام ولفورث،استفن بروکس،کراتامر،دیپ و مستاندو غالبا به یک جهان تک قطبی با ثبات با تفاوتهای مختصری بعد از جنگ سرد اعتقاد دارند.سه نفر اول به علاوه مستاندو به یک نظام تک قطبی جامع بعد از جنگ سرد اعتقاد دارند که در هر نقطه از جهان این قطب مسلط به موازنه گرایی گرایش دارد.اما مک لنان به نوعی توازن بخشی محدود صرفا در شرق آسیا گرایش دارد و دیپ با اعتقاد به نظریه مک لنان صرفا زمانی توازن بخشی را لازم می داند که تمامیت ارضی آمریکا دچار خطر شود. در کنار این افراد کسانی چون میرشایمر هم حضور دارند که به ترکیبی از دو نظریه فوق گرایش دارد.از نظر کسانی مانند والتز انباشت و تمرکز قدرت و میل به هژمونی که به صورت ذاتی جزء رفتار کشورها محسوب می شود در نهایت مجر به موازنه می شود زیرا دولتها به عنوان بازیگران اصلی و عقلانی که تحت فشارهای سیستمیک هستند با هر نوع تمرکز و انباشت قدرت که امنیت آنها را به مخاطره بیندازد به سوی موازنه سازی خواهند رفت و این موازنه گرایی به دو شکل داخلی و خارجی خواهد بود.در بعد داخلی آنها در تقابل با افزایش قدرت سایرین قدرت و توانمندیهای داخلی خود را افزایش خواهند داد و در بعد خارجی آنها به شرکت در اتحادیه های نظامی متعادل کننده تحریک خواهند شد.از نظر ولتز از آنجا که دولتها هیچ وقت از این مسئله اطمینان حاصل نخواهند کرد که دولتها قویتر از قدرتشان بر علیه آنها استفاده نخواهند کرد پس آنان همیشه درگیر نوعی موازنه گرایی خواهند بود.نظریه والتز در نهایت بیشتر پیامدها را مدنظر قرار می دهد زیرا موازنه گرایی مدنظر او در نهایت به دو امر ختم خواهد شد اول حفظ و بقای نظام بین الملل و دوم تعیین نمودار و نحوه توزیع قدرت و قطبیت نظام در سیستم بین الملل. (لیتل،۱۳۸۹،۲۲)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

اما به موازات او و تا حدی متفاوت از او میرشایمر با قبول بنیان های نظری والتز او را تا حدی به چالش می کشد.از یک سو میرشایمر نه به پیامدها بلکه به رفتارها و استراتزی های موازنه توجه دارد و در این قالب او موازنه خود به خودی مدنظر والتز را تا حدی زیر سئوال می برد.همچنین او بر خلاف والتز و مورگنتاو که بیشتر به رفتار تدافعی و همکاری جویانه کشورها برای ایجاد موازنه و حفظ سیستم نظر دارند او یک دیدگاه رادیکال و تهاجمی را مدنظر دارد. در این راستا میرشایمر اعتقاد دارد که همه کشورها و به ویژه قدرتهای عمده نه به فکر حفظ موازنه بلکه درصدد بر هم زدن آن هستند.لیتل تفاوت این دو گرایش را با یک مثال نشان می دهد.در این مثال از دیدگاه والتز دولتها همچون موشهایی هستند که برای حفظ بقای خود ناگزیرند بر روی یک تردمیل حرکت کنند و هر اندازه که سرعت تردمیل بالا رود آنها هم با همان سرعت حرکت کنند تا بقا یابند.از نظر والتز اگر چندین قطب مسلط حضور داشته باشند سرعت تردمیل غیر قابل کنترل خواهد بود و جهان بی ثبات تر است اما اگر دو قطب حضور داشته باشند می توانند با تبانی با یکدیگر سرعت را کنترل کرده و حتی معکوس نمایند و در این حالت جهان با ثبات تر است و موازنه سبب ثبات جهان بوده است.اما در این مثال از نظر میرشایمر قدرتهای بزرگ تا جایی که برایشان مقدور است سرعت تردمیل را بالا خواهند برد تا این سرعت خارج از تحمل رقبایشان باشد و آنها را پس بزنند.میرشایمر بر این اعتقاد است که حتی اگر نظام دوقطبی هم باشد آن دو قطب برای حذف یکدیگر سعی خواهند کرد سرعت خود را بالاتر ببرند تا خود مسلط تر شوند.استعاره سرعت در اینجا منظور افزایش توانمندی ها است.در این راستا ما می توانیم از دو نظریه موجود در نئورئالیسم برای تبیین رفتار آمریکا قبل و بعد از پایان جنگ سرد استفاده کنیم.دوران جنگ سرد را با تمسک به نظریه والتز در باب موازنه و دوران بعد از جنگ سرد را با تمسک به نظریه میرشایمر.البته در کنار میرشایمر می توانیم از نظریات سایر طرفداران نظام تک قطبی که در بالا به آنها اشاره شد هم استفاده کنیم. در دوران تک قطبی هم که بعد از جنگ سرد اتفاق افتاد می توان به تاثیرات رفتار قطب مسلط بر ساختار هم توجه داشت.هم والتز و هم مخالفینش بر دوران تک قطبی بعد از جنگ سرد اذعان دارند تنها تفاوت آنها در تداوم یا عدم تداوم این شرایط تک قطبیست. اعتقاد والتز به نظام تک قطبی در دهه نود حتی می تواند به نوعی تایید و درستی تئوری او برای تبیین اتفاقات بعد از جنگ سرد باشد زیرا مطابق پیش بینی او روسیه و چین و حتی اتحادیه اروپا از دهه ۲۰۰۰ به نوعی موازنه گرایی در مقابل آمریکا دست زده اند.از این رو حتی اگر نظریه میرشایمر و تک قطب گرایان برای دهه ۹۰ کاربرد داشته باشد نمی تواند در مورد دهه ۲۰۰۰ صدق کند و نظریه والتز برای تبیین دهه ۲۰۰۰ صلاحیت بیشتری دارد.
۲-۴-۱-نظام تک قطبی در دهه۹۰ُ و۲۰۰۰
در دهه ۹۰ که نظام تک قطبی حاکم است این رفتار قطب مسلط و گرایشهای اوست که سلسله مراتب موضوعات را تعیین می کند و در این دهه رفتار آمریکا به عنوان قطب مسلط به نوعی بود که بیشتر به موضوعات اقتصادی اهمیت می داد و سبب برجسته شدن ساختارهای اقتصادی شده بود ساختارهایی که برخلاف موضوعات سیاسی ساختارهایی چند قطبی بودند و قطبهای جدید بدون به چالش کشیدن جایگاه هژمونی آمریکا در عرصه سیاسی در موضوعات اقتصادی با آمریکا رقابت می کردند.همین رفتار و گرایش آمریکا سبب شده بود که از نگاهی اقتصادی به جهان اطراف خود در این دهه بنگرد و بر این مبنا سیاستهای خود را تنظیم کند.
اما از دهه ۲۰۰۰ دو اتفاق اساسی سبب شد که سلسله مراتب موضوعی بار دیگر برای آمریکا عوض شود و موضوعات استراتزیک دوباره در دستور کار قرار گیرند.اول اینکه نوعی موازنه گرایی جدید چنانکه والتز پیش بینی می کرد از سوی کشورهای روسیه و چین در حال شکل گیری بود و دوم اینکه حملات ۱۱ سپتامبر زمینه را برای به صدر آمدن موضوعات استراتزیک به عنوان تیر خلاص فراهم کردند و رفتار و رویکرد قطب مسلط به سمت و سوی این موضوعات گرایش پیدا کرد.در همین دهه بود که آمریکا با تمسک به موازنه سخت و نرم درصددبر آمد تا همچنان رقبای در حال قدر شدن خود را در انزوا نگه دارد و از رشدآنها جلوگیری کند.و به همین دلیل امریکا در این دهه هر چند همچنان نگاه اقتصادی خود را به جهان اطراف حفظ کرده بود اما بار دیگر نگاه استراتزیک را بر رویکردها خود حاکم کرد و از این پنجره به جهان خارج می نگریست.در موازنه سخت امریکا به قدرت نظامی و بیشینه سازی قدرت در عرصه داخلی و خارجی توجه داشت و در موازنه نرم به مولفه های غیر نظامی قدرت و محدود سازی قدرت در داخل و خارج توجه داشت و با مجموعه ای از رویکردها چون: فروش سلاح به کشورهای رقیب کشورهای تهدید کننده بدون ورود به اتحادیه های نظامی،ممنوعیت ها و تحریم های اقتصادی،ایجاد فهم محدود مشترک امنیتی با دوستان برای کنترل رقبا،به کار بردن ظرفیت سازمانهای بین المللی،فعالیتهای دیپلماتیک و همکاری محدود نظامی،در صددبود از قدرت گیری قدرتها در سطوح منطقه‌ای و جهانی در مقابل هژمونی خود جلوگیری کند و در این راستا از دولتهای دیگر چون پاکستان استفاده می کرد.
ازمیان رهیافت های مختلف،بینشی که نئورئالیسم به ما می دهد بیشترین قابلیت انطباق باتئوریزه کردن روابط میان دوکشور را دارا می باشد . این رهیافت بیشترین شناخت رابه ما می دهد تا مناسبات پاکستان وایالات متحدهرا براساس رویکرد سیستمی تجزیه وتحلیل نماید.
فصل سوم
پیشینه پژوهش
۳-۱-بخش اول :پیشینه روابط ایالات متحده وپاکستان تا پایان جنگ سرد
۳-۱-۱ از۱۹۴۷) تاسیس پاکستان (تا ۱۹۵۳
کشورپاکستان با۸۶۸۵۹۱کیلومترمربع درکرانه شمالی دریای عمان ودارا بودن نزدیکی جغرافیایی به تنگه هرمزوخلیج فارس وهمچنین مجاورت باکشورهای چین وهندازجایگاه استراتژیک فوق العاده ای برخوردار است .محرومیت سرزمین وسیع وپرجمعیت پاکستان ازمسائلی است که این کشورازآغازحیات خودباآن مواجه بوده است .براحساس نیاز ناشی ازفقرومحرومیت مزبور،بایدهراس ازسلطه جویی هند را نیزافزود .توجه به دوعامل مذکور،شناخت انگیزه وعلایق دولت مردان پاکستانی درتنظیم وتدوین اصول سیاست خارجی خود راتسهیل می کندواولویت های آن رابرای برقراری ارتباط بامراجع مختلف قدرت بین المللی روشن می سازد.البته هدف این پژوهش بررسی جایگاه پاکستان از یک نگاه آمریکایی است نه پاکستانی ولی اشاراتی محدود به نگاه پاکستان به نقش و جایگاه خود هم لازم است.چنانکه قبلا هم اشاره شد این دوره از روابط پاکستان و آمریکا در چهارچوب برداشت والتز از موازنه تبیین می شود. و بیشتر به مواردی چون موازنه داخلی،خارجی و سخت پرداخته خواهد شد.
عنایت به این نکات است که روابط آمریکاوپاکستان راقابل تامل وارزیابی می سازد . دولت پاکستان پس از
استقلال درسال۱۹۴۷وسروسامان دادن به اوضاع داخلی خویش به منظورحفظ حدود و ثغور قلمرو خودسیاست بی طرفی رابه عنوان یک روش غیرواقعی ردنمود . وبااعتقادبه اینکه هیچ گاه به تنهایی قادربه دفاع ازخویش نمی باشدوباتوجه به عوامل زیرسیاست عضویت در پیمان های منطقه ای ووابستگی به قدرتهای بزرگ راانتخاب نمود و به نوعی موازنه خارجی روی آورد.
۱) موقعیت خاص جغرافیایی پاکستان وهمسایگی آن باکشورهای هنداز دو جناح پاکستان شرقی وپاکستان
غربی وافغانستان وشوروی ) ازشمال ( باتوجه به این که هریک ازدولت های هندوافغانستان وشوروی نسبت به قسمت های مختلف خاک پاکستان مقاصد تجاوزکارانه ای راتعقیب می کردند .
۲) از بین رفتن اهمیت دفاعی استحکامات طبیعی درمرزهای کشوروضعف فوق العاده قدرت دفاعی پاکستان درمقام مقایسه با قدرت های هند و شوروی .
۳) احتیاج مبرم پاکستان به اخذکمک مالی واقتصادی به منظورتحکیم مبانی اقتصادکشوروتثبیت اوضاع عمومی آن .
۴)پیروی ازاصول مذهب اسلام و طرفداری شدید از ایدئولوژی »پان اسلامیزم« ورقبت شدید به همبستگی با سایردول مسلمان جهان بخاطرایجاد جبهه اسلامی علیه مقاصد هند در کشمیر .
۵) وقوف به این حقیقت که ملل کوچک وضعیف ازآن جاکه خودقادربه دفاع ازخویشتن نمی‌باشند موجبات جلب مقاصد و مطامع تجاوزکارانه همسایگان خود را فراهم نموده ونقاط ضعفی را برای حفظ صلح جهانی به وجودمی آورند[۴۲] .
این عوامل باآن که به خودی خوددولت پاکستان رابه لزوم ترک بی طرفی وپیوستن به اتحادیه های دفاعی منطقه‌ای تشویق می‌کرد .اقدام دولت هند در سفارش اسلحه ومهمات برای مقابله باادعای پاکستان در کشمیر، اختلافات تقسیم آب رودخانه های سند_ ستلج وبیاس که منطقه پنجاب علیادرپاکستان غربی راباخطرخشکسالی وقحطی تهدیدمی نمود،بیش ازپیش دولت پاکستان رابه این فکرمی انداخت که قبل ازآن که دیپلماسی وقدرت هندبه کلی آن راتحت شعاع فعالیت های خودقراردهد،همت و بودجه خودرابه تقویت قدرت دفاعی کشورمصروف نماید .یعنی با افزایش قدرت سخت داخلی و نوعی موازنه داخلی افزایش قدرت رقیب خود را خنثی کرده و به نوعی موازنه در مقابل آن دست زند.
درابتدای استقلال پاکستان ازهنددر۱۹۴۷،تلقی آمریکاییان ازهندوپاکستان این بودکه سرزمین گاندی و نهرو، پیروزمندانه برای استقلال خویش ازانگلیس جنگیده است_ درست نظیرآنچه خودآنهاانجام داده بودند_ واینک مقدراست که نقش به سزایی درصحنه جهانی ایفاکنند .
درخلال جنگ جهانی دوم،روزولت رییس جمهوروقت آمریکابرچرچیل فشارمی آوردتابرای حصول به توافقی بارهبران کنگره ی ملی هند بکوشد تابراثرآن بتوان ازآنهادرجنگ علیه تهاجم موردانتظار ژاپن بهره‌ گرفت .مبادلات صورت گرفته بین چرچیل وروزولت نمایان گرآن است که رهبرآمریکا،به طورکلی از تقاضاها و نیز قدرت حزب مسلم لیگ بی اطلاع بوده است وجنگهای استقلال آمریکا را به یاد او می آورده است .
بنابراین مشکل هند رااز زاویه جنگ سیزده مستعمره باجرج سوم می دید . بااستقلال پاکستان،آمریکایی ها آن را عجیب ترین کشور درجهان توصیف کردندکه نمی توان نقشه آن راترسیم ساخت . روزبعدازاعلان طرح تقسیم شبه قاره «امانوئل سلر»[۴۳]،تقسیم شبه قارهعضومجلس نمایندگان ازایالت نیویورک، ایجاد پاکستان را یک اشتباه خواند و در حکم دل خوشی محمدعلی جناح به شمارآورد و متعاقبا چند روزبعد، پاکستان را به منزله دعوتی ازدولت (دولت انگلیس ( برای باقیماندن درشبه قاره هنداعلام کردوچنین نظرداد که پاکستا ن حالتیک ابرتیره وتهدیدآمیز رادارد . دراین میان هفته نامه «تایمز» پاکستان را چیزی در ردیف یک «ویرانه اقتصادی»[۴۴] نامید . تاسال۱۹۴۹،اوضاع جهان به گونه ای بودکه مانع می‌شد آمریکا مستقیما نسبت به مسائل شبه قاره علاقه مند شود . بلافاصله بعدازخاتمه جنگ خونین دراروپا،آمریکاکه مایل نبودآنچه راکه به تازگی ازچنگ نازی هادرآورده به کمونیسم هدیه کند،تمام توان خودراوقف بازسازی کشورهای جنگ زده اروپای غیرکمونیست کرد . وینستون چرچیل به هنگام دیدارازآمریکادرمارس۱۹۴۶جمله قصاری رابرزبان جاری ساخت که بعدهاپرآوازه گشت: « بخش عمده ای ازقاره اروپا از استیتن[۴۵] دربالتیک گرفته تا تریست[۴۶]درآدریاتیک، درپس یک پرده ی آهنین قرارگرفته است» ترومن، رییس جمهورآمریکادرسال۱۹۴۷ازکنگره درخواست کردتایک کمک اضطراری نظامی برای ترکیه ویونان رابه تصویب برساندودرهمان سال وزیرخارجه وقت آمریکا طی یک سخنرانی در دانشگاه هاروارد از طرح خود برای بازیافت اروپا یاد کرد . درماه ژوئیه آن سال روس هابه نشانه اعتراض،اجلاس تشکیل شده در پاریس برای گفتگو درباره طرح مارشال راترک کردندوبدین سان جنگ سردآغازگردید . بدین ترتیب زمانی که هندوپاکستان حیات خود را بعنوان دوکشورمستقل شروع کردند،اروپادرچنگال جنگ سردگرفتارآمده بود[۴۷].اندیشه ایجادارتباط نیرومندوقوی باایالات متحده،حتی قبل ازآنکه پاکستان به جمع کشورهای مستقل جهان ملحق شود، ذهن محمدعلی جناح ملقب ومعروف به»قائداعظم«رابه خود مشغول داشته بود.
تشکیل پاکستان ودر دیدار با دو دیپلمات آمریکایی مستقردر دولت موقت هند و در بیان علل ضرورت تاسیس کشور جدا گانه ای برای مسلمانان شبه قاره استدلال می کندکه باتوجه به خطرهجوم کمونیست ازناحیه اتحاد جماهیر شوروی از یک سو و بیم هندوئیسم افراطی سلطه جو ازسوی دیگر،وجود یک کشور مستقل درشبه قاره،سدراه نفوذآن دوکشوردرکشورهای خاورمیانه،ودرنتیجه درجهت منافع ایالات متحده آمریکادرمنطقه خواهد بود .قائداعظم،ضمن تحسین وتمجید فراوان ازآمریکا،ابراز امیدواری نمودکه آن کشور پاکستان رادرحل مشکلات عدیده ای که باآن مواجه خواهدبود،یاری کند . درخواست جناح درقالب تحولات نظام بین الملل درآن زمان وناتوانی انگلستان درنگهداری نظامیان خوددریونان ودرخواست این کشورازآمریکابرای ایفای نقش درصحنه ی جهانی بوده . به عبارتی دیگردولت بریتانیا توان جلوگیری ازهجوم ایدئولوژیک اتحادجماهیرشوروی رانداشته وآن مسئولیت رابه ایالت متحده واگذار می کند. « هاری ترومن«[۴۸]رییس جمهورآمریکا،بااعلام آنچه بعدا به دکترین ترومن معروف شد،به اتحادشوروی هشدار داد که آمریکاخودرامتعهد می بیندکه به یاری هرکشوری بشتابدکه درمعرض هجوم کمونیسم قرارگرفته استازسوی دیگربه مراحل اجرایی رساندن دکترین ترومن» طرح مارشال«[۴۹] با تعهدتزریق پول برای بازسازی اروپا سبب توجه وتمایل بیشتر زمامداران کشور نوپای پاکستان به سوی آمریکابوده است.در واقع طبق نظر والتز و بر اساس نظریه موازنه و استعاره تردمیل،تمرکز و انباشت قدرت شوروی سبب ایجاد معمای امنیتی برای آمریکا شده است به نوعی که از نظر این کشور هر نوع افزایش قدرتی می توانست ساختار نظام بین الملل را با خطر تغییر و بر هم خوردن موازنه موجود و توزیع قدرت روبرو نماید از این رو امریکا به ایجاد موازنه خارجی و شکل دادن به ائتلاف های نوین در مقابل این انباشت قدرت دست به موازنه سازی زد.و همچنین کشورهایی مانند پاکستان که برای جلوگیری از افتادن از تردمیلی که خارج از توان آنها در حال گردش بود مجبور بودند به تکیه گاه های جدید تمسک جویند و از این رو برای تداوم و بقای خود خواستار حفظ موازنه موجود بوده و برای اینکار از کمکها و حمایت های قدرت خارجی چون آمریکا استقبال کرده و در زیر چتر حمایتی این کشور قرار گرفتند و تمایل زیادی به این ارتباط راهبردی داشتند.
دلایل این توجه وتمایلات عبارت بودنداز :
۱) ترس ازخطرشوروی،که پیوسته درصدددسترسی به آبهای گرم خلیج فارس ودریای عمان بوده .
۲) ماهیت ایدئولوژیک یک خطرکمونیسم وضدیت آن بااعتقادات مذهبی،درحالی که دین اسلام عامل اصلی تشکیل پاکستان بوده واستالین اساسانسبت به تاسیس پاکستان معترض بوده ودرسال۱۹۴۶افغان هاراترغیب نمودکه مشروعیت خط مرزی «دیوراند»[۵۰]راکه حکومت های قبلی افغانستان بعنوان مرزبین المللی موردتاییدقرارداده بودند،زیرسوال ببرند .
۳) هراس ازخطرهندوئیسم ونیازبه دوستی قدرت بزرگی که به حمایت ازآن مستظهرباشند .
۴)سیاستی که ایالات متحده آمریکا، خود، دررهبری جهان به اصطلاح آزاد درپیش گرفته بود. جناح متقاعدشده بودبه همان دلیل که آمریکابه ترکیه ویونان کمک نموده،به پاکستان نیزکمک خواهدکرد .
۵) اعتقاد جناح به اینکه پیش ازآنچه پاکستان به آمریکااحتیاج داشته باشد،آمریکابه دلیل خطرتوسعه نفوذ شوروی درخاورمیانه به پاکستان نیازدارد .این نکته دقیقا ما را به سطح رقابت ساختاری آمریکا و شوروی سوق می دهد یعنی گرایشات موازنه گرایانه آمریکا در سطح سیستم یعنی تلاش در مقابل انباشت قدرت شوروی و حرکات سریع این کشور در روی تردمیل، به پاکستان یک ارزش حیاتی برای آمریکا می‌بخشد و این کشور از یک جایگاه ویژه برخوردار می شود تا بتواند از طریق آن هم حرکات شوروی را کندتر کرده و هم اینکه به سرعت خود بر روی تردمیل از طریق یک موتلف جدید بیفزاید.
از طرف دیگر،عوامل متعدددیگری موجب گردیدکه روشنفکران پاکستانی نیزگرایش به غرب رابیشترازنگاه به شرق بپذیرندوبدین ترتیب بدون آنکه آمریکایی ها نیاز به انجام تبلیغات کافی ولازم جهت جذب آنان داشته باشند،خوددر مدار حامیان آمریکاقرارگیرند . مهمترین این عوامل رامی توان به شرح زیرعنوان داشت :
۱) پاکستانی ها به لحاظ ایدئولوژی،خودرانزدیک به غرب وآمریکامی دیدند،گرچه غرب معتقدبه نقش مذهبی دراداره امورمملکت وکشورداری نمی باشدامااحساس مذهب درغرب وبه خصوص اعتقاددررهبران آمریکابوجود خدا،این کشش به غرب رادرپاکستانی هابیشتر می نمود .
۲) اکثریت قریب به اتفاق چهره های سیاسی وتصمیم گیرنده درپاکستان،تحصیلات خودرادردانشگاه های غرب انجام داده بودند .
۳) سیاسیون پاکستان معتقدبه آیتم های موجوددرغرب بخصوص مرام لیبرال منشا نه دراداره امورمملکت بودند.[۵۱]
با این همه، درابتدا، مقامات آمریکایی که عمده توجه خود در جنوب آسیا را معطوف به هند و نخست وزیر آن، جواهر لعل نهرو، نموده بودند .کمترعنایتی به پاکستانی هاوتقاضاهای عمدتامالی آنهاداشتندوحتی به پیشنهاد پاکستان که درقبال کمک های دفاعی آمریکا،پایگاه هوایی دراختیارآن کشورمی گذارد،وقعه ای نگذاشتند .سال چهل ونه شاهدتغییراتی درموضع آمریکادرقبال پاکستان بود . ترومن ازلیاقت علی خان،نخست وزیرپاکستان که پس ازدرگذشت قائداعظم،محمدعلی جناح،تبدیل به قویترین چهره سیاسی کشورشده بوددعوت کرد رسما از آمریکا دیدن کند.از جمله عواملی که منجر به ارزیابی جدید روابط با پاکستان توسط آمریکاشد،تحرکات اتحادجماهیرشوروی برای کسب نفوذ دراین کشوربود .
دیدار لیاقت علی خان اولین نخست وزیرپاکستان ازایالات متحده درماه مه۱۹۵۰نخستین فرصت حقیقی رابرای رهبر پاکستان برای تشریح اهداف وآرمانهای این کشورنوپای مسلمانان به دست داد . دولتمرد پاکستانی چهره چندان آشنایی برای آمریکایی هابه شمارنمی آمد،ولی لیاقت علی خان مجدانه کوشیدتابرمشکلات و نارسایی های ملازم باآغاز سفرغلبه کند .
باوقوف به اینکه دلیل اساسی ایجادپاکستان درخارج به خوبی تفهیم نشده بودواینکه بسیاری،پاکستان رادر مقایسه باهندمترقی وسکولار،یک کشورعقب افتاده تلقی می کردند بنابراین لیاقت،نخستین تلاش خودرا متوجه روشن ساختن ذهن میزبانان آمریکایی درباب این موضوع کرد . وی تشریح کردکه تقسیم شبه قاره بیشترازآن جهت بودکه یکصدمیلیون مسلمان خودرادرهندانگلیس دراقلیت احساس می کرده اندو برای این باوربودکه درحکومت اکثرهندو،فرهنگ آنهاراه اضمحلال خواهد پویید ووضعیت اقتصادی آنان رابه وخامت بیشتری خواهدنهاد. یک چنین اقلیت ناراضی درشبه قاره هندوپاکستان، می توانست به بزرگترین عامل ناآرامی درجهان تبدیل شود .لیاقت همچنین تلاش کرد تا برای نیروهای پاکستان اسلحه تهیه کندوباشکوه ازآنانی که خریدهای تسلیحاتی پاکستان رازیرسوال می بردند،اظهارداشت که آنان درک نمی کنندکشورش ازطریق تنگه خیبر،که ازطریق آن شبه قاره هند،نزدیک به نود بارمورد تجاوزقرارگرفته،دفاع می کند[۵۲] .
تردیدی نیست که لیاقت علی خان سفرخودبه آمریکارابرسفربه روسیه مقدم شمرد تا برتری دوستی باایالات متحده رابردوستی بااتحادجماهیرشوروی به نمایش گذارد .گرچه دیدارلیاقت علی خان سبب شدتادرآمریکاعلاقه زیادی نسبت به پاکستان به وجودآیداماباتمجیدعمومی که ازجواهرلعل نهروبه عمل آمدقابل مقایسه نبود . حقیقت ماجراازاین قراربودکه هند هنوز انتخاب درجه یک آمریکادرآسیابه شمارمی آمدگرچه دیدار نهروازآمریکا ثمری به بار نیاورد وروشن شدن نهروقصد ندارددر رویارویی شرق وغرب نقشی ایفاکندولی هنوزعمل آشکاری درسطح بین الملل انجام نداده بود تاهند رادر دیدگاه واشنگتن ازاعتبار بیندازد ونسبت بدان قطع امید کند . امادرسال ۱۹۵۱ بعدازآنکه نهرودست خودرادرمذاکرات جنگ کره رو کردو صرفا بااعزام واحدهای پزشکی به جنگ قصد خود رادر نرنجاندن چین ابرازداشت وهمچنین ازحضوردرکنفرانس صلح ژاپن خودداری کردو مقام های مسئول درآمریکانظرشان نسبت به وی تغییرکردوعلائمی پدیدارگشت که از ناامید شدن ازنهروحکایت می کرد . حال آنکه پاکستان درقضیه کره به عنوان حامی سرسخت غرب معرفی شدوازقطعنامه های شورای امنیت برای توقف مخاصمات وکمک برای خارج نمودن کره شمالی ازمدار۳۸درجه حمایت کامل به عمل آوردو بااهدای پنچ هزار تن گندم در تلاش‌های سازمان ملل درجنگ کره مشارکت جست ودرجریان صلح ژاپن حمایت بی چون وچرای خودراازصلح بیان نمودواین تاثیربی چون وچرایی درذهن آمریکاییان باقی گذاشت .
ازنتایج دیگرسفرلیاقت علی خان به آمریکا یک موافقتنامه ۳۵ ساله بین پاکستان وآمریکابرای مقابله بابحران غذایی درپاکستان بود . کمکهای آمریکابه پاکستان برای مبارزه بابحران غذایی دراین کشوردرسال ۱۹۵۳ اثرمطلوب دردوستی دولت ومردم آمریکانسبت به آمریکابه جای گذاشتوزمینه خوبی برای گسترش مناسبات دوکشورفراهم آورد .اینکه چرا آمریکا و پاکستان یکدیگر را به عنوان بازیگران موتلف برای موازنه سازی در مقابل رقبای خود انتخاب کردند در این بخش کاملا آشکار شد.پاکستان در مقابل هند و آمریکا در مقابل شوروی به دلایل مطرح شده در فوق با ایجاد یک نوع موازنه خارجی سعی در تمدید بقای خود و تمرکز بیشتر قدرت در نزد خویش در مقابل رقبا داشتند.
۲-۱-۳- ظهوردالس (۱۹۵۴تا۱۹۵۸)
مدت زمانی بودکه استراتژیست های آمریکایی دریافته بودند که، برای مقابله باکمونیست به پاکستانی که ازلحاظ
نظامی نیرومندباشد،نیازمندهستند . امادراندیشه بودندکه،باتوجه به خصومت بین پاکستان وهندوحساسیت فوق العاده موضوع،چگونگی این تقویت صورت پذیردکه رنجیدگی خاطررهبران هندرادرپی نداشته باشد . این نگرانی به اندازه ای بودکه آیزنهاور در یکی ازمصاحبه های مطبوعاتی خودرسمابه آن اشاره کرد .اماسفر ریچارد نیکسون،معاون رییس جمهورآمریکابه چندکشورآسیایی،ازجمله پاکستان وهند،بودکه به هرگونه تردیدی پیرامون ضرورت استفاده ازپاکستان،بعنوان بخشی اززنجیره تدافعی درقبال تهدیدکمونیست پایان داد . اودرگزارش خودبه شورای امنیت ملی آمریکا،اعضای شورا رامتقاعد ساخت که بدون اعتنابه عکس العمل های احتمالی هند،باید به پاکستان کمک نظامی اعطاءشود . به این ترتیب بودکه برای نخستین بار در روابط دوجانبه،تصمیم گرفته شدکه کمکهای نظامی دراختیاراین کشورقرارگیرد . وتوافق شدکه این امرازطریق عقدپیمان بین پاکستان وترکیه انجام پذیرد .
درست یک ماه بعد ازعقد قرارداد همکاری پاکستان وترکیه،درنوزدهم ماه مه ۱۹۵۴
«توافقنامه همکاری دفاعی دوجانبه پاکستان وآمریکا»[۵۳] بین دو کشوربه امضارسید .طبق این توافقنامه، آمریکا متعهد گردید که تجهیزات نظامی دراختیارپاکستان بگذاردوآموزش پرسنل نیروهای مسلح این کشور را عهده‌دار شود .
شکست نیروهای فرانسه پس ازهفتادسال استعماردرهندوچین توسط چریکهای ویتنامی وباحمایت کنندکه پیش گفته بود تسلیحاتی چین درسال ۱۹۵۴ هشداربزرگی به رهبران آمریکابودکه نمی توانستنداین تهدیداستالین رافراموش کنند که پیش ها گفته بود»راه پیروزی برغرب،درشرق دور واقع است«
این اقدامات سبب اجرای طرح دالس درزمینه ایجاد کمربندامنیتی برای محاصره ایدئولوژیک جهانی کمونیسم گردید . طرحی که سالهاقبل توسط سناتور » واندنبرگ«[۵۴] ارائه شده بود،توسط دالس گردید.
ظهور» جان فوستردالس« بعنوان طراح سیاست خارجی آمریکادرصحنه ی سیاست بین الملل وضع جدیدی را درهمه دنیابوجودآوردوپاکستان هم دراین میان استثنانبود . سیاست دالس،سیاست پیمان سازی بود . اوشبکه ای ازپیمان های دوجانبه وچندجانبه وسیعی برای محدودکردن کمونیسم دردنیابوجودآوردکه بااین پیمان هاآتش جنگ سردشعله ورتر می شد . اوبه اندازه ای دراین کارپیش رفت که عدم تعهدکشورهایی چون مصرو هندواندونزی ویوگسلاوی راخیانت بزرگ می دانست به نظر او «این غیرمتعهدان،فرصت طلبانی هستندکه» می خواهند از بهترین چیز موجود در دو بلوک استفاده کنند، بدون اینکه به هیچ کدام باج بدهند»[۵۵]. در واقع سیاست بلوک سازی دالس شیوه ای برای موازنه خارجی و کنترل سرعت شوروی بر روی تردمیل بود.
خلاصه آنکه پاکستان درسال ۱۹۵۴ معاهده «کمکهای دفاعی مشترک» با آمریکا و در آوریل ۱۹۵۴ قرارداد همکاری دوستانه با ترکیه درسپتامبر ۱۹۵۵ پیمان، «پیمان دفاع جمعی جنوب شرق آسیا» همکاری دوستانه باترکیه،در ۳ سپتامبر ۱۹۵۴رابغدادکه انگلیس، ترکیه، عراق وایران دیگراعضای آن بودند و در مارس۱۹۵۹معاهده خلاصه آنکه پاکستان درسال ۱۹۵۴ معاهده «همکاری دوجانبه» باآمریکابه امضارسانید.
پاکستان تنهاکشورآسیایی بودکه به طورهم زمان دردوپیمان ضدکمونیستی «سیتو»و«سنتو»[۵۶] عضویت داشت. پاکستان ازطریق پیمان های همکاری دوجانبه وپیمان های نظامی چندجانبه سیتو و سنتو خود را شدیداً نسبت به ایالات متحده متحدساخت ومسئولیت های سنگینی در قبال آن کشورپذیرفت وخواه ناخواه به جمع اقمار ابر قدرت غرب پیوست وخود را در مقابل هند، شوروی، افغانستان، عربستان وجهان اسلام وجنبش عدم تعهدهاقرارداد .پاکستان نه تنها در سطح ساختار از سوی آمریکا مورد استفاده قرار می گرفت خود نیز از حمایت آمریکا برای حفظ موازنه منطقه ای در مقابل رقبایش کمال استفاده را می برد و زمینه های بقای خود را بیش از پیش فراهم می ساخت این کشور با تقویت خود به لحاظ داخلی و به ویژه از طریق قدرت سخت برای حفط تعادل در مقابل رقبایش به دو شیوه موازنه سخت (تجهیز نظامی داخلی خود به واسطه آمریکا) و موازنه داخلی(افزایش قدرت داخلی) خود دست زد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:27:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم