پایان نامه با فرمت word : تحقیقات انجام شده در رابطه با مقایسه اثر بخشی آموزش ... |
از ۱۹۷۰تا ۱۹۸۹ روان شناسان به بررسی چگونگی تأثیر گذاری هوش و هیجانها بر یکدیگر پرداختند.
از ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۳ با ظهور هوش هیجانی به عنوان یک موضوع مطالعاتی روبرو هستیم.
از ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۷ این سازه مورد استقبال محققان قرار گرفت .
عصر حاضر که تحقیقات از وضوح بیشتری برخوردار شده اند.
۱-۱۵-۲-۲- دوره اول :۱۹۶۹-۱۹۰۰
در این دوره ، هوش هیجانی به منزله دو مقوله مجزا از یکدیگر تلقی می شوندو اغلب منطق را با تجربه هیجانی در تضاد می دانند (به نقل از سالووی[۵۴] ، هسی و مایر، ۲۰۰۲ )
در حوزه هوش نخستین آزمونهای طراحی شده و سنجش های روان شناختی در خلال این دوره گسترش می یابند. هوش به صورت قابلیتی در نظر گرفته می شود که می توان اعتبار آن را مورد سنجش قرار داد. استدلال های انتزاعی و تبیین های زیست شناسی متفاوت از هوش مورد تحقیق قرار می گیرند خط سیر این دوره به گونه ای که در پی می آید ترسیم شده است :
اسپیرمن که از نخستین نظریه پردازان هوش است با بهره گرفتن از روش تحلیل عوامل به این نتیجه رسید که نمرات آزمونهای روانی به دو عامل قابل تفکیک اند.
الف) عامل عمومی که در همه فعالیت های ذهنی مشترک است .
ب) عامل اختصاصی که تنها در یک فعالیت معین ذهنی موثر است.(به نقل از جعفری کندوان،۱۳۸۵)
این مفهوم توسط نظریه پردازانی که هوش را متشکل از مؤلفه هایی چند گانه می دانستند به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. ثرندایک (۱۹۲۰ ) اندیشه یک عنصر مشترک مجرد در هوش را مردود شمرد ، وی ابتدا هوش اجتماعی را به عنوان یک مولفه که توسط نمرات بهره هوشی اندازه گیری می شود مورد بررسی قرار داد و سرانجام هوش اجتماعی را از اشکال انتزاعی و مکانیکی هوش متمایز ساخت و آن را به عنوان قابلیت درک مردم و عاطفه عمل کردن در روابط انسانی تعریف کرد.
پرتئوس ( ۱۹۶۹، نقل از پرون و پرون ،۱۳۸۱ ) اظهار داشت « هوش به معنای بسیار عمومی عبارت از ظرفیت گسترش طیف و پیچیدگی محرکهای متناسب است و منظور از محرک های متناسب ، محرک هایی هستند که پاسخ آنها از نظر زیست شناختی به نفع ارگانیزم است » . وی همچنین تصریح کرد که در هوش ظرفیت ایجاد واکنش های همنوا ( پاسخ های طرح ریزی شده ) موجود است .
بدین ترتیب هوشی که پرتئوس در صدد ارزشیابی آن بود در وهله اول نخست هوش اجتماعی بود . ریشه های تاریخی هوش اجتماعی را در آثار کلی (۱۹۵۵ ) ، راجرز (۱۹۶۱ ) ، راتر ( ۱۹۶۶ ) ، و جنبش نگاه نو دهه ۱۹۵۰ ( برونر ، ۱۹۹۰ ) می توان سراغ گرفت ( زیر کل[۵۵] ، ۲۰۰۰ )
کلی[۵۶] (۱۹۵۵ ) در نظریه شخصیت خود به طرح الگویی پرداخت که پیش بینی حوادث یا انتظار ها ، نقش اساسی را در تعیین رفتار فرد ایفا می کرد. شناخت ، هسته مرکزی الگوی اوست وی در الگوی خود بر انتظارها ، تفسیرها و سازه های شخصی یا طرح کلی که فرد در درک جهان بدانها متوسل می شود تاکید می کند.
قانون اثر ثراندایک بخش مهمی از دیدگاه هوش اجتماعی است. تمرکز کم تر بر رفتار خود و بیشتر براثری که از خود به جای گذارده است. با مرتبط کردن رفتار به بافت اجتماعی و درک رفتار از این مجموعه ، هوش اجتماعی الگویی است که درآن ، توان بالقوه فرد برای تغییر و سازش یافتگی فزاینده ، اهمیتی محوری می یابد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
الگوی هوش اجتماعی مفروضات کلیدی چند گانه ای را درباره رفتار انسان طرح می کند.( زیرکل ، ۲۰۰۰)
رفتار آدمی هدفمند و واجد راهبرد است که به سوی اکتساب برخی از اهداف و آمال جهت گیری شده است. مطالعات نشان می دهند که رفتار معطوف به هدف در سومین سال زندگی کودک شکل می گیرد و کودکان توانایی جهت دادن به رفتارشان را به سوی نتایج دلخواه توسعه می دهند . تمرکز بر آنچه مردم در تلاش برای انجام آن هستند چهار چوبی نیرومند برای فهم اعمالشان است.
آدمیان به جای فعل پذیری ، موجوداتی پویشی اند. آنان فعالانه معنای محیط اجتماعی خود و فرصتها و تهدید های موجود را تعبیر و تفسیر می کنند.
رفتار به گونه ای ارتجاعی ، اجتماعی و وابسته به موقعیت است و تمام اعمال درون یک بافت فرهنگی معینی که از نظراجتماعی واجد معانی تعریف شده است قرار می گیرد.
رفتار در تمام افراد تحولی است و در چهارچوب معینی که در بر گیرنده رفتارها ، تکالیف و اهداف مناسب با جایگاه فرد یامرحله ای از چرخه زندگی که در آن قرار دارد ، قابل درک است.
اصطلاح هوش هیجانی در مقالات آکادمیک از اواسط دهه ۱۹۶۰ بدون توجه به تعریف و یا معنی تخصصی آن به کار برده شد . ( برای مثال گرینزپان ۱۹۷۹ ، لیونر ۱۹۶۶ ، پاین۱۹۸۶ / ۱۹۸۳ ، نقل از سالووی ، مایر [۵۷] ۱۹۹۰ ) . ماتئوس[۵۸] زیدنرو[۵۹]، رابرتز[۶۰](۲۰۰۲ ) یک مقاله آلمانی با عنوان « هوش هیجانی و رهایی » را که توسط لیونر ( ۱۹۹۵ ) به نگارش در آمده بود ، به عنوان نخستین اشاره رسمی به این اصطلاح شناسایی کردند:
۲-۱۵-۲-۲- دوره دوم : ۱۹۸۹ – ۱۹۷۰
در این دوره صورت های نخستین هوش هیجانی شروع به پدیدار شدن کردند.درحالیکه پیشتر ، هوش و هیجان قلمروهایی مستقل در نظر گرفته می شدند در حوزه جدید شناخت و عاطفه ( تفکر و هیجان ) یکپارچه شدند.
استرنبرگ ( ۱۹۹۴) با تأیید یافته های ثرندایک تأکید کرد که هوش اجتماعی نه تنها متمایز از توانایی های آموزشگاهی است بلکه جزو جدایی ناپذیر آن چیزی است که موجب می شود مردم در امور عملی زندگی بخوبی عمل کنند ، وی همچنین گفت آزمونهای بهره هوشی متعارف تنها جنبه تحلیلی هوش را می سنجد حال آنکه ، هوش با بافت خاص و معینی مرتبط است و بدون لحاظ کردن آن بافت ، اندازه گیری هوش به طور عینی غیر ممکن است. هوش پویاترین رگه است و تعامل های بین افراد و محیط واجد اثری قطعی بر هوش است به گونه ای که شرایط و عوامل هیجان ممکن است سنجش هوش را حتی درخلال یک روز تحت تأثیر قرار دهند.
بدین ترتیب مفهوم هوش عملی ، مؤلفه ای کلیدی در نظریه هوش استرنبرگ است. تحقیقات استرنبرگ نشان داد که هوش عملی مجزا از هوش نظری است و می تواند تفاوت های فردی در عملکرد را فراسوی بهره هوشی (IQ ) تبیین نماید .
گاردنر[۶۱] ( ۱۹۸۳ نقل از گاردنر ، ۱۹۹۳ ) نیز در نظریه هوش های چند گانه خود این نکته را مرود بحث قرار داد که آزمونهای بهره هوشی سنتی ، هوش زبانی ، منطقی – ریاضی و گاه هوش فضایی را اندازه می گیرند و سپس به توضیح هفت هوش پرداخت و اظهار داشت هر انسان طبیعی حداقل از هفت هوش برخوردار است .
هوش زبانی / کلامی : توصیف کننده توانایی فهمیدن کلمات و چگونگی ترکیب آنها برای شکل گیری زبان است .
هوش منطقی / ریاضی : بعدی است که توانایی مشاهده الگوها ، ترتیب و زنجیره منطقی استدلال ها را مورد بحث قرار می دهد .
هوش موسیقیایی / موزون : به توانایی تشخیص زیر و بمی صدا ، مجموع نت های موسیقی ، لحن ، وزن و دیگر کیفیت های نمادگری اشاره دارد.
هوش بصری / فضایی : دلالت بر ادراک دقیق و تفکر بر حسب ویژگی های دیداری جهان و ابعاد آن دارد .
هوش بدنی / جنبشی : توصیف کننده توانایی های مهار حرکات بدنی و قابلیت اداره ماهرانه اشیاء است .
هوش درون فردی : در بر گیرنده توانایی دست یابی و فهمیدن اجزای درونی خود شامل احساسها ، واکنش ها و اشتیاق ها است .
هوش بین فردی : شامل توانایی تفسیر حالت های خلقی ، مزاج ، انگیزش و نیازهایی است که افراد را از یکدیگر متمایز می کند.
گاردنر[۶۲] با طرح هوش های شخصی خود ( درون فردی و بین فردی ) تلویحاًَ به طرح مفهوم هوش اجتماعی پرداخت و توجه پژوهشگران در حوزه روانشناسی و آموزش را بر انگیخت . تمایزی که گاردنر بین هوش های درون فردی و بین فردی قائل شد بنیاد و شالوده ی نظریه هوش هیجانی را تشکیل داد. وی تاکید کرد همچنان که افراد از نظر فیزیولوژیکی رشد می کنند انتظار می رود .
هوشهای آنان نیز به حد کمال برسد . او اهمیت تعادل بین فرد و فرهنگ را در محیطی که به رفتار انسان شکل می دهد مورد تأیید قرار داد.
چند سال پیش از آنکه اصطلاح هوش هیجانی رسماَ به کار رود ، نیوول ( ۱۹۸۹) فهرستی را به عنوان یک معیار برای شناسایی نوابغ کم آموز [۶۳]فراهم کرد که به بخشی از آن اشاره می شود : «یک فرد کم آموز که به رغم برخورداری از بهره هوشی بالا بین عملکرد واقعی و عملکرد مورد انتظار او تفاوت مشاهده می شود ، اهداف متناقضی را در پیش می گیرد ، سطح حرمت خود در وی دچار آسیب دیدگی است و آشکارا احساس کمتری دارد . به دلیل مشکلات خود دیگران را سرزنش می کند و بهانه هایی برای گوشه گیری خود دست و پا می کند . وجود چنین ویژگی هایی بر اساس شواهد متعدد تأیید شده است و اینک مسلم است که بهره هوشی بالا به تنهایی ضامن پیشرفت رضایت بخش نیست. »(نقل از خلیل ارجمندی،۱۳۸۳)
پساو و شیف[۶۴] (۱۹۸۹ ) بر این باور بودند که در آینده پژوهشگران به بعد دیگری از نبوغ توجه خواهند کرد که شامل رشد افرادی دلسور ، علاقمند ، مشفق و متعهد است که نبوغ خود را به همان اندازه که در جهت خود – شکوفایی به کار می برند در راستای جامعه به کار خواهند بست.
پاین (۱۹۸۶ ) در رساله دکتری خود تا حدی به نخستین تعریف از مفهوم هوش هیجانی نزدیک شد .وی اظهار داشت این سازه در واقع نوعی هوش است که در آن حقایق ، معانی واقعیت ، روابط و نظایر آن در حوزه هیجان وجود دارد . (داوری،۱۳۸۳)
محققان نظریه داروین را که بر اساس آن هیجانها درمیان انواع ، تکامل می یابند و بیان جهانی احساسات درونی راجع به روابط هستند مورد تأکید قرار دادند و همچنین به بررسی تأثیر هیجان بر افکار در افراد افسرده و نیز افرادی که از اختلال دو قطبی رنج می برند پرداختند . ( مایر[۶۵] ، ۱۹۹۳ )
محققان هوش مصنوعی به این موضوع علاقمند شدند که آیا می توان نرم افزارهایی را طراحی کرد که بتوانند احساس قهرمان داستان را بفهمند . به این منظور ترسیم برخی از قوانین بنیادی هیجانها و معانی آنها که در شناخت و عاطفه مطالعه شده بودند مورد نیاز بود. این کار اگر چه به ظاهر کوچک بود اما تبادل نظر بین محققان هوش مصنوعی و پژوهشگران شناخت و عاطفه را دامن زد . ( مایر،۱۹۹۳ )
در سال ۱۹۸۴ ، دو تن از پیشروان در قلمرو تنیدگی، ریچارد لازاروس و سوزان فولکمن[۶۶]اظهار داشتند اگر چه ما معمولاَ در نظریه و تحقیق به تنیدگی اشاره می کنیم اما اکنون فکر می کنیم که باید بیشتر از هیجان و کمتر از تنیدگی بگوییم.
تنیدگی که اصولاَ به روابط منفی شخص – محیط ، ارزیابی های شناختی و حالت های پاسخ هیجانی نظیر ترس ، خشم ، احساس گناه و شرم مربوط می شود زیر عنوان بزرگتر هیجان قرار می گیرد. چند دهه بعد از این اظهار ، با طرح نظریه هوش هیجانی و توجه به آن در فرایند تنیدگی به منزله یک متغیر میانجی ، نقطه نظرات لازاروس و فولکمن در خصوص نقش نافذ هیجانها در تحت تأثیر قرار دادن پاسخ صراحت و ژرفای بیشتری یافت.
۳-۱۵-۲-۲- دوره سوم : ۱۹۹۳ – ۱۹۹۰
این فاصله زمانی عموماَ نقطه ظهور مطالعه هوش هیجانی در نظر گرفته می شود در آغاز دهه ۹۰ در دوره ای چهار ساله ، مایر و سالووی سلسله مقالات خود را پیرامون این سازه منتشر کردند.
در همان زمان اولین مطالعه اثبات تجربی شامل اولین مقیاس توانایی هوش هیجانی با همین نام منتشر شد. در خلال این دوره ، مبانی بیشتری از هوش هیجانی ، به ویژه در زمینه علوم مغزی توسعه یافت.
نخستین تعریف از هوش هیجانی توسط سالووی و مایر[۶۷] در همین دوره ( ۱۹۹۰ ) ارائه شد. آنان هوش هیجانی را نوعی از هوش اجتماعی دانستند که شامل توانایی مهار هیجان های خود و دیگران ، متمایز کردن آنها و استفاده از این اطلاعات برای هدایت هیجان و اعمال فرد است . مایر و سالووی (۱۹۹۷ ) متذکر شدند اگر چه هوش هیجانی و هوش اجتماعی با هم مرتبطند ، آنچنان که تمام هوش ها باید از چنین ویژگی ای برخوردار باشند. اما هوش هیجانی که نشان دهنده دستکاری هیجانها و محتوای هیجانی است سازه ای متمایز است .
سالووی ومایر ( ۱۹۹۰ ) متذکر شدند که اصطلاح هوش باید مجدداَ به گونه ای تعریف شود که شامل توانایی فرد برای نظارت بر هیجان های خود و دیگران ، متمایز ساختن این هیجانها و استفاده از این اطلاعات برای هدایت افکار و اعمال فرد باشد . پژوهشگران ( برای مثال شوارتز[۶۸]، ۱۹۹۰ ) دریافتند که هیجانها می توانند به منزله یک منبع اطلاعات برای افراد عمل کنند و افراد کم و بیش از مهارت پردازش این اطلاعات برخوردارند . از دهه ۱۹۲۰ تا ۱۹۹۰ علاقه به تحقیق در زمینه هوش اجتماعی هوش اجتماعی نوساناتی داشته و به وسیله روی آوردهای گوناگون مشخص شده است . مروری بر تعارض هوش اجتماعی نشان دهنده این تکثر روی آوری است.
از این تعاریف ، هوش اجتماعی را شامل توانایی سروکارداشتن با دیگران ، دانش بین فردی ؛ بینش نسبت به حالت هاو صفات دیگران ، توانایی قضاوت صحیح درباره احساسات ، خلقیات و انگیزش های دیگران ؛ کنش وری اجتماعی موثر و مهارت رمز گشایی نشانه های غیر کلامی (استرنبرگ ، ۲۰۰۱به نقل از داوری،۱۳۸۶ ) دانسته اند.
اگر چه توسعه تعاریف اغلب به توسعه فعالیت های عملیاتی نیانجامیده است . ؛ اما به هر حال این گسترش معنایی که در قلمرو هوش اجتماعی صورت گرفت به تولید اندیشه ای نوین انجامید اندیشه ای که بعدها هوش هیجانی نامیده شد. (شوارتز ،۱۹۹۰)
بی شک تعداد اصطلاحات نشان دهنده تلاش هایی است که برای متمایز ساختن تعدادی از دیدگاه های کمتر سنتی هوش سنتی هوش از روی آوردهایی که بیشتر هوش انتزاعی یا نظری را دنبال می کنند صورت گرفته است . (استرانبرگ و کافمن، ۲۰۰۱به نقل از داوری،۱۳۸۶ ).
۴-۱۵-۲-۲- دوره چهارم : ۱۹۹۷ – ۱۹۹۴
در این دوره گلمن ، روزنامه نگار علمی با انتشار کتاب پر فروش هوش کما بیش مشابه متون دانشگاهی موجب گسترش بیشتراین سازه شد و شماری از مقیاس های شخصیت زیربه نام هوش هیجانی منتشر شدند.
(بلاک ، ۱۹۹۵) مفهوم « خود منعطف » را به جای هوش هیجانی به کار برد و اجزای اصلی آن را خود – نظم دهی هیجانی ، مهار سازش یافته برانگیختگی ها ، حس خود کارآمدی و هوش اجتماعی برشمرد(۰داوری،۱۳۸۵)
کوپر[۶۹] و ساواف (۱۹۹۷به نقل از داوری،۱۳۸۵ ) نیز در تعریف این سازه به چهار مؤلفه اشاره کردند:
سواد هیجانی :آگاهی از هیجانهای خود و چگونگی کنش وری آنها
برازندگی هیجانی : شامل سرسختی و انعطاف پذیری هیجانی
عمق هیجانی : شامل شدت و توان بالقوه برای تحول
کیمیاگری هیجانی : که عبارت است از توانایی استفاده از هیجان برای ظهور بارقه خلاقیت
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-09-28] [ 09:02:00 ب.ظ ]
|